گفتگوهای عقلانی با شیعیان اثنی عشری منابع شیعه در میزان نقد علمی

فهرست کتاب

مطلب اول: بیان موضوع: قصور کتب تراجم- شرح حال- در معرفی راویان

مطلب اول: بیان موضوع: قصور کتب تراجم- شرح حال- در معرفی راویان

در مبحث سابق دیدیم که عقیده شیعه دوازده امامی مبتنی بر این است که دین با وجود ائمه تا قیامت، محفوظ خواهد ماند. و تفکر دوازده امامی، بعد از مرگ امام یازدهم، حسن عسکری ایجاد شد، یعنی کسی که بعد از مرگش فرزندی نداشت، بلکه به دروغ فرزندی برای وی ساخته شد تا پیروان مذهب از تنگنایی که در آن افتاده بودند بیرون آیند. به همین سبب، همه دلایل بر این دلالت می‌کنند که شیعه دوازده امامی در خلال آن مدت تألیفی نداشته است، زیرا معقول نیست که آنان چیزی بنویسند در حالی که اعتقاد دارند ائمه تا قیامت با آنان همراه می‌باشند. شاید آنچه که ما در اینجا در کنار تراجم راویان از آنان ذکر می‌کنیم، مبین گوشه‌‌ای از آن باشد.

مؤلفین این باب بر این نکته تأکید دارند که قبل از قرن چهارم هجری، کتاب‌های مبینی در این باب وجود نداشته است، چنان که از کلام طوسی و نجاشی بر می‌آید و بعداً ذکر خواهد شد. طوسی و نجاشی از اولین کسانی هستند که در این موضوع دست به تصنیف زده‌‌اند.

طوسی در مورد سبب تألیف کتاب خود می‌گوید: «من به سوال و درخواست شیخ فاضل در مورد جمع آوری کتابی مشتمل بر اسامی راویان از رسول‌‌خدا ص و ائمه بعد از او تا زمان قائم ÷، پاسخ گفته‌‌ام. بعد از این، من آن دسته از راویان حدیث را ذکر می‌کنم که متأخر از راویان حدیث هستند یا اینکه معاصر آنان می‌باشند، لکن از آنان روایت نکرده‌‌اند..... من در باب این موضوع کتابی جامع که تألیف اصحابمان باشد، سراغ ندارم و فقط کتابهایی مختصر وجود دارد و هر شخص گوشه‌‌ای از آن را ذکر کرده است، بجز ابن عقده که از رجال- روایت کننده از- صادق ÷ است آن را ذکر کرده است، و این کار را به صورت کامل به انجام رسانده است، اما رجال دیگر ائمه‡ را ذکر نکرده است»[٣٠٧].

پس طوسی بیان داشته که جز کتاب ابن عقده، قبل از خود کتاب جامعی در این باب سراغ ندارد. در مورد ابن عقده گفته‌‌اند که وی زیدی جارودی است. پس کتاب وی در مورد مذهب خودش است. و چیزی را ذکر کرده که خاص مذهب خودش و برخی راویان اهل سنت است.[٣٠٨]

نجاشی در مقدمه کتاب خود در باب تراجم رجال می‌‌گوید: «من از سخن سید شریف- که خداوند بقای او را طولانی و توفیقش را مستدام دارد- اطلاع یافته‌‌ام که گفته است: قومی از مخالفین ما بر ما خرده گرفته‌‌اند شما سلف و مصنف ندارید. باید در جواب بگویم که این سخن کسی است که به مردم علم ندارد و بر اخبار آنان واقف نیست و منزلت آنان و تاریخ اخبار اهل علم را نمی‌‌داند و با کسی از علما ملاقات نداشته تا از او شناخت یابد. کسی که علم و شناخت ندارد، حجتی علیه ما ندارد. من از این موضوع مواردی را که توانسته‌‌ام گرد آورده‌‌ام، اما کار من به علت عدم وجود بیشتر کتب، کامل نیست. من این را به این دلیل ذکر کردم تا بیانگر عذر من در نزد کسانی باشد که به کتابی دسترسی دارد که من ذکر نکرده‌‌ام»[٣٠٩].

این اتهام که اهل سنت متوجه شیعه کرده‌‌اند، گرچه نجاشی در پی ردّ آن برآمده است، بر این دلالت دارد که اهل سنت مصنفاتی از شیعه در این موضوع سراغ ندارند و نمی‌شناسند، زیرا اگر مصنفاتی می‌داشتند که موجود می‌بود، شناخته می‌شد، زیرا شیعیان در وسط جامعه اسلامی و در کنار اهل سنت زندگی می‌کنند. چون شیعیان کتبی قدیمی در معرفی راویان ندارند تا مبنایی مورد اعتماد در تحقیقات باشند، این امر سبب می‌شود که مصنفات این فن، مقصود را به صورت کافی ادا نکنند و به همین دلیل مصنفات اولیه شیعه که در قرن چهارم تألیف شد راویان را چنان تعریف نکرده‌‌اند که بتوان به وسیله آن‌ها در مورد روایت داوری کرد.

قدیمی‌‌ترین کتاب شیعه در این موضوع، کتاب رجال کشی (م٣٤٠ﻫ) است. در این کتاب تقریباً درجه راوی از حیث ثقه بودن یا مجروح بودن ذکر نمی‌‌گردد و در آن فقط عده‌‌ای اندک ثقه دانسته شده‌‌اند و حتی- چنان که محقق کتاب رجال ابن الغضائری می‌گوید- کسی از علمای مشهور شیعه را ثقه ندانسته است.

محقق کتاب رجال ابن الغضائری می‌گوید: «ملاحظه میکنیم که علمای قدیم تا عصر شیخ طوسی برای همه ثقات و حتی افراد مشهور، به لفظ «ثقه» تصریح نکرده‌‌اند، اما در عین حال می‌بینیم که غالباً برای افراد ثقه از مخالفان مذهب، به این لفظ تصریح کرده‌‌اند، آنچنان که ابوغالب رازی با مشایخ واقفی خود این کار را کرده است، یا این کار را با کسانی کرده‌‌اند که طعنه‌‌هایی بر آنان وارد شده که نپسندیده‌‌اند و این طعنه‌‌ها در باب دین و صداقت و راستی آنان می‌باشد. منظور آنان از تصریح به ثقه بودن این افراد با الفاظی مثل «کان ثقة» دفع آن طعنه‌های گفته شده یا مورد ظن در مورد آنان می‌باشد.

وی سپس تصریح می‌کند که آنان اصطلاح «ثقه» را فقط در مورد مخالفین مذهب که ثقه بودند و نام آنان در کتب شیعه ذکر می‌شد، بکار می‌بردند. وی تأکید می‌کند که اگر مصنفان قدیمی علم رجال می‌خواستند کسی را ثقه معرفی نمایند، فقط راوی را منتسب به مذهب می‌‌کردند. وی می‌‌گوید: «بسیار می‌‌بینیم که آنان در توصیف افراد مشهور به قول «من أصحابنا» بسنده میکنند و این لفظ حسب روش مذکور، بر ثقه بودن فرد دلالت میکند»[٣١٠].

وی سپس میان پیشدستی اهل سنت در تمییز افراد ثقه از ضعیف، و تأخر شیعه در این کار دست به مقایسه می‌زند و می‌گوید: - دوم- ملاحظه می‌کنیم علمای بزرگ شیعه اقدام به تألیف کتابی جهت جمع آوری اسامی افراد ثقه در محل واحد نکرده‌‌اند، آنچنان که عامه- یعنی اهل سنت- این کار را کرده‌‌اند.

کتاب‌های دیگری که در مورد رجال نوشته شده‌‌اند و اصول به حساب میآیند، اغراض متنوع دیگری را دنبال میکنند، مانند بحث طبقات در «رجال الطوسی» و مؤلفین و تألیفات آنان در کتاب «الفهارس» و طرق در کتاب «المشیخات».

اما مباحثی که در این کتاب‌ها در مورد ثقه دانستن و ضعیف دانستن افراد ذکر شده‌‌اند، مبحث اصلی کتاب نیستند، بلکه بحث ثانوی آن می‌باشند و گاهی برای تمییز میان افراد توصیف شده و مشخص سازی هویت آنان یا دفع طعنه وارد شده بر آنان- قبلاً به این مورد اشاره- می‌باشد.

اما در مورد اینکه کتاب‌های خاص توثیق- ثقه دانستن افراد- وجود داشته باشد، جز کتاب منسوب به ابن الغضائری، کتابی را از قدما سراغ نداریم. ابن الغضائری کتابی را در مورد افراد ممدوح و کتبی را در خصوص افراد ضعیف دارد. ابن الغضائری با این کتاب به تألیف در این فن اختصاص یافته است.

علامه و ابن داود در قسمت دوم کتاب‌های رجالی خود، فقط نام‌های افراد ضعیف، از قبیل منحرفان و افراد مورد طعن را در محل واحد ذکر کرده‌‌اند. علامه تعداد زیادی را ذکر کرده و ابن داود ٥٦٥ نام را ذکر کرده است.

محقق کاظمی، مقدس أعرجی و سید محسن- م١٢٢٧ﻫ- بزرگترین مجموعه از نام‌های افراد ضعیف- در روایت حدیث- را گردآوری کرده‌‌اند. در فائده اول- بعد از اثنی عشر- از جلد اول (ص٢٥٧-٤١٨) نام آن‌ها را ذکر کرده است، و سپس در فائده دوم جماعتی از مشایخ مورد طعن شیعه (ص٤١٩-٥٠١) را ذکر کرده و مناقشه و بحث مفصلی را بیان کرده است[٣١١].

محقق کتاب ابن الغضائری بار دیگر تأکید می‌کند که راویی که در شرح حال وی طعنی ذکر نشود، او ثقه است و بلکه انتساب وی به مذهب امامی، برای ثقه بودن وی کفایت می‌‌کند. وی می‌گوید: «فائده توجه به امر ضعفا بر اساس روش قدما به صورتی آشکار نمایان ‌می‌شود، زیرا وجود طعن در شرح حال فرد، به معنای عدم ثقه بودن فرد است و انتفای طعن، به معنای ثقه بودن فرد است، چه به صورت مطلق ذکر شده باشند یا مقید؛ و این مطلب قبلاً شرح داده شد. اگر تعداد ضعیفان محصور در مقدار معینی باشد، «اصل موثق بودن مؤمنان»، در مورد افرادی که انتسابشان به مذهب امامی ثابت شده است، مؤثر و کارگر واقع می‌شود، و با این وسیله میتوانیم ثقه بودن تعداد زیادی از راویان را تمییز بدهیم و در تنگنائی نایستیم که ما را به سوی چسبیدن به توثیقات عمومی و مضطرب سوق دهد، چیزی که بسا بعد از مدتی نقص و معیوب بودن آن آشکار میشود و احکام دگرگون شده و فتاوی تغییر مییابد و فضیحتهائی به بار میآید»[٣١٢].

وی سپس تأکید می‌کند که این روش، یعنی بسنده کردن به منتسب بودن راوی به مذهب جهت ثقه دانستن وی، روش علمای قدیم است، و عمل به آن ما را از گرفتار آمدن به فضیحت حمایت می‌کند!!

شاید منظور وی از گرفتار آمدن به فضیحت این باشد که ممکن است آنان یک راوی را در جائی و به خاطر نیاز به او ثقه بدانند و سپس در جائی دیگر غافلگیر شده و ببینند که این راوی، روایتی را نقل کرده که با آنان همسو نیست، و این راوی را ضعیف بدانند و در این صورت این امر فضیحتی می‌شود، روش- قدما- را نقض کرده و از بنیان خراب می‌کند.

آنان راویی را نمی‌توانند پیدا کنند که همه روایاتش مقبول باشد، زیرا این راوی همه چیزهائی را که به او منسوب شده است، روایت نکرده است، بلکه جعل شده و به وی نسبت داده شده است و این تناقض در راوی واحد موجب حیرت آنان می‌شود.

ممقانی می‌گوید: «در بسیاری از سندها در نام رجال و پدران یا کنیهها یا القاب آنان، غلط و اشتباه واقع شده است»[٣١٣].

همین موضوع سبب شده که محمد بن علی اردبیلی- م١١٠١ﻫ- مؤلف کتاب «جامع الرواة» به خاطر عدم توانائی بر تمییز راویان از یکدیگر دچار حیرت شود، زیرا نام راویان بدون ذکر اوصاف ممیزه آنان وارد شده است و این موضوع باعث شده که نتواند روایات صحیح را از ضعیف تشخیص دهد و در چیزی بیفتد که بنا به قول خود وی، علمای بزرگ قبل از او در آن افتاده‌‌اند. وی می‌گوید: «اما بعد، بنده ضعیف و فقیر به عفو پروردگار غنی و بی نیاز خود، محمد بن علی اردبیلی می‌گوید: به هنگام مقابله و اخذ احادیث و اخبار ائمه اطهار- صلوات خدای ملک و مختار بر آنان باد- بر توان و وسع خود لازم کرده که با چشم بصیرت و نظر دقیق، صحت و ضعف طریق و معلوم و مجهول و حسن و موثق آن را بنگرد و تلاش و اهتمام کامل بورزد تا امتیاز کافی و انکشاف- روشن شدن مطالب- لازم در این مبحث شریف حاصل شود.

اما وقتی که به این مطلب بلند و مقصد والا رو کرد، به سبب ذکر نام راوی به صورت مطلق- و عاری از کنیه و لقب و دیگر قیود- یا به خاطر اختلاف نسخهها در مورد آن، به تفکر عمیقی فرو رفت و دچار حیرت شدیدی شد و ترجیحی برای حکم به صحت و ضعف یا غیر آن دو نیافت. لاجرم به این دلیل، خبر از نگاه این حقیر، مجهول شد و بلکه به نظر تعداد زیادی از علما و فقهای بزرگ نیز همین طور است، بطوری که آنان خبری را که دارای این صفت است مجهول دانستند و مناط حکم قرار ندادند. چون امثال این خبر در کتب اخبار زیاد است و بنا به این اعتبار، مجهول میباشد، درک این امر برای این حقیر بسیار سنگین آمد.

به همین دلیل دچار ناله و زاری شده و به درگاه سخاوتمند و فیاض مطلق نالید تا که با لطف پنهان خود، نقاب ابهام را از روی این مقصود بردارد. حتی او بعد از مدتهای طولانی در تفکر و در طلب کشف و روشن کردن این امر می‌باشد...... در مجموع به سبب این نسخه من، ممکن است که قریب دوازده هزار حدیث یا بیشتر از اخباری که حسب مشهور بین علمای ما مجهول یا ضعیف یا مرسل میباشند، معلوم الحال و صحیح شوند[٣١٤].

وی دست به دعا و ناله و زاری زده تا به طریقه‌‌ای الهی و الهامی دست یابد تا به وسیله آن، دوازده هزار حدیث از احادیثی را که علمای قبلی ضعیف دانسته‌‌اند، تصحیح نماید!!

پس علما در طول هفت یا هشت قرن از قرن سوم تا قرن یازدهم نتوانسته‌‌اند آن را تصحیح نمایند و این طریقه‌‌ای را که برای این عالم کشف شده است، نشناخته‌‌اند، چه وی توانسته طریقه‌‌ای الهامی کشف کند که به وسیله‌‌اش آن تعداد زیاد از روایات را تصحیح نماید.

حال به موضوع اشتباه در باره راویان برمی‌‌گردیم و نمونه‌‌ای را در مورد ابوبصیر، یکی از بزرگ‌‌ترین راویان شیعه، که شناخت وی بر علمای شیعه مشتبه آمده است ذکر می‌کنیم. شیخ جعفر سبحانی می‌گوید: «در اسناد بسیاری از روایات که به ٢٢٧٥ مورد میرسد عنوان ابوبصیر ذکر شده است. اما در تعیین مراد از این نام و نیز در تحقیق تعداد کسانی که این کنیه بر آنان اطلاق میشود، اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائل به اطلاق آن بر دو و برخی بر سه و تعداد زیادی قائل به اطلاق آن بر چهار نفر میباشند و چه بسا که برخی از آنان بیشتر از این مقدار را هم بگویند»[٣١٥].

اما چنان که ذکر شد، مشهور این است که این کنیه میان چهار نفر مشترک می‌باشد، و ابن داود و تفرشی و ممقانی به این قائل هستند.

ابوداود می‌گوید: ابوبصیر میان چهار نفر مشترک است:

١- لیث بن بختری؛

٢- یوسف بن حارث بتری؛

٣- یحیی بن أبوالقاسم؛

٤- عبدالله بن محمد أسدی[٣١٦].

این چهار نفر چنان که در معجم رجال الحدیث آمده است، همه ثقه نیستند. برخی دیگر ذکر کرده‌‌اند که ابوبصیر مشترک میان ثقه و غیر آن است.

این مختصری بود در مورد احوال کتب تراجم شیعی. از این مطلب قصور آن کتب در بیان حق مطلب روشن می‌شود. حال درنگ‌هائی با این موضوع می‌شود.

[٣٠٧]- رجال الطوسی ص:١٧.

[٣٠٨]- بابانی می‌گوید: «جارودی.. از علمای زیدی است و سال ٣٣٣هـ وفات یافته است»، هدایة العارفین (١/٣٢).

[٣٠٩]- رجال النجاشی ص:٣.

[٣١٠]- رجال ابن الغضائری ص:٢٦- ٢٧.

[٣١١]- رجال ابن الغضائری ٢٧- ٢٨.

[٣١٢]- همان.

[٣١٣]- تنقیح المقال ١/١٧٧.

[٣١٤]- جامع الرواة ١/٤- ٦.

[٣١٥]- کلیات فی علم الرجال ص:٤٦١.

[٣١٦]- رجال ابن داود ص:٢١٤.