گفتگوهای عقلانی با شیعیان اثنی عشری منابع شیعه در میزان نقد علمی

فهرست کتاب

* دوم: ابوبصیر لیث مرادی

* دوم: ابوبصیر لیث مرادی

١- روایاتی که در مدح وی وارد شده است:

از محمد بن باقر روایت است که گفت: «اگر ابوبصیر نمی‌بود آثار نبوت قطع شده و از بین می‌رفت»[١٤٧].

قمی از شعیب عقرقوفی روایت کرده که گفت: «به ابوعبدالله ÷ گفتم: اگر نیاز یافتیم که در مورد مسأله‌‌ای سوال کنیم- و شما نبودید- از چه کسی سوال کنیم؟ ابوعبدالله گفت: نزد ابوبصیر برو»[١٤٨].

این خبر حسب قواعد آنان در بالاترین درجه صحت قرار دارد.

همچنین از شعیب عقرقوفی از ابوبصیر روایت کرده است که گفت: «نزد ابوعبدالله ÷ رفتم و او به من گفت: آیا هنگام وفات علیاء نزد او بودی؟ گفتم: آری، علیاء به من خبر داد که بهشت را برای او ضمانت کرده‌‌اید و از من خواست که این موضوع را به شما بگویم. ابوعبدالله گفت: راست می‌‌گوید. ابوبصیر گفت: من گریستم و بعد گفتم: فدایتان شوم، مگر من سالخورده و ناتوان و نابینا نیستم و به شما روی آورده‌‌ام و از دیگر چیزها بریده‌‌ام، پس بهشت را برای من ضمانت کنید. ابوعبدالله گفت: این کار را می‌کنم. ابوبصیر می‌گوید: گفتم: آن را از طرف پدران خود برایم تضمین کنید و نام پدران او را یکی یکی بردم. ابوعبدالله گفت: این کار را می‌کنم. ابوبصیر می‌گوید: گفتم: آن را از جانب رسول‌‌خدا ص برایم تضمین کنید. ابوعبدالله گفت: این کار را می‌کنم. ابوبصیر می‌‌گوید: آن را از جانب خدا برایم تضمین نمائید. ابوعبدالله گفت: این کار را می‌کنم»[١٤٩].

٢- آنچه که در مذمت ابوبصیر وارد شده است

ابن غضائری می‌گوید: «ابوعبدالله از وجود او بر می‌آشفت و ناراحت می‌شد و به ستوه می‌آمد و ملول می‌گشت و اصحابش در مورد وی اختلاف نظر دارند»[١٥٠].

٣- موضع ابوبصیر نسبت به ائمه

کشی از حماد ناب روایت کرده که گفت: «ابوبصیر بر دَر خانه ابوعبدالله نشست تا از او اجازه بگیرد، اما ابوعبدالله به او اجازه نداد. پس ابوبصیر گفت: اگر با خود یک سینی- غذا یا هدیه- می‌‌داشتم به من اجازه می‌‌داد. راوی می‌‌گوید: پس سگی آمد و پایش را رو به صورت ابوبصیر بلند کرد تا ادرار کند. پس ابوبصیر گفت: اف اف، این چیست؟ همنشین وی گفت: این سگی است که به صورت تو ادرار می‌کند[١٥١].

از ابن أبی یعفور روایت است که گفت: «همراه با جماعتی به سواد رفتم تا درهم‌‌هائی برای رفتن به حج درخواست کنم و ابوبصیر مرادی نیز همراه ما بود. به ابوبصیر گفتم: ای ابوبصیر، از خدا بترس و با مال خود حج کن، تو اموال زیادی داری. ابوبصیر گفت: ساکت باش، اگر دنیا برای دوستت- ظاهراً منظور ابوعبدالله است- انداخته شود ردای خود را بر روی آن میکشد و همه را میبرد».[١٥٢]

از حماد بن عثمان روایت است که گفت: «من و ابن أبی یعفور و فردی دیگر به حیره یا به جائی دیگر رفتیم و در مورد دنیا سخن گفتیم. پس ابوبصیر مرادی گفت: دوست شما اگر به آن فرصت یابد همه را به خود اختصاص میدهد. راوی می‌گوید: سپس ابوبصیر چرتی زد و در این هنگام سگی آمد و خواست بر روی او ادرار کند. پس من رفتم تا آن سگ را برانم. اما ابن أبی یعفور گفت: کاری به آن سگ نداشته باش. پس سگ آمد و در گوش ابوبصیر ادرار ریخت».[١٥٣]

ابوبصیر به امامت موسی بن جعفر اعتقاد نداشت، و موسی بن جعفر را به عدم علم و عدم شناخت از احکام متهم می‌کرد، زیرا کشی از شعیب عقرقوفی از ابوبصیر روایت کرده است که گفت: «از ابوعبدالله ÷ سوال کردم در مورد زنی که ازدواج کرده، اما دارای شوهر است و این شوهردوم با وی آمیزش کرده است. وی در جواب گفت: زن سنگسار شده و مرد صد ضربه شلاق زده می‌شود، زیرا این مرد در مورد بی‌شوهر بودن وی سوال نکرده است. شعیب می‌‌گوید: پس نزد ابوالحسن، موسی بن جعفر رفتم و به او گفتم: زنی که شوهر دارد و ازدواج می‌‌کند چه حکمی دارد؟ موسی بن جعفر گفت: زن سنگسار می‌شود اما چیزی بر مرد لازم نیست. راوی می‌‌گوید: پس با ابوبصیر ملاقات کردم و به او گفتم: من در مورد زنی که شوهر دارد و با مرد دیگری ازدواج می‌کند از ابوالحسن سوال کردم و او گفت: زن سنگسار می‌‌شود اما چیزی بر مرد لازم نیست. شعیب می‌گوید: پس ابوبصیر دستی بر سینه‌‌اش کشید و گفت: فکر نمی‌‌کنم که علم ابوالحسن هنوز کامل شده باشد»[١٥٤]. در روایت دیگری آمده است: «فکر می‌کنم علم او کامل نشده است».[١٥٥]

کشی روایت کرده است: «ابوبصیر در حالی که جنابت داشت داخل خانه‌‌های ائمه می‌شد»[١٥٦].

٤- روایات ابوبصیر در کتب شیعه

جعفر سبحانی می‌‌گوید: «در سند بسیاری از روایات که به دو هزار و دویست و هفتاد و پنج مورد می‌‌رسد عنوان ابوبصیر وجود دارد، اما در مورد اینکه مراد از این عنوان چه کسی می‌‌باشد اختلاف وجود دارد. همچنین در مورد تعداد کسانی که این کنیه بر آنان اطلاق می‌‌شود اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باور هستند که بر دو نفر اطلاق می‌شود و برخی آن را بر سه نفر و تعداد زیادی آن را بر چهار نفر اطلاق کرده‌‌اند. اما از برخی دیگر اطلاق آن بر بیشتر از این هم محتمل است»[١٥٧].

[١٤٧]- کتاب الرجال، ابن داود، حلی ص:٣٩٢، ٣٩٣.

[١٤٨]- الکنى والألقاب ١/٢٠، و نک: وسائل الشیعة ٢٧/١٤٢، خاتمة المستدرک ٥/٤٠٠، البحار ٢/٢٤٩، الفوائد المدنیة ص:٣٠٥، فرائد الأصول، أنصاری ١/٣٠٠، أنوار الهدایة، خمینی ١/٢٠٥، تسدید الأصول ٢/٥٤٨، اختیار معرفة الرجال ١/٤٠٠، نقد الرجال ٥/٨٢، جامع الرواة ٢/٣٣٤، الفوائد الرجالیة ص:١٥٥، توضیح المقال ص:١٦٠، طرائف المقال ١/٦٢٨، سماء المقال ١/٣٤٥، معجم رجال الحدیث ١١/٣٢٢، ١٠/١٤٦ ٢١/٨٣، قاموس الرجال ١١/١٨، ١٢/٣٨٦، کلیات فی علم الرجال ص:٤٦٩.

[١٤٩]- اختیار معرفة الرجال ١/٤٠٠، و نک: جامع الرواة، أردبیلی ١/٥٤٥، قاموس الرجال ١٢/٤٢٥، ٤٥٠.

[١٥٠]- رجال ابن الغضائری ص:١١١، و نک: جامع الرواة ٢/٣٤، خلاصة الأقوال ص:٢٣٥، نقد الرجال ٤/٧٧، معجم رجال الحدیث ١٥/١٤٥، قاموس الرجال ١٢/٤٢٤، ٤٣١، الفوائد الرجالیة ص:١٤٩.

[١٥١]- اختیار معرفة الرجال ١/٤٠٧، و نک: الفوائد الرجالیة ص:١٦١، سماء المقال ١/٣٦٩، معجم رجال الحدیث ١٥/١٥٣، ٢١/٨٥، قاموس الرجال ١١/٢٠، ١٢/٤٢٧.

[١٥٢]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٩٨، و نک: التحریر الطاوسی ص:٤٨٩، توضیح المقال ص:١٦١، الرسائل الرجالیة ص:٢٤، سماء المقال ١/٣٦٨، معجم رجال الحدیث ١٥/١٥١، قاموس الرجال ١٢/٤٢٤.

[١٥٣]- اختیار معرفة الرجال ١/٤٠٣، و نک: التحریر الطاوسی ص:٤٩١، الرسائل الرجالیة ص:٢٤، سماء المقال ١/٣٦٩، معجم رجال الحدیث ١٥/١٥٢- ١٥٣، قاموس الرجال ١٢/٤٢٦.

[١٥٤]- اختیار معرفة الرجال ١/٤٠١، و نک: البحار ٧٦/٥٧، معجم رجال الحدیث ١٥/١٥٢، قاموس الرجال ١٢/٤٢٦.

[١٥٥]- اختیار معرفة الرجال ١/٤٠٢، و نک: البحار ٧٦/٥٧، الرسائل الرجالیة ص:٢٥، معجم رجال الحدیث ١٥/١٥٤، قاموس الرجال ١٢/٤٢٦.

[١٥٦]- اختیار معرفة الرجال ١/٣٩٩، وانظر: معجم رجال الحدیث ١٥/١٥١، قاموس الرجال ١٢/٤٢٥، جامع أحادیث الشیعة ٢/٤٦٠، البحار ٩٧/١٣٠، الوسائل ٢/٢١٢، الحدائق الناضرة ٣/٥٤، مستند الشیعة ٢/٢٩٣، جواهر الکلام ٣/٥٢، الرسائل الرجالیة ص:٢٥.

[١٥٧]- کلیات فی علم الرجال ص:٤٦١.