۲ – ضرورت دینی، اجتماعی، و سیاسی بشریت به دین:
عامل دوم برای ضرورت دین برای جامعه و گرایش بشر به آن همانا ضرورت دینی، اجتماعی و سیاسی بشر و بشریت بوده است.
به عبارت دیگر انحراف و گمراهی بشر در عرصههای مختلف اعتقادی، اجتماعی و سیاسی یکی از عوامل عمدۀ ظهور دین اسلام، و گرایش بشریت به آن بوده است طوریکه با مطالعه و بررسی تاریخ مخصوصا اوضاع جزیرۀ العرب قبل از ظهور اسلام معلوم میشود که قبل از ظهور اسلام هر قبیله و قوم برای خود معبودان متعددی داشته که برخی پیامبر آن، و برخی فرشتگان، و برخی ستاره گان، وبرخی بزرگان، و برخی بتان ساخته شده از سنگ و چوب را پرستش نموده در هنگام بروز مشکلات بطرف آنها روی میآوردند.
و در عرصۀ اجتماعی چیزی بنام ترحم، عطوفت و مهربانی وجود نداشت طوریکه افراد ضعیف و بیچاره با مرور و گذشت زمان ضعیف تر میگردید، و افراد نیرومند روز بروز قوی تر میگردید.
زنان که یک عنصر اساسی و در هر جامعه نیم طبقۀ آن جامعه را تشکیل میدهند از کوچکترین حقوق مادی و معنوی مانند: حق مهر، حق میراث، ترحم و عطوفت نه تنها برخوردار نبودند، بلکه بعد از وفات شوهران شان مانند مال و متاع متروکۀ وی به ارث برده میشدند.
سیاه ترین روز در خانواده همان روزی بود که در آن دختر تولد میشد، چنانچه پدر بعد از تولد دختر متحیر میماند که با آن دختر نوزاد و معصوم چطور بر خورد نماید؟ آیا آن دختر معصوم و بی گناه را زنده نگه دارد که سراپا عار وننگ بشمار میرود، و یا اینکه او را بی رحمانه زنده بگور نماید؟ چنانچه قرآن کریم این عمل بی شرمانه و ظالمانۀ آنها را مورد نکوهش قرار داده، فرموده است: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩﴾[النحل: ۵۸-۵۹].
«هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهرهاش سیاه مىگردد در حالى که خشم [و اندوه] خود را فرو مىخورد. از بدى آنچه بدو بشارت داده شده از قبیله [خود] روى مىپوشاند آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند و چه بد داورى مىکنند».
و در عرصۀ سیاسی نظام و حکومتی وجود نداشت که دست ظالم را از ظلم گرفته و از حقوق مظلوم حمایت و پشتیبانی نماید.
انسان قوی ضعیف را میبلعید ونامی از عدالت اجتماعی وجود نداشت.
بطور فشرده میتوان گفت که در عصر جاهلیت طوریکه در مابین خالق و مخلوق هیچگونه ارتباطی وجود نداشت، همچنان نظامیکه رابطۀ مخلوق را با مخلوق دیگر حفظ و یا تقویه نماید وجود نداشت، که قرآن کریم از آن به ضلال مبین و یا گمراهی آشکار تعبیر نموده، فرموده است: ﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾[آل عمران: ۱۶۴].
همین بود که نور هدایت (دین مقدس اسلام) از افق جزیرة العرب طلوع نمود و این دین طوریکه با معرفی نمودن برخی عبادات ارتباط افراد و یا مخلوق را با خالق بر قرار ساخت، همچنان با معرفی نمودن (قانون معاملات) ارتباط افراد وجامعه را با یکدیگر بگونۀ بسیار عادلانه و منطقی تنظیم نمود، و توسط قانون دیگری زیر عنوان (نظام خانوادگی و یا قانون احوال شخصی) زمینۀ ساختار یک فامیل قوی را پی ریزی نموده، حقوق و وجایب هریکی از افراد خانواده را در آن مشخص ساخت تا هیچ فردی از افراد خانواده از حق و وجیبۀ خود تخطی ننماید، و در پهلوی قوانین نامبردۀ فوق، قوانین دیگری را مانند (قوانین مدنی، قانون مرافعات، قوانین جنایی...) معرفی نموده، توسط آن زمینۀ تحقق عدالت و حفاظت مال و جان مردم را فراهم ساخت.
همچنان بخاطر تحکیم روابط حاکم با رعایا قوانین خاصی را بنام (نظام حکم و یا نظام دستوری) معرفی نموده، مسئوولیت طرفین را در آن واضح ومشخص ساخت.