٦- جعفر بن محمد صادق (٨٣-١٤٨ﻫ )
جعفر صادق / پیروان خود را به این متهم کرده است که برخی از آنان از یهودیان و مسیحیان بدتر هستند، و از این مذمت و نکوهش فقط یک نفر را مستثنی کرده است و آرزو کرده که در میان اصحاب وی سه شخص امین وجود میداشت. همچنین از وی نقل شده که آیات نفاق در مورد شیعه نازل شده است. سپس تأکید میکند که آنان چیزهایی را بر روایات میافزایند.
سبب اینکه افراد زیادی از او روایت کردهاند این بوده که با آن احادیث تجارت میکردهاند، بدین صورت که احادیث کذبی را به او منسوب میکردند تا اموال مردم را بگیرند.
در پایان عبدالله بن یعفور که امام، او را تزکیه نموده است شهادت میدهد که منسوبان به تشیع افرادی امین و صادق نیستند.
حال در زیر برخی از روایات از جعفر صادق / نقل میشود
* از جعفر صادق روایت است که گفت: «ما اهل بیت راستگوییم، و از گزند دروغگویانی که بر زبان ما دروغ میگویند در امان نیستیم. آنها با دروغهای خویش سخنان درست ما را در نزد مردم از اعتبار میاندازند» رسولخدا ص صادقترین مردم بود و مسیلمه بر ایشان دروغ میبست. امیرالمؤمنین صادقترین انسان بعد از رسولخدا ص است و کسی که بر امیرالمؤمنین دروغ میبست و برای تکذیب وی فعالیت میکرد یا دروغهایی که خود به او منتسب مینمود، عبدالله بن سبأ- لعنة الله علیه- بود. ابوعبدالله حسین بن علی ÷ به مختار مبتلا بود. سپس ابوعبدالله ÷ نام حارث شامی و بنان را ذکر کرد و گفت: این دو بر علی بن حسین ÷ دروغ میبستند. وی سپس نام مغیره بن سعید، بزیع، سری، ابوالخطاب، معمر، بشار أشعری، حمزه یزیدی و صائد نهدی- از اصحاب خود- را بیان کرد و گفت: خداوند اینان را لعنت کند. ما هرگز از دروغ دروغگویان و افراد ناتوان و عاجز الرای در امان نخواهیم بود ولی خداوند ما را از گزند تمام دروغگویان در امان گذاشته است و به آنان عذاب آهنین میچشاند.[٢٤٢]
* از ابوبصیر روایت است که گفت: «شنیدم که ابوعبدالله ÷ میگوید: خداوند رحمت کند بندهای را که ما را نزد مردم محبوب میکند و نزد مردم مبغوض نمیکند. به خدا قسم اگر آنان کلامهای نیکوی ما را روایت کنند با آن عزت بیشتری دارند و کسی نخواهد توانست تهمتی را به آنان منتسب کند، اما وقتی که یکی از این راویان سخنی را از ما میشنوند ده جزء- یا ده سخن- را بر آن اضافه میکنند[٢٤٣].
* از جعفر ÷ روایت است که گفت: «به درستی که برخی از کسانی که منسوب به تشیع میباشند از یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و مشرکان بدتر میباشند»[٢٤٤].
* روایت شده که نزد جعفر گفتند: برخی از شیعیان در مورد آیه:
﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ﴾ [الزخرف: ٨٤].
«خدا آن کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود» گفتهاند: «منظور از إله و معبود زمین، امام است. پس ابوعبدالله ÷ گفت: خیر، به خدا چنین نیست، ما و این افراد در زیر سقفی جمع نمیشویم. آنان از یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و مشرکان بدتر هستند. به خدا قسم هیچ چیزی به مانند عظمت خدا در نظر آنان کوچک جلوه نکرده است. به خدا قسم اگر به آنچه که اهل کوفه در مورد من میگویند اقرار داشته باشی، زمین مرا در خود میبرد. من فقط بندهای مملوک خدا هستم و توان ضرر رساندن و نفع رساندن ندارم»[٢٤٥].
* از جعفر (صادق) روایت است که گفت: «ما أنزل الله سبحانه آية في المنافقين إلا وهي فيمن ينتحل التشيّع»[٢٤٦] «خداوند هر آیهای را که در مورد منافقان نازل کرده است، همه در مورد شیعیان میباشد».
* از جعفر روایت است که گفت: «ما روز را به شب میبریم اما کسی غیر از منسوبان به مودت و عشق به ما، نسبت به ما دشمنی بیشتری ندارد»[٢٤٧].
* از قاسم صیرفی روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله ÷ میگوید: «قومی اظهار میکنند که من امام آنان هستم، اما به خدا قسم من امام آنان نیستم. خداوند آنان را لعنت کند، هرگاه خداوند پردهای برکشیده است آنان این پرده را پاره کردهاند، خداوند پرده آنان را پاره کند. من چیزی را میگویم و آنان میگویند منظور امام فلان چیز است. من امام کسانی هستم که از من اطاعت نمایند»[٢٤٨].
* از جعفر روایت است که گفت: «اما به خدا قسم اگر از میان شما سه نفر مؤمن بیابم که حدیث مرا کتمان میکنند، من حلال نمیدانم که حدیثی را از آنان کتمان کنم»[٢٤٩].
* از جعفر صادق روایت است که گفت: «بین شما و مردم چه شده است که مردم را علیه من واداشتهاید؟ به خدا قسم من کسی غیر از عبدالله بن أبویعفور را ندیدهام که از من اطاعت کند و به سخنان من عمل کند. من او را به چیزی امر میکنم و سفارشی به او میکنم و او امر مرا اطاعت میکند و سخنم را عملی مینماید»[٢٥٠].
* از فیض بن مختار روایت شده که از فراوانی اختلاف میان خود نزد ابوعبدالله شکایت کرد و گفت: «این اختلافی که میان شیعیان شما وجود دارد چیست.... من در میان حلقههای آنان در کوفه مینشینم و نزدیک است که در اختلاف آنان در حدیثشان شک کنم. ابوعبدالله ÷ گفت: ای فیض، همان طور است که تو میگوئی، مردم حرص زیادی برای دروغ بستن به ما دارند. من حدیثی برای یکی از آنان میگویم و همین که آن فرد از نزد من خارج میشود آن را تأویل دیگری میکند. این بدان خاطر است که آنان با حدیث ما و علاقه به ما دنبال ثواب اخروی نیستند، بلکه طالب دنیایند و هر یک دوست دارد که برای خود جایگاهی کسب کند»[٢٥١].
* از یحیی بن عبدالحمید حمّانی روایت است که در کتاب خود در مورد اثبات امامت امیرالمؤمنین ÷ ذکر کرده که به شریک گفت: عدهای اظهار میدارند که احادیث جعفر بن محمد ضعیف است. پس شریک گفت: «من داستان را به تو میگویم. جعفر بن محمد مردی صالح، مسلمان و متقی بود و عدهای جاهل دور وی را گرفته بودند، و نزد او میرفتند و از نزد او خارج میشدند و میگفتند: حدثنا جعفر بن محمد- جعفر بن محمد به ما حدیث گفت- و احادیثی را بیان میکردند که همه منکر و کذب و جعلی بود که به جعفر منسوب میکردند و با این طریق اموال مردم را میخوردند و از آنان درهم میگرفتند. آنان از این طریق هر منکری را انجام میدادند. عوام از این کار آنان خبر دار شدند و در نتیجه برخی هلاک شدند و برخی انکار کردند»[٢٥٢].
* کشی از زراره روایت کرده که گفت: «من در قلب خود نسبت به جعفر احساس خوبی ندارم». راوی خبر از زراره در تعلیل این خبر میگوید: زیرا ابوعبدالله رسواییهای وی را برملا کرد[٢٥٣].
* دراز دستی زراره بر ابوعبدالله به جائی رسیده بود که ابوعبدالله را در سخنانش تکذیب کرد[٢٥٤].
* کشی در کتاب «رجال» خود از زراره روایت کرده است که گفت: «در مورد تشهد از ابوعبدالله ÷ سوال کردم و او گفت: چنین است: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله. گفتم: التحیات والصلوات چه؟ گفت: التحیات والصلوات هم هست. وقتی که از نزد وی خارج شدم گفتم: اگر فردا او را دیدم دوباره این را از وی سوال میکنم. فردای آن روز دوباره در مورد تشهد از او سوال کردم و او مثل دیروز را به من گفت. گفتم: التحیات والصلوات چه؟ گفت: التحیات والصلوات هم هست. پس وقتی که خارج شدم باد شکمی به ریش او زدم و گفتم: او هرگز رستگار نمیشود»[٢٥٥].
* زراره عمداً دروغ میگفت و بر منتسب کردن آن به جعفر اصرار میورزید. از محمد بن أبوعمیر روایت است که گفت: «نزد ابوعبدالله ÷ رفتم و او گفت: وقتی آمدی زراره در چه حالی بود؟ وقتی که من آمدم او نماز عصر را زمانی میخواند که خورشید از آسمان ناپدید میشد. ابوعبدالله گفت: تو فرستاده من نزد زراره هستی و به او بگو: در همان زمانی که اصحاب من نماز میخوانند نماز بخواند، زیرا که من مستوجب آتش شدهام. راوی میگوید: من این سخن جعفر را به زراره رساندم و زراره گفت: به خدا سوگند من میدانم که تو این سخن را به دروغ به او نسبت ندادهای، لکن او به من چیزی را امر کرده که من دوست ندارم آن را ترک کنم»[٢٥٦].
زراره ادعا میکند که این جعفر بوده است که نماز عصر را بعد از غروب کردن آفتاب بخواند، اما جعفر / از این افترا مبرا است.
* از عبدالله بن یعفور روایت است که گفت: «به ابوعبدالله ÷ گفتم: من با مردم زیاد مخلوط میشوم و خیلی دچار تعجب و شگفتی میشوم، زیرا مردمی که شما را قبول ندارند و فلانی و فلانی را دوست دارند و مقبول میدانند، لکن افرادی امین و با وفا و صادق هستند، اما اقوامی که محب شما هستند آن امانت و وفاداری و صداقت را ندارند»[٢٥٧].
* روایت شده که مردی به ابوعبدالله گفت: «اصحابمان را میبینم که اعتقاد ما را دارند، اما بد زبان هستند و اختلاط نادرست دارند و به وعدههای خود کمتر وفا میکنند و این موضوع مرا زیاد غمگین میکند، اما مخالفین ما دارای شهرتی نیک میباشند و روشی نیک در پی دارند و به وعدههای خود بسیار وفادارند، و این موضوع مرا غمگین میکند»[٢٥٨].
[٢٤٢]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٩٣، و نک: مستدرک الوسائل ٩/٩٠، البحار ٢/٢١٧، ٢٥/٢٦٣، معجم رجال الحدیث ٤/٢٠٥، أعیان الشیعة ٣/٥٦٤ ٣/٦٠٦.
[٢٤٣]- الکافی ٨/١٩٢، جامع أحادیث الشیعة، بروجردی ١/٢٣٨، مستدرک سفینة البحار ص:١٦٦، میزان الحکمة ٢/١٥٤٤، مکیال المکارم ٢/١٢٦.
[٢٤٤]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٨٧، و نک: البحار ٦٥/١٦٦، دراسات فی علم الدرایة، علی أکبر غفاری ١٥٤.
[٢٤٥]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٩٠، و نک: البحار ٢٥/٢٩٤- ٢٩٥، معجم رجال الحدیث ١٥/٢٦٢، قاموس الرجال ٩/٥٩٩.
[٢٤٦]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٨٩، و نک: مستدرکات علم رجال الحدیث ص:٣٧٥، البحار ٦٥/١٦٧، معجم رجال الحدیث ١٥/٢٦٥.
[٢٤٧]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٩٦، و نک: معجم رجال الحدیث ١٥/٢٦٧، وفی البحار ٢٦/٤٥ با لفظی نزدیک به آن روایت شده است.
[٢٤٨]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥٩٠، و نک: مستدرک الوسائل ١٢/٢٩٣- ٢٩٤، جامع أحادیث الشیعة ١٤/٥٤٩، کتاب الغیبة، نعمانی ص:٤٤، البحار ٢/٨٠، معجم رجال الحدیث، خوئی ١٥/٢٨.
[٢٤٩]- الکافی ٢/٢٤٢، مختصر بصائر الدرجات ص:٩٨، البحار ٦٤/١٦٠، مستدرک سفینة البحار ص:٥٨٠، میزان الحکمة ١/٥٥١.
[٢٥٠]- اختیار معرفة الرجال ٢/٥١٩، و نک: مشکاة الأنوار، علی طبرسی ص:١٣١، معجم رجال الحدیث ٨/٣٧٧، ١١/١٠٥، أعیان الشیعة ٧/١٢٨، جامع الرواة ١/٤٦٧، خاتمة المستدرک ٤/٤١٢.
[٢٥١]- بحار الأنوار ٢/٢٤٦، جامع أحادیث الشیعة ١/٢٢٦، فرائد الأصول، أنصاری ١/٣٢٥- ٣٢٦، اختیار معرفة الرجال ١/٣٤٧، معجم رجال الحدیث ٨/٢٣٢، أعیان الشیعة ٧/٤٨.
[٢٥٢]- اختیار معرفة الرجال ٢/٦١٦، و نک: بحار الأنوار ٢٥/٣٠٢، معجم رجال الحدیث ١٠/٢٥، قاموس الرجال ١٠/٢١٢، أعیان الشیعة ٣/٦٠٧، الرسائل الرجالیة ص:٢٨٩.
[٢٥٣]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٥٦، و نک: معجم رجال الحدیث ٨/٢٤٢، أعیان الشیعة ٧/٤٩.
[٢٥٤]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٧٧.
[٢٥٥]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٧٩، و نک: معرفة رجال الحدیث ٨/٢٤٥.
[٢٥٦]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٥٥، وسائل الشیعة ٣/١١٣، معجم رجال الحدیث ٨/٢٢٨، جواهر الکلام ٧/١٦٣، خاتمة المستدرک ٥/١٣٧، البحار ٨٠/٤١، جامع أحادیث الشیعة ٤/١٥٩، تاریخ آل زرارة ص:٦٩، قاموس الرجال ٩/٣٦، أعیان الشیعة ٧/٥٥.
[٢٥٧]- الکافی ١/٣٧٥، جامع المدارک، خوانساری ٦/١٠٢، مستدرک الوسائل ١٨/١٧٤، کتاب الغیبة ص:١٣١، البحار ٦٥/١٠٤، ٦٩/١٣٥، جامع أحادیث الشیعة ٢٦/٥٠- ٥١، تفسیر العیاشی ١/١٣٨، تفسیر الصافی ١/٢٨٥، تفسیر کنز الدقائق ١/٦١٩.
[٢٥٨]- المحاسن، برقی ١/١٣٧، بحار الأنوار ٥/٢٥١.