٣- توثیق- ثقه دانستن- افراد مهمل و مجهول
شگفت است که مصنفان در علم رجال بعد از کشی و نجاشی، وقتی ترجمه کسی را بیان میکنند که یکی از آن دو- کشی و نجاشی- وی را مورد مدح و ذم یا یکی از آنها قرار نداده است، در مقابل نام وی نوشتهاند: «ممدوح» یعنی وی مورد مدح است. این کار به حقیقت تجاوز از حقیقت و مخالفت با آن و حرف گذاشتن در دهان آن دو یا یکی از آنان است.
مشهورترین فردی که این کار را انجام داده است، حسن بن داود از علمای اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم- م٧٠٧ﻫ- است که در کتاب رجال خود این کار را کرده است.
نویسنده الرواشح در معرّفی طریقه ابن داود و انتساب آن به نجاشی میگوید: «شیخ تقی الدین ابن داود چون به این اصطلاح آگاهی دارد، هرگاه ترجمه شخصی را در کتاب نجاشی مییابد که منسوب به این نشده که از ائمه روایت کرده باشد، در کتاب خود آن را ذکر کرده و میگوید: «لم»- یعنی «لم يذكر فيه جرحاً ولا تعديلاً» «جرح و تعدیلی در موردش ذکر نشده است»- «جش» «نجاشی». هرگاه وی مردی را در کتاب نجاشی بیابد که طعن و نقصی در مورد وی ذکر نشده باشد، او را در قسمت افراد مورد مدح کتاب خود ذکر میکند و یا به ذکر نام وی بسنده میکند، یا اینکه میگوید: «جش» ممدوح (یعنی در کتاب نجاشی مورد مدح است). افرادی که شناختی از روشها و اصطلاحات ندارند وقتی که این موارد را در کتاب وی میبینند، بر وی اعتراض میکنند که نجاشی نگفته است: «لم» و مدح و ذمی را در مورد وی بیان نکرده است»[٣٢٨].
کلباسی در مورد روش ابن داود میگوید: «چهارم: اینکه وی گفته است: «جش» ممدوح؛ این سخن از جانب این علامه، امری شگفت است، زیرا من تراجم جزء مذکور را یکی بعد از دیگری جستجو کردهام اما در هیچ یک از آنها چنین لفظی نیافتهام. آری، در کتاب وی لفظ «کش ممدوح» فراوان یافت میشود. این سخن وی غالباً به مدح مستفاد از روایت مذکور در کلام کشی و چیزهائی از این قبیل اشاره دارد، زیرا بنای سخن وی بر اشاره به روایاتی است که حاوی مدح و چیزهائی از این قبیل میباشد. در کل، جستجو و تحقیق بر فساد انتساب مذکور دلالت دارد»[٣٢٩].
کلباسی راه نویسنده الرواشح را ادامه داده و وجود این روش در کار ابن داود را نفی نکرده است، بلکه به جای لفظ «جش» لفظ «کش» را قرار داده است، یعنی کشی را به جای نجاشی قرار داده است و اقرار نموده که بعد از ذکر روایانی که کشی آنان را مهمل گذاشته است، لفظ «ممدوح» را قرار داده است.
پس این روش، مورد استفاده است، خواه با نجاشی باشد یا با کشی.
نظر من این است که این کار ابن داود برای رفع نقص عدم عنایت علمای شیعه به بحث جرح و تعدیل است، زیرا این کتابها به این مطالبی که در بحث مصطلحالحدیث مطرح میشوند، نپرداختهاند، زیرا این مصطلحی وارداتی به میان آنان است و راویان عقائد و تاریخ شیعه، بنا به اعتراف خود علمای شیعه- که بعداً خواهد آمد- افرادی مجهول هستند و قدمای شیعه آنان را نشناختهاند و به همین دلیل در مقابل نام آنان چیزی ننوشتهاند. این امر کاشف از نقص در عقیده است و لازم است که هر طور شده است، حتی اگر با تزویر و دروغ، این نقص برطرف شود.
قبلاً به سخن ابن الغضائری اشاره رفت که از جمله گفت: «ملاحظه میکنیم که علمای قدیم تا عصر شیخ طوسی برای همه ثقات و حتی افراد مشهور، به لفظ «ثقه» تصریح نکردهاند.... بسیار میبینیم که آنان در توصیف افراد مشهور به قول «من أصحابنا» بسنده میکنند و این لفظ حسب روش مذکور، بر ثقه بودن فرد دلالت میکند»[٣٣٠].
پس وی تأکید میکند که آنان به توثیق تصریح نکردهاند، بلکه به قول «من أصحابنا» اکتفا نمودهاند، و همین جمله در بیان ثقه بودن فرد راوی کفایت میکند. این موضوع بر مجهول بودن راوی دلالت دارد.
این روش شیعیان دوازده امامی در بیان ثقه بودن فرد، از شگفتترین توثیقها میباشد، زیرا هر کس در مورد وی گفته باشند که «امامی» است، این به معنای ثقه بودن اوست، و هر کس در مورد وی گفته باشند از «اصحاب ما» است، این به معنای ثقه بودن او میباشد. آیا در همه طوائف و حتی ادیان و مذاهب عالم چنین چیزی شنیده شده که همه پیروان مذهب یا عقیده خود را ثقه بدانند؟!
این راویان که نام آنان را ذکر کردیم و ائمه و علمای مذهب آنان را تکذیب کردهاند، آیا شیعه نبوده و به این مذهب منتسب نیستند؟! چه شده که آنان دروغ گفتهاند و تکذیب شدهاند؟ آیا منتسب بودن آنان به این مذهب نشان کذب را از آنان بر میدارد؟!
سبب ایجاد چنین قاعدهای این است که این راویان افرادی مجهول و غیر معروف هستند و مذهب بر مبنای آنان بنا شده است، و علما در مورد آنان سخنی نگفتهاند و این افراد، قسمت عمده راویان شیعه را تشکیل میدهند.
پس اگر غیر از کسانی که ثقه دانسته شدهاند، دیگر افراد ثقه دانسته نشوند، این به معنای از بین رفتن مذهب است، زیرا غالب راویان ثقه نیستند، چه آنچنان که در مطالب آتی خواهد آمد، آنان افرادی مجهول هستند.
بنابراین، تنها راه حل این است که جهت حمایت از روایات شیعه، همه افراد مجهول ثقه دانسته شوند.
[٣٢٨]- الرواشح السماویة ص:١١٥.
[٣٢٩]- سماء المقال ١/١٩٤.
[٣٣٠]- رجال ابن الغضائری ص:٢٦- ٢٧.