٤- ماجرای تأویل خواب
ابوحنیفه داخل خانه جعفر، امام منصوب از جانب خدا و نائب پیامبر برای دین و حفظ آن- حسب باور شما- میشود و شخصی میآید و در مورد تعبیر خواب خود سوال میکند و جعفر این کار را به ابوحنیفه محول میکند و میگوید: خواب خود را بیان کن، زیرا عالم تعبیر خواب در مجلس حاضر است، و با دست خود به ابوحنیفه اشاره میکند.
اینکه جعفر شهادت داده که ابوحنیفه عالم به تعبیر خواب میباشد، محتمل دو امر است: یا اینکه این سخن را از سر صدق گفته و یا از سر کذب. اگر این سخن را از روی صدق گفته باشد، چرا ابوحنیفه را بعد از اینکه از مجلس خارج میشود، در مورد تعبیرش تکذیب میکند؟! و اگر وی این سخن را به کذب گفته است، آن چه چیزی بوده که جعفر را به بیان کذب واداشته است حال آنکه ابوحنیفه نه سلطان بوده و نه جاسوس.
حال فرض کنید که ابوحنیفه سلطان یا جاسوس بوده است، در این حالت جعفر میتوانست عذر خود را از تأویل آن بخواهد، یا بگوید: خواب خود را بیان کن و سپس از ابوحنیفه سوال نماید که آیا وی تعبیر آن را میداند؟
اینکه جعفر شهادت بدهد که ابوحنیفه در این علم عالم است و سپس با سوگند به خدا تأویل او را تصدیق نماید و بگوید به خدا سوگند تأویل و تعبیر او صحیح است، و سپس ابوحنیفه را بعد از خروجش از مجلس تکذیب نماید، این تناقض است و حتی در شأن فاسقان و گناهپیشگان مسلمان نیست، چه برسد به امامی که به زعم شیعه از جانب خداوند جل جلاله منصوب شده است؟!
اما این چه چیزی بوده که جعفر را واداشته که سوگند بخورد و بگوید: «أصبت والله یا أباحنیفة». این سوگندی بزرگ است و کسی او را بر این کار وانداشته بود و حتی اگر کسی او را اکراه کرده بود، در شأن و مقام او نبود که چنین سوگندی را به دروغ بخورد، زیرا او حسب گمان شیعیان منصوب از جانب خداست.
پس آیا بعد از این باید به فتاوای منسوب به او اعتماد یابیم؟!
اگر او در ابتدا دروغ گفته و سپس با ادعای تقیه بر دروغ خود سوگند میخورد بدون اینکه کسی او را وادار به این کار کرده باشد، بنابراین چه اطمینانی است و چه تضمینی وجود دارد که همه اقوال منسوب به او از سر تقیه نبوده باشد؟
سپس جعفر در توجیه این سوگند دروغ میگوید: «من سوگند خوردم که تعبیر او خطا است». این توجیهی است که حتی کودکان را نیز به خنده میاندازد!
او ابتدا گواهی میدهد که عالم به علم تعبیر در مجلس حضور دارد و سپس در مقابل حاضران سوگند میخورد که تعبیر ابوحنیفه درست است و بعد از خروج او اظهار میدارد که تعبیر ابوحنیفه خطا است!!
به نظر شما اگر پیروان این امام، این روش وی را در پی گیرند و بر صحت کلام یا ادعای مردم سوگند بخورند و سپس اظهار دارند که خلاف این سخن مد نظرشان بوده است، آیا زندگی استواری مییابد؟ و چگونه حق آشکار میشود؟
اینها نمونههائی از فتاوای متناقض و سوگندهای دروغین بود. بنابراین چگونه ممکن است که بتوان حق را از میان هزاران سخن و قول منسوب به ائمه شناخت؟!
این نمونهها اعتماد به روایات منسوب به ائمه را بر میدارد و موجب توقف از قبول آنها میشود تا اینکه مهدی که از نظر آنان معصوم است ظهور کند و صحیح و خطا و صدق و کذب را از هم تمییز دهد.
این تناقض در حکم واحد یا در مجلس واحد یا با شخص واحد یا در تفسیر آیه واحد، نمایانگر اسلام نیست و بر عقلا واجب است که در این عقیده تجدید نظر نمایند و به درگاه خدا ناله و زاری نمایند تا حقیقت را برایشان متجلی گرداند.
ممکن نیست که ما با دو قول متناقض خدا را عبادت نمائیم. آیا ممکن است که شیء واحد در وقت واحد هم حلال و هم حرام باشد؟!! مثلا برای یک نفر در موضوعی فتوا داده شود که حلال است و سپس برای شخص دیگری در همان مجلس و یا در مجلس دیگری فتوا داده شود که حرام است؟!!
اگر چنین امری ممکن باشد آمدن دین، دیگر چه فائدهای دارد؟! زیرا شخصی اعتقاد دارد که فلان چیز حلال است، زیرا امام به آن فتوا داده است و شخصی دیگر اعتقاد دارد که همان چیز حرام است، زیرا امام این فتوا را داده است، و در این صورت هردوی آنها دین میباشند!!
در این صورت چه نیازی به دین است، زیرا حکم اشیاء از این دو حالت خارج نیست. همچنین وقتی که هردو امر ممکن است چه نیازی به پیامبران و کتب آسمانی وجود دارد؟!
بدین سان حقیقت در پهنه این روایات متناقض تباه شده است، و همین عامل دستیابی به حقیقت را دشوار میکند.
ما بر این باور هستیم که نیکان اهل بیت به این افراد که دروغ را به آنان منتسب ساختهاند، مبتلا شدهاند و چیزهایی را به آنان نسبت دادهاند که آنان نگفتهاند، تا بدین وسیله دین را از بین برده و مسلمانان را متفرق گردانند.
چه بسیار مواردی که اهل بیت مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و متهم به ترس و بزدلی و فتوای باطل و افطار در مضان و تظاهر به جنون و مواردی دیگر شدند!!
سپس عقل شیعه این اتهامات را میپذیرد و آن را در ورای تقیه قرار میدهند.
این شرایط که برای امام وجود دارد، ثقه و اطمینان به روایات او را از بین میبرد، زیرا شخصی که نمیتواند حقیقت را بیان نماید، برای منصب افتا صلاحیت ندارد. پس اگر علاوه بر اخفای حقیقت، باطل را نیز بر زبان آورد چه وضعیتی خواهد داشت؟!
ما اطمینان داریم که اگر علمای شیعه این روایات و امثال آنها را در پرتو علم مصطلح الحدیث اهل سنت مورد بررسی قرار دهند برایشان آشکار خواهد شد که به دروغ به اهلبیت منسوب شدهاند.