ج- بکارگیری تقیه توسط علمای شیعه
بکارگیری تقیه از برخی از علمای آنان نقل شده است. در اینجا نمونهای از آن را نقل میکنیم که بر دیگر موارد تقیه توسط آنان دلالت میکند، زیرا نیازی به بیان تعداد زیادی تقیه توسط علمای آنان نیست، زیرا آنان در این کار از روایات منسوب به ائمه خود تبعیت مینمایند و این روایات اصل به حساب میآیند نه عمل این علما.
* طوسی در کتاب الغیبه روایت کرده است: ابوعبدالله بن غالب حموی (منظور شاید داماد یا پدر زن باشد، یعنی حمو: حدثني أبو عبد الله بن غالب حمو أبي الحسن ابن أبي الطيب قال) أبوالحسن أبوطیب به من روایت کرد: من شخصی عاقلتر از شیخ ابوالقاسم حسین بن روح ندیدهام. روزی او در خانه ابن یسار بود. وی در نزد سید و مقتدر جایگاه بزرگی داشت و عامه- یعنی اهل سنت- او را احترام میگذاشتند. ابوالقاسم از سر تقیه و خوف در آنجا حاضر میشد. روزی او با دو نفر مناظره کرد و یکی از آن دو اظهار داشت که ابوبکر برترین مردم بعد از رسول خدا ص است و بعد از ابوبکر س عمر س و سپس علی س برترین هستند. آن مرد دوم گفت: علی از عمر برتر است، و بحث میان آنان به درازا کشید. سپس ابوالقاسم گفت: چیزی که صحابه بر آن اتفاق نظر داشتند مقدم داشتن صدیق و سپس فاروق و سپس ذی النورین و سپس علی وصی[٤٧] است و اصحاب حدیث نیز همین دیدگاه را دارند، و نزد ما هم همین دیدگاه صحیح میباشد. افرادی که در مجلس حاضر بودند از این سخن وی در عجب شدند و نزدیک بود که عامه او را بر بالای سر خود بلند نمایند و برای او دعای زیادی کردند و کسانی را که او را متهم به رافضی بودن میکردند مورد طعنه قرار دادند. به خاطر این موضوع خنده بر من فشار آورد، اما جلوی خنده خود را گرفتم و نخندیدم و آستینم را در دهان گرفتم و ترس این را داشتم که او رسوا شود. پس از مجلس بیرون رفتم. ابوالقاسم به من نگاه کرد و موضوع را دریافت. وقتی به منزل رسیدم ابوالقاسم به خانه من آمد و در زد. من فوراً بیرون رفتم و دیدم که ابوالقاسم بن روح س است که قبل از اینکه به منزل خود برود سوار بر استرش نزد من آمده است. او به من گفت: ای ابوعبدالله- خداوند تو را مؤید بدارد- چرا خندیدی و میخواستی با این کار به من بگوئی که آنچه من نزد تو گفتهام واقعیت ندارد؟ گفتم: ای سرور من، آری نزد من چنین چیزی واقعیت ندارد. پس او به من گفت: ای شیخ از خدا بترس، زیرا من تو را در حالتی قرار نمیدهم که این سخن مرا بزرگ بدانی؟ گفتم: ای سرور من، مردی که معتقد است صحابه امام و وکیل اوست و آن سخن را بر زبان میآورد، جای تعجب و خنده ندارد؟ ابوالقاسم گفت: به جان تو قسم اگر این کار را تکرار کنی دیگر با تو صحبت نخواهم کرد. سپس با من وداع کرد و رفت[٤٨].
* طوسی خود نیز تقیه را بکار برده است، و محقق کتاب الفهرست در مقدمه کتاب، طوسی را به خاطر توانائی زیاد بر تقیه ستوده است، و میگوید: از جمله نشانههای قدرت او در مناظره و استدلال آن است که قاضی نورالله در کتاب مجالس المؤمنین و آقای طباطبائی در کتاب «فوائده الرجالیة» روایت کرده که میگویند: نزد خلیفه وقت عباسی، یعنی احمد گفتند که شیخ طوسی و یاران او به صحابه ناسزا میگویند و کتاب «المصباح» او گواه این مطلب است، زیرا وی در این کتاب بیان کرده که یکی از دعاهای روز عاشوراء این است: «اللهم خص أنت أول ظالم باللعن منی وابدأ به أولاً ثم الثاني والثالث والرابع، اللهم العن یزید خامساً» (پروردگارا، اولین ظالم را از جانب من لعنت بفرست، و ابتدا از (خلیفه) اول و سپس دوم و بعد از آن سوم و سپس چهارم- معاویه- شروع کن و نفر پنجم، یزید را لعنت کن). پس خلیفه شیخ و کتاب را خواست. وقتی که شیخ حضور یافت و از ماجرا مطلع گشت، خداوند به او الهام کرد که بگوید: منظور وی از این سخنان این افراد نیست که سخنچینان بیان داشتهاند، بلکه منظور وی از نفر اول قابیل است که هابیل را کشت و او اولین کسی است که ظلم و قتل را بنیان نهاد و منظور وی از نفر دوم قیدار است، همان شخصی که شتر حضرت صالح را پی کرد و منظور وی از نفر سوم قاتل یحیی بن زکریا است که او را به خاطر یکی از زناکاران بنی اسرائیل کشت، و منظور از نفر چهارم، عبدالرحمان بن ملجم قاتل علی بن أبی طالب است. وقتی که خلیفه این تأویل و تفسیر شیخ را شنید پذیرفت، و منزلت او را رفعت داد و از سخنچینان انتقام گرفت[٤٩].
[٤٧]- این توصیفی برای علی است که او وصی و جانشین پیامبر ص است. این وصف که وی ذکر کرده است با ترتیبی که ابوالقاسم برای خلفا ذکر نموده است باطل میشود. این صفت برای علی، نزد اهل سنت معروف و شناخته شده بوده است یا نبوده است. در حالت اول چگونه آنان بعد از شنیدنش آن را قبول کردهاند و در مورد مؤخر بودن بعد از سه خلیفه موافقت کردهاند. در حالت دوم این خود دلیل بطلان وصیت است، زیرا عدم شناخت آنان از معنای لفظ، بر این دلالت دارد که قبل از آن ماجرا این اصطلاح به گوش آنان نخورده بود. به احتمال زیاد کسی که این ماجرا را سرهم کرده است خواسته به ساده بودن اهل سنت و قدرت شیعیان دوازده امامی بر فریب دادن آنان اشاره نماید، زیرا اهل سنت مردمانی پاک هستند و روی دادن چنین کاری از طرف یک عالم برای آنان متصور نیست و انگار که نمیدانند تقیه یکی از عقائد شیعیان دوازده امامی است.
[٤٨]- الغیبة، طوسی ص: ٣٨٤- ٣٨٦، وتاریخ الغیبة الصغری، تحقیق سید محمد الصدر ص:٣٨٥، وی این واقعه را از ابن روح و در تأیید روش او و در تمجید از آن نقل کرده است. و نک: البحار ٥١/٣٥٦- ٣٥٧.
[٤٩]- مقدمة محقق الفهرست ص٨.