مطلب دوم: نگاهی به این ادعا که امام معصومی وجود دارد که در ابلاغ و حفظ دین نائب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است
بعد از بیان دعوای شیعه در مورد امامت و وجوب آن و اینکه امام نائب پیامبر ص در وظائفش میباشد، در این موارد روشنگریهای زیر را خواهیم داشت.
١- ادعای اینکه امامت مانند نبوت است. این ادعا به راستی که بسیار بزرگ است، زیرا نبوت با ادلهای قطعی از قرآن ثابت شده است و خداوند متعال أ با نازل کردن قرآن بر نبوت اقامه دلیل کرده است تا دلیلی بر صدق نبوت پیامبر ما، محمد ص باشد.
خداوند متعال أ پیامبرش را در دهها آیه ذکر کرده است، در برخی از این آیات، نام ایشان را ذکر کرده است و در برخی دیگر ایشان را با صفت نبوت و رسالت ذکر کرده است. حال سوال اینجاست که اسم امام در کجای قرآن آمده است؟ زیرا ادعای اینکه امامت به مانند نبوت است مقتضی این است که ادله امامت نیز به مانند ادله نبوت- قوی- باشند، زیرا بر این امر در دنیا و آخرت احکامی مترتب میشود. بنابراین، در قرآن دلیلی بر این ادعا وجود ندارد.
٢- خداوند متعال تعهد نموده که پیامبر ص را محافظت میکند تا او رسالت خود را ابلاغ نماید و پیامبر آن را به صورت کامل تبلیغ و بیان کرد و خداوند سبحان نیز او را محافظت کرد تا اینکه پیامبر ص مأموریت خود را به انجام رساند.
ما میبینیم که ائمه شیعه نتوانستند احکام دین را تبلیغ نمایند با این ادعا که بر جان خود خوف دارند- این مورد بعداً بیان خواهد شد- و اگر امام به مانند پیامبر ص میبود بر او واجب میبود که تبلیغ نماید و میبایست خداوند هم او را تا زمانی که تبلیغ خود را انجام میداد حفظ میکرد.
خداوند متعال میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ٦٧﴾ [المائدة: ٦٧].
«ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن)، و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرساندهای (و ایشان را بدان فرا نخواندهای . چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است، و کتمان جزء از جانب تو، کتمان کلّ بشمار است). و خداوند تو را از (خطرات احتمالی کافران و اذیت و آزار) مردمان محفوظ میدارد (زیرا سنّت خدا بر این جاری است که باطل بر حق پیروز نمیشود. و) خداوند گروه کافران (و مشرکانی را که درصدد اذیت و آزار تو برمیآیند و میخواهند برابر خواست آنان دین خدا را تبلیغ کنی، موفّق نمیگرداند و به راه راست ایشان) را هدایت نمینماید».
٣- خداوند متعال پیامبر خود را نصرت رساند و او را لشکریانی از بشر و فرشتگان مؤید ساخت. خداوند متعال میفرماید:
﴿إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠﴾ [التوبة:٤٠].
«اگر پیغمبر را یاری نکنید (خدا او را یاری میکند، همان گونه که قبلاً) خدا او را یاری کرد، بدان گاه که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که (دو نفر بیشتر نبودند و) او دومین نفر بود (و تنها یک نفر به همراه داشت که رفیق دلسوزش ابوبکر بود) . هنگامی که آن دو در غار (ثور جای گزیدند و در آن سه روز ماندگار) شدند (ابوبکر نگران شد که از سوی قریشیان به جان پیغمبر گزندی رسد،) در این هنگام پیغمبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است (و ما را حفظ مینماید و کمک میکند و از دست قریشیان میرهاند و به عزّت و شوکت میرساند. در این وقت بود که) خداوند آرامش خود را بهره او ساخت (و ابوبکر از این پرتو الطاف، آرام گرفت) و پیغمبر را با سپاهیانی (از فرشتگان در همان زمان و همچنین بعدها در جنگ بدر و حُنَین) یاری داد که شما آنان را نمیدیدید و سرانجام سخن کافران را فروکشید (و شوکت و آئین آنان را از هم گسیخت) و سخن الهی پیوسته بالا بوده است (و نور توحید بر ظلمت کفر چیره شده است و مکتب آسمانی، مکتبهای زمینی را از میان برده است) و خدا تواناى شکستناپذیر و حکیم است».
نیز میفرماید:
﴿وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ٦٢ وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٦٣ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ٦٤﴾ [الأنفال: ٦٢-٦٤].
«اگر بخواهند تو را فریب دهند (و منظورشان از گرایش به صلح، مکر و کید باشد، باکی نداشته باش، چرا که) خدا برای تو کافی است. او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان (مهاجر و انصار) تقویت و پشتیبانی کرد و(خدا بود که عربها را با وجود دشمنانگی شدیدشان در پرتو اسلام دگرگون کرد و) در میان آنان الفت ایجاد نمود (و دلهای پر از حقد و کینه آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونهای که) اگر همه آنچه در زمین است صرف میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی. ولی خداوند (با هدایت آنان به ایمان و دوستی و برادری) میانشان انس و الفت انداخت، چرا که او عزیز و حکیم است (و بر هر کاری توانا و کارش از روی فلسفه و حکمت انجام میپذیرد). ای پیغمبر! خدا برای تو و برای مؤمنانی که از تو پیروی کردهاند کافی و بسنده است».
خدای سبحان بیان فرموده که پیامبرش را نصرت رساند تا اینکه او دین را به صورت کامل ابلاغ نمود. خداوند خود به این امر شهادت داده و میفرماید:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ [المائدة: ٣].
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
اما ائمه با سپاهیانی از بشر و ملائکه یاری نشدند و دین را برای مردم ابلاغ نکردند، بلکه- حسب روایات شیعه- آنان برای مردم به امور مخالف دین فتوا دادند. بنابراین وجودشان برای مردمی که حسب این روایاتی که ائمه برای آنان فتوا دادهاند ضرر بوده است. ولی ما ائمه را از این اتهام مبرا میدانیم.
٤- خداوند متعال به نبوت پایان داده و کتاب خود قرآن را جایگزین آن کرده است، یعنی کتابی که خداوند نازل کرده که تا زمان برپائی قیامت خطابی برای بشریت باشد و سپس سنت او را حفظ کرده است. مقصود از رسالت انبیاء نیز همین است. پس وقتی که مقصود محفوظ است و تا به قیامت بر آن دلیل و حجت وجود دارد و مردم چه سنی و چه شیعه امروز بدون امام هستند و خدا را عبادت میکنند، دیگر چه نیازی به امام است؟! پس آیا این دینی که مکلف به آن هستند صحیح است یا صحیح نیست؟! پس اگر صحیح است دیگر نیازی به امام نیست، و اگر صحیح نیست این بدان معنی است که خداوند بشریت را بدون اتمام حجت بر آنان رها کرده است و آنان از هزار و چهار صد سال پیش خداوند را به باطل عبادت میکنند!!
چنین چیزی هرگز با حکمت خداوند أ جور در نمیآید که عالم بشریت را هزاران سال به خاطر حفظ جان یک نفر رها سازد و آنها را در گمراهی و سرگردانی قرار دهد و دین او را نشناسند تا در نتیجه حیات و زندگی یک نفر حفظ گردد!!!
٥- ادعای اینکه مأموریت و وظیفه اصلی امام، تفسیر قرآن است.
سوال ما این است: کدام یک از ائمه، قرآن را تفسیر کردهاند؟ فقط از برخی ائمه شیعه مطالبی در تفسیر برخی از آیات ذکر شده است و از همه آنها تفسیر نقل نشده است.
در میان ائمه شیعه کسی که بیشترین تفسیر از او نقل شده است، جعفر صادق است. برغم این امر، مقدار تفسیری که حسب روش شیعیان به صورت صحیح از وی نقل شده است بیشتر از یازده مورد نمیباشد، زیرا در رسالهای علمی که یکی از طلاب شیعه عراق از ناصریه در سال٢٠٠٢م به دانشکده علوم اسلامی عراق ارائه داده است، تحت عنوان «الإمام جعفر الصادق وجهوده في التفسیر» فقط ٣٦٠ روایت را از خلال کتب شیعیان دوازده امامی نقل کرده است و حسب منهج و روش آنان در تصحیح و تضعیف روایات فقط یازده مورد از آن صحیح میباشد.[٦]
پس اگر امام جعفری که اکثریت مذهب شیعه منسوب به وی میباشد چنین وضعیتی دارد، دیگران چه وضعیتی دارند؟ این شاهد که بیان شد ادعای این امر را که ائمه مفسر قرآن میباشند را رد میکند.
٦- ادعای اینکه وظیفه امام بیان احکام مسائل جدید است.
جواب ما این است: کجاست آن احکام فراوانی که ائمه در مسائل جدید صادر کردهاند به نحوی که با منصوب شدن آنان به عنوان امام تناسب داشته باشد؟!
به درستی منصب امامت که شما آن را تا مقام نبوت بالا بردهاید و اظهار میدارید که امت جهت بیان دین بینیاز از امام نیست، منصب بزرگی است. پس کجاست آن احکامی که ائمه ابلاغ کرده اند و اگر آن را ابلاغ نمیکردند امت گمراه میشد؟!
کجاست آن روایاتی که ائمه آن را ابلاغ کردهاند و اگر آنان آن را ابلاغ نمیکردند عقیده امت باطل میشد؟!
٧- ادعای اینکه وظیفه امام دفع شبهات است.
آیا ممکن است که چند مورد را که ائمه شما در آنها به دفع شبهات پرداختهاند یا در آنها به سوالات مبهمی پاسخ گفتهاند که اگر پاسخ آنان نمیبود کمر اسلام خرد میشد، بیان کنید؟!
روایاتی از جعفر صادق / نقل شده که در آنها وی با غیر مسلمانان گفتگو کرده است، لکن چیزی از آنها صحیح نمیباشد. اما از دیگر ائمه شیعه تقریباً چنین موضعگیریهائی وجود ندارد. اما با این وجود فرض کنید که آنها یک یا دو موضع گیری داشتهاند. پس آیا این تعداد اندک با قرار دادن آن به عنوان امام برابری دارد؟!
٨- ادعای اینکه وظیفه امام صیانت دین از تحریف و جابجایی است.
جواب ما این است: ائمه خود اعتراف کردهاند که برخی از اصحابشان بر آنان دروغ بسته و روایات دروغ و کذب در احادیث آنان و کتب اصحابشان وارد شده است- این موضوع بیان خواهد شد- اما با این وجود ائمهای که به وجود کذب و تحریف از جانب پیروان خود آگاهی یافتهاند آن کذب و تحریفها را که بدان واقف شدهاند بیان نکردهاند، نه خود این را بیان کردهاند و نه ائمهای که بعد از آنان آمدهاند. پس در این صورت صیانت از دین کجا میباشد؟!
آیتالله محمد آصف محسنی از علمای شیعه در مورد عدم اقدام مهدی به تصحیح مذهب و حتی عدم قیام سه امام پیش از وی به این کار- که این مذهب تحریف شده از معصومین سابق به آنان رسیده است، و کسانی که اصلاً اقدام به تصحیح مذهب نکردهاند- سوالی را مطرح کرده و میگوید: در اینجا سوالی پیش میآید و آن اینکه: چرا خداوند أ به برخی از خواص خود اذن نداد تا با امام مهدی دیدار نمایند و جهت تکمیل فقهی که پر از استنباطات نادرست شده است از او کسب فائده نمایند؟[٧]
محسنی در جواب این سوال میگوید: این ایراد مختص امام غائب نیست، بلکه سه امام قبل از او- جواد، هادی و حسن عسکری- نیز گرچه در میان مردم بودند، اقدام به تکمیل فقه نکردند. بلکه سوال متوجه خداوند أ است که چرا آنطور که قرآن را نازل کرد چرا کتابی را نازل نکرد که جامع همه اصول و معارف اسلامی و احکام و قواعد فرعی باشد؟ یا اینکه چرا به پیامبر خود یا اوصیای خود امر نکرد تا آن را تدوین نمایند؟!
جامع قضیه امور زیر است:
١- به یقین در برگیرنده همه احکام نیست، گرچه در آن ارش یک خدشه و زخم نیز وارد شده است.
٢- نزد آنان باقی ماند و تا سال٢٦٠ﻫ و چند ماه قبل از مرگ عسکری آن را به شیعیان ادا نکردند. از همه این موارد دانسته میشود که مشیت خداوند أ بر وضع موجود جاری است و ما در ربوبیت و پروردگاری خداوند أ و کار تکوین و تشریع شریک خدا نیستیم، بلکه بندگانی مقهور و مطیع هستیم و فقط مقدار اندکی علم به ما داده شده است.[٨]
کلام آصف محسنی دربرگیرنده چند سوال است که عبارتند از:
١- چرا مهدی با کسی از پیروان خود دیدار نکرد تا خطاهایی را که به صورت موروثی در فقه وجود دارد تصحیح نماید؟!
٢- چرا سه امام قبل از مهدی، یعنی جواد و هادی و عسکری به انجام این وظیفه اقدام نکردند؟!
٣- چرا خداوند أ کتابی را نازل نکرد که شامل همه اصول و فروع دین باشد.
٤- چرا رسول خدا را به تدوین همه این موارد و اعطای آن به مردم فرمان نداد؟!
٥- چرا به پیامبر ص فرمان نداد تا اوصیای خود را به تدوین آن فرمان دهد؟!
این سوال مؤکد این امر است که آقای محسنی به این باور رسیده که ائمه نقش خود را در حفظ این دین انجام ندادهاند.
حقیقت این است که موضوع بزرگتر از قضیه عدم حفظ دین توسط ائمه است، زیرا بعداً ادلهای خواهد آمد که بیانگر این نکته میباشند که روایات منسوب به ائمه و به سبب خود ائمه، سبب تباهی دین و سرگردانی علما در شناخت احکام دین میباشند. بنابراین، وجود آنها حسب آن روایاتی که باور داریم که انتساب آنها به این امامان صحیح نیست سبب تباهی دین میباشند.
٩- ادعای اینکه وظیفه امام بررسی و بازبینی اصول و فروع دین است که مسلمانان اخذ میکنند.
این دعوا مؤکد این است که امام مشرف بر آن دسته از امور دینی خواهد بود که شیعه مکلف به آنها هستند و به همین دلیل آنان نیازمند به یک روش انتقادی که دین شیعه را حفظ نماید، نیستند، زیرا این امام است که مرجع همه این امور میباشد و اگر آنان در چیزی اختلاف پیدا کنند به امام رجوع میکنند. به همین دلیل همه امور دینی که در عصر امام موجود میباشد بر امام عرضه میشود و در نتیجه متصف به صفت صحت میشود.
این دیدگاهی است که اخباریون شیعه بدان قائل هستند و با طبیعت مذهب شیعه که قائل به استمرار امامت میباشد- آنچنان که در مباحث قبلی دیدیم که محمد رضا مظفر از علمای معاصر شیعه گفت: لازم است که در هر عصر امام هدایتگری وجود داشته باشد که جانشین پیامبر ص در ادای وظائفش باشد- توافق و همخوانی دارد.
این مفهوم، در سه قرن در عصر ائمه اعتقاد شیعیان بود تا اینکه سلسله امامت منقطع شد و موجب اضطراب شدیدی برای شیعیان شد و در پی آن شیعیان به قریب پانزده فرقه تقسیم شدند. این موضوع مورد تأکید گروهی از علمای شیعه است- اقوال آنان در مبحث مستقلی ذکر خواهد شد- از جمله حسین مدرسی میگوید: «به سبب اعتقاد آنان به استمرار سلسله امامت تا پایان دنیا، انتظار این را داشتند که تعداد ائمه بسیار بیشتر از این مقدار باشد».
دیگر اقوال إن شاء الله در مبحث مستقلی بیان خواهد شد.
١٠- ادعای اینکه امام از گناه و خطای سهوی و عمدی معصوم است.
ادعای عصمت کمتر از ادعای امامت نیست. با این وجود اقوال و اعمالی به ائمه منسوب شده است و نیز برخی از علمای شیعه اقوالی را بر زبان آوردهاند که این ادعا را تکذیب میکند، از جمله علی بن أبی طالب س اعمالی را انجام داد که امامت و عصمت را حسب مذهبشان باطل میکند، از جمله:
١- با ابوبکر س بیعت کرد و اگر امامت او از جانب خود منصوص میبود برای او جایز نبود که در حالی که صاحب این حق است با شخص دیگری بیعت نماید.
٢- وی پشت سر ابوبکر س نماز خواند و اگر بیعت با ابوبکر س صحیح نمیبود برای او جایز نبود که پشت سر وی نماز بخواند، زیرا ابوبکر س- حسب روایات شیعه- خلافت را غصب کرده است.
٣- او با اسیرانی که ابوبکر س گرفت ازدواج نمود و آنان معتقدند که هر عملی که ابوبکر س انجام دهد باطل است، و در نتیجه جنگ وی با مرتدان باطل است و اسیری که در این جنگ گرفته شده است غیر شرعی است و گرفتن از آن جایز نمیباشد، اما با این وجود علی س زنی از بنی حنیفه را برای خود گرفت و از او صاحب فرزندی به نام محمد بن حنفیه شد.
٤- چنان که در نهج البلاغه آمده است، علی س به صحت بیعت سه خلیفه قبل از خود اعتراف کرده است.
٥- علی س با عمر س بیعت کرد، حال آنکه شیعیان عمر را نیز مانند ابوبکر میدانند.
٦- علی س به عمر س چنین مشورت داد که همراه با سپاه به سوی ایران نرود- چنان که در نهج البلاغه آمده است- زیرا بر جان عمر س بیمناک بود.
٧- وی نام سه خلیفه سابق را بر سه نفر از فرزندان خود نهاد. این موضوع در کتب سنی و شیعه آمده است.
٨- علی س- چنان که در کتب سنی و شیعه آمده است- دخترش أم کلثوم را به ازدواج عمر س درآورد.
٩- علی س عضویت در شورای خلافت را که عمر س تعیین خلیفه از میان اعضای شورا را بر عهده آنان نهاده بود پذیرفت.
١٠- وی با عثمان بن عفان س بیعت کرد و پشت سر او نماز خواند.
اینها ده کاری است که علی س انجام داد. پس اگر علی س معصوم بوده است پس همه این کارها درست هستند و اگر درست باشند ناقض دعوای امامت است، زیرا معصوم کار خطا انجام نمیدهد و سخن خطا بر زبان نمیآورد و کفر را تأیید نکرده و آن را انجام نمیدهد. اما اگر این اعمال خطا بودهاند نتیجه این میشود که علی امام نیست، زیرا امام- حسب باور شما- معصوم از خطا است، زیرا انکار امامت یا اقرار به امامت برای غیر اهل آن در نزد جمهور علمای شیعه کفر است. بنابراین، علی با انجام این کارها، در واقع کفر را تأیید کرده است، اما حاشا که علی این چنین بوده باشد.
همچنین حسن بن علی بن أبیطالب که شیعیان او را امام دوم میدانند از امامت کناره میگیرد و آن را به معاویه میسپارد، حال آنکه در آن هنگام حسن دهها هزار از موالیان خود را تحت امر داشت.
نیز امام هشتم شیعیان، یعنی علی بن موسی الرضا ولایتعهدی مأمون را که شیعیان او را غاصب خلافت میدانند، پذیرفت. و قبول نیابت کسی که غاصب امامت است اعتراف به مشروعیت خلافت وی میباشد و اعتراف به مشروعیت کسی که غاصب امامت است نزد جمهور علمای شیعه کفر به حساب میآید.
علاوه بر این موارد، در منابع شیعی روایات و اقوالی وارد شده که ناقض عصمت است، از جمله روایت است که به رضا / گفته شد: در کوفه عدهای اظهار میدارند که رسولخدا ص در نماز خود دچار سهو نشده است. رضا / گفت: «آنان دروغ میگویند- خداوند لعنتشان کند- به درستی کسی که سهو نمیکند، فقط خدای یگانه است».[٩]
در میان اقوال علمای شیعه میتوان به این قول اشاره کرد، از ابن بابویه قمی که در نزد شیعیان دوازده امامی به صدوق معروف است، و صاحب یکی از کتب اربعه آنان است که مذهب شیعه مبتنی بر این کتب میباشد. این کتاب وی «من لا یحضره الفقیه» نام دارد. وی در این کتاب میگوید: «غالیان و اهل تفویض- که خداوند آنان را لعنت نماید- منکر سهو پیامبر ص هستند و میگویند: اگر جایز باشد که پیامبر ص در نماز سهو کند، جایز است که در تبلیغ نیز سهو کند، زیرا نماز به مانند تبلیغ، یک فریضه است... سهو پیامبر ص به مانند سهو ما نیست، زیرا سهو وی از جانب خدا است و خداوند او را دچار سهو ساخته تا مردم بدانند که پیامبر انسانی مخلوق است و او را به جای خدا پروردگار و معبود خود قرار ندهند. نیز به این خاطر است که با سهو ایشان، حکم سهو را به مردم بیاموزد... شیخ ما محمد بن حسن بن أحمد بن ولید میگفت: اولین درجه غلو، نفی سهو از پیامبر ص است... من در راه خدا کتابی جداگانه را در مورد اثبات سهو پیامبر ص و پاسخ به منکران آن مینگارم».[١٠]
به همین دلیل مجلسی- ضمن روایت نصوص دال بر وقوع سهو- همتای خطا که آن را نفی کردهاند- از ائمه و مخالفت متأخران با آن به ادعای عصمت آنان از سهو و خطا- اعتراف نموده که میان روایات و فتاوای شیعیان تناقض وجود دارد و میگوید: «این مسأله بسیار جای اشکال است، زیرا بسیاری از آیات و اخبار بر صدور سهو از آنان دلالت دارد، اما با این وجود اصحاب ما جز عدهای اندک معتقدند که صدور سهو از آنان غیر ممکن و غیر جائز است».[١١]
بنابراین، مجلسی پذیرفته است که آیات و اخبار زیادی بر این دلالت دارند که ائمه سهو میکنند و در ادامه تأکید میکند که علمای شیعه آن آیات و اخبار را بدون هیچ نوع توجیهی رد میکنند و سپس اظهار میدارد که مسأله بسیار محل اشکال است.
ای مجلسی، مسأله در نهایت اشکال قرار ندارد، بلکه اشکال در کسانی است آن نصوص وارد شده از ائمه را جهت محافظت از آن عقائد ایجادشدهای که موجب افتراق امت شده است، رد میکنند.
ما نیاز زیادی به مراجعه و بازبینی صادقانه و نیت خالص برای دستیابی به حقیقت داریم. والله المستعان.
[٦]- این مطلب را دکتر طه دلیمی در کتاب «أسطورة المذهب الجعفری» ص٥٠ بیان کرده و ذکر نموده که وی در هنگام برگزاری جلسه دفاع از این رساله حضور داشته است.
[٧]- جواب این است: ای شیخ آصف! اصلاً مهدی وجود ندارد و الا اگر وجود میداشت ظهور میکرد و مردم از او کسب فائده میکردند. چیزی که به خلق انسان مرتبط شده است، هدایت انسان است- یعنی خلق انسان نیاز به هدایت انسان دارد- اما مخفی کردن امام برای این مدت طولانی با وجود نیاز شدید مردم به او با حکمت خداوند حکیم و کاردان همخوانی ندارد.
[٨]- مشرعة بحار الأنوار، محمد آصف محسنی: ٢ / ٢٢٤ .
[٩]- بحار الأنوار ٢٥/٣٥٠، و نگا به: عیون أخبار الرّضا ص:٣٢٦، جامع المدارک ٣/٤٨٧، العوالم ص:٥١٧، درر الأخبار ص:٣١٢، مسند الإمام الرضا ٢/٥٠٣، التفسیر الصافی ١/٥١٣.
[١٠]- من لا یحضره الفقیه ١/٣٥٩- ٣٦٠.
[١١]- بحار الأنوار ١٧/١١٨، ١١٩.