٨٤- باب أنّ القرآن یهدی للإمام
بدان که قرآن کریم هادی تمام مؤمنین و متّقین و حتّی هادی خود رسول اکرم ص است، چنانکه خدا به او فرموده:
﴿قُلۡ ..... وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓ﴾ [سبأ: ٥٠]
«بگو: اگر هدایت شوم به سبب آن چیزی است که پروردگارم به من وحی میکند».
پس هدایت همه از قرآن کریم است و هنگامی که به کتاب خدا مراجعه میکنیم میبینیم که خدا جُز به پیامبر، مردم را به کسی دیگر ارجاع نفرموده و مرکز توجّه قرآن، خداشناسی است نه امامشناسی و این مطلب روشن است.
امّا کلینی در این باب دو حدیث آورده که بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته امّا مجلسی حدیث اوّل را که متن آن واضحالبطلان است، صحیح و حدیث دوّم را مجهول دانسته است.
* حدیث ١- در این روایت، طبق معمول با یکی از آیات قرآن بازی کردهاند. آیۀ موردنظر چنین است:
﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ﴾ [النساء: ٣٣]
«و برای هر کس از آنچه پدر و مادر و خویشان و کسانی که دستهای شما [با ایشان پیمان] بسته است، واگذاشتهاند، برای هر یک [از زن و مرد] وارثانی قرار دادهایم. پس سهم و نصیبشان را بدهید».
مقصود از ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ ضامن جریره است. در قدیم کسی با دیگری پیمان میبست که در جنگ و صلح با هم همراه و پیوسته باشند و برای این کار دست در دست یکدیگر نهاده و برای چنین عقد و پیمانی، صیغهای میخواندند که ما الفاظ آن را در تفسیر «تابشی از قرآن» (ذیل آیۀ ٣٣ سورۀ نساء) آوردهایم. با این عقد، هر یک از طرفین در صورت فقدان وُرّاث نسبی و سببی، از یکدیگر ارث میبردند.
امّا «حسن بن محبوب» که پیش از این با او آشنا شدهایم (صفحۀ ٣٢٦ به بعد) ادّعا کرده که امام رضا ÷ فرموده: مقصود از ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ أئمه هستند که خدای ـ عَزَّوجَل ـ پیمان شما را [با ایشان] بسته است!
میپرسیم: أوّلاً: چرا خدای متعال اسامی أئمّه را در قرآن نیاورده و آنها را به همۀ مردم معرّفی نفرموده است؟ آیا قرآن واضحتر و رساتر از این نمیتوانست مسألۀ امامت منصوصه را مطرح نماید؟
ثانیاً: آیه خطاب به مؤمنین معاصر پیامبر است و آنها که با أئمّه پیمان نبسته و دست در دست ایشان نگذاشته بودند، پس چگونه میفهمیدند که مقصود قرآن چه کسانی هستند؟
ثالثاً: خود پیامبر و أئمّه نیز مخاطب این آیه هستند، اینک بگویید نسبت بهآن بزرگواران، مصداق ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ کیست؟
رابعاً: اگر این عقد را خدا بسته است، چرا در آیۀ شریفه به جای آنکه لفظ «أیمان» را مفعول و منصوب قرار دهد، آن را به صورت مرفوع و فاعل آورده است؟!
* حدیث ٢- راوی نخست آن یعنی «علاء بن سَیابة» مجهول و راوی سوّم یعنی «إبراهیم بن عبدالحمید» واقفی است و راوی دوّم موسوم است به «موسی بن اُکَیل النَّمیریّ» که او را توثیق کردهاند! وی مدّعی است که از امام صادق ÷ پرسیدم: اگر مسافر کارد یا خنجری به خود بسته باشد، آیا جائز است که با آن نماز بخواند؟ آن حضرت فرمود: باکی نیست که فردی در جنگ، به هنگام نماز با خود شمشیر و سلاح داشته باشد و یا بر مسافری که میترسد فراموش کند، کلیدی با خود داشته باشد امّا در غیراینصورت نماز در چیزی که از آهن باشد جایز نیست، زیرا آهن نجس است و بشری بوده که بر اثر گناه به آهن مسخ شده است!! (= لا تجوز الصّلاة في شَيءٍ مِن الحدید فإنّه نجس مَمسوخ)[٦٢٧]. بنابراین، تمام ماشینها و تمام کارخانهها و سوزنها و قفلها و..... که از آهن ساخته شدهاند نجس و ناپاکاند و اگر سوزنی همراه نمازگزار باشد نمازش باطل است!!
درحالیکه خداوند در قرآن فرموده:
﴿وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ﴾ [الحدید: ٢٥]
«و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرو و صلابتی سخت و فوائدی برای مردم هست و تا خدا بداند چه کسی او را به نادیده و پیامبرانش را یاری میکند».
آیا ممکن است خداوند متعال در قرآن چیزی نجس را به عنوان نمونهای از نعمتهایش ذکر فرماید؟! آیا ممکن است امام صادق ÷ چنین سخنی فرموده باشد؟ به راستی منظور این آقای «ثقه» از ذکر این روایت چه بوده است؟
آری، همین جناب «موسی» در اینجا مدّعی است که امام صادق ÷ فرموده: در آیۀ:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا﴾ [الإسراء: ٩]
«همانا این قرآن به راهی که راستتر و استوارتر است رهنمایی میکند و مؤمنانی را که کردار نیک میکنند بشارت میدهد که پاداشی بزرگ دارند».
منظور آناست که قرآن به امام رهنمایی میکند (= یَهدی إلَی الإمام)!! در حالیکه اگر این آقای «ثقه» اندکی عقل میداشت میفهمید الفاظ «الّتي هِيَ» مؤنث است و با امام تناسب ندارد و اصولاً در مکّه بحثی از امام و امامت نبود تا قرآن در سورۀ مکّی اسراء، مردم را به امام راهنمایی کند!
[٦٢٧]- فروع کافی، ج ٣ (باب اللّباس الّذي تکره الصّلاة فیه) صفحه ٤٠٠ حدیث ١٣.