٧٦- باب أنّ الآیات الّتی ذکرها الله عزّوجلّ فی کتابه هم الأئمّة علیهم السلام
در این باب سه خبر آمده که هر دو «محمّدباقر» هیچ یک را صحیح ندانستهاند. مجلسی حدیث اوّل و دوّم را ضعیف و سوّم را مجهول دانسته است.
٢١١١٣٦* حدیث ١- راوی آن «معلی بن محمد» کذّاب است. راوی دیگر فردی مهمل است به نام «احمد بن محمّد بن عبدالله» که اخبارش وضع خوبی ندارد، از آن جمله خبر ١١ باب مفتضح ١٦٥ کافی و خبر سوّم باب ٩٤ از اوست که میگوید: امام عسکری ÷ فرمود: اسم اعظم خدا ٧٣ حرف است و ٧٢ حرف آن نزد ما و یک حرف باقیمانده، نزد خداست!! هر فرد کمسوادی میداند که در هیچ زبانی اسم هفتاد حرفی وجود ندارد و جاعل روایت نفهمیده که چه بافته است. خبر دوّم و سوّم و پنجم باب ١٨٠ کافی نیز از قصّههای اوست. قصّۀ دوّم او مشابه قصّۀ «عبدالله بن سنان» است که در صفحۀ ٣٣٥ آوردهایم. این مرد مدّعی است که امام هادی ÷ بهشت را به یکی از اصحاب خویش نشان داد. در قصّۀ سوّم مدّعی است که حضرت هادی ÷ کسی را از شهری به شهر دیگر منتقل کرد!! امّا حضرت خاتم الأنبیاءص برای اثبات نبوّت خود و تحریض مؤمنین یا اقناع کفّار، کسی را از شهری به شهر دیگر سیر نداد و بهشت را به کسی ارائه نفرمود، زیرا هنوز قیامت برپا نشده تا کسی بهشت را ببیند. در قصّۀ پنجم نیز مدّعی علم غیب برای امام شده که بطلان اینگونه روایات را در صفحۀ ١٢٥ به بعد بیان کردهایم[٥٩٧].
٢١٢راوی دیگر موسوم به «ابوجعفر احمد بن هِلال العبرتائی» از غُلاة و مورد ذمّ و لعن أئمّه بوده است. امام عسکری به وکیل خود نوشت که باید از این فرد ریاکار حذر کنند. امام گفته: از او بیزارم و خدا به او رحم نفرماید و دعا میکنم خدا او را به آتش دوزخ مبتلا سازد او به رأی خود میرود. شیخ صدوق او را از دشمنان أئمّه شمرده و از قول استاد «محمد بن حسن الولید» نقل کرده که «ابوالقاسم بن سعد بن عبدالله القمّی» میگفت: ندیدهایم و نشنیدهایم که کسی از تشیّع به ناصبیّت و دشمنی با اهل بیت ÷ برگردد مگر «احمد بن هلال»! ظاهراً این مرد مانند سایر دکّانداران به نام مذهب دکّانی بازکرده بود برای فریب عوام! در کتب زیارت، روایات بسیاری از او نقل شده است!!
به راستی چرا کلینی از چنین شخصی روایت کرده و آیا نقل روایت امثال او، جُز اشاعۀ خرافات، فائدهای دارد؟
جالب است که این ملعون از کذّابی غالی به نام «اُمَیَّة بن علی» و او نیز از غالی دیگری موسوم به «داود الرَّقِّیّ» روایت کرده که امام صادق ÷ فرموده: در آیۀ ١٠١ سورۀ مبارکۀ یونس منظور از «آیات» أئمّه است.
شیخ طبرسی در «مجمع البیان» فرموده:
﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ﴾ [یونس: ١٠١]
بدین معنی استکه این دلالتها و براهین روشن بهرغم آشکاری و بسیاری و نیز پیامبران بیمدهنده، به گروهی که نمیخواهند ایمان آورند و به دلائل نمینگرند و در آنها اندیشه و تأمّل نمیکنند، سودی نمیبخشد. و نیز در تفسیر آیۀ ٤٢ سورۀ قمر فرموده:
﴿كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا كُلِّهَا﴾ [القمر: ٤٢]
«آنان همة آیات ما را دروغ انگاشتند».
آیات و معجزات نُهگانهای است که حضرت موسی آورده بود.
سورۀ یونس مکّی است و در آن وقت امامان نبودهاند تا مردم مکّه آنان را بپذیرند یا نپذیرند. به نظر ما ممکن نیست که امام ÷ چنین گفته باشد زیرا لفظ آیه و آیات بارها و بارها در قرآن تکرار شده و معنای آن کاملاً واضح است و دلیلی نداریم که منظور از آن را «أئمّه» بدانیم، خصوصاً که در این صورت بسیاری از آیات ـ نعوذ بالله ـ معنایی مضحک خواهد یافت. فی المثل معنای آیات ٤١ و ٤٢ سورۀ قمر چنین خواهد شد: «بیمدهندگان نزد فرعونیان آمدند [لیکن] آنان همۀ أئمّۀ ما را دروغ انگاشتند»!! آیا ممکن است امام صادق بفرماید آیاتی که فرعونیان تکذیب کردند، ما بودیم؟!
مروّج الخرافات «مجلسی»، آنچه از این قبیل اباطیل است در «مرآة العقول» به زور بافندگی، توجیه کرده است. اگر بنا بر توجیه باشد میتوان هر کفر و شرکی را با مغالطه به نوعی توجیه کرد.
* حدیث ٢- از آنچه دربارۀ حدیث قبل گفتهایم، بطلان این حدیث نیز آشکار میشود. علاوه بر این دربارۀ این حدیث در صفحۀ ٣٧٩ سخن گفتهایم.
* حدیث ٣- «محمد بن فُضَیل» کذّاب میگوید: امام باقر ÷ فرموده: مقصود از «ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ» در سورۀ «نبأ» حضرت علی ÷ است! ما آیاتی از این سوره را میآوریم:
﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ ٢ ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ مُخۡتَلِفُونَ ٣.... إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ كَانَ مِيقَٰتٗا ١٧ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا﴾
«[کفّار] دربارة چه از یکدیگر میپرسند؟ از آن خبر عظیم که دربارة آن اختلاف دارند.... وعدهگاه [شما برای دانستن درستی ونادرستی این خبر] روز داوری است. روزی که در صور دمیده شود و شما گروه گروه میآیید».
این سوره در مکّه نازل شده و چون در آن، اخبار قیامت آمده و مشرکین آن را قبول نداشتند و با یکدیگر دربارۀ آن گفتگو میکردند، آشکار میشود که در این سوره منظور از «نبأ» روز رستاخیز است، چنانکه در آیات بعد میفرماید روز قیامت که روز جدا شدن حقّ و باطل است وعدهگاه است. این مطلب مربوط به خلافت نیست. زیرا مشرکین مکّه رسالت پیامبر را قبول نداشتند و در آن زمان خلافت و اختلاف در آن معنی نداشت. در سورۀ «صاد» که آن نیز مکّی است، از آیۀ ٤٩ به بعد، دربارۀ قیامت سخن رفته و سپس در آیۀ ٦٧ میفرماید:
﴿قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِيمٌ ٦٧ أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ﴾ [ص: ٦٧-٦٨]
«بگو: آن خبری عظیم است که شما از آن رویگرداناید».
تناسب ندارد که قرآن نخست از قیامت سخن بگوید و ناگاه بیمقدّمه بهکسانیکه قیامت را نپذیرفتهاند و پیامبر را بهرسالت قبول ندارند، بفرماید علی ÷ خبری عظیماستکه شما از آن رویگرداناید. علاوه براین، حضرت أمیر ÷ در دعای روز دوشنبه، میگوید من به نبأ عظیم ایمان دارم: «الحمد لِلّه الّذي هداني لِلإسلام وأکرمني بالإیمان وبَصَّرَني فِي الدین وشرّفني بالیقین وعرّفني الحقّ الّذي عنه یُؤفَکون والنّبأ العظیم الذي هم فیه مُختلفون = سپاس و ستایش خداوندی را که مرا به اسلام رهنمون گردید و به ایمان گرامی داشت و مرا در دین بینش عطا فرمود و شرافت یقین به من ارزانی داشت و حقیقتی را که [سایرین] از آن منحرف میشوند، و خبر عظیمی که در آن اختلاف دارند، به من شناسانید» (صحیفة علویّه با ترجمة محلّاتی، ص ٦٢٣). معلوم میشود که راویان جعّال، از اقوال حضرت امیر ÷ بیخبر بودهاند.
اشکال دیگر حدیث آن است که امام ÷ در جواب سائل که پرسیده بود: فدایت شوم، شیعیان از شما تفسیر آیۀ ١ و ٢ سورۀ «نبأ» را میپرسند، فرموده: این موضوع به اختیار من است اگر بخواهم، جواب میگویم و اگر نخواهم، نمیگویم!! اگر امام حتّی برای شیعیانش حقایق قرآن را نگوید، پس به که خواهد گفت؟ با مطالبی که در صفحۀ ٢٥٨ آوردهایم بُطلان این روایت و روایت ٣ باب ١٦٧ نیز ثابت میشود.
[٥٩٧]- هر دو «محمّدباقر» حدیث ٣ باب ٩٤ و حدیث ٢ و ٣ و ٥ باب ١٨٠ را صحیح ندانسته و مجلسی به ضعف هر چهار حدیث تصریح کرده است.