١٨٤- باب فی أنّه إذا قیل فی الرّجل شیء فلم یکن فیه وکان فی ولده أو ولد ولده فإنّه هو الّذی قیل فیه
در این باب سه حدیث آمده که مجلسی حدیث اوّل را صحیح و دوّم را مجهول همطراز صحیح و سوّم را ضعیف شمرده و آقای بهبودی نیز حدیث اوّل و دوّم را صحیح دانسته است!
به نظر ما جاعلین که میخواستنـد امام را عالِمٌ بالغیب معرّفی کنند و اخبار غیبی برای ایشان جعل میکردند، چون دیدند که آن اخبار تحقّق نیافت از اینرو برای توجیه عدم تحقّقِ جعلیّات خود، اخبار این باب را جعل کردهاند که حضرت صادق ÷ فرمود: اگر امام دربارۀ کسی خبری داد و آن خبر واقع نشد، شما تکذیب نکنید زیرا ممکن است در فرزند یا نوادۀ فرد مذکور مصداق یابد!
به نظر ما با وجود «أبوبصیر»[٩٣٦] در سند حدیث اوّل و نیز علیّ بن ابراهیم که خرافی و قائل به تحریف قرآن بود و همچنین به واسطۀ پدر مجهولالحال او، این خبر بیاعتبار است. چنانکه گفتهایم در خبر اوّلِ این باب، مادر حضرت مریم علیها السلام را «حَنَّة» نامیده امّا در حدیث ٤ باب ١٧٧، نام مادر آن حضرت، «مَرثا» گفته شده است!
در حدیث اوّل میگوید: خدا به «عِمران» خبر داد که من به تو پسر بابرکتی عطا میکنم که کور مادرزاد و فرد مبتلا به پیس را درمان کرده و مردگان را زنده میکند. او نیز به عیالش خبر داد ولی خبر إلهی آن چنان که فرموده بود محقّق نشد و خدا دختری به نام مریم به او داد! امّا بعداً به مریم علیها السلام پسری داد و خبر إلهی به عمران، به جای فرزندش دربارۀ نوادهاش (= پسر حضرت مریم علیها السلام ) مصداق یافت!!
میگوییم: امام قطعاً چنین مطلبی نمیگوید زیرا به قول شما خدا به عِمران فرموده به تو پسر میدهم[٩٣٧] ولی به او نداده و به مریم علیها السلام داده، مگر مریم ـ نَعوذُ بِالله ـ عِمران است؟ آیا عطای به مریم، عطای به عمران است؟! دلیلی نداریم که خداوندِ عالمالغیب، خبرِ دقیق و کاملاً مطابق با واقع ندهد! إخبار بدین صورت، به لحاظ تحقّق، صدق دقیق و کامل ندارد، در حالی که خداوند متعال أصدَقُ القائِلین (النّساء: ٨٧ و ١٢٢) و منزّه است از اینکه خبرش فاقد صدق کامل و دقیق باشد. خدا أفصَحُ القائِلین است و اگر مقصودش نوادۀ «عِمران» بوده، بیشبهه به صورتی میفرمود که همان مقصود فهمیده شود، نه چیز دیگر. (فتأمّل)
مجلسی در توجیه این دو حدیث چنین بافته است که گاهی مصالح عظیمه اقتضا میکند که انبیاء و اوصیاء به صورت توریه و مَجاز سخن بگویند یا از اموری که «بدا» در آن حاصل میشود، خبر دهند! از جملۀ این امور زمان قیام امام قائم و تعیین آن حضرت در میان ائمّه است [که امام خبری میدهد امّا دقیقاً واقع نمیشود، این بدان منظور است که] شیعیان مأیوس و دلسرد نشوند و منتظر فرج امام قائم بمانند و صبر نموده و کارهای خلفا را عَلَیهِ خود تحمّل کنند! چه بسا امام بگوید فرزندم امام قائم است امّا منظورش آن است که او قائم به امامت است نه قائم به شمشیر! یا منظورش آن است که اگر خدا اذن دهد، قائم به شمشیر خواهد شد! یا اگر شیعیان صبر کنند و اسرار را کتمان نمایند و امام خود را اطاعت کنند، پسرم امام قائم خواهد بود! یا منظورش آن است که فرزند هفتمِ[٩٣٨]من قائم خواهد بود[٩٣٩]»!!
این بافتۀ مجلسی عیوب و ایرادات زیادی دارد امّا برای احتراز از اطالۀ کلام فقط به ذکر چند مورد اکتفا میکنیم: شیعیان در زمان ائمّه به هیچ وجه به اندازۀ مسلمین صدر اسلام در دوران مکّه، خصوصاً در شِعب أبیطالب، در فشار و دشواری به سر نمیبردند، امّا پیامبراکرم ص با آنان به این صورت سخن نگفت بلکه با خواندن قرآن و توصیه به دعا کردن و توصیه به صبر و بردباری، مانع شد که خسته و ناامید شوند. دیگر آنکه بیان شریعت، بیان عرفی است ولی اینگونه سخن گفتن برخلاف عُرف است.
دیگر آنکه این باب گفته فرزند یا نواده و نگفته فرزندِ فرزندِ فرزندِ فرزندِ فرزند!! پس مجلسی به چه مجوّزی میگوید که اگر امام بگوید: فرزندم قائم است، احتمال میرود که مقصود ندیدۀ (= فرزند نبیرۀ) آن حضرت باشد؟!! آیا هیچ انسان منصفی چنین میگوید؟ اینها دین را به بازی گرفتهاند!
به قول اینان اگر امام دربارۀ کسی سخنی بگوید و قولش دربارۀ او محقّق نشود، ممکن است در فرزند یا نوادهاش محقّق شود. شما منظور امام را همان فرزند یا نواده محسوب کنید! مثلاً اگر امام فرمود: زید خائن یا خادم است احتمال میرود که او خائن یا خادم نباشد بلکه فرزند یا نوادهاش خائن یا خادم باشد!! میگوییم: اگر امام حق دارد دربارۀ کسی چیزی برخلاف واقع بگوید پس باید مأمومین نیز بتوانند همچون او سخن بگویند، زیرا امام اُسوۀ مأمومین است! در حدیث سوّم از امام صادق ÷ نقل کرده که فرمود: گاهی مردم را به عدل یا ظلم نسبت دهند و حال آنکه او چنین نبوده و چون فرزند یا نوادهاش پس از او چنین باشد، پس خود اوست که منظور بوده است!!
آیا میتوان گفت: چون فرزند حضرت نوح ـ علیه آلاف التّحيّة و الثّناء ـ ناصالح بود، پس جایز است خود او را ناصالح بخوانیم و بگوییم: منظور ما فرزند اوست؟!! یا «آزر» را صالح بخوانیم و بگوییم: مقصودمان فرزندش حضرت ابراهیم ÷ است؟!! چنین کاری دربارۀ آنها ناحقّ و برخلاف عدالت است! چرا باید صفت یا لقبی بر کسی حمل شود که خود مستحقّ آن نیست؟!
چنین کاری بر خلاف قرآن است که فرموده:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ [الأنعام: ١٦٤]
«هیچ کس بار[عمل] دیگری را بر نمیدارد»[٩٤٠].
و فرموده:
﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ﴾ [المدّثّر: ٣٨]
«هر کسی در گرو کاری است که کرده است».
و فرموده:
﴿لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾ [المائدة: ١٠٥]
«اگر شما هدایت یافته باشید، کسی که گمراه شده، شما را زیانی نرساند».
پس نباید کسی نتایج کار دیگری، از جمله صفت یا لقب او را حمل کند. قرآن فرموده:
﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ﴾ [الحجرات: ١١]
«به یکدیگر لقبهای [نابجا] ندهید».
در حالی که بنا به قاعدۀ این باب، میتوان پدری را به حساب فرزند یا نوادهاش به لقبی ملقّب ساخت!!
[٩٣٦]- دربارۀ او رجوع کنید به کتاب حاضر، صفحۀ ٨٧٩.
[٩٣٧]- یعنی مخاطب را مفرد گرفته است و نفرموده به شما فرزندی میدهم تا بگوییم منظور دودمان «عِمران» بوده وبا رؤیا نیز به«عِمران» إخبار نکرده تا بگوییم که او رؤیا را درست تعبیر نکرده است.
[٩٣٨]- گویا منظورش فرزند ششم باشد.
[٩٣٩]- مرآۀ العقول، دارالکتب الإسلامیّة (طهران)، ج ٦ ص ٢٣٧.
[٩٤٠]- آیۀ مذکور در سورۀ إسراء و فاطر و زمر و نجم نیز آمده است.