عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

٧٧- باب ما فَرَضَ الله عزّوجلّ ورسوله صلی الله علیه وآله وسلم مِنَ الکَون مع الأئمّة علیهم السلام

٧٧- باب ما فَرَضَ الله عزّوجلّ ورسوله صلی الله علیه وآله وسلم مِنَ الکَون مع الأئمّة علیهم السلام

این باب از هفت حدیث تشکیل یافته که آقای بهبودی هیچ یک جُز حدیث دوم را نپذیرفته است. مجلسی حدیث ١ و ٦ و ٧ را ضعیف و ٤ و ٥ را مجهول و ٣ را همطراز موثّق و حدیث دوّم را صحیح دانسته است.

٢١٣رُوات احادیث این باب اکثراً بی‌اعتبارند از جمله «سَعد بن طَریف» که غالی و ناووسی‌مذهب است. «حسین بن سعید» از غُلاۀ است. «مُعَلَّی بن محمّد» و «محمّد بن جمهور» کذّاب‌اند و «جابرجُعفِیّ» قابل اعتماد نیست[٥٩٨]. «موسی بن سعدان» ـ که نمونه‌ای از اکاذیبش، حدیث اوّل باب ١٠٠ کافی است ـ به قول نجاشی و غضائری و علّامۀ حلی، غالی و ضعیف است. نمونه‌ای دیگر از خرافات او آن است که می‌گوید: امام صادق فرموده: تربت امام حسین را به کام فرزندانتان بگذارید[٥٩٩]!! درحالی‌که قطعاً امام دستور خلاف بهداشت نمی‌دهد.

این کذّاب از ضعیفی دیگر نقل می‌کند موسوم به «عبدالله بن قاسم الحضرمی الکوفی» که غضائری و نجاشی او را ضعیف و غالی معرّفی کرده‌اند و نجاشی فرموده خیری در مرویّات او نیست. وی از غُلاۀ روایت می‌کند و به منقولات او اعتنا نمی‌شود.

دیگر از رُوات احادیث این باب «حسن بن زیاد» است که ممقانی و دیگران او را مجهول خوانده‌اند و معلوم نیست چه اعتقاداتی داشته است. در وسائل الشّیعه به نقل از مجالس شیخ صدوق (در باب زیارة قبر الرّضا، خبر ٢٥) از او روایت شده که امام نهم فرمود: هر کس پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما و گرما صدمه‌ای به او برسد، خدا پیکرش را بر آتش دوزخ حرام می‌سازد!! حال این حدیث «ابن زیاد» مجهول را بپذیریم یا آیۀ قرآن کریم را که فرموده:

﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ [الطور: ٢١]

«هر فردی در گِرو عمل خویش است».

و فرموده:

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ [الزّلزال: ٨]

«هر که مثقال ذرّه‌ای بدی کند، آن را می‌بیند».

٢١٤در حدیث اوّل و دوّم این باب که توسّط دو تن از قائلین به تحریف قرآن یعنی «بُرَید العِجلِیّ» و «ابن أبی‌نَصر»[٦٠٠] روایت شده، به امام باقر و حضرت رضا افترا بسته‌اند که آن دو بزرگوار فرموده‌اند مقصود از «صادقین» در آیۀ ١١٩ سورۀ توبه ماییم. تردید نیست که آن دو بزرگوار از مصادیق «صادقین»‌اند امّا انحصار «صادقین» به أئمّه محلّ اشکال است و با قرآن کریم سازگار نیست.

خدا در قرآن فرموده: هر که به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و با اینکه مال خویش را دوست می‌دارد، از آن به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان و خواهندگان و در آزادی اسراء بدهد و نماز بپا دارد و زکات بپردازد و اگر عهدی بست بدان وفا کند و در گرفتاری و جنگ و سختی شکیبا باشد از صادقین است [البقرة: ١٧٧] و در مقطع آیه فرموده:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ [البقرة: ١٧٧]

و نیز فرموده:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥ [الحجرات: ١٥]

«همانا مؤمنان آنان‌اند که به خدا و فرستاده‌اش ایمان آوردند و دیگر شک نیاورده و با مال و جان خویش در راه خدا جهاد کردند، اینان راستگویان‌اند».

و فرموده:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ [الحشر: ٨]

«بینوایانی که از دیار و دارایی خویش رانده شدند و برای کسب خشنودی خدا هجرت گزیدند و دین خدا و فرستاده‌اش را یاری کردند، آنان راستگویان‌اند».

و در مقطع هر دو آیه فرموده:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ [الحجرات: ١٥] و [الحشر: ٨]

در سورۀ توبه آیۀ ٤٣ کسانی را که در غزوۀ «تبوک» حاضر شده‌اند از صادقین شمرده در حالی که این افراد امام معصوم نبوده‌اند. در سورۀ احزاب آیۀ ٢٣ و ٢٤ فرموده کسانی که در غزوۀ «بدر» و «أحد» شهید شدند از صادقین‌اند و در این غزوات امامی شهید نشده و در آیۀ ٣٥ همین سوره، شماری از اصحاب پیامبر را از مرد و زن از صادقین و صادقات شمرده است و هکذا آیات دیگر. حتّی حق‌تعالی کسانی را که دارای ایمان واقعی هستند، صدّیق شمرده و فرموده:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡ [الحدید: ١٩]

«کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند، آنان صدّیقین و گواهان نزد پروردگارشان هستند و اجر خود را و نور خود را دارند».

حال ما اگر بخواهیم روایت کلینی را قبول کنیم باید این‌همه آیات قرآن را انکار کنیم.

پس ملاحظه می‌کنید که روایت کلینی با این همه از آیات قرآن ناسازگار است. مطلبی که در احادیث سوّم به بعد بر آن تأکید شده، دوستی حضرت علی ÷ و پیروی از آن حضرت است که واقعاً مورد قبول ماست ولی متأسّفانه امروزه کسانی که مدّعی تشیّع‌اند، قبول ندارند! زیرا اینان ده‌ها مذهب آورده‌اند امّا علی ÷ مذهبی نیاورد. علی ÷ جعفری و اسماعیلی و صوفی و عارف و فلسفی و شیخی و اخباری و... نبود، بلکه کاملاً تابع اسلام بود و فقط به اصول و فروعی که خدا معیّن فرموده بود، اعتقاد داشت ولی اینان علی ÷ را از اصول اسلام قرار داده‌اند! علی ÷ هیچ بدعتی نیاورد ولی اینان صدها بدعت به نام پیروی از علی، به اسلام افزوده‌اند از قبیل شهادت ثالثه، عزاداریهای نامشروع و... و... و....

در حدیث ششم می‌گوید: رسول خدا ص فرموده: از خدا خواسته‌ام که بین عترتم و کتاب خدا جدایی نیندازد تا اینکه در روز جزاء در حوض کوثر بر من وارد شوند. نگارنده گوید: امّا گروهی از دشمنان دانا و دوستان نادان تحت پوشش حبّ اهل بیت مطالب بسیاری برخلاف قرآن به آن بزرگواران نسبت داده و از قول ایشان نقل کرده‌اند. بدان حدّ که اگر کسی انتساب این اخبار را به آن عزیزان باور کند، می‌پندارد راه عترت غیر از راه قرآن کریم بوده و میان آن دو جدایی است. کتاب کلینی مملوّ از اینگونه اخبار است!

حدیث چهارم مدّعی است که خداوند به پیامبر فرموده: «جَری فیهم روحُك = روح تو در أئمّه جاری شده» که این همان مذهب باطل تناسخ است. در این حدیث أئمّه را خزانه‌داران علم الهی شمرده که بطلان آن را در صفحات قبل آورده‌ایم[٦٠١]. در آخر این حدیث می‌گوید: جبرئیل ÷ اسماء دوستان و پیروان ایشان را با نام پدرانشان، برای من آورده است. این ادّعا ضد قرآن و دروغ است. زیرا پیامبر منافقین را نمی‌شناخت (التّوبة: ١٠١) و مأمور بود بگوید:

﴿وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡ [الأحقاف: ٩]

«نمی‌دانم با من و با شما چه خواهد شد».

و قرآن فرموده:

﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗا [لقمان: ٣٤]

«هیچ کس نمی‌داند که فردا چه خواهد کرد».

آری، جز خدا هیچ کس از عاقبت بندگان و ما فی‌الضّمیر ایشان آگاه نیست.

[٥٩٨]- مُعَلّی در صفحه ١٤٦ و ٤٥٤ و محمّد در صفحه ٣٢٢ و جابر در صفحه ٢٩٩ و ٣٣١ معرّفی شده‌اند.

[٥٩٩]- وسائل الشیعة، ج ١٠، (باب الاستشفاء بتربة الحسین)، ص ٤١٠، حدیث ٨.

[٦٠٠]- ر. ک. صفحه ٢٥٨ و صفحه ٤٧٦.

[٦٠١]- ر. ک. صفحۀ ٧٨ و نیز باب ٦٩ کتاب حاضر و صفحۀ ٤٤٥.