ز- هماهنگى میان فردگرایى و جامعهگرایى:
در نظام اسلام فردگرایى و جامعهگرایى، به گونهاى دلکش و استسثنایى به هم پیوندمى خورند، آزادى فرد و مصلحت جامعه هماهنگ مىشوند، حقوق و وظایف تناسب مى یابند و دستاودها و ثمرات عادلانه توزیع مىگردند.
در جهان کنونى، کشمکش و ستیزگستردهاى میان دو اندیشه فرد گرایى و جامعه گرایى برپاست.
سرمایه دارى اندیشهاى است مبتنى بر تقدیس فرد، و اعطاى نقش محورى به او. این مکتب با اعطاى حقوق فراوان و نزدیک به مطلق، فرد را مىنوازد، و در سآیۀ آن فرد از آزادى مالکیت، آزادى بیان، آزادى رفتار، آزادى کامجویى و بهرهگیرى برخوردار است هرچند که این آزادیها به خود و دیگران هم ضرر برساند.
مادام که شخص از حق«آزادى فردى» استفاده مىکند، مىتواند از راه احتکار و نیرنگ بازى و ربا به کسب ثروت بپردازد، دارایى بدست آمده را در راههاى بیهوده و شرابخورى و بزهکارى به مصرف برساند و آن را از تهیدستان و نیازمندان دریغ بدارد، بدون اینکه کسى یا نهادى بروى قدرتى یا نظارتى داشته باشد؛ چرا که وى«آزاد» است.
اساس اندیشههاى کمونیستى و جامعه گرایانه- بویژه افراطیون آنها مانند مارکسیزم- تحدید حقوق و آزادیهاى فرد و کاهش ارزش وى، و افزودن بر تکالیف و وظایف فردى، و در مقابل، اصالت بخشى به جامعه مىباشد.
افراد، در این دیدگاه چیزى جز دندانههاى ریز چرخ خرد کنندهء جامعه نیستند، جامعه هم در حقیقت، حکومت، و حکومت هم حزب حاکم و یا ستاد مرکزى حزب بلکه دبیر کل حزب است و بس، و این یعنى دیکتاتورى و انحصار طلبى!!.
فرد جز در برخى کالاها و ابزارهاى منقول حق مالکیت ندارد، نه حق اعتراض و ابراز مخالفت دارد و نه حق مشارکت در امر سیاستگذارى براى ادارهء کشور و ملت خود، چناچه خود سرانه به انتقاد آشکار و یا پنهانى بپردازد، زندان، تبیعدگاه، و چوبههاى اعدام در انتظارش خواهد بود!.
اسلام نه به گروه اول متمایل شده و نه به گروه دوم، و نه به راست و نه به چب، در هیچکدام افراط و تفریط نورزیده است.
قانونگزار دین اسلام، همان آفریدگار انسانهاست، بنابراین امکان ندارد قوانین و نظامى که این آفریدگار طرح ریزى و ارایه مىکند، فطرت بشر را تعطیل و سرکوب نماید و یا در جهت مخالف آن قرار گیرد.
خداوند سبحان این بشر را از سرشتى مرکب و دوگانه آفریده است: در آن واحد هم فردگر است و هم جامعه گرا. بس فرد گرایى بخشى است اصیل از کیان و طبیعت وى، بر همین اساس، شخص، خویشتن دوست بوده و به اثبات و ابراز شخصیت خود تمایل دارد، و به خود گردانى کارهاى شخصىاش علاقمند است.
اما مشاهده مىکنیم که طبیعت مدنى و گرایش فطرى به سوى جامعه و همراهى دیگران نیز در شخصیت وى وجود دارد، از همین روست که حتى با برخوردارى از خوراک و آشامدینیهاى لذیذ و دلچسب، باز هم سلول انفرادى، در نظر افراد بشر مجازات سخت و طاقت فرسا به حساب مىآید.
نظام شایسته، تنها آن نظامى است که این هردو جنبه: فرد گرایى و جامعهگرایى را مد نظر داشته باشد و یکى را بر دیگر امتیاز و برترى نبخشد.
پس شگفت نیست که رهاورد اسلام- که روش زندگى فطرى است- نظامى است میانه رو و عادلانه، نه بر مبناى محوریت جامعه بر فرد ستم روا مى دارد، و نه بخاطر فرد، به حقوق جامعه لطمه وارد مىسازد.
فرد را نه با اعطاى حقوق فراوان و آزادى نامحدود، ناز پرورده مىسازد، و نه با تحمیل تکالیف فراوان و وظایف بیش از حد، او را تحت فشار و آزار قرار مىدهد.
بلکه فقط در حد توانایى وى برایش تکلیف تعیین مىکند بدون اینکه وى را در تنگنا و سختى قرار دهد، و حقوقى برایش مقرر مىسازد که با وظایف متناسب بوده، نیازمندیهایش را مرتفع ساخته، ارزش و آبرویش را پاس داشته و انسانیت وى را مصون بدارند.
***