گفتگوهای عقلانی با شیعیان اثنی عشری منابع شیعه در میزان نقد علمی

فهرست کتاب

مطلب دوم: نگاهی به ادعای شیعه مبنی بر اینکه دین خود را از نائبان معصوم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گرفته‌‌اند

مطلب دوم: نگاهی به ادعای شیعه مبنی بر اینکه دین خود را از نائبان معصوم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گرفته‌‌اند

برای آگاهی از صحت و سقم این ادعا لازم است که بر کتب شیعه که مشتمل بر روایات منسوب به ائمه می‌باشد آگاهی حاصل شود تا ببینیم که آیا مصداق این دعوا در آن‌ها وجود دارد؟ یعنی آیا همه این روایات به واسطه خود ائمه به هر نسل رسیده است، یا اینکه روایاتی وجود دارد که در عصر ائمه از طریق غیر ائمه به آنان رسیده است؟!

ابتدا از آخرین امام ظاهر آنان، یعنی حسن عسکری شروع می‌کنیم. پس آیا از حسن عسکری حدیثی روایت شده که وی آن را از پدرش از جدش و در ادامه از پیامبر ص روایت کرده باشد و آیا این یازده امام- یعنی از حسن عسکری تا علی بن أبی طالب ش- در یکی از کتاب‌های شیعه در سند یک روایت مشاهده می‌شوند؟ یعنی مثلاً گفته شود: «حدثنا الإمام الحادي عشر أبو محمد الحسن بن علی «العسکري» عن الإمام الـعاشر أبي الحسن علي بن محمد «الهادي» عن الإمام الـتاسع أبي جعفر محمد بن علي «الجواد» عن الإمام الـثامن أبي الحسن علي بن موسى «الرضا» عن الإمام الـسابع أبي إبراهیم موسى بن جعفر «الکاظم» عن الإمام الـسادس أبی عبدالله جعفر بن محمد «الصادق» عن الإمام الـخامس أبي جعفر محمد بن علي «الباقر» عن الإمام الرابع أبي محمد علي بن الحسین «زین العابدین» عن الإمام الثالث أبی‏عبدالله الحسین بن علي «سید الشهداء» عن الإمام الـثاني أبي محمد الحسن بن علي «الزکي» عن الإمام الأول أبي الحسن علي بن أبی طالب عن النبي ص»؟ حتی آیا می‌توان ده یا نه یا هشت یا شش یا پنج یا چهار و... از آنان را می‌توان در یک سند یافت؟ آری، گاهی شش یا پنج نفر از آنان در احادیثی که به تعداد انگشتان دست نمی‏رسند مشاهده می‏شوند. اما نمی‏توان حدیثی را یافت که در یکی از کتاب‏های شیعه به وسیله این سلسله نقل شده باشد.

پس اینکه شیعیان ادعا می‌کنند که احکام دین خود را از ائمه گرفته‌‌اند مصداق آن کجاست؟! این ادعا در عالم واقع مصداق ندارد.

به همین دلیل اینکه شیعیان بنا به قول کاشف الغطا اظهار می‌دارند که «شیعیان فقط آن دسته از احادیث نبوی را معتبر می‌دانند که به صورتی صحیح از اهل بیت نقل شده است، یعنی احادیثی که صادق از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از حسین سبط از پدرش امیر المؤمنین از رسول خدا ص روایت کرده است» ادعائی است که در عالم واقع مصداق ندارد و الا اگر کاشف الغطا می‌تواند کتاب‌هائی را به ما نشان بدهد که این سلسله در آن آمده است؟!

بزرگترین کتاب در نزد شیعه، یعنی کتاب «الکافی» در دسترس ما قرار دارد، اما مصداق این ادعا را فقط در تعداد انگشت شماری از روایات می‌بینیم. پس کجاست آن روایاتی که جعفر صادق / از پدران خود از رسول خدا ص روایت کرده است؟

در اینجا ما سه حدیث ابتدای کتاب کافی را ذکر می‌کنیم اما چنان که خواهیم دید سلسله ادعا شده از جانب کاشف الغطا در آن‌ها وجود ندارد. دیگر مصادر شیعه نیز همین وضعیت را دارند. این احادیث عبارتند از:

أبو جعفر محمد بن یعقوب کلینی می‌گوید:

* أخبرنا أبو جعفر محمد بن يعقوب[١٤] قال: حدثني عدة من أصحابنا منهم محمد بن يحيى العطار، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن العلاء بن رزين، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر، قال: «لما خلق الله العقل استنطقه.... »

«وقتی که خداوند عقل را خلق کرد از آن استنطاق کرد...».

* علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن عمرو بن عثمان، عن مفضل بن صالح، عن سعد بن طريف، عن الأصبغ بن نباتة، عن علي قال: «هبط جبرئيل على آدم...».

«جبرئیل بر آدم نازل شد....».

* أحمد بن إدريس، عن محمد بن عبد الجبار، عن بعض أصحابنا رفعه إلى أبي عبدالله ÷ قال: قلت له: «ما العقل؟...» «عقل چیست؟....».

این‌ها سه روایت بود از سه نفر از ائمه آنان.

در روایت اول، میان کلینی و ابوجعفر باقر، امام پنجم شیعیان پنج نفر قرار دارند که حدیث را روایت کرده‌‌اند. یعنی این روایت در عصر هر امام از شخصی غیر از ائمه روایت شده که وی نیز آن را از شخصی غیر از امام روایت می‌کند. بعد از باقر هفت امام آمده‌‌اند و مردم در عصر امامان روایت باقر را منتقل می‌سازند، اما کسی از ائمه این روایت را نمی‌شناسند!!

در روایت دوم، شش نفر مابین علی س و کلینی آن را روایت کرده‌‌اند، اما این روایت به کسی از ائمه نرسیده است، حال آنکه این روایت در عصر آن‌ها روایت می‌شود.

در روایت سوم از جعفر صادق / از پنج نفر از ائمه عبور کرده تا مستقیماً به کلینی برسد.

اینها نمونه‌‌هایی بود از روایات غیر معصومین در عصر معصومان که با سلسله‌‌ای از راویان غیر معصوم روایت شده‌‌اند حال آنکه افراد معصوم وجود داشته‌‌اند. این امر مؤید این نکته است که شیعیان دین خود را با وجود افراد معصوم- به زعم خودشان- از افراد غیر معصوم گرفته‌‌اند.

به همین دلیل ادعای اینکه دین فقط از معصوم اخذ می‏شود با امثال این روایات متعدد در نزد شیعه، نقض می‏شود. از دیگر دلایل این موارد است:

١- روایات موجود در منابع شیعه که هزاران هزار می‌باشد- جز اندکی- همه از طریق افراد غیر معصوم روایت شده‌‌اند، گرچه در زمان آن راویان غیر معصوم، افراد معصومی که شیعه ادعا می‌کنند دین خود را فقط از آنان می‌گیرند، وجود داشته‌‌اند.

و این در حالی است که در هر عصری تا آمدن آخرین امام معصوم، بر ائمه واجب بوده است تا خودشان دین را برای مردم تبین و تبلیغ نمایند تا اینکه از طریق روایت معصومین – به زعم شیعه- دین محفوظ بماند.

بدین صورت بطلان قول ابن مطهر که گفت: «و به این خاطر که شیعیان احکام فرعی- فقهی- خود را از ائمه معصومین گرفته‌‌اند که آنان ناقل از جد خود، رسول خدا ص می‌باشند و پیامبر ص هم آن‌ها را به وسیله وحی جبرئیل ÷ به ایشان از خداوند متعال اخذ کرده است». و نیز بطلان قول کاشف الغطا که گفت: «شیعیان فقط آن دسته از احادیث نبوی را معتبر می‌دانند که به صورتی صحیح از اهل بیت نقل شده است، یعنی احادیثی که صادق از پدرش باقر از پدرش زین العابدین از حسین سبط از پدرش امیر المؤمنین از رسول خدا- که سلام خدا بر همه آنان باد- روایت کرده است» روشن می‌شود، زیرا این سلسله در منابع آنان فقط در احادیثی انگشت شمار یافت می‌شود.

٢- این شکاف که موجب نقض مذهب شیعه می‌شود شیعیان را در پر کردن آن دچار حیرت کرد و به دو دسته تقسیم شدند:

گروه اول: اخباریون. این گروه ادعا می‌کنند هر روایتی که از ائمه نقل شده باشد صحیح است، گرچه اشخاصی غیر معصوم آن‌ها را روایت کرده باشند، زیرا در زمان معصومین روایت شده است و ممکن نیست که روایت شود و شیعه آن را بپذیرد در حالی که از غیر معصومان باشد، بلکه حتماً معصوم به آن علم یافته و آن را تأیید کرده است.

به همین دلیل این گروه از شیعه می‌گویند: همه روایاتی که از شیعه وارد شده است همه صحیح هستند، خصوصاً آن روایاتی که در کتب اربعه مورد اعتماد شیعه- یعنی کتاب‌های: الکافي، تهذیب الأحکام، الاستبصار ومن لا یحضره الفقیه- وارد شده است و معتقدند که همه آن روایاتی که در آن‌ها آمده است صحیح می‌باشد، زیرا یا در عصر معصوم مدون شده و یا اینکه از کتاب‌هائی اخذ شده و در عصر معصوم مدون شده و بر او عرضه شده است. به همین دلیل محال است که صحیح نباشند، زیرا این امر ناقض مذهب است. این اعتقاد اخباریون است.

این دیدگاه اخباریون، همان دیدگاهی است که موافق و سازگار است با طبیعت دیدگاهی که به این اعتقاد دارد که امام برای ابلاغ دین ایجاد شده است و چیزی در آسمان و زمین بر او مخفی نمی ماند، زیرا چگونه ممکن است که وظیفه او ابلاغ دین و حمایت از آن باشد و همه چیز را می‌داند، لکن معلوم شود که احادیث کذبی وجود دارد که وی از آن‌ها اطلاع نیافته و آن‌ها را صحیح نداند؟!

زیرا جایگاهی که شیعیان دوازده امامی برای امام قائل می‌باشند مقتضی این عقیده است که اخباریون بیان می‌دارند.

بنابراین، این وظیفه امام است که امام به خاطر آن قرار داده شده است و حسب روایاتشان چیزی بر امام مخفی نمی‌ماند. بنابراین مخفی ماندن روایات کذب از باب اولی بر او مخفی نمی‌ماند.

کلینی می‌گوید: باب: ائمه همه چیز در گذشته و آینده را می‌دانند و چیزی بر آن‌ها- که درود خدا بر آنان باد- مخفی نمی‌ماند.

از سیف تمار روایت شده که گفت: در گروهی از شیعیان در حجر (اسماعیل) نزد ابوعبدالله بودیم. پس او گفت: کسی ما را می‏پاید. ما به راست و چپ نگاه کردیم، اما کسی را ندیدیم و گفتیم: کسی ما را نمی‏پاید. او گفت: به پروردگار کعبه سوگند- این را سه بار تکرار کرد- اگر من بین موسی و خضر می‏بودم به آن دو می‏گفتم که از آنان علم بیشتری دارم و آنان را به آنچه که در دستشان نیست خبر می‏دادم، زیرا موسی و خضر فقط علم گذشته به آنان عطا شده است و علم به همه چیز در آینده تا برپائی قیامت به آنان داده نشده است. ما این علم را نسل به نسل از رسول خدا ص به ارث برده‌‌ایم.

همچنین از ابوعبدالله روایت شده که گفت: من آنچه را که در آسمان‎ها و زمین بهشت و جهنم است می‏دانم و به چیزهای گذشته و آینده آگاهم. راوی می‏گوید: وی اندکی درنگ کرد و دید که این سخن وی برای شنوندگان بسیار بزرگ به نظر رسید، پس گفت: من این را از قرآن فراگرفته‌‌ام، خداوند متعال می‌فرماید: «فیه تبیان کل شیء»[١٥].

کلینی نیز از مفضل روایت کرده که به ابوعبدالله گفت: فدایتان شوم، خداوند اطاعت بنده‎ای را بر بندگان فرض می‏کند اما آن بنده را از خبر آسمان محجوب می‎گرداند؟ ابوعبدالله گفت: خیر، خداوند نسبت به بندگان بسیار کریم‌‌تر و مهربان‌‌تر و و دلسوزتر است از اینکه اطاعت از بنده‌‌ای را بر دیگر بندگان واجب گرداند، اما در عین حال او را در صبح و شامگاه- یا در شب و روز- از اخبار آسمان محجوب گرداند.[١٦]

جواب ما این است: پس چرا موسی را از علم بر غیب آینده محجوب گرداند، آنچنان که در قول سابق از ابوعبدالله آمد، حال آنکه خداوند اطاعت از قومش را بر او واجب گرداند، اما علم به آینده را به امام ابوعبدالله یاد داد؟!!

چرا امام از همنشینان خود سوال می‌کند: «آیا کسی ما را می‌پاید؟» حال آنکه او به گذشته و آینده تا قیامت علم دارد، اما در این موضوع نیاز به این دارد که اطرافیانش به او بگویند که کسی آنان را می‌پاید یا نمی‌پاید؟!!

نیز او مدعی این است که این علم را از رسول خدا ص و آل او به ارث برده است و رسول خدا چندین قرن بعد از خضر و موسی آمده است. پس چگونه او به موسی و خضر خبر می‌دهد حال آنکه او – حسب روایات شیعه- علم غیب را از رسول خدا و سپس از ائمه بعد از او به ارث برده است؟

یعنی امام در ابتدا به چیزی علم ندارد تا اینکه امام قبل از او آن گنجی را که ادعا می‌کنند از رسول خدا ص به آنان رسیده است به وی تسلیم نماید.

پس این بدین معناست که این علم از جانب رسول خدا ص به وی رسیده است و قبل از این انتقال، به غیب علم نداشته است.

این تناقضی واضح و آشکار است.

و ما اهل بیت را از این ادعاها مبرا می‌دانیم، لکن ما در اینجا چیزی را بیان می‌کنیم که در منابع شیعه آمده است.

حال به موضوع خود بر می‌گردیم و می‌گوییم: اخباریون تأکید دارند که اگر روایات به وسیله ائمه حفظ نشود دینی که شیعه مکلف به آن است باطل می‏باشد. این همان منطقی است که با عقیده شیعه همخوانی دارد، یعنی آن عقیده‎ای که می‏گوید: چیزی بر امام مخفی نمی ماند و به همین دلیل می‌گویند که یا روایات صحیح است و یا اینکه دین شیعه باطل است.

عاملی- که بر این باور است که ائمه به روایات منسوب به خود علم دارند و در جواب اصولیانی که خواهان بکارگیری روش اهل سنت برای تصحیح روایات هستند، بعد از ادعای عرضه روایات بر ائمه- می‌گوید: ائمه و قدمای ما در مدتی بیشتر از سیصد سال با تلاش و پشتکار زیاد اقدام به ضبط احادیث و تدوین آن‌ها در مجالس ائمه و دیگران کرده‌‌اند.

پنجم: احادیث بسیار زیادی که بر صحت آن کتاب‌‌ها و امر به عمل به آن‌ها دلالت دارند و آنچه که متضمن آن هستند که بیانگر این می‌باشد که آن‌ها بر ائمه عرضه شده‌‌اند و در مورد حال و وضع آن‌ها به صورت عام و خاص سوال کرده‌‌اند.

یازده: طریقه قدما که موجب علم می‌باشد مأخوذ از اهل عصمت است، زیرا آنان به تبعیت از آن امرکرده‌‌اند و عمل به آن را تقریر کرده‌‌اند و منکر آن نشده‌‌اند و امامیه مدتی قریب به هفتصد سال به آن‌ها عمل کرده‌‌اند.[١٧]

ان شاءالله در مباحث آتی این موضوع بیشتر شرح داده خواهد شد.

این ادعای اخباریون است، اما آنان نمی‌توانند آن را ثابت کنند، بلکه همه قرائن بر این دلالت دارد که ائمه را اصحابی کذاب احاطه کرده بودند و جز موارد انگشت شمار روایتی از این ائمه نیامده که خبری از اخبار افراد کذاب را که ائمه آنان را کذاب و متهم دانسته‌‌اند، تکذیب نماید.

آری، درست است آنچه که آنان ادعا دارند مقتضای مذهبشان است، اما در واقع حقیقت ندارد و این امر دلالت بر این نکته دارد که این روایات نقل شده مقبول نیستند و ائمه به چیزی از آن‌ها علم نداشته‌‌اند و در مجالس ائمه مدون نشده‌‌اند و چنان که خواهد آمد روایات با هم در تناقض و تضارب هستند و معلوم نیست که کدام یک بر ائمه عرضه شده و کدامیک عرضه نشده‌‌اند و معلوم نیست که کدامیک را صحیح دانسته و کدامیک را رد کرده‌‌اند!!

این ادعائی است که واقعیت آن را تصدیق نمی کند و این امر همه روایات را در دائره شک و بلکه رد شدن قرار می‌دهد، زیرا در آن شرائطی که ادعا می‌کنند محقق نشده است و در نتیجه فائده‌‌ای که برای امام ادعا کرده‌‌اند- یعنی ابلاغ دین و حمایت از آن- از بین رفته است.

این موارد ادعاهای اخباریون شیعه است.

گروه دوم: اصولیان. این گروه مخالف این ادعای اخباریان است و خواهان بکارگیری روش اهل سنت در قبول روایاتی است که وارد کرده‌‌اند، لکن می‌خواهند این روش را فقط در مورد روایاتی بکارگیرند که خواهان ردّ کردن آن‌ها هستند.

الخوئی از اصولیان شیعه در ردّ ادعای سابق اخباریان می‌گوید: گروهی از محدثین بر این باور هستند که روایات وارده در کتب اربعه قطعی الصدور هستند، اما این قول از اصل باطل است، زیرا چگونه می‌توان ادعای قطعی الصدور بودن روایتی را کرد که یک نفر از یک نفر روایت کرده است، خصوصاً اینکه در کتب اربعه کسانی هستند که معروف به کذب و جعل هستند- این موضوع در آینده در جای خود بیان خواهد شد- و ادعای یقین به صدق آنان در خصوص روایات وارده در کتب اربعه- به خاطر قرائنی که بر این امر دلالت دارد- بی اساس است، زیرا این ادعایی بدون بیّنه و برهان است، زیرا چیزهائی که در این باره ذکر کرده‌‌اند و مدعی این هستند قرائنی وجود دارد که ما را بر صدور این روایات از معصوم دلالت می‌دهد هیچ یک نتیجه‌‌ای در پی ندارند.

بهترین چیزی که در این باره گفته شده است، این است: اهتمام اصحاب ائمه و ارباب اصول و کتب به امر حدیث تا زمان سه محمد، ما را بر این امر دلالت می‌دهد که روایاتی که آنان در کتب خود نگاشته‌‌اند از معصومین صادر شده است، زیرا اهتمام مزبور- عرفاً- علم به دو چیز را واجب می‌کند، نخست: صحت روایاتی که آنان در کتاب‌های خود نگاشته‌‌اند. دوم: صدور آن روایات از جانب معصومین.

وی در ادامه پاسخ خود می‌گوید: این ادعا از چند جهت تهی است:

١- اصحاب ائمه گرچه حسب امر ائمه نهایت تلاش و اهتمام خود را در امر حدیث و حفظ آن از تباهی و نابودی بکار بردند، لکن آنان در تقیه زندگی می‏کردند و نتوانستند احادیث را به صورت علنی منتشر سازند. بنابراین این احادیث چگونه به حد تواتر یا چیزی نزدیک به آن رسیده‎اند! مثلاً ابن أبی عمیر در ایام خلافت رشید محبوس شد و رشید از او خواست که محل‏های شیعیان و اصحاب موسی بن جعفر را برایشان بگوید و هنگامی که وی در زندان بود خواهرش کتاب‌هایش را دفن کرد و آن کتاب‌ها از بین رفت یا اینکه آن‌ها را در اتاق برادرش رها کرد و باران آن‌ها را خراب کرد و از بین برد. دیگر اصحاب ائمه نیز همین وضعیت را داشتند، زیرا شرایط سختی که در آن بسر می‏بردند و عدم امکان آنان برای نشر علنی احادیث، جای شک و شبهه‎ای ندارد. پس با این وجود چگونه می‏توان این ادعا را کرد که این احادیث قطعی الصدور هستند؟!

وی در ادامه می‌گوید: در کل، بطلان بودن ادعای قطعی الصدور بودن همه روایات کتب اربعه از جانب معصومین، واضح و آشکار است و مؤید این امر این است که صاحبان این کتاب‌ها خود به این امر اعتقاد نداشته‌‌اند.[١٨]

با وجود این رد شدید خوئی بر اخباریان، این گمان پیش می‌‌آید که وی این را در روایات محقق می‌کند، لکن خوئی بیان می‌کند که هرگاه در کتاب خود دو اصطلاح حدیثی «صحیح و ضعیف» را بکار برد، منظور وی معنای حقیقی این اصطلاحات نیست، زیرا وی در مقدمه کتاب می‏گوید: در این کتاب ویژگی‌ها و مزایائی اساسی وجود دارد که ضرورت اقتضای استفاده از آن‌ها در درون کتاب را می‏کرد. حال تفصیل آن‌ها برای پژوهشگر بصیر بیان می‏شود. سپس خوئی مجموعه‌‌ای از ویژگی‌ها را بیان می‌کند و در ویژگی نهم از جمله می‌گوید: صحت و ضعف- هرگاه در این کتاب اطلاق شد، منظور ما از آن دو، صحت و ضعیف به آن معنای مد نظر متأخرین نیست، بلکه مراد ما معتبر بودن و عدم اعتبار آن‌ها است. پس اگر گفتیم: حدیث یا طریق صحیح است، این بدان معناست که معتبر و حجت است، گرچه برخی از راویان آن حسن یا موثق باشند و اگر گفتیم ضعیف است، این بدان معناست که حجت نیست، گرچه به خاطر مجهول بودن یا مهمل بودن برخی از راویان باشد (بنا به پاورقی یا: و به این خاطر نیست که برخی از راویان آن مهمل یا مجهول هستند).[١٩]

این بود طریقه اصولیان که خواستند با آن خلل روایات شیعه را درمان نمایند و به خاطر آن با اخباریان مخالفت کردند. افراد این طریقه ملتزم به نقد و قواعد و مصطلحات آن نشدند، بلکه از آن تفسیری ارائه دادند که موجب تغییر چیزی از حقیقت نمی شود و تقریباً تنها از نظر شکل و صورت با طریقه اخباریان تفاوت دارد.

حال دوباره به این مبحث بر می‌گردیم که شیعیان این ادعا را دارند که روایاتشان از معصومین روایت شده است، اما چیزی که از خلال مباحث سابق برای ما روشن شد این است که این مسأله در عالم واقع وجود ندارد و همین امر آن روایات را در دائره شک قرار می‌دهد.

آری، اگر ائمه معصوم و نائب رسول خدا ص می‌بودند چیزی از دین مقبول نبود مگر اینکه از جانب آنان باشد و هیچ روایتی از امام سابق پذیرفته نمی شد مگر از طریق امامی که وجود داشت.

کتاب‌های روایت شیعه آکنده از روایاتی است که در عصر هر امامی از امام قبل از او روایت شده است و این امام موجود اصلاً از آن اطلاع و علم نداشته است و آن روایات هم بر او عرضه نشده است. این موضوع ناقض دعوای شیعه است و مؤید این امر است که آنان امامانی منصوب از جانب خدا نیستند که در حفظ و ابلاغ دین نائب رسول خدا ص باشند.

نکته دیگر اینکه با وجودی که امام، همه دین را با الهام یا از طریق یک کتاب یا با فرو کردن در گوش‌ها یا چیزهائی دیگر تعلیم می‌دهد- که این روایات بیان داشته‌‌اند- دیگر چه نیازی به این است که از امام قبل از آن روایت شود؟! زیرا امام می‌تواند خود دین را تبلیغ نماید و نیازی به روایت ندارد.

نکته دیگر اینکه میان آنان و اهل سنت چه فرقی وجود دارد، حال آنکه اهل سنت احادیث خود را در همه دوران‌های ائمه از رسول خدا ص روایت می‌کنند، اما شیعه احادیث خود را در دوران یک امام از امام قبل از او روایت می‌کنند و آن امام به آن روایات اطلاع پیدا نمی‌کند و مردم در عصر او به آن‌ها عمل می‏کنند بدون اینکه وی به آن علم داشته یا اذن داده باشد، حال آنکه شیعیان اظهار می‏دارند که فقط آنان، و نه اهل سنت، در هر عصر امام معصومی دارند که دین را برایشان تبلیغ می‏کند، اما در عین حال آنان را می‏بینیم که در زمان افراد معصوم به روایات افراد غیر معصوم عمل می‌کنند. مثل اهل سنت.

کسی که کتاب‌های روایات شیعه را مورد مطالعه قرار دهد می‌بیند که پر از احادیث ضعیف و جعلی هستند، حتی کتاب الکافی که احادیث آن بیشتر از شانزده هزار حدیث است علمای شیعه حسب قواعد خود که از نگاه ما ضعیف است- این موضوع بعداً بیان خواهد شد- فقط قریب پنج هزار از آن را صحیح دانسته‌‌اند. اما اگر این کتاب بر اساس قواعد اهل سنت مورد نقد قرار بگیرد این کتاب از صحنه روزگار محو می‌شود.

نکته پایانی اینکه، این ادعای شیعه است که می‏گویند: دین فقط از امام معصوم گرفته می‏شود و آنان دین خود را از ائمه معصومین گرفته‎اند، اما دیدیم که این ادعا صحیح و غیر واقعی است، زیرا با وجود حاضر بودن افراد معصوم، روایات از افراد غیر معصوم نقل شده است و معصومان از چیزی از آن‌ها اطلاع نیافته‌‌اند و شیعیان به آن‌ها عمل می‌کرده‌‌اند و با وجود معصومان به صحیح بودن یا ضعف آن اطلاعی نداشته‌‌اند. بنابراین وجود معصوم چه فائده‌‌ای دارد؟!

[١٤]- این مطلب عیناً در کتاب آمده است، این خود کلینی است و انگار کسی هم که کتاب را از کلینی روایت کرده است شخصی دیگر است که شناخته شده نیست.

[١٥]- در قرآن کریم همچون آیه‏ای وجود ندارد، و این آیه بهمین معناست: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ [النحل: ٨٩]. (مُصحح)

[١٦]- الکافی ١/٢٦١.

[١٧]- وسائل الشیعة ٣٠/٢٥٢، ٢٥٤، ٢٥٨.

[١٨]- معجم رجال الحدیث للخوئی ١/٢٢، ٢٣، ٢٥.

[١٩]- معجم رجال الحدیث للخوئی ١/١٢، ١٤.