مطلب دوم: نگاهی به موضوع تناقض جرح و تعدیل در مورد راویان شیعه
١- این تناقض خطیر در توثیق و تجریح راویان حدیث ائمه مذهب شیعه، بسیاری از علمای مذهب را به شک انداخته، و به خطرناکی آن و عدم توانائی بر شناخت قول درست از میان این اقوال اعتراف و اقرار کردهاند. از جمله شیخ علی خاقانی میگوید: «علمای ما در توثیق- ثقه دانستن- بسیاری از راویان یا اکثر آنان و بلکه در مورد بسیاری از بزرگان با هم اختلاف نظر دارند و یکی را میبینید که محمد بن سنان را ثقه میداند و بلکه آن را در بالاترین درجه اعتبار قرار میدهد، اما فردی دیگر او را ضعیف و بلکه غالی میداند و نیز مانند مفضل بن عمر و افرادی دیگر»[١٧٠].
٢- این دو امام، یعنی محمد بن علی باقر و جعفر بن محمد صادق، امام پنجم و ششم از ائمه شیعه هستند، و بعد از آن دو پنج امام دیگر آمدهاند، اما با این وجود حقیقت را بیان نکردهاند و مردم را در سرگردانی و حیرت باقی نهادهاند و مردم را رها کردهاند تا بر اساس روایات اشخاصی متناقض به عبادت خدا بپردازند و حقیقت را برایشان بیان نکردهاند. پس در این صورت این سوال پیش میآید که امامت آنان چه فائدهای دارد؟!
همچنین راویانی که اقوال ائمه را برای شیعیان نقل کردهاند با وجود این تناقض شدید، جایگاه واقعی آنان قابل شناخت نیست! پس چگونه به روایاتی که آنان از ائمه نقل کردهاند اعتماد شود؟!
٣- وقتی که یک عالم شیعی با این تناقض رو به رو شود و بخواهد آن را برطرف سازد، در این حالت پناهگاهی نمییابد جز اینکه اظهار دارد که امام این دو قول متناقض را از روی «تقیه» بیان کرده است.
جواب ما به این علما این است: چه کسی به شما گفته است یکی از این اقوال از سر تقیه میباشد؟! هردو قول از امام روایت شده است و نه این امام و نه امام بعد از او مشخص نکردهاند که کدام قول بر اساس تقیه بوده است. بنابراین، شما از کجا میدانید که این قول از روی تقیه میباشد؟!!
٤- آیا این امکان وجود ندارد که روایات دال بر مذمت صحیح بوده و روایات دیگر به دروغ به ائمه نسبت داده شده باشند تا بدین وسیله کلام ائمه را علیه این راویان که به ائمه دروغ نسبت دادهاند، باطل نمایند؟!
٥- آنان اظهار میدارند که امام این مذمت را از سر تقیه گفته است تا بدین ترتیب این مذمت به گوش مخالفان برسد و در نتیجه این اصحاب مذهب مورد حمایت باشند!! جواب ما این است: آیا مدحهایی که آنان در مورد راویان گفتهاند امکان رسیدن به مخالفان را ندارند؟!
٦- آیا هر قولی که امام به وسیله آن یکی از اصحاب خود را مورد مذمت قرار داده باشد به همان اشخاصی که خبر دال بر مدح به آنان رسیده است، خواهد رسید؟ زیرا مقصود از تقیه این است که سخن به همان شخصی برسد که خبر مدح رسیده است تا بدین وسیله حسب زعم شیعیان حقیقت را بر آنان بپوشانند؟! اما نکته اینجاست که سخن گاهی در اوقات و اماکن مختلفی بیان شده است و در این صورت سخن به همه مخالفان نمیرسد. پس این تقیه چگونه است؟!
٧- آیا مخالفان نمیدانستند که ائمه تقیه میکنند و به آن ایمان دارند؟! پس در این صورت تقیه بر مخالفان پوشیده نمیماند. پس آیا عاقلانه است که جامعهای که شیعه و ائمه در آن زندگی میکنند در میان مردم زندگی کنند و در مورد عقیده و شریعت و اشخاص کلامهایی متناقض بر زبان بیاورند اما راز آنان برملا نشود؟! به درستی که این خیالی شگفتانگیز است.
٨- بار دیگر تأکید میکنیم که این افراد از اهل بیت، بر دین جامعه خود بودهاند، یعنی دینی که پیامبر ما محمد ص آورد و اصحاب و اهل بیتش آن را منتقل ساختند و این دین همان است که اهل سنت آن را قبول کردهاند و ظاهر افعال و اقوال این ائمه نیز بر همین مطلب دلالت دارد، و آن دسته از اهل سنت که معاصر آنان بودهاند و از آنان روایت کردهاند و شرح حالشان را بیان کردهاند، بر این مطلب گواهی میدهند.
اما وقتی این افراد که ائمه را وسیله تجارت خود قرار دادهاند این وضعیت را مشاهده کردند، این عقیده را ایجاد کردند تا اهل بیت را تکذیب نمایند و بگویند که ائمه در اعمال و اقوال خود اهل نیرنگ هستند و صداقت ندارند، و آنان بر عقیده و شریعت دیگری هستند، و این وضعیت ظاهری، نفاق برای اهل سنت است، و این نفاق دین ائمه است، و این دین را تقیه مینامند.
پس هرگاه ائمه سخنی را بر زبان آوردند یا عملی را انجام دادند که موافق اهل سنت بود آنان را تصدیق نکنید!
اینکه ائمه اصحاب خود را تکذیب کردهاند این در ظاهر است و حقیقت بر خلاف این میباشد!!
بسیار زشت است این مذهبی که حتی در شأن گنهپیشگان امت هم نمیباشد، چه برسد به بزرگان اهل بیت!
به درستی که اهل بیت بالاتر و شریفتر از این انحطاطی هستند که به آنان منسوب شده است، و عقلای شیعه بسیار نیازمند به این هستند که در این موضع خود نسبت به این پندار زشت تجدید نظر نمایند.
٩- یک فرد شیعه چگونه میتواند به حقیقت دست یابد حال آنکه روایات و سخنان ائمه با هم در تناقض است، و مستندی از کسی از ائمه در دست ندارد تا قول درست را برای وی ترجیح دهد؟!
اقوالی که هر امام بر زبان آورده است بعد از این امام، ائمه دیگری آمدهاند و امام و آن حاکمی که امام حسب زعم شیعه از او تقیه میکرده است از دنیا رفتهاند و مردم نیازمند به این شدهاند که حق را در آنچه که در زمان امام سابق گفته شده است بشناسند، اما امام جدید و امام بعد از وی چیزی نگفتهاند تا موضوع روشن گردد.
سپس علمای شیعه میآیند و در مورد امام خود چنین حکم میکنند که مراد و منظور وی فلان و فلان بوده است. بکارگیری چنین روشی حتی در مورد غیر ائمه قابل قبول نمیباشد چه برسد به اینکه در مورد ائمه استعمال شود؟!
١٠- این تناقض با عصمت که ارباب شیعه برای ائمه خود ادعا دارند در تناقض است، زیرا علمای شیعه اظهار میدارند که ائمه از گناه و خطای عمدی و سهوی در دین معصوم هستند. این اقوال که از ائمه روایت شدهاند برخی معصیت و برخی کذب و برخی خطا و مخالف واقعیت هستند، آنچنان که خود شیعیان اظهار میدارند. پس این عصمت مورد ادعا کجاست؟!
این تناقض این واقعیت را برای ما کشف میکند که در اینجا علیه دین خدا و اهل بیت توطئهایی چیده شده است، و طوائف بسیاری که منتسب به مذهب اهل بیت میباشند و فکر میکنند که کار نیکی انجام میدهند، قربانی این توطئه شدهاند.
به درستی که شیعه قربانی دسیسهای شده است که اگر بخواهند میتوانند آن را برملا سازند، و این تناقض یکی از دلایل این توطئه است.
البته حقیقت برای برخی از آنان روشن شده است، و آنان از حق پیروی کردهاند که برخی از آنان قبلاً بیان شدند.
ما شک نداریم که برخی از علمای شیعه به حقیقت واقف هستند، لکن طمعورزیهای دنیوی از بزرگترین اسباب ادامه دادن به این مغالطه است.
پژوهشگر شیعه مذهب، حسین موسوی بعد از بررسی روایات شیعه و تفرقه ناشی از آن در میان امت، میگوید: «بعد از این سفر سخت و عذابآور در بیان آن حقایق دردناک، این سوال پیش میآید که انجام چه چیزی بر من واجب است؟ آیا در مکان و منصب خود باقی بمانم و اموال زیادی را از افراد ساده لوح با نام خمس و تبرعات بستانم و سوار ماشینهای فاخر شوم و از زنان زیباروی بهرهمند شوم یا اینکه متاع فانی دنیا را ترک نموده و از این امور حرام دوری بگزینم و حق را آشکار نمایم، زیرا کسی که حق را بیان نکند، شیطانی لال و گنگ است؟»[١٧١].
آری، این گردنه گاهی افراد سست ایمان را از عبور از خود ناتوان میگرداند و فقط افرادی با ایمان قوی و صادق میتوانند از آن عبور نمایند.
داستانی را دیدم که امام ابن قیم آن را ذکر کرده است که با یک دانشمند مسیحی روی داده است- گرچه از حیث دین فرق وجود دارد، زیرا شیعیان مسلمانند و مسیحی کافر است- لکن در این داستان عبرتی وجود دارد. ابن قیم / میگوید: «من قسمت عمده یک روز را به مناظره با یکی از علمای مسیحی گذراندم و وقتی که حق برای آن فرد مسیحی روشن شد، وی مبهوت گشت. در آن هنگام فقط ما دو نفر بودیم و کسی وجود نداشت. من به او گفتم: چه چیزی مانع تو از تبعیت از حق و حقیقت میشود؟ گفت: وقتی که من نزد این الاغها برگردم زیر پای نعلین مرکب من فرشی پهن میکنند و مرا در مورد اموال و زنان خود حاکم و داور میکنند و هر فرمانی به آنان بدهم از من سرپیچی نمیکنند، و من کار و پیشهای نمیدانم و چیزی از قرآن حفظ ندارم و به نحو و فقه مطلع نیستم. پس اگر مسلمان شوم در این صورت در بازارها باید گدایی کنم. چه کسی به چنین چیزی راضی میشود؟ ابن قیم میگوید: گفتم: چنین نمیشود، آیا فکر میکنی اگر رضای خدا را بر هوای نفس خود ترجیح دهی خداوند تو را خوار و ذلیل و محتاج میکند؟ اگر فرض هم کنیم که چنین وضعیتی برای تو پیش آید، باز هم حقیقت و نجات از آتش جهنم و عذاب و خشم خداوند، کاملترین عوض در مقابل آن چیزهایی میباشد که از دست میدهی. فرد مسیحی گفت: ببینیم خدا چه میخواهد. به او گفتم: نمیتوانم به تقدیر استدلال نمود و اگر تقدیر حجت میبود برای یهود در تکذیب مسیح و برای مشرکان در تکذیب پیامبران حجت میبود. علاوه بر این، شما قدر را تکذیب میکنید. پس چگونه به آن استدلال میکنید؟ پس آن فرد مسیحی گفت: دست از سر ما بردار»[١٧٢].
١١- خلاصه، این اقوال متناقض در توثیق و تجریح راویان مذهب شیعه از خلال مصادر و منابع شیعه، به موارد زیر اشاره دارد:
* مذهب شیعه مورد محافظت نیست، زیرا اگر منقول از معصومان میبود خداوند آن را حفظ میکرد.
* فرد شیعه با وجود این تناقض نمیتواند اقوال ائمه خود در مورد راویان دینش را بشناسد مگر با وارد کردن تقیه در مسأله.
* بعید نیست که سبب این تناقض این باشد که این تناقض از ثمرههای مبارزه میان افرادی باشد که گرد ائمه را گرفته بودند و بر ائمه تجارت میکردند تا در نتیجه امام تنها برای آنان باشد.
* اعتماد به روایات شیعی وجود ندارد. پس چگونه دینی بر آن بنا میشود که به وسیله آن به خداوند جل جلاله تقرب میشود.
پس آیا وقت آن نرسیده که علمای شیعه در دین خود تجدید نظر نمایند؟!
[١٧٠]- رجال الخاقانی ص: ٨٢.
[١٧١]- لله ثم للتاریخ ص:٩٣.
[١٧٢]- هدایة الحیارى ١/٩٧.