٣- فقه
فقه جانب تشریعی دین و مربوط به اعمال بندگان است.
اولین کتاب فقهی شیعه اثنیعشری، انعکاس فقه سنی میباشد که قبل از آن کتاب به پختگی و کمال رسیده بود، و قبل از این کتاب دیگری برای شیعه وجود ندارد، و همین عامل شیعیان را واداشت که بر کتب اهل سنت اعتماد نمایند.
* جعفر شاخوری بحرانی، از پژوهشگران شیعه میگوید: «فقهای اولیه بعد از وفات امام حسن عسکری در نیمه قرن سوم هجری، دریافتند که فقه سنی و مؤسسه دینی سنی، زمانی طولانی بر آن گذشته و تکوین یافته است، و در خلال این زمان گامهائی را برای بنیان گذاری آن برداشته است، حال آنکه فقه امامیه جدیداً و در قالب و فرمولهای روشمند در پی ایجاد و ظهور است. این بدان خاطر بود که عصر تشریع با وفات رسولخدا ص برای اهل سنت پایان پذیرفت، و از آن هنگام این مدرسه شروع به ظهور کرد. اما در مدرسه امامیه، در اوائل قرن چهارم هجری و بعد از پایان غیبت صغرای امام مهدی، عصر تشریع پایان پذیرفت و عصر فقه آغاز شد. پس مدرسه امامیه بر یک مبنای کاملاً علمی ایجاد شد و وظیفه خود را صیانت از میراث ائمه و شکل دهی به آن بر اساس روش بحث فقهی قرار داد که یک احساس قوی مبنی بر ضرورت مسابقه زمانی و همراهی و همطراز شدن با نتایج بدست آمده در مدرسه سنی، آن را تشویق میکرد»[٤٨٨].
چرا ائمه با نتایج بدست آمده در مدرسه سنی همراهی نکردند حال آنکه شاهد نتایج آن مدرسه بودند و معاصر آن به سر میبردند؟!!
* حیدر حب الله در مورد فقه اثنی عشری میگوید: «با ظهور دو کتاب المبسوط و الخلاف شیخ طوسی(م٤٦٠هـ) وضعیت متفاوت شد. طوسی در کتاب اول در پی اثبات این بود که میراث خاص شیعیان، دربردارنده همه مسائل و مفردات فقهی و صورتها و فرضیات آن و امور مستحدثه میباشد. وی قصد دفع تهمتی را داشت که متوجه امامیه شده بود و میگفت: امامیه فقه ندارد. پس کتاب المبسوط را بر اساس آن تأسیس کرد. اما- چنان که به نظر میرسد- طوسی کتابهائی شیعی را در مقابل خود نداشت تا در تألیف المبسوط در راه آنها گام بردارد. به همین دلیل فروعی که اهل سنت در مصنفات خود مطرح کرده بودند گرفت و تلاش نمود مواضع شیعه را در مورد آنها بیان نماید. از این طریق، افکار و سخنان و فرضیات و خلافهای سنی داخل شیعه شد. بعد از اینکه طوسی کتاب الخلاف را بر اساس فقه مقارن تألیف کرد و ساحت شیعه را غرق در آراء فقهی سنی و مناقشه آنها در چارچوبی مشتمل بر همه مسائل فقهی از ابتدا تا آخر کرد، این امر به وی امکان داد که تجربه المبسوط را به صورتی برجسته و درخشان ارائه نماید. بدین سان تفکر شیعی دریافت که باید از خلال پیروی و دنباله روی از کتاب المبسوط که آغاز مرحلهای جدید بود، باید خلافها و تفکر سنی را در جزئیات و روش، به صورتی بزرگتر دنبال نماید، و این باعث بر افروخته شدن خشم و غضب برخی از فقهاء امثال ابن ادریس حلی بر آنچه پیش از این آوردهایم شد. اما آمدن علامه حلی(م٧٢٦هـ)[٤٨٩] اوضاع را تغییر داد و برغم مظاهر مورد حفاظت آن، راه را بر منتقدان تجربه شیخ طوسی بست و علامه حلی در چارچوبی وسیعتر داخل تفکر سنی شد و به شیوهای متمایز علوم دینی اهل سنت را فراگرفت و حتی نزد برخی از علمای آنان شاگردی کرد»[٤٩٠].
حیدر حب الله بعد از سخنانی در مورد نتایج فقهی شیعه امامیه میگوید:
«این دیدگاه که میگوید امثال سید مرتضی(م٤٣٦هـ) و شیخ طوسی با توجه به سیاق تاریخی معینی که منتج به این کتب شد، اجماع زیادی را در کتب خود بکار میبردند، و آن سیاق مواجهه با اهل سنت است، یعنی کسانی که از شیعه خردهگیری میکردند به این دلیل که شیعیان کتابهای فقهی و رجالی ندارند. این امر نیاز به ابراز نوعی از وحدت و پیوستگی را ایجاب نمود». سپس میگوید: این نظیر دیدگاه منسوب به سید محمد حسین بروجردی(م١٣٨٠ﻫ) است که میگفت: روایات اهل بیت‡ به مانند- یا بیانگر- حاشیهای بر فقه اهل سنت هستند».
وی در ادامه میگوید: «همین تفکر سید بروجردی را سید حسین مدرسی طباطبائی بر کتاب المبسوط شیخ طوسی در علم فقه پیاده میکند و معتقد است که قرائت کتابهای فقهی اهل سنت که معاصر شیخ طوسی بودهاند بیانگر این معنا هستند که شیخ طوسی هدفش نوشتن حاشیهای بر تفکر سنی بود که بیانگر دیدگاههای شیعه در مورد موضوعات مطرح شده آن هنگام باشد و شبیه پدیده تعلیق نویسی بر رسائل علمی فقهای متأخر و معاصر است.
این تفکر اگر صحیح باشد- و برخی ادعای عکس آن را نکنند- افق جدیدی را در مقابل ما در عملیات تدریجی قرائت فقه شیعه میگشاید، به عنوان مثال میپرسیم: آیا روش تقسیم بندی و باب بندی که در زمان شیخ و بعد از او در علم فقه رواج داشت، برگرفته از ترتیب ابواب فقه اهل سنت بود، آنچنان که این موضوع با مقایسه کتب سابق چون کتابهای مفید(م٤١٢هـ) و صدوق(م٣٨١هـ) چون المقنعة والهدایة و المقنع روشن میشود، یا اینکه وضعیت چنین نیست؟»[٤٩١]
[٤٨٨]- مرجعیة المرحلة وغبار التغییر : ص:٣٤٠.
[٤٨٩])- حیدر حب الله در حاشیه کتاب خود بیان داشته که حلی نزد اهل سنت درس خوانده است و میگوید: علامه حلی نزد برخی از علمای اهل سنت چون شیخ نجم الدین علی بن عمر کاتب قزوینی شافعی و شیخ برهان الدین نسفی حنفی و شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر بن علی بن صباغ حنفی کوفی شاگردی کرد و درس خواند. نک: أعیان الشیعة ٥: ٤٠١- ٤٠٢؛ أمل الآمل ٢/ ٨١؛ ریحانة الأدب٤/١٧٨؛ مجالس المؤمنین ١: ٥٧١؛ لؤلؤة ا لبحرین، ص: ٢٢٣- ٢٢٤.
[٤٩٠])- نظری السنة فی الفکر الإمامی : ٢٢٨.
[٤٩١]- علم الکلام المعاصر، حیدر حب الله ص٢٩- ٣١.