گفتگوهای عقلانی با شیعیان اثنی عشری منابع شیعه در میزان نقد علمی

فهرست کتاب

مطلب اول: بیان موضوع عمل شیعه به روایات فاقد سند

مطلب اول: بیان موضوع عمل شیعه به روایات فاقد سند

شیعه اثنی‌‌عشریه چندین فرقه و جهت گیری دارد. مهم‌‌ترین آن‌ها چنان که ذکر شد دو فرقه هستند که عبارتند از: ١- اخباریون. ٢- اصولیون.

گروه اول: اخباریان. این فرقه معتقدند که انتساب همه روایت منسوب به ائمه آنان و خصوصاً کتب اربعه که منابع اصلی روایات در نزد شیعیان اثنی‌عشری به حساب می‌آیند- و به همین دلیل آنان سند این کتاب‌ها را مورد بررسی و واکاوی قرار نمی‌دهند- صحیح است.

گروه دوم: اصولیان. این گروه در این باب که به همه روایات منسوب به ائمه اعتماد می‌‌شود از اخباریان تبعیت نمی‌‌کنند، و ندای تبعیت روایات از نقد و جرح و تعدیل را سر می‌‌دهند و هرچه را این روش صحیح بداند، قبول می‌کند و آنچه را که این روش ضعیف بداند، ردّ می‌کنند.

البته این سخن آنان فقط نظری است، و الا در واقع هردو گروه همه روایاتی را که بیانگر عقیده آنان می‌‌باشند، می‌پذیرند و هر راوی را که روایاتی را روایت می‌کند که تقویت‌کننده مذهب آنان است، عادل می‌‌دانند. این موضوع قبلاً هم ذکر شد و در آینده نیز بیشتر بیان خواهد شد.

اصولیان تقریباً در قرن چهارم ایجاد شدند، اما آنان در قرن هفتم یا هشتم بود که قواعدی را برای تصحیح یا تضعیف روایات وضع کردند.

از آن وقت تا به حال آنان نتوانسته‌‌اند کتابی را بنویسند که مشتمل بر روایات صحیح باشد و کتاب دیگری را بنویسند که مشتمل بر روایات ضعیف باشد و کتابی را بنویسند که راویان ثقه را جمع آورد و کتابی را بنویسند که راویان ضعیف و جاعل را گردآوری نماید.

بهبودی از علمای معاصر آنان تلاش کرده که کتاب الکافی را از احادیث ضعیف پاک سازد و کتابی را به نام «صحیح الکافی» نوشته است، لکن وی با هجوم شدیدی از جانب علمای شیعه مواجه شد و به همین خاطر نتوانست کتاب خود را با این نام تجدید چاپ نماید، بلکه آن را با نام «زبدة الکافي» و بدون اجازه از بهبودی چاپ کردند[٣٥١]، و بعضی از باب‌های آن را که در مورد علم ائمه نسبت به عالم غیب سخن می‌گوید حذف کردند. یعنی اسم کتاب تغییر داده شد تا مختصری از کافی باشد نه تصحیح روایات آن.

فرق میان مختصر و تصحیح این است که مختصر بر این دلالت ندارد که روایات ترک شده ضعیف هستند، اما اگر گفته شود: «صحیح الکافی» این بدان معنی است که آن دسته از روایات وارده در کتاب الکافی که در این کتاب- یعنی صحیح الکافی- ذکر نشده‌‌اند، ضعیف هستند. البته بهبودی در چاپ اول کتاب هم چنین قصدی نداشت و نمی‌خواست بگوید که فقط این احادیث که وی در کتاب صحیح الکافی آورده است، صحیح می‌‌باشند، اما سرزنش یا تهدید شدیدی که متوجه وی شد- البته نمی‌دانیم سرزنش بوده یا تهدید- مانع از این شد که وی همان اسم را بر کتاب خود بگذارد. این موضوع بر اصرار شیعیان بر باقی ماندن کتاب‌‌های خود بدون بررسی شدن دلالت دارد.

از بزرگترین دلایل دال بر صحت این سخن، موضع دو گروه نسبت به روایاتی است که بدون ذکر سند و منبع در قرن چهارم به ظهور رسیدند و هردو گروه بر آن‌ها اعتماد دارند و آن‌ها را صحیح میدانند.

پس کجاست روش مورد ادعا؟!

اصولیون ادعا می‌کنند که آنان روایاتی را که سند دارند بعد از آن می‌پذیرند که آن‌ها را بر روش تصحیح و تضعیف عرضه نمایند، اما ما روایات فاقد سندی را می‌بینیم که تقریباً در قرن چهارم ظهور کرده‌‌اند و اصولیان آن‌ها را صحیح می‌‌دانند. پس مصداق این مصطلح کجاست؟!

این روایات، همان روایاتی است که در کتاب نهج البلاغه وارد شده‌‌اند. کتابی که شریف رضی- م٤٠٣ یا ٤٠٦ﻫ- از شیعیان اثنی عشری آن را تألیف نموده و در آن خطبه‌‌های منسوب به علی بن أبی طالب س را که در سال ٤٠هـ شهید شد جمع آوری کرده است، یعنی میان او و علی بیشتر از سه قرن و نیم فاصله وجود دارد. وی در این کتاب سندی را ذکر نکرده و به مراجع مورد استفاده خود اشاره نکرده است، و حتی کتابی قبل از آن یافت نمی‌شود که نصف آن خطبه‌‌ها را ذکر کرده باشد. پس رضی این‌ها را از کجا آورده است؟!

ابن تیمیه / می‌‌گوید: «بلکه نویسنده نهج البلاغه و امثال وی بسیاری از کلام مردم را گرفته و به جای کلام علی قرار داده‌‌اند. برخی از این خطبه‌‌ها از علی نقل شده و گفته می‌‌شود که علی آن‌ها را بیان کرده است. برخی از این خطبه‌‌ها سخنان حقی هستند که بیان آن‌ها در شأن علی می‌باشد، اما به واقع کلام افرادی غیر از علی است. به همین دلیل در کتاب «البیان والتبیین» جاحظ و کتاب‌هائی دیگر سخنانی به نقل از غیر علی یافت می‌شود که نویسنده نهج البلاغه آن‌ها را کلام علی دانسته است و به نام علی نقل کرده است.

خطبه‌‌هائی که در کتاب نهج البلاغه نقل شده‌‌اند اگر همه متعلق به علی میبودند، در کتاب‌های قبل از نهج البلاغه یافت میشد و با ذکر سند و موارد دیگر از علی نقل میشد. پس اگر افراد صاحب خبره به منقولات دریابند که بیشتر این خطبه‌‌ها و بلکه اکثر آن‌ها قبل از آن شناخته شده نبوده‌‌اند، در مییابند که کذب هستند و الا باید ناقل این خطبه‌‌ها بیان دارد که این خطبه‌‌ها در چه کتابی ذکر شده است، و چه کسی آن‌ها را از علی نقل کرده است، و سند آن چیست. و الا اگر صرف ادعا باشد باید بگوئیم که کسی از ادعا کردن عاجز نیست. کسی که به شناخت طریقه اهل حدیث و شناخت آثار و امور منقول با سند و تبیین صدق آن از کذب، مهارت داشته باشد، می‌داند که این افراد این خطبه‌‌ها را با واسطه افرادی بسیار دور از منقولات و تمییز میان صدق و کذب آن، از علی نقل کرده‌‌اند»[٣٥٢].

برخی از پژوهشگران معاصر- از اهل سنت- بررسی این کتاب و مقایسه آن با برخی از کتاب‌هایی کرده‌‌اند که برخی از اقوال علی در آن‌ها وارد شده است. نیز اسلوب و لغتی را که در این خطبه‌‌ها وارد شده است با اسلوب و لغت ابتدای اسلام مقایسه کرده‌‌اند و به این نتیجه رسیده‌‌اند که همه یا غالب این خطبه‌‌ها ساختگی هستند. در اینجا به بیان دو نص از آن بررسی اکتفا می‌کنیم. اولی از استاد عبدالسلام هارون و دومی از دکتر صبری ابراهیم است.

استاد عبدالسلام هارون / در مقدمه خود بر چاپ سال ١٤٠٦ نهج البلاغة می‌گوید: «ما تا گذشته‌‌ای نزدیک، در دو شک قرار داشتیم. نخست اینکه سازنده کتاب چه کسی است؟ آیا شریف رضی است یا برادرش مرتضی؟..... وی سپس در مورد کتاب می‌‌گوید: سجع و صنایع لفظی بر خلاف عصر نبوت، در بسیاری از جاهای کتاب یافت می‌‌شود. می‌‌گویند: در آن دقت توصیف و شگفتی تصویر یافت می‌شود و چنین چیزی در آثار صدر اول اسلامی، معروف نمی‌باشد. همچنین در جوانب این کتاب اصطلاحاتی یافت می‌شود که مردم بعد از رواج یافتن علوم حکمت آن‌ها را بکار می‌بردند، مانند أین و کیف....... امر دیگری که ما به آن شک داریم، این است که جمع آورنده این نصوص، در ابتدای کتاب یا در اثنای آن، چیزی از منابع توثیق و روایت را ذکر نکرده است».

دکتر صبری ابراهیم سید، محقق کتاب، بعد از بررسی کتاب و نصوص آن می‌‌گوید: «این کتاب مشتمل بر پنج نوع نص است: ١- نصوصی که انتساب آن‌ها به علی ثابت می‌باشد. ٢- نصوصی که فقط شیعه آن‌ها را روایت کرده‌‌اند. ٣- نصوصی که کسی آن‌ها را روایت نکرده است. ٤- نصوصی که به علت اسباب خاصی، صحت انتساب آن‌ها مشکوک می‌باشد. ٥- نصوصی که انتساب آن‌ها به دیگران، ثابت شده است»[٣٥٣].

برغم همه این‌ها، محقق توانسته است برخی از موارد مذکور در کتاب را فقط به کتب ادب و تاریخ نسبت دهد و این‌ها کتاب‌هائی هستند که در درجه‌‌ای قرار ندارند که بتوان در توثیق نصوص ادبی و تاریخی به آن‌ها اعتماد کرد. پس چگونه می‌‌توان در اثبات کلامی که قضایای عقیدتی را بیان می‌کند، به آن‌ها اعتماد کرد؟! همچنین محقق مقایسه‌‌ای میان نصوص نهج البلاغه و نصوص وارده در کتب ادب و تاریخ انجام داده است و نتیجه شگفتی یافته است. این نتیجه این است که برخی از نصوص وارده در آن کتاب‌‌ها از پنج سطر فراتر نمی‌روند، اما در نهج البلاغه یکصد و پنجاه سطر است، مانند خطبه اول کتاب نهج البلاغه.

دکتر صبری محقق کتاب، برای یافتن منبعی از کتب سابق برای این خطبه دست به تحقیق و پژوهش زده است و فقط توانسته است یک کتاب را بیابد که آن کتاب «العقد الفرید» تألیف ابن عبد ربه متوفای٣٢٨ﻫ است. اما با این وجود نتوانسته است آن را به صورت کامل بیابد، بلکه تنها پنج سطر از خطبه را در آن یافته است، حال اینکه این خطبه در نهج البلاغه، متجاوز از صد و پنجاه سطر می‌باشد. سپس وی به بیان تفاوت‌‌های نصوص این کتاب‌ها با نهج البلاغه پرداخته است[٣٥٤].

این نمونه‌‌ای از نصوص کتابی است که در آن وارد شده و منبعی برای آن یافت نمی‌شود. اما شیعیان بیان می‌کنند که همه مطالب وارده در این کتاب صحیح است. یکی از شیوخ معاصر شیعه می‌‌گوید: شیعه با وجود فرقهها و اختلاف زیاد، اتفاق نظر دارند که موارد مطرح در نهج البلاغه همه کلام امیرالمؤمنین میباشد. این سخن بر اساس اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف میباشد و حتی تقریباً انکار انتساب آن به علی بن ابی طالب، در نزد آنان، انکار ضروریات و امور بدیهی میباشد!! و فقط عده‌‌ای شاذ مخالف هستند و می‌گویند که همه خطبه‌‌ها و نامه‌‌ها و وصایا و حکمتها و آداب وارده در این کتاب، حالتی مانند امور روایت شده از پیامبر ص را دارند»[٣٥٥].

در زیر نگاهی به مبحث عمل شیعه با روایات فاقد سند خواهیم داشت.

[٣٥١]- حیدر حب الله در گفتگو با بهبودی که مردی هفتاد یا هشتاد ساله است، ‏می‏گوید: مراجع فشار زیادی را به وی وارد کردند و بدون کسب اجازه از وی کتابش را چاپ کردند و نام آن را تغییر دادند. نک: نظری السنة فی الفکر الإمامی الشیعی، التکون والصیرورة، ص١٩٤.

[٣٥٢]- منهاج السنة ٨/٤٤.

[٣٥٣]- مقدمة تحقیق نهج البلاغة، دکتر صبری إبراهیم السید ١/٦٤.

[٣٥٤]- نهج البلاغة، مقدمة محقق ١/٦٥.

[٣٥٥]- مستدرک نهج البلاغة، کاشف الغطاء ص:١٩٠- ١٩١.