٦٣- باب أن الأرض لا تخلو من حجة
این باب دارای سیزده حدیث است که آقای بهبودی فقط حدیث اوّل و دوّم را صحیح دانسته است. مجلسی حدی ٤ و ٦ و ٩ و ١٢ و ١٣ را ضعیف و ٣ و ٧ و ٨ و ١٠ و ١١ را مجهول و حدیث ١ را حسن و ٢ را حسن موثّق و ٥ را صحیح شمرده است.
١٨٩* حدیث ١- «حسین بن أبی العَلاء» که فاضل جزائری او را ضعیف شمرده و فردی مجهولالحال است[٥٣٦] که علمای رجال دربارۀ او اختلاف کردهاند، مدّعی است که امام صادق ÷ فرمود: زمین بدون امام نمیماند و اگر در یک زمان دو امام باشد یکی ساکت خواهد بود! میگوییم: این افتراء بر امام است و قطعاً امام چنین سخنی نگفته است. زیرا أوّلاً: مدتی قبل از پیامبر یعنی در عصر جاهلیّت امامی نبوده و پیش از حضرت آدم ÷ نیز زمین بیامام بوده است و درهم فرونریخت. خداوند فرموده:
﴿قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [المائدة: ١٩]
«فروفرستادة ما پس از دوران نبودن پیغمبران نزد شما آمده و برایتان بیان میکند».
پس چرا در دوران فترت که حجّتی نبود، زمین باقی ماند؟
ثانیاً: اگر دو امام همزمان باشند چرا باید یکی ساکت باشد؟ مگر امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و تعلیم مردم بر او واجب نیست؟! در زمان حضرات داود و سلیمان -علیهما الصلاة والسلام- که هر دو پیامبر بودند، در ماجرای قضاوت در بارۀ زراعت، رأی درستتر را حضرت سلیمان اظهار فرمود (الأنبیاء: ٧٨ و ٧٩) در انطاکیه نیز مرسلین سهگانه همراه یکدیگر ارشاد خلق و تعلیم شریعت میکردند (یس: ١٣-٢٠) و هیچ یک ساکت نبودند.
ثالثاً: اگر کلینی به این روایت معتقد بوده پس چرا در حدیث اوّل باب ١٨٣ روایت کرده که در زمان امامت حضرت علی ÷ که امام قائم خود آن حضرت بود، ارشاد خلق و کاری که از نظر سائل، مُثبِت امامت گویندۀ تلقّی میشد، توسّط امام حسن ÷ انجام گردید و آن حضرت ساکت نبود؟ و چرا پدرش کار را به او ارجاع فرمود؟
* حدیث ٢- «اسحاق بن عمّار» فطحی مذهب ـ که قبلاً با او آشنا شدهایم[٥٣٧] ـ مدّعی است که شنیدم امام صادق ÷ میفرمود: زمین از امام خالی نخواهد بود تا اگر مؤمنین چیزی [بر دین] بیفزایند با ایشان مخالفت کرده و آنها را [به حالت صحیح] بازگرداند و اگر چیزی از دین بکاهند، بر ایشان تکمیل نماید. میگوییم: پس در این صورت امام نباید غیبت کند و همیشه باید حاضر باشد. امّا مدّتها است که صدها مذهب که هریک مملوّ از بدعت و خرافات است در میان مسلمین رواج یافته، امّا امامی که دین را به حالت اصلی و اصیل آن بازگرداند، وجود ندارد و اگر وجود دارد چرا این وظیفه را انجام نمیدهد و حقّ را اظهار ننموده و مردم را به راه خدا دعوت نکرده و حلال و حرام را بیان نمیکند؟!
* حدیث ٣- اشکالات حدیث دوّم بر این حدیث نیز وارد است.
متن حدیث چهار و احادیث ششم به بعد این باب، دارای همان اشکالی است که در نقد حدیث اوّل گفتهایم.
* حدیث ٥- میگوید: خداوند زمین را بدون عالِم نمیگذارد که اگر چنین نمیکرد، حقّ از باطل شناخته نمیشد. میگوییم: اگر منظور از «عالِم» امام است که قرون متمادی است مردم به امام دسترسی ندارند و اگر شناخت حقّ از باطل منوط به وجود و حضور حجّت و امام است پس غیبت وی موجّه نیست و اگر منظور از «عالِم» غیرمعصوم است، که میتواند حقّ را از باطل تمییز دهد، میگوییم: این گونه علماء مدّتها قبل از امام غائب، وجود داشتهاند، در نتیجه وجود امام ضروری نبوده است.
سایر احادیث این باب مضمون احادیث فوق را بیان میکنند و سنداً و متناً معیوباند. حدیث هشتم و دهم این باب را در صفحه ٣٠٥ و حدیث سیزدهم را در صفحۀ ١٥١ بررسی کردهایم. بدانجا مراجعه شود.
[٥٣٦]- روایت چهارم این باب را نیز همو روایت کرده است.
[٥٣٧]- ر. ک. صفحه ١٦٥ همین کتاب.