١- شکایت علی رضی الله عنه از اصحاب خود
در مبحث قبلی سخنان زیادی را از وی نقل کردیم، از جمله:
«يا أشباه الرجال ولا رجال!» «فأبدلني بهم خيراً منهم، وأبدلهم بي شراً مني، اللهم مث قلوبهم كما يماث الملح في الماء» «ما أنتم لي بثقة» و: «لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل، ولا تبطلون الباطل كإبطالكم الحق» «لا أحرار وصُدُق عند اللقاء، ولا إخوان ثقة عند البلاء» «أيتها الفرقة التي إذا أمرت لم تُطِع، وإذا دعوت لم تُجِب» «فأبيتم علي إباء المخالفين الجفاة والمنابذين العصاة» «أما دين يجمعكم ولا حمية تحمشكم) و: «قد اصطلحتم على الغل فيما بينكم» «إنْ كانت الرعايا قبلي لتشكو حيف رعاتها فإني اليوم لأشكو حيف رعيتي كأنني المقود وهم القادة» و برخی دیگر از اوصاف.
این اوصاف تندی که علی س با آنها پیروانش- و کسی را از آنان مستثنی نکرده است- را مورد خطاب قرار داده است، مؤید این امر است که مردمی بد منش گرد او را گرفتهاند که در هیچ چیزی از او اطاعت نمیبردند و در وقوع در منهیات توقف نداشتند و در جنگ، علی س را یاری ندادند و در زمان صلح و آشتی مورد اطمینان وی نبودند، تا آنکه علی س تمنای مرگ کرد و اینکه بهتر از وی به آنان داده شود.
کسی که در کلام وی س تأمل نماید به این نکته میرسد که دسیسهای در کار بوده است که تنها علیه علی س نبوده و بلکه علیه همه دین بوده است، زیرا اظهار تشیع و سپس نافرمانی از او و رها کردن او چه معنائی میتواند داشته باشد؟! آنان میدانستند که اگر علی س را یاری میدادند سخن امت علیه آنان یکی میشد و اختلاف از میان میرفت و رازشان بر ملا میشد. به همین دلیل، تمایل زیادی داشتند که با رها کردن و تنها گذاشتن علی فتنه و آشوب را باقی بگذارند، زیرا خلافت علی س بر اساس بیعت صحابه با وی صورت گرفت. بنابراین، بیعت علی شرعی بود و علی س نسبت به خلافت اولی از معاویه س بود. با این وجود معاویه در زمان حیات او ادعای خلافت نداشت، و اگر علی میتوانست به طور کامل زمام خلافت را در دست بگیرد خیر بزرگی برای امت محقق میشد و توطئه آن دسیسهگران کشف میشد. در آن هنگام منطقه عراق کانون و منبع فتنه بود.
در شام کسی به سان این اشرار وجود نداشت، و یاران معاویه همه مطیع او بودند و اوامر او را اجرا میکردند. پس آیا معاویه داناتر و متقیتر از علی بود؟!
لانههای توطئه و دسیسه در شام وجود نداشت، زیرا این توطئهها در عراق و زیر شعار حب اهل بیت انجام میشد و کسی از اهل بیت در شام وجود نداشت. به همین دلیل امثال این فرقهها را در آنجا نمیبینیم.
این وضعیت که در اطراف علی س بود، اعتماد به همه اطرافیان او را از بین میبرد، زیرا چنین افرادی را نمیتوان بر روایت و دین امین قرار داد و اگر افرادی در میانشان باشند که خلاف منش آنان را داشته باشند، ما نمیتوانیم آنان را بشناسیم. این امر موجب میشود که همه افرادی که از علی روایت کردهاند، غیر معتمد باشند، زیرا علی از همه آنان شکایت کرده است و کسی را خارج نکرده است. بنابراین، همه این افراد متهم هستند تا اینکه برائت آنان ثابت شود و همه آنچه از علی روایت کردهاند مردود است تا اینکه عدالت روایت کننده از شخص علی ثابت شود.