عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

١٤٢- باب من ادّعی الإمامة ولیس لها بأهل ومن جحد الأئمّة أو بعضهم ومن أثبت الإمامة لمن لیس لها بأهل

١٤٢- باب من ادّعی الإمامة ولیس لها بأهل ومن جحد الأئمّة أو بعضهم ومن أثبت الإمامة لمن لیس لها بأهل

در این باب دوازده حدیث آمده که مجلسی حدیث ١ و ٣ و ٥ و ٨ و ١٢ را ضعیف و حدیث ٢ و ٤ و ٩ و ١٠ و ١١ را مجهول و حدیث ٧ را موثّق شمرده و دربارۀ حدیث ٦ اظهار نظر نکرده است. آقای بهبودی فقط حدیث ٤ و ٧ را صحیح دانسته است.

در پنج روایت این باب با آیات قرآن بازی کرده‌اند. در حدیث اوّل و سّوم این باب با آیه‌ای بازی کرده‌اند که چنین است:

﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ [الزّمر: ٦٠]

«و روز رستاخیز می‌بینی کسانی که بر خدا دروغ بسته‌اند رخسارشان سیاه شده، آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست؟».

باید توجّه داشت که این سوره مکّی است و در آن زمان پیامبر ص با مکّیان بحث امامت نداشت و چنانکه از آیۀ قبل پیداست، سخن دربارۀ کسانی است که تکبّر ورزیده و آیات و معجزات إلهی را انکار می‌کنند و آیین باطل خود را به خدا نسبت می‌دهند. آیۀ مذکور هیچ ارتباطی به امام و امامت ندارد.

به نظر ما این قبیل روایات را دشمنان اسلام و افراد منحرف از قبیل محمّد بن سنان و حسین بن مختار واقفی و عبدالله الأصّم که به قول غضائری از دروغگویان بصره بوده، جعل کرده‌اند تا سادات حسنی و أئمّۀ زیدی ـ رَحِمَهُمُ الله ـ را که برای خدمت به مسلمین قیام کرده بودند، تضعیف کرده و مردم را از پیرامون آن‌بزرگواران پراکنده سازند. «لعنة الله على الکاذبین».

در حدیث ٩ با آیه‌ای بازی کرده‌اند که چنین است:

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ ٢٧ وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٢٨ [الأعراف: ٢٧و٢٨]

«همانا ما شیاطین را دوستان کسانی مقرّر داشته‌ایم که ایمان نمی‌آورند. و چون کار زشتی مرتکب شوند گویند: نیاکان خویش را بر این کار یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است. (ای پیامبر،) بگو: همانا خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد آیا دربارة خدا چیزی می‌گویید که نمی‌دانید».

این سوره نیز همچون سورۀ پیشین مکّی است و آیه در بارۀ هر فردی است که کار زشت خویش را به جبر یا أمر إلهی منتسب سازد و اختصاص به مدّعیان امامت ندارد.

در حدیث ١٠ نیز با این آیه بازی کرده‌اند:

﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ

[الأعراف: ٣٣]

«(ای پیامبر) بگو: پروردگارم کارهای زشت را چه پیدا و چه پنهان حرام فرموده است و همچنن تباهکاری و سرکشی ناحقّ را و اینکه چیزی را که بدان دلیل و حجّتی فرو نفرستاده با خداوند شریک شمارید و اینکه چیزی را که نمی‌دانید دربارة خدا بگویید».

این آیه مرتبط است با آیه‌ای که قبلاً ذکر کردیم، در آن آیه فرموده بود:

﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ

«بگو: خدا به کارهای زشت فرمان نمی‌دهد».

سپس در آیۀ ٢٩ به پیامبر ص فرمود:

﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ

«بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده و اینکه [در امور عبادی] خالص خدا را ـ بدون مشارکت دادن غیر اوـ بخوانید».

سپس در این آیه (آیۀ ٣٣) برای آنکه تفهیم کند خدا نه تنها به کارهای زشت فرمان نمی‌دهد بلکه با آنها مخالف است، به پیامبر فرموده بگو پروردگارم کارهای زشت را چه آشکار باشد و چه نهان، حرام و ممنوع ساخته و حتّی این کار شما را که بی‌دلیل شرعی چیزی را به خدا نسبت می‌دهید و یا آنچه را که خدا برای آن دلیل و حجّتی نازل نفرموده، شریک و مشابه خدا می‌شمارید، حرام فرموده است.

چنانکه ملاحظه می‌کنید این آیه در سورۀ مکّی اعراف و در مورد کسانی است که اعمال خطای خویش را به جبر یا امر إلهی نسبت می‌دهند و ارتباطی به أئمّۀ جور یا أئمّۀ حقّ ندارد.

ذیل حدیث می‌گوید: آنچه را خدا در قرآن حرام کرده در باطن به معنای أئمّۀ جور و آنچه را خدا در قرآن حلال کرده در باطن به معنای أئمّۀ حقّ است!! می‌پرسیم: آیا آیۀ نخست سورۀ تحریم در باطن به معنای آن است که پیامبر أئمّۀ حقّ را بر خود حرام کرده بود؟ و یا در آیۀ ٥٠ سورۀ احزاب در باطن به معنای آن است که أئمّۀ حق بر پیامبر حلال شده‌اند؟ و یا در آیۀ:

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡ [البقرة: ١٨٧]

در باطن، أئمّۀ حقّ منظور هستند؟! آیا جاعل حدیث فهمیده که چه بافته است؟

در حدیث یازدهم با این آیه بازی کرده‌‌اند:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ ١٦٥ إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ ١٦٦ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ

[البقرة: ١٦٥ تا ١٦٧]

«و برخی از مردم کسانی هستند که غیرخدا را همتایان خدا می‌شمارند و آن همتایان را آنچنان دوست می‌دارند که خدا را دوست می‌دارند و کسانی که ایمان آورده‌اند، دوستی ایشان به خدا [از هرچیز دیگر] بیشتر است و گرچه آنان که [بر خویش و بر دیگران] ستم کرده‌اند، هنگامی که عذاب [إلهی] را بینند دریابند که همة نیرو و توان [تنها] از آنِ خداست و کیفر خداوند شدید است. در آن هنگام که پیشوایان (گمراهی و ضلالت) از پیروان بیزاری جویند و عذاب را ببینند و اسباب و روابط گسسته گردد و پیروان گویند: اگر ما را بازگشتی می‌بود از ایشان بیزاری می‌جستیم چنانکه آنان [امروز] از ما بیزاری جستند. بدینسان خدا کردارشان را بدیشان مایة افسوس و اندوه می‌نماید و هرگز از آتش [دوزخ] برون رفتنی نباشند».

مقصود از آیۀ ١٦٥ آن است که گروهی از مردم معبودان خود را چنان دوست می‌دارند که به هیچ‌وجه با آنان مخالفت نمی‌کنند و آنان را همچون خدا مطاع می‌دانند آیۀ مذکور عمومیّت داشته و اختصاص به دوستی امام حقّ یا امام باطل ندارد. امّا جاعل حدیث مدّعی است که امام باقر ÷ فرموده: قسم به خدا مقصود از «مِنَ ٱلنَّاسِ» اولیاء فلان و فلان است! باید گفت: اگر منظور دو خلیفۀ اوّل است، لازم است بدانیم اوّلاً: کسانی که با آن‌دو بیعت کردند آنها را مؤثّر در امور حیات و شفیع روز قیامت نمی‌دانستند و از اعتراض به آنها اِبایی نداشتند در نتیجه آیه با آنان تطبیق نمی‌شود. ثانیاً: بیعت علی ÷ با آنها سبب شد که مشروعیّت آنها نقصی نداشته باشد. اگر آنها از مصادیق آیۀ بالا بودند، علی ÷ هرگز با آنها بیعت نمی‌کرد و یکی از آنها را به دامادی نمی‌پذیرفت.

رُوات کلینی تا توانسته‌اند برای تفرقه‌انگیزی، آیات قرآن را وسیله ساخته و به نام امام، موهومات خود را نشر داده‌اند.

روایت چهارم و دوازدهم بسیار استعمارپسند است. زیرا «وشّاء» و «مُعَلّی بن محمّد» روایتی نقل کرده‌اند که تمامی شیعیان زیدی و اهل سنّت که به امامت منصوصۀ حضرت علی ÷ و سایر أئمّه معتقد نیستند و جناب زید (ره) و ابوبکر و عمر را مسلمان می‌دانند، مشمول آن می‌باشند! آیا استعمار حدیثی بهتر از این می‌خواهد؟!

حدیث پنجم و ششم از اکاذیب «محمّد بن سنان» است و قابل اعتنا نیست. سند حدیث هشتم نیز در غایت ضعف و فاقد اعتبار است.

حدیث هفتم می‌گوید: امام آخر جز به وسیلۀ امام اوّل شناخته نمی‌شود. می‌گوییم: درست گفته‌اید. چنانکه می‌دانیم (ر. ک. ص ٦٥٣) حضرت علی ÷ به خلافت الهی حضرت امام حسن ÷ هیچ اشاره‌ای نفرمود و او را به جانشینی خود به أمّت معرّفی نکرد و حضرت حسن نیز حضرت سیّدالشّهداء ÷ را جانشین خود نساخت و همچنین امام حسین ÷، حضرت سجّاد ÷ را به عنوان جانشین خود معرّفی نفرمود و هکَذا. بدین ترتیب، بی‌دلیل بودن امامت منصوصه آشکار می‌شود.