۱- غلو کلی و یا اعتقادی:
منظور از غلو کلی و اعتقادی همان غلو و افراطگرایی است که به کلیات شریعت و یا مسایل اعتقادی تعلق داشته باشد، مانند: غلو و افراط یهود در مورد عزیر ÷، و غلو نصاری در مورد عیسی پسر مریم لکه او را اله و خدای خود میپنداشتند.
عامل عمده غلو و افراطگرایی نصاری در مورد عیسی ÷این بود که آنها با مشاهده نمودن معجزات خارقه که از او ظاهر گردیده بود مقام بندگی و عبودیت عیسی ÷را با مقام الوهیت خلط نمودند، و همین معجزات و امور خارق العاده سبب مبتلاشدن ایشان به غلو و افراطگرایی گردید. و از همینجا است که پیامبر ج امتش را از همچو اشتباهات برحذر داشته فرمودند: «لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ» [۲۴۳].
همچنان در روایات آمده است که مردی نزد پیامبر ج آمد وگفت: «مَا شَاءَ اللهُ، وَشِئْتَ»، یعنی آنچه را که الله وشما خواسته باشید همان خواهد شد پیامبر ج در برابر این گفتۀ وی عکس العمل شدید نشان داده به لهجۀ بسیار تند فرمودند:
«أَجَعَلْتَنِي وَاللهَ عَدْلًا بَلْ مَا شَاءَ اللهُ وَحْدَهُ» [۲۴۴]. «تو مرا با این گفتهات به خداوند میخواهی شریک و انباز بسازی؟ بگو ما شاء الله وحده».
پس بر اساس این نصوص غلو کلی و یا اعتقادی عبارت است از عقیده و باور نمودن به الوهیت و خدایی پیغمبر آن، ملائک و فرشتگان، ائمه و پیشوایان دین و سایر افراد، و یا شریک ساختن ایشان با خداوند در معبودیت، یا در آفرینش مخلوق و اعطای روزی، یا در صفتی از صفات خداوند مانند قدرت، علم و حکمت، یا عقیده داشتن به اینکه خداوند در آن افراد حلول کرده است.
و همچنان غلو و افراطنمودن در ولا و برا، مانند غلو در محبت امامان و پیشوایان دین و ادعای عصمت ایشان، طوریکه عبد الله بن سبأ در حق علی بن ابی طالب سگفته بود: «أنت، أنت، يعني أنت الإله» [۲۴۵]. یعنی: «در واقع اله و معبود بر حق تو هستی».
و مانند غلو و افراط شخصی بنام مونس علیشاه که در مدح علی بن ابی طالب گفته بود:
«منشأ کن فکان علیست علی مبدأ انس وجان علیست علی».
و مانند این گفتۀ صاحبزبدة الأسرار در مورد علی بن ابی طالب س:
مظهر کل عجایب اوست او فرد مطلق ذات واجب اوست او و مانند این گفتۀ ابن هانی در مورد المعتز لدین الله:
ما شئت لا ما شاءت الأقدار
فاحكم فأنت الواحد القهار
و مانند این گفتۀ بوصیریکه در مدح پیامبر جگفته است:
فإن من جودك الدنيا وضرتها
ومن علومك علم اللوح والقلم.
و مانند این گفتۀ دیگر آن:
يا أكرم الخلق ما لي مَنْ أَلُوذُ به
سواك عند حلول الحادث العمم
[۲۴۶].
و مانند این سخن و یا ادعای نبهانی (۱۳۵۰هـ) که میگوید: «إن المسلمين ... من أهل السنة والجماعة – وهم جمهور الأمة المحمدية يعتقدون فيه ج أنه يعلم الغيب، ويعطی ويمنع، ويقضی حوائج الـمسلمين، ويفرج کربات الـمکروبين، وأنه يشفع فيمن يشاء ويدخل الجنة من يشاء، فهذا من أصح الاعتقادات وإنکاره من أقبح الـمنکرات» [۲۴۷].
نبهانی میگوید: مسلمانانیکه منسوب به اهل سنت و الجماعتاند که اکثریت امت محمدیه را تشکیل میدهند، همه در مورد محمد ج به این باوراند که او غیب را میداند، به کسی میدهد و از کسی منع میکند، حوائج و خواستههای مسلمانان را مرفوع میسازد، به فریاد افراد بلا دیده و رنج کشیده میرسد، در مورد کسیکه خودش خواسته باشد شفاعت میکند، و در جنت کسی را که خواسته باشد داخل میکند. این همه از جملۀ صحیحترین و سالمترین عقاید به شمار میرود، و انکار ورزیدن از این عقیده از بدترین منکرات بشمار میرود.
و مانند این گفتۀ صاحب کتاب الأمن و العلی لناعتی المصطفی در مورد محمد جکه گفته است: «وصلی ربنا وسلم علی دافع البلاء والو باء والقحط والـمرض والألم سيدنا ومولانا ومالکنا ومأوانا محمد مالك الأرض ورقاب الأمم» [۲۴۸]. «صلوات و درود باد بر آن دفع کنندۀ بلا، وبا، قحط، مرض و درد: سید و سردار ما، مولی و مالک ما، پناهگاه ما محمد ج که مالک زمین و مالک گردن تمام امتها است».
و در جای دیگری کتابش میگوید: «الـمعاملة کلها بيد رسول الله ج يعطی من شاء ما شاء لأن الدنيا والآخرة من جوده وعلم اللوح والقلم من علومه، فإن کنتم تريدون خيري الدنيا والآخرة فأتوا إلی بابه ثم اطلبوا ما شئتم» [۲۴۹].
یعنی تمام معامله در اختیار سول خداوند است، به کسی چیزی را خواسته باشد میدهد زیرا دنیا و آخر از بحر جود و سخای او است، علم لوح و قلم برخی از علوم او است، اگر شما مردم خیر دنیا و آخرت را میجوئید پس بطرف دروازهاش بشتابید و آنچه را خواسته باشید از او بخواهید.
و در جای دیگری میگوید: «قال الله تعالی: يا محمد کلهم يطلبون رضای وأنا أطلب رضاك، وجعلت ملکی کله من العرش إلی الفرش فداء لك، حکمك جار علی الشمس والقمر، لايطلع الشمس حتی تسلم علی ابنك الجيلانی غوث الثقلين وغيث الکونين» [۲۵۰].
خداوند به پیامبرش گفته است: ای محمد! همۀ مردم رضایت و خوشنودی مرا میجویند و من تنها رضایت و خوشنودی ترا میجویم، ملک و پادشاهی من از عرش تا به فرش فدای تو باد، حکم و فیصلۀ تو بر آفتاب و مهتاب یکسان جاری و نافذ است، آفتاب تا زمانی طلوع نمیکند که به بسرت عبد القادر جیلانی که فریاد رس انسانها و جنها و باران رحمت هردو کون است، سلام نکند.
غلو کلی و یا اعتقادی را که نمونههای متعدد آن ذکر شد غلو الحاد نیز میتوان گفت، چنانچه صاحب فرهنگ دهخدا علاوه بر باورها و گفتههای قبلی، مباحث تألیه، تجلی، ظهور، اتحاد «وحدت الوجود» حلول، تناسخ، فرشته پرستی، اقانیم ثلاثة.. باورها و سخن مشابه آنها را از جملۀ غلو الحاد معرفی نموده است [۲۵۱].
و یکی از نمونههای غلو در برائت و بیزاری، همانا غلو در برائت و دوریگزیدن از جامعه و مردم عاصی و گنهگار است که مانند گذشتهها در جامعۀ امروزی نیز اینگونه مفکوره پیدا شده که بر اساس آن عدۀ مرتکب گناه و معصیت را تکفیر، و در نتیجه قتل و کشتن وی را جایز و مشروع میدانند.
اما شکی در این نیست که غلو اعتقادی و یا کلی نسبت به غلو جزئی خطر بیشتر دارد و سبب فاصلهگرفتن برخی فرق و گروهها از جماعت اهل سنت و جماعت و یا فرقۀ ناجیه همین غلو کلی و اعتقادی بوده است.
[۲۴۳. ] (صحیح البخاری ، ص: ۱۶۷ برقم: ۳۴۴۵). [۲۴۴. ] مسند احمد ( ۱۸۳۹ ، ۱۹۶۴) وقال الألبانی: حسن صحیح. [۲۴۵. ] الملل والنحل (۱/ ۱۷۴). [۲۴۶] قصیدة بردة ص: ۱۰. [۲۴۷] (شواهد الحق ص: ۲۷۹). [۲۴۸] (الأمن والعلی ص ۵). [۲۴۹] (الأمن والعلی ص: ۱۱۱- ۱۱۲). [۲۵۰] (الأمن والعلی ص: ۱۰۸). [۲۵۱] لغت نامۀ دهخدا ( ۱۱/۱۶۷۸۸).