١- ابتدای ظهور مصطلح الحدیث
قبلاً بیان شد که مصطلح الحدیث که به وسیله آن در مورد روایات شیعه داوری میشود، تا قرن هفتم هجری به تأخیر افتاد. این بدان معنی است که تا آن وقت، آنان قواعدی نداشتهاند تا در هنگام اختلاف در مورد یک روایت، جهت داوری از این قواعد استفاده نمایند، زیرا داوری و صدور حکم در مورد یک روایت، نیاز به بیان درجات راویان و وضع الفاظی دارد که بر درجات آنان دلالت میکند و سپس بیان درجات روایات و وضع الفاظی که بر آنها دلالت نماید.
آن الفاظ اصطلاحی هستند، یعنی علما در مورد اطلاق الفاظی بر معانی مشخصی اتفاق نظر میکنند که بکارگیری آنها توسط پژوهشگر در هنگام بررسی روایات آسان باشد و به صدور حکم در مورد آن روایات با استفاده از این اصطلاحات بینجامد.
قبل از قرن هفتم هجری شیعیان در این علم تصنیفی ندارند، بلکه در قرن هفتم و بدست ابن مطهر حلی از علمای شیعه اثنی عشری ایجاد شد. وی این مصطلح را ایجاد کرد و اصطلاحاتی را برای آن وضع نمود.
اما با وجودی که قبل از ظهور مصطلح الحدیث (در نزد شیعیان)، مذهب شیعه استقرار یافته بود و مصنفات شیعی نوشته شده بودند و قواعد ایجاد شده بودند، ایجاد مصطلح الحدیث چه فائدهای داشت؟ اما بر خلاف شیعه، اهل سنت قبل از وضع کتب عقائد و فقه این مصطلحات را ایجاد کردند، و این قضیه نقش مهمی در بررسی روایت و استدلال و اعتماد به آن داشت.
کسی که کتابهای تألیفی اهل سنت در قرن هفتم، نظیر المغنی ابن قدامه و المجموع نووی و امثال آن را بنگرد در مییابد که پر از تصحیح و تضعیف بنابر قواعد مصطلح الحدیث است، یعنی علمی که قواعد آن قرنها قبل استقرار و پختگی یافته بود.
اما اینکه شیعیان بعد از تدوین کتب روایت و فقه و عقیده، علم مصطلح الحدیث را ایجاد میکنند، این کار آنان چه فائدهای در بر دارد؟! آیا شیعیان بعد از ایجاد این علم برای تصنیف کتب در باب عقائد و فقه استفاده کردند و برای داوری در باب روایات از آن بهره گرفتند، و به روایات ضعیف استدلال کردند و احادیث ضعیف را رها نمودند؟
اگر جوابشان مثبت بود، در جواب به آنان میگوئیم: شما تنها یک کتاب را به عنوان نمونه بیاورید که آن مصطلحات حدیثی در آن بکار برده شده و هدفشان از این اصطلاحات، همان معانی اصطلاحی قبل از قرن هفتم و حتی قرن هفتم باشد.
حیدر حب الله، از علمای معاصر شیعه این مسأله را به صورت قطعی بیان داشته و میگوید: «پدیده نقد اسانید که در بحث از علامه و افراد بعد از او بیان شد، در بحث خلاصه منابع قدیمی به قدر امکان در مورد آن بحث کردیم، اما جز در مواردی نادر، تأثیری برای آن نیافتیم»[٤٣٨].
تا پایان قرن سیزدهم و حتی شاید تا به امروز، در مبحث عقائد شیعه، کتابی یافت نمیشود که در آن به صحت و ضعف اشاره کرده باشد و کتابی را نمییابیم که بر این روش تکیه کرده باشد.
آری، گاهی در برخی موسوعات- دائرة المعارف- یا در برخی کتب فقهی به تصحیح و تضعیف اشاره میشود، اما چنین چیزی تقریباً در کتب عقیده یافت نمیشود.
سید شمس الدین محمد بن علی عاملی(م١٠٠٩ﻫ) در کتاب «مدارك الأحکام في شرح الإسلام» خواسته بود این مصطلحات را در مورد مسائل فقهی- و نه عقائد- مورد استفاده قرار دهد، لکن از جانب رموز طائفه شیعه- چنان که حیدر حب الله میگوید- مورد هجوم شدیدی قرار گرفت[٤٣٩].
پس آیا میتوان از علمای شیعه این انتظار را داشت که جهت تصحیح روش و مراعات تصحیح و تضعیف در کتب استدلالی، کتب خود را مورد بازبینی قرار دهند و آنها را از روایات ضعیف و کذب پاک نمایند؟!
[٤٣٨]- نظری السنة فی الفکر الإمامی الشیعی التکون والصیرورة ١٩٤.
[٤٣٩]- نظری السنة فی الفکر الإمامی الشیعی التکون والصیرورة ٢٠٩.