مطلب دوم: نگاهی به موضوع عمل شیعه به روایات فاقد سند
قبلاً بیان شد که شیعیان از حیث موضعی که در قبال نقد روایات دارند، به دو دسته تقسیم میشوند: گروه اول که اخباریان میباشند، از اجرای روش نقد بر روایات منع میکنند با استدلال به اینکه همه روایات صحیح میباشند و این روایات تحت نظارت معصومین نوشته شدهاند و تأکید میکنند که اجرای این روش بر روایات، مذهب را از بین میبرد. این موضوع بعداً ذکر خواهد شد. گروه دوم اصولیان هستند. این گروه اظهار میدارند که بکارگیری روش نقد لازم است، زیرا روایات دچار دسیسه و کذب شدهاند.
اما سوال این است که آیا این گروه در ادعای خود جدی میباشند؟ محل آزمایش آنان در موضع آنان نسبت به کتاب فاقد سند نهج البلاغه میباشد. آیا آنان این کتاب را میپذیرند یا اینکه آن را تابع روش نقد میدانند؟
کتاب نهج البلاغه که شیعیان اثنی عشری در تقریر عقائد خود به آن اعتماد دارند، هیچ سند و مرجعی ندارد و میان علی س و مؤلف بیشتر از سیصد و پنجاه سال فاصله وجود دارد.
پس آیا ممکن است که مسلمانی که ترس خدا را در دل دارد در دین خود به کتابی اعتماد کند که فاقد سند و منبع است؟
آنان چنان که قبلاً در کلام کاشف الغطا از علمای اثنی عشری معاصر ذکر شد، ادعا میکنند که این کتاب را به خاطر اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف رضی پذیرفتهاند. حال سوال ما از آنان این است: آیا به شریف رضی وحی میشد؟ اگر گفتند: آری، به وی وحی میشد، باید گفت که این ارتداد است، زیرا اعتقاد به اینکه به کسی غیر از انبیا وحی میشود، این به مانند اعتقاد به نبوت آنان میباشد و اعتقاد به نبوت کسی بعد از پیامبرمان محمد ص، به اجماع مسلمانان کفر میباشد. اما ما یقین داریم که این افراد چنین چیزی را نمیگویند.
اگر گفتند: به وی وحی نمیشود، بلکه او از خطا معصوم است. این ادعائی است که کمتر از ادعای سابق نیست، زیرا ادعای عصمت برای کسی غیر از انبیا- به اعتقاد اهل سنت- ادعائی کاذب است. به اعتقاد شیعیان اثنی عشری، ادعای عصمت برای غیر انبیا و غیر افرادی که برای آنان ادعای امامت دارند، ادعائی کاذب است.
بنابراین قضیه دیگری باقی میماند و آن اعتماد و ثقه است، یعنی آنچه که غیر صحیح باشد، به علی منسوب نمیکند.
جواب ما این است: آیا دیگر علمای شیعه که روایات را روایت و کتابها را تصنیف کردهاند، به مانند نویسندگان کتب اربعه- الکافي، من لا یحضره الفقیه، تهذیب الأحکام و الاستبصار- نزد شما ثقه هستند یا خیر؟ اگر گفتند: ثقه هستند، جواب ما این است: آیا همه آنچه را که روایت کردهاند و به صحت آن جزم یافتهاند، میپذیرید یا نمیپذیرید؟
اگر گفتند: آری، همه آنچه را که روایت کردهاند میپذیریم.
جواب ما این است: پس چرا اظهار میدارید که باید در روایاتی که آنان روایت کردهاند و در کتابهایشان بر آنها اعتماد کردهاند، از روش تصحیح و تضعیف در مورد آنها استفاده کرد، حال آنکه آنان به مانند شریف رضی که شما شهادت و صحت روایت او را پذیرفتهاید، ثقه هستند؟!
اگر گفتند: همه روایات آنان را نمیپذیریم.
میگوئیم: پس چرا کتاب فاقد سند نهج البلاغه را میپذیرید، اما آنچه را که آنان در مصنفات خود ذکر کردهاند و به آن شهادت دادهاند و به عنوان دین برای آنان پسندیدهاند و در عصر شریف رضی مؤلف کتاب نهج البلاغه زیستهاند، نمیپذیرید؟!
پس یا همه را بپذیرید یا اینکه همه را ردّ کنید یا اینکه همه را در معرض نقد قرار دهید و الا ادعای شما مبنی بر اجرای روش نقد بر روایات شما، ادعائی مورد طعن است.
این اختلال در روش شیعه اثنی عشری، سبب شده که شیعیان اثنی عشری همه روایات مناسب با اعتقاد خود را میپذیرند گرچه فاقد سند هم باشند و همه روایات مخالف با اعتقاد خود را گرچه صحیحترین سند را هم داشته باشد، رد میکنند.
استدلالی که شیعیان به برخی روایات وارده در کتب اهل سنت میکنند، روشنترین دلیل برای این امر است. در کتب اهل سنت احادیث ضعیف یا جعلی وجود دارد که شیعیان آنها را گرفته و مورد استدلال قرار میدهند، حال آنکه این روایات صحیح نیستند، اما احادیثی را که در نزد آنان صحیح است ردّ میکنند به این دلیل که با عقائد آنان در تعارض است.
اما روش اهل سنت یکی است، زیرا آنان احادیث صحیحی را که با سند صحیح وارد شدهاند میپذیرند و احادیث ضعیف و کذب را ردّ میکنند.
نیز شکر خدا در مورد چیزی از امور دینی خود، به روایات غیر صحیح استدلال نمیکنند و احادیثی را که فاقد مرجع و منبع باشد، هرچند که از علمای بزرگ باشد، نمیپذیرند و سپس حدیث او را تابع تصحیح و تضعیف میکنند. پس اگر حدیث با این روش صحیح دانسته شد، آن را میپذیرندو اگر آن را ضعیف دانست، آن را ردّ میکنند. این روشی است که آنان آن را میپذیرند چه به نفعشان باشد و چه به ضررشان. اما آیا شیعه اثنی عشری این روش را میپذیرند؟!
حال گوش فرادهید به شهادت ابراهیم بن ابراهیم وزیر، از علمای زیدیه قرن هشتم هجری که در بیان روش اهل سنت در روایت و حکم دادن در مورد اشخاص. وی بعد از بیان تعدادی از ادله، میگوید: «هفتم: روایت استدلالهای دال بر امور خلاف مذهب آنان، مانند اثر عائشه ل در نفی رؤیت- احتمالاً منظور رؤیت خدا است- و مانند احادیث و مناقب دال بر تفضیل امیرالمؤمنین علی س.
ذهبی در کتاب «طبقات القراء» علی ÷ را ذکر کرده و بیان داشته که جز خدیجه ل کسی قبل از وی به اسلام نگروید و بیان داشته که این کتاب برای بیان مناقب وی کفایت نمیکند و این علی بود که قرآن عظیم را گردآورد و این موضوع را صحیح دانسته و پاسخ مخالفان این موضوع را داده است. وی سپس ذکر میکند که ابوبکر س از دنیا رفت حال آنکه قرآن را ختم نکرده بود و عمر نیز همین وضعیت را داشت».
ابن وزیر در ادامه میگوید: «اگر اهل سنت اهل دروغ و کذب میبودند، به خاطر فضلی که برای ابوبکر و عمر ب قائل هستند، در مورد آن دو دروغ میگفتند و یا از نفی یا اثبات این موضوع خودداری میکردند و آن را به صورت مجمل باقی میگذاشتند و به ذکر آن و بیان اسناد صحیح آن اعتنا و توجه نمیکردند. برای این موضوع نظائر زیادی وجود دارد که اگر همه را ذکر کنم خود کتاب مستقلی میشود.
هشتم: احادیث ائمه خود را که در امور فرعی- فقهی- به آن استناد کردهاند، ضعیف دانستهاند. از جمله هر کس کتابهای «البدر المنیر» و خلاصه این کتاب و کتاب «الإرشاد» و «التلخیص» را در مورد احادیث مورد استدلال شافعی نگاه کند، پی به انصاف آنان میبرد و در مییابد که آنان اهل تعصب نیستند، زیرا آنان در این کتابها بر ضعف قریب یک چهارم از دلایل وی اتفاق نظر کردهاند، حال آنکه اینان اصحاب شافعی و منتسبان به وی هستند.
محدثین حنفی نیز چنین عمل کردهاند، و کتاب «أحادیث الهدایة» را در این مورد نوشتهاند. مالکیه نیز به همین شکل عمل کردهاند.
دهم: آنان احادیث دال بر مذهبشان در باب تفضیل و دیگر موارد را ضعیف دانستهاند...» سپس وی احادیثی را در مورد فضائل ابوبکر س میآورد و سپس میگوید: «آنان این احادیث را ذکر کرده و ضعیف دانستهاند». وی تضعیف راویان سنی و توثیق راویان شیعه توسط اهل سنت را بیان داشته و میگوید: «عکس این نیز وجود دارد و آن اینکه هرگاه راویان ثقه چیزی مخالف مذهب آنان را روایت کنند، آن روایت را میپذیرند». وی سپس میگوید: «ذهبی بیان داشته که احمد بن حنبل، سلیمان بن قرم را که یک شیعه غالی بود ثقه میدانست. پس غلو سلیمان در تشیع، مانع از این نشده که آنان او را ثقه ندانند و نیز سبب این نشده که روایت توثیق وی توسط احمد بن حنبل را ترک و روایت نکنند».
«ابن عدی میگوید: احادیث وی- یعنی سلیمان بن قرم- حسن هستند. او- یعنی سلیمان بن قرم- بسیار بهتر از سلیمان بن أرقم است».
ابن وزیر میگوید: «ابن ارقم شیعه نبوده است». منظور سخن ابن وزیر این است که ابن عدی یک فرد شیعه را از حیث ضبط حدیث بر یک فرد سنی برتری داده است به این خاطر که این برتری برای وی روشن شده است و مخالفت آنان با شیعه، سبب این نشده که از بیان حق این فرد شیعه خودداری نمایند».
«یازدهم: آنان در کتب جرح و تعدیل به دنبال صدق هستند و با کسی مدارا و نرمی نمیکنند و جانب کسی را نمیگیرند. آنان حتی در مورد ضعیف بودن دوستان و نزدیکان خود سخن گفتهاند، مانند نوح بن أبی مریم و ابن أبی داود و پدر علی بن مدینی. آنان حتی در مورد ضعف کسانی که آنان را بزرگ میدارند و شایسته تعظیم هستند، سخن گفتهاند، مانند امام اعظم ابوحنیفه / که برخی، ایشان را از جهت حفظ حدیث ضعیف دانسته، و این موضوع را در تصنیفات خود بیان کردهاند، حال آنکه شاهان حنفی مذهب در این دورانها در مصر و شام حکومت داشتند، اما با این وجود آنان به این تضعیف خود استمرار دادهاند.
دوازدهم: دشمنان خود از غالیان رافضی را تعدیل کردهاند- یعنی عادل دانستهاند- و در صحیح بخاری و مسلم، نام بسیاری از افراد رافضی و غالی در رافضیگری را که سب صحابه را میکردهاند میبینیم و نام تعدادی از آنان قبلاً بیان شد. اهل سنت این کار را با وجود علم به رافضی بودن آنان انجام دادهاند و مذهب این افراد را در کتب رجالی خود بیان میدارند و تصریح میکنند که این افراد ثقه و حجت بوده و در حدیث مورد اطمینان میباشند.
رعایت عدالت در مورد دشمن، بهترین و رساترین نشانه انصاف است.
سیزدهم: آنان روایات وارده در مورد فضائل علی و فضائل اهل بیت را در دوران بنی امیه روایت کردهاند....»[٣٥٦].
آیا دلائل دال بر انصاف اهل سنت را دیدید؟ یک فرد زیدی که از طریق ادله و شواهدی که خود بر آنها وقوف یافته و برخی از آنها را ذکر کرده است به شناخت حق هدایت شده است، و بر آن گواهی میدهد.
پس آیا ممکن است که روش این افراد- که در جستجوی حقیقت و صواب هستند- این باشد که میان اصحاب قائل به فرق شوند؟!
ابن تیمیه / بر این معنا تأکید کرده و میگوید: «هر کس از اهل علم و دین، که جمهور- یعنی اهل سنت- را- و موضع و روش آنان را- تجربه کرده باشد میداند که آنان اهل کذب نیستند و به آن راضی نمیشوند، گرچه موافق با اغراض و اهداف آنان باشد. چه بسیار موارد که آنان احادیثی را در فضائل سه خلیفه و دیگران روایت میکنند که سند آنها بهتر از سند روایات شیعه است و این احادیث را افرادی مثل ابونعیم و ثعلبی و ابوبکر نقاش و اهوازی و ابن عساکر و امثال این افراد روایت میکنند، اما علمای حدیث چیزی از این احادیث را قبول نمیکنند، بلکه هنگامی که راوی در نزد آنان مجهول باشد از روایت آن توقف میکنند...»[٣٥٧].
اعتماد همه مسلمانان بر این روش، عقائد را حفظ کرده و آنان را به حقیقت میرساند و اختلاف را از بین میبرد.
این روش و منهج شیعه است که سبب شده همه عقائدی را که در آن منابع غیر مطمئن و غیر محفوظ وارد شده است بپذیرند و همین عامل سبب شده که آنان اعتقاداتی مخالف با عقیده اسلام داشته باشند.
پس آیا وقت آن نرسیده که این روایات، مورد بازبینی قرار گیرند و روشی برای کشف حقیقت و اتحاد امت بر قرن و سنت رسول خدا ص تصحیح شود؟ این چیزی که ما امید آن را داریم و به همین دلیل این کتاب را نوشتیم، زیرا باور داریم که شیعیان به عمد سخن باطل را نگفته و آن را قبول نمیکنند، بلکه فریب خورده و آن را پذیرفتهاند و قربانی روایاتی غیر صحیح شدهاند، اما اگر خود بخواهند قادر به کشف این فریب میباشند.
[٣٥٦]- العواصم والقواصم ٢/٣٧٧- ٤٠٠، این از بزرگترین کتابهائی است که یک فرد زیدی نوشته است و بیانگر انصاف اهل سنت میباشد.
[٣٥٧]- منهاج السنة ٧/٤١٧- ٤١٨.