٧٤- باب أنّ الأئمّة علیهم السلام ولاة الأمر وهم النّاس المحسودون الّذین ذکرهم الله عزّوجلّ
٢١٠در این باب کلینی پنج حدیث آورده که آقای بهبودی حدیث ٢ و ٣ را صحیح و مجلسی حدیث ١ و ٤ را ضعیف و ٢ را مجهول و ٣ و ٥ را حسن شمرده است. رُوات کلینی در این باب با آیات سورۀ نساء (آیۀ ٥١ به بعد) بازی کردهاند. احادیث این باب را کسانی از قبیل «وَشّاء» و «مُعَلَّی بن محمّد» نقل کردهاند. حدیث دوّم را که آقای بهبودی پذیرفته «محمّد بن فُضَیل»[٥٩٥] و روایت سوّم را «حسین بن سعید» که از غُلاة است از قول «أحوَل» ـ که به نظر ما قابل اعتماد نیست ـ نقل کرده است. راوی روایت دوّم نیز «حسین بن سعید» است. ١٣٥روایت اوّل و پنجم را «بُرَید بن معاویه العِجلیّ» روایت کرده که قائل به تحریف قرآن است!! وی به امام صادق ÷ تهمت زده که آن حضرت فرمود: «أنزَلَ اللهُ في القرآن سبعة بأسمائهم فمَحَت قریش ستّة وترکوا أبالهب = خداوند در قرآن نام هفت تن را ذکر فرمود [امّا] قریش نام شش تن را از قرآن زدودند و [تنها] نام أبولهب را باقی گذاشتند.»!!![٥٩٦]
احادیث این باب هیچ یک وضع خوبی ندارند، فیالمثل در حدیث اوّل، راوی دربارۀ «أولی الأمر» پرسیده، امّا امام جواب روشن نداده، بلکه چند آیۀ سورۀ نساء را که مربوط به یهود است، قراءت کرده تا بگوید ما مورد حسدیم!! بسیاری از مردم محسوداند، خلفاء مورد حسد کسانی بودند که بهخلافت نرسیدند، ساداتعلوی ـ رحمهم الله ـ مورد حسد عبّاسیان، و عبّاسیان محسود دیگران بودند. البتّه این دلیل نیست که ایشان امام منصوب من عندالله بودهاند. امّا هدف رُوات آن است که بگویند: منظور آیه از محسودین، فقط أئمّۀ اثنی عشر هستند ولاغیر. به نظر ما این ادّعا را یقیناً راوی تراشیده، زیرا در وقت نزول آیۀ مذکور، به هیچ وجه مسألۀ وصایت و خلافت و امامت مطرح نبوده است تا کسی در این موضوع مورد حسد قرار گیرد.
مخفی نماند که روایات این باب مشابه برخی از روایات باب ٦٦ است از جمله حدیث ضعیف شمارۀ ٤ این باب مشابه حدیث ٦ باب ٦٦ و راوی هر دو «ابُوالصّبّاح الکِنانِیّ» است. حدیث ٢ و ٣ این باب مشابه حدیث مرسل شمارۀ ٤ باب ٦٦ و راوی هر سه «حسین بن سعید» غالی است. ما بطلان اینگونه روایات را در شرح حدیث ٤ و ٦ باب ٦٦ کردهایم مراجعه شود.
[٥٩٥]- «ابن فُضَیل» درصفحه ٣٠٥ و «معلّی» درصفحه ١٤٦ و ٤٥٤ و«وَشّاء» درصفحه ١٤٧ معرّفی شدهاند.
[٥٩٦]- رجال کشّی، چاپ کربلاء، ص ٢٤٧.