مطلب اول: بیان موضوع: مجهول بودن راویان دین شیعه
کسی که راویان شیعه در منابع قدیمی آنان را جستجو نماید، تعداد زیادی راویان را خواهد یافت که در ترجمه آنها اشارهای به جرح و تعدیل نشده است. این سخن بدین معناست که این تعداد راوی در نزد این مصنفان شیعه، مجهول العین و مجهول الحال هستند. همچنین وی به این نکته خواهد رسید که بسیاری از راویان از نظر عقیدتی مورد طعن قرار دارند، و این سخن بدین معنی است که این افراد در مورد روایت، مورد اعتماد نیستند.
البته ما در اینجا با تسامح رفتار کردیم و گفتیم «بسیاری» از این افراد، دارای این خصوصیت هستند، زیرا برخی از علمای دوازده امامی بیان کردهاند که همه راویان عقیده و تاریخ شیعه، که روایتی فقهی ندارند، همه مجهول میباشند. این حکمی شدیدتر است.
حال برخی از اقوال علمای مذهب در مورد مجهول بودن راویان بیان میشود:
سید محمد صدر در مقدمه تحقیق خود در مورد کتاب «تاریخ الغيبة الصغرى» به نام «نقاط الضعف في التاریخ الإمامي الخاص» بعد از بیان چند نکته میگوید: «پنجم: اسناد روایات، زیرا مصنفین امامیه همه روایاتی را که از ائمه یا اصحاب آنان به آنان رسیده است، بدون توجه به صحت یا ضعف آنان در کتب خود جمع آوری نمودهاند. علمای شیعه امامی که در باب رجال دست به تألیف زدهاند، در کتاب خود به ترجمه راویان احادیث فقهی و تشریعی بسنده کردهاند و آنها را به این خاطر که مردم در زندگی عملی به آنها نیازمند هستند، مورد توجه خاصی قرار دادهاند.... اما این کتابها ذکر رجال روایات وارده در دیگر موضوعات معارف اسلامی چون عقائد و تاریخ و ملاحم را که بیشتر از راویان کتب فقهی هستند، مهمل گذاشتهاند. اما اگر از روی خوش شانسی فردی را بیابیم که احادیث وارده در مورد تاریخ و فقه را روایت کرده است میبینیم که در کتبشان در مورد این افراد صحبت شده است، اما اگر وی در مورد فقه چیزی روایت نکرده باشد، مجهول باقی خواهد ماند»[٣٣٥].
شاید مجهول بودن راویان عقیده با بیان یکی از مهمترین مسائل عقیدتی اثنیعشریه و بلکه مهمترین آن، یعنی مسأله امامت و اجرای این قاعده بر آن بیشتر روشن شود.
شیعیان معتقدند که امامت جز با نص صحیح امام سابق، برای کسی ثابت نمیشود.
کلینی بابی را به اثبات امامت حسن عسکری، امام یازدهم به اعتقاد آنان اختصاص داده است و آن را چنین نامیده است: «باب: الإشارة والنص على أبي محمد ÷»[٣٣٦].
وی در این باب سیزده روایت را آورده است که برابر کلام علمای جرح و تعدیل شیعه، هیچ یک از این روایات خالی از راویان مجهول نیست. حال به اختصار به این مطلب پرداخته میشود.
حدیث اول «٨٥٣» در سند آن، یحیی بن یسار قنبری آمده است. عبدالحسین مظفر شارح کافی در کتاب «الشافی» میگوید: «او مجهول است»[٣٣٧] و خوئی این راوی را معرفی نکرده است[٣٣٨].
حدیث دوم «٨٥٤» آن را با ذکر سند از جعفر بن محمد کوفی از بشار بن أحمد بصری از علی بن عمر نوفلی روایت کرده است.
نویسنده در کتاب «الشافی» میگوید: «در مورد جعفر بن محمد کوفی همین را میدانیم که راویان زیادی از وی روایت کردهاند. بشار بن احمد هم مهمل واقع شده است، و در کتب مترجمین نام او ذکر نشده است. در مورد نوفلی هم همین اطلاع را داریم که این روایت از او نقل شده است»[٣٣٩].
حدیث سوم «٨٥٥» در سند آن آمده است: «عبدالله بن محمد اصفهانی». در کتاب الشافی در مورد وی آمده است: «سند آن به مانند فرد سابق است- یعنی مجهول است- عبدالله بن محمد اصفهانی در کتابهای رجال نامی از او نیامده است، جز با این روایت».
آقای خوئی زمانی که در ترجمه وی سخن گفته است[٣٤٠] فقط به این روایت حواله داده و بیشتر از آن نگفته است، و این امر بر این تأکید دارد که این راوی فردی مجهول است.
حدیث چهارم «٨٥٦» در سند آن آمده است: موسی بن جعفر بن وهب.
در الشافی در مورد این راوی آمده است: مجهول است.
حدیث پنجم «٨٥٧». در سند آن آمده است: احمد بن محمد بن عبدالله بن مروان انباری.
در الشافی در مورد این راوی آمده است: اسناد آن ضعیف است. انباری از اصحاب ابوجعفر و ابوالحسن است، و فردی مجهول میباشد.
حدیث ششم «٨٥٨» در سند آن آمده است: محمد بن أحمد قلانسی و علی بن حسین بن عمرو.
در الشافی در مورد این راویان آمده است: سندش به مانند سند حدیث سابق ضعیف است. در کتاب رجال عنوانی برای قلانسی ذکر نشده است. ابن عمرو، علی بن حسین است. شیخ او را در کتاب رجال خود با این عنوان ذکر کرده است و وضعیت و حالش مجهول است.
حدیث هفتم «٨٥٩» در سند آن ابومحمد اسبارقینی آمده است.
در الشافی در مورد این راوی چنین آمده است: به مانند قبلی مجهول است. در کتب مترجمین، نامی برای اسبارقینی مدون نشده است.
حدیث هشتم «٨٦٠». در سند آن چنین آمده است: به روایت سعد بن عبدالله از جماعتی از بنی هاشم، از جمله: حسن بن حسن أفطس.
در الشافی در مورد وی آمده است: مجهول و به مانند صحیح است. سعد بن عبدالله بن خلف قمی جلیل القدر. وی از شیوخ مذهب به حساب میآید. برخی از اصحاب، دیدار او با ابومحمد را ضعیف دانستهاند، و در مورد وفات وی اختلاف دارند. در ترجمه افطس، غیر از این روایت چیزی ذکر نشده است.
شگفت است، فردی مجهول به مانند صحیح؟!
حدیث نهم «٨٦١» در سند آن آمده است: علی بن محمد و اسحاق بن محمد.
در الشافی در مورد وی چنین آمده است: به مانند سابق، مجهول است.
خوئی میگوید: وی اسحاق بن محمد نخعی است. سپس اقوال مترجمین را در مورد وی نقل میکند، از جمله: او معدن تخلیط است. کتبی در تخلیط دارد. مذهبی فاسد داشت و در روایت فردی کذاب بود و احادیث زیادی را وضع میکرد....[٣٤١].
حدیث دهم«٨٦٢». در سند آن آمده است: علی بن محمد از اسحاق بن محمد.
در الشافی در مورد آن چنین آمده است: سند آن به مانند حدیث سابق- مجهول- است. قبلاً در مورد هردو اسم سخن گفته شد.
حدیث یازدهم «٨٦٣». در آن آمده است: به روایت علی بن محمد از اسحاق بن محمد.
در الشافی در مورد آن آمده است: سندش به مانند حدیث قبلی است و علتش اسحاق بن محمد میباشد.
حدیث دوازدهم «٨٦٤». در آن آمده است: به روایت علی بن محمد از اسحاق بن محمد از شاهویه.
در الشافی در مورد آن آمده است: سندش به مانند قبلی است. ترجمه شاهویه وارد نشده است و فقط در این روایت نام وی آمده است و حالش مجهول است.
حدیث سیزدهم «٨٦٥». در سند حدیث آمده است: به روایت علی بن محمد از کسی که ذکر کرده از محمد بن أحمد علوی.
در الشافی در مورد آن آمده است. سندش به مانند قبلی است. شیخ، محمد بن أحمد علوی را از کسانی برشمرده که از آنها روایت نکرده است و میگوید: احمد بن ادریس از او روایت کرده است. در کتاب البلغة آمده است: علامه احادیث روایت شده از او و داود را صحیح دانسته است، و این چند بار ذکر شد.
خوئی ترجمهای طولانی از وی ذکر کرده است تا که شاید از او رمزگشائی کند و احتمالات زیادی را در مورد این شخصیت ذکر نموده است و در پایان میگوید: «هرچه باشد، ثقه بودن این مرد با این امور ثابت نمیشود، لکن حسن است، زیرا از سخن نجاشی چنین برمیآید که این فرد از شیوخ اصحاب ما بوده است»[٣٤٢].
پس در سند حدیث راوی مجهولی وجود دارد و آن عبارت «از کسی که ذکر کرده» است. به نظر میرسد که این شخص مجهول، شیخ راوی سابق، یعنی اسحاق بن محمد کذاب است، لکن کلینی با خجالت و شرم عمل کرده است، زیرا علیه امام خود اقدام خواهد کرد. یا اینکه خود راوی خواسته تنوع ایجاد کند. اما در هر حال راوی مجهول است.
این بررسی سریعی بود در مورد روایت یک امام بر اساس روش خود شیعه. چه بسا اگر روایاتی را که دیگر ائمه را ثابت میکنند، مورد بررسی قرار بدهیم، حال و وضع بهتری از امام یازدهم نداشته باشند. پس اگر قواعد مصطلح اهل سنت را که خداوند به وسیله آن دین امت را محفوظ داشته است، به اجرا درآوریم، در این صورت مذهب شیعه شأن دیگری خواهد داشت.
قبلاً ذکر شد که جعفر سبحانی در مورد مجهول بودن یکی از راویان شیعه میگوید: «در سند بسیاری از روایات که به دو هزار و دویست و هفتاد و پنج مورد میرسد عنوان ابوبصیر وجود دارد، اما در مورد اینکه مراد از این عنوان چه کسی میباشد اختلاف وجود دارد. همچنین در مورد تعداد کسانی که این کنیه بر آنان اطلاق میشود اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باور هستند که بر دو نفر اطلاق میشود و برخی آن را بر سه نفر و تعداد زیادی آن را بر چهار نفر اطلاق کردهاند. اما از برخی دیگر اطلاق آن بر بیشتر از این هم محتمل است»[٣٤٣]. وی همچنین میگوید: «اما چنان که ذکر شد مشهور این است که این کنیه میان چهار نفر مشترک است، آنچنان که ابن داود و تفرشی و علامه ممقانی میگویند. ابن داود میگوید: ابوبصیر میان چهار نفر مشترک است: ١- لیث بن بختری٢- یوسف بن حارث بتری٣- یحیی بن أبوالقاسم٤- عبدالله بن محمد أسدی. چنان که در کتاب معجم رجال الحدیث آمده است، این چهار نفر همه ثقه نیستند. برخی از آنان ذکر کردهاند که ابوبصیر میان ثقه و غیر آن مشترک است. به همین دلیل، این روایات بسیار زیاد از حجیت ساقط میشوند»[٣٤٤].
این نمونهای از مجهول بودن راویان بود. بنابراین اسم واحد بر چند راوی اطلاق میشود که برخی از آنان ثقه و برخی دیگر ضعیف هستند و افراد عالم نمیتوانند منظور از این نامها را تمییز دهند.
البته این اشکال تنها مختص راویان احادیث نیست، بلکه چنان که خوئی- در بحث سابق- میگوید راویان مصادر که رهبران مذهب از آنها نقل کردهاند، همه مجهول هستند و علمای مذهب آنان را نمیشناسند، چه وی میگوید: اسنادی که به سه محمد- کلینی و ابن بابویه و طوسی- میرسند همه آحاد هستند..... وی سپس در مورد صدوق میگوید: طرق وی- یعنی طرق روایت منتهی- به ارباب کتب- یعنی کتابهائی که از آنها نقل کرده است- برای ما مجهول است، و نمیدانیم کدام یک صحیح و کدام یک ضعیف است. پس با این همه چگونه میتوان ادعا کرد که همه این روایات از ائمه معصوم صادر شده است؟[٣٤٥]
سپس وی این قول را که روایات کتب اربعه به صورت قطعی از طرف ائمه صادر شده باشد، رد کرده و میگوید: «در کل باید گفت که ادعای صدور قطعی همه روایات کتب اربعه از جانب معصومین‡، به صورت روشن باطل است».
سپس وی به تفصیل به بحث در مورد روایات هر چهار کتاب پرداخته و از جمله در مورد کتاب الکافی میگوید: «اگر بپذیریم که محمد بن یعقوب بر صحت همه روایات کتاب کافی شهادت داده است، این شهادت وی مقبول نیست، زیرا اگر منظور وی از این شهادت این باشد که روایات کتاب وی فی نفسه حائز شرایط حجیت میباشند، این سخن به صورت قطعی باطل است، زیرا در این کتاب روایتهائی به صورت مرسل وجود دارد و روایاتی وجود دارد که در سند آنها افرادی مجهول و افرادی مشهور به جعل و کذب وجود دارند»[٣٤٦]. همچنین میگوید: «خبر شیخ صدوق در مورد صحت روایت و حجیت آن، اخباری بر اساس رأی و نظر او میباشد، و یک نظر شخصی است و نظر او در مورد دیگران حجت نمیباشد».
وی در مورد روایات طوسی میگوید: «آنچه در مورد شهادت صدوق گفتیم در مورد روایات وی جاری میباشد».
خوئی به این نتیجه میرسد که صحت همه روایات کتب اربعه ثابت نشده است، پس لازم است که سند همه روایات آنها مورد بررسی قرار گیرد[٣٤٧].
این مطالبی بود در مورد جهل راویان نسبت به روایات و جهل راویان نسبت به منابع.
اما در مورد راویانی که از حیث عقیده مورد طعن هستند به قول شریف مرتضی از علمای اثنی عشری قرن پنجم هجری(م٤٣٦ﻫ)- یعنی تقریباً هزار سال قبل- بسنده میکنیم. وی در رسائل خود این حقیقت را مورد تأکید قرار داده و میگوید: «بیشتر فقه- یعنی روایات فقهی- و جمهور آن و بلکه همه آن، در سندش کسانی هستند که پیرو مذهب واقفیه میباشند، و این افراد یا اصل خبر یا فرع آن هستند، و راوی از کسی دیگر میباشند یا از آنان روایت میشود و یا منتهی به غلاة و خطابیه و مخمسه و اصحاب حلول به مانند فلانی و فلانی و افراد بیشمار دیگری هستند و یا منسوب به قمیهای قائل به تشبیه و جبر میباشند. همه قمیها جز ابوجعفر بن بابویه / تا دیروز قائل به تشبیه و جبر بودند و کتابها و تصنیفاتشان بیانگر این واقعیت است و بر آن شهادت میدهد. ای کاش میدانستم که کدام روایت از وجود افراد واقفی یا غالی یا قمی قائل به تشبیه و جبر در اصل و فرع خود سالم میماند. راه دستیابی به این حقیقت، کنکاش و جستجوی واقعیت است».
وی سپس میگوید: «اگر خبر یکی از آنان از این امور سالم بماند، در این صورت راوی خبر، مقلد صرف است که بدون دلیل و حجت به مذهب خود اعتقاد و باور دارد. کسی که نزد شیعه چنین صفتی داشته و جاهل به خدا باشد، جایز نیست که عادل باشد و پذیرفتن اخبار او در شریعت، ممکن نیست.... پس چگونه برای ما صحیح خواهد بود خبر واحدی که آن را از کسی روایت میکنند که در کنار اقسام مذکور، جایز است که عادل باشد تا در نتیجه ادعا کنیم که ما مکلف به قول وی هستیم...»[٣٤٨].
این بود حکم وی در مورد راویان فقه اثنیعشریه که گفت: آنها واقفی هستند، در قول به امامت یکی از ائمهاثنیعشریه متوقف هستند، یعنی به آن امام ایمان ندارند یا غالی و خطابی و مخمسه و حلولی هستند. وی در پایان بیان میدارد که خبر واحدی که یک فرد عادل از عادلان دیگر تا نهایت سند روایت میکند، صحیح نیست، و این شرط صحت حدیث در نزد اهل سنت است، زیرا اهل سنت وقتی یک حدیث را صحیح میداند که یک فرد عادل از عادلان دیگر روایت کرده و این وضعیت تا انتهای سند برقرار باشد، اما چنان که شریف مرتضی از علمای بزرگ و از ارکان مذهب اثنی عشری بیان میدارد، محال است که این شرط در راویان شیعه تحقق پیدا کند.
آنچه که شریف مرتضی در مورد فساد اعتقاد راویان گفته است، آیت الله برقعی که کتاب الکافی را مورد بررسی و پژوهش قرار داده است، و بیان داشته که این کتاب عیبهائی دارد، مورد تأیید قرار داده و میگوید: «احادیث کتاب الکافی هم از نظر سند و راویان آن بسیار اشکال دارد، و هم از نظر متن و مطالب آن. اما از نظر سند، اکثر راویانش از ضعفاء و مجاهیل و مردمان مهمل و صاحبان عقائد باطله میباشند، البته طبق قول علمای رجال شیعه»[٣٤٩].
این مختصری بود در مورد مجهول بودن راویان شیعه. در مبحث بعدی نگاهی به این موضوع خواهیم داشت.
[٣٣٥]- مقدمة تاریخ الغیبة الصغرى ص:٤٤.
[٣٣٦]- الکافی ١/٣٢٥.
[٣٣٧]- الشافی شرح الکافی ٣/٣٧١ به بعد.
[٣٣٨]- معجم الرجال ٢٠/١١٦.
[٣٣٩]- الشافی ٣/٣٧١.
[٣٤٠]- نک: معجم رجال الحدیث ١١/٣٢٣.
[٣٤١]- معجم رجال الخوئی ٣/٢٢٩.
[٣٤٢]- معجم رجال الحدیث ١٦/٦٠.
[٣٤٣]- کلیات فی علم الرجال ص:٤٦١.
[٣٤٤]- کلیات فی علم الرجال ص:٤٦٢.
[٣٤٥]- معجم رجال الحدیث ١/ ٢٤ - ٢٥.
[٣٤٦]- معجم رجال الحدیث ١/٨٥.
[٣٤٧]- معجم رجال الحدیث ١/٨٨- ٩٠.
[٣٤٨]- رسائل الشریف المرتضى ٣/٣١٠- ٣١١؛ مدخل إلى فهم الإسلام، یحی محمد ٣٩٣.
[٣٤٩]- کسر الصنم (عربی) ص:٣٧. (عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول، بتشکن (فارسی) ص: ١٣).