روایتهای عمر سدر ارتباط با فضائل حضرت علیس
حضرت علی سوزیر و مشاور وی بود و بجز احترام و مودت و مهرورزی چیز دیگری در میان آنها نبود، مثلاً هنگامی که حضرت علی در کنار حضرت عمربن خطاب میبود، در رابطه با حل بعضی از مشکلات از او اجازه میخواست و میگفت: آیا اجازه میدهی که بنده میان آنها قضاوت کنم؟ آنگاه عمر جواب میداد! سبحانالله! چگونه اجازه ندهم در حالی که از رسول خدا جشنیدم که میگفت: داناترین شما علیبن ابیطالب است. البته این طبق روایت آن جماعت است[۱۷۹۳] .
و وقتی که حضرت علی حضور نداشت، حضرت عمر شخصاً - در حالی که خلیفه بود - دنبال او میرفت؛ و هنگامی که در راه علی به او میرسید، میگفت: چرا شخصی را نمیفرستادی تا ما پیش تو بیاییم؟ عمر میگفت: این حاکم و دادگر است که در خانهاش به سراغش میآیند![۱۷۹۴] .
و آیا در آنجا بزرگتر از این وجود دارد که حضرت علیسدخترش امکلثوم را به ازدواج فاروق عمر سدرآرود؟[۱۷۹۵] .
و وقتی که حضرت عمر سدارفانی را وداع گفت، حضرت علی سدربارۀ او گفت: بخدا سوگند که خیلی سختکوش بود، انحراف و کژی را راست کرد، بیماری و درد را مداوا کرد، سنت را برپای داشت، فتنه را پشت سر گذاشت و با پاکی و کمعیبی از دنیا رفت، به خیر آن رسید، از شر آن سبقت جست، طاعت الله تعالی را انجام داد، واقعاً پرهیزگاری کرد، کوچ کرد و آنها را در راههای منشعب و پرفروع باقی گذاشت، که شخص گمراه بدانها راه نمییابد، و هدایتیافته هم بدانها تعیین پیدا نمیکند[۱۷۹۶] .
و حضرت علی دربارۀ او و رفیقش ابوبکر صدیق گفته است: به جان خودم سوگند که مکان و جایگاه آنها در اسلام عظیم و بزرگ است! آنها در راستای اسلام دچار زخم شدیدی شدند. خدا به آنها رحم کند، و از آنچه که انجام دادهاند، پاداش بهتری نصیبشان فرماید![۱۷۹۷] .
بنابراین، جای هیچگونه شگفتی نیست که میبینیم حضرت علی سکه بر حضرت عمر فاروق سوارد میشود و میبیند که او فوت کرده و پوشیده شده است، میگوید: دوست داشتم که با کارنامه این پوشیده شده، به دیدار الله تعالی بروم.
و در روایتی: امید دارم که با کارنامه این پوشیده شده با الله تعالی ملاقات کنم[۱۷۹۸] .
جماعت شیعه تصنیفات خود را سرشار از روایتهایی کردهاند که در آنها حضرت عمر به تعریف و تمجید حضرت علی میپردازد، مثلاً هنگامی که به عمر گفته شد: تو را میبینیم که طوری با علی رفتاری میکنید که با هیچ یک از اصحاب پیامبر جچنین رفتاری نداری؟ گفت: او مولای من است[۱۷۹۹] .
این جماعت، با ذکر این روایت این معنا را مورد تأکید قرار میدهند که معنای مولا و ولایت به هیچوجه خلافت عمومی بر مسلمانان نیست و این معنایی تحمیلی از جانب آنان است، و گرنه حضرت عمر سهرگز آن را نمیگفت که خود را میبیند آن را غصب کرده است!!.
و نیز این مفهوم و معنا را مورد تأیید و تأکید قرار میدهد آن روایت که شیعیان از عمرسنقل کردهاند که پیامبر جفرمود: جماعت مسلمانان! ساکت شوید خدا به شما رحم کند! و بدانید که در جهنم درهای است به نام دره ضِباع (کفتار)، در این دره، چاهی است، و در آن چاه، ماری قرار دارد، جهنم از این به الله تعالی شکایت کرد، و آن وادی از آن چاه شکایت کرد، و آن چاه از آن مار شکایت کرد، آنهم هفتاد بار در هر روز. گفته شد: ای رسول خدا!، این عذاب دو چندان که از یکدیگر شکایت میکنند برای چه کسی است؟ گفت: برای کسی که در روز قیامت میآید و به ولایت علی ابن ابیطالب ملتزم نیست[۱۸۰۰] .
و در روایتی: این مشکلی است که جز پیامبر جیا وصی ایشان کس دیگری آن را حل نمیکند، پس برخیزید تا پیش ابوالحسن برویم[۱۸۰۱] .
اعمش گفته است: مردی که سرش شکسته شده بود، از دست علی به عمر پناه برد و از او کمک میخواست. علی گفت: از کنار این گذشتم در حالی که داشت با زنی مبارزه میکرد و سخن ناخوشی از او شنیدم، آنگاه عمر گفت: الله تعالی دارای جاسوسهایی میباشد و علی یکی از جاسوسهای خدا در زمین است.
و در روایتی از اصمعی آمده که علی سگفت: دیدم که به حریم (محدوده قدغن شده) خدا نگاه میکند، پس عمر گفت: برو که جاسوسی از جاسوسان الهی و حجابی از حجابهای خدا بر تو افتاده است، این دست راست خداوند است که هر کجا که بخواهد آن را قرار میدهد[۱۸۰۲] .
و عروهبن زبیر میگوید: در حضور عمر کسی درباره علی بد و بیراه گفت، پس عمر به او گفت: صاحب این قبر را میشناسی؟ او محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب است و علی فرزند ابیطالب بن عبدالمطلب است، پس همیشه به نیکی از علی یاد کن، زیرا اگر تو او را مبغوض سازی، این کس را در قبرش مورد اذیت و آزار قرار دادهای[۱۸۰۳] .
ابن عمر میگوید: پدرم عمربن خطاب از من پرسید: پسرم! بعد از رسول خداجبهترین مردم چه کسی است؟ به او گفتم: کسی که الله تعالی بر او حلال کرده آنچه را که بر مردم حرام کرده و آنچه را که بر مردم حلال کرده برای او حرام کرده است. گفت: بخدا که راست گفتی. برای علیبن ابیطالب زکات حرام شده و برای مردم حلال میباشد و برای آنها حرام است که از طریق جنب مسجد، وارد مسجد شوند، اما برای او حلال شده است[۱۸۰۴] .
و مردی از عمربن خطاب پرسید: ای امیرالمؤمنین! تفسیر سبحانالله چیست؟ گفت: در این باغ کسی است که اگر از او بپرسید، خبر میدهد و اگر ساکت باشید، آغاز میکند، آن مرد وارد شد، او کسی نبود جز علیبن ابیطالب[۱۸۰۵] .
حضرت عمر همواره به یارانش دستور میداد و میگفت: از هیچکدام از فرامین علی سرپیچی نکنید![۱۸۰۶] .
و آن جماعت روایت کردهاند، که اسقفی از نجران راجع به مسألهای از عمرسسؤال کرد که او جوابی برای آن نیافت، و در حالی که وی اینگونه بود، ناگهان در کنار در مسجد علیبن ابیطالب را مشاهده کرد، آنگاه عمر به سویش رفت و آن جماعت بر روی پاهایشان ایستاده بودند، و گفت: ای مولای من! تو کجایی تا جواب این اسقف را که سر و صدایش بالا رفته، بدهی؟ ای مولای من! با عجله به او جواب بده که او میخواهد مسلمان شود، تو ماه تمام و چراغ تاریکیها هستی و برادرزاده پیامبر جانسانها میباشی![۱۸۰۷] .
و روایت کردهاند که وی سگفت: از رسول خدا جشنیدم که میفرمود: اگر آسمانها و زمین در یک کفۀ ترازو گذاشته شوند و ایمان علی در کفۀ دیگر ترازو، ایمان علی سنگینتر میشود[۱۸۰۸] .
و حسنبن علی سمیگوید: از عمربن خطاب شنیدم که میگفت: از رسول خدا جشنیدم که میگفت: در علی خصائلی است که اگر یکی از آنها در من باشد، آن را از دنیا و مافیها (آنچه در آن است) بیشتر دوست دارم!) از پیامبر جشنیدم که میگفت: خدایا! به او رحم کن و بر او ترحم کن. او را یاری ده و به وسیلۀ او پیروزی کسب کن! و او را یاری و کمک کن، و بوسیله او کمک بخواه، چه او بنده تو و سرباز رسول تو است[۱۸۰۹] .
و از حضرت عمرسنقل است که فرمود: پیامبرجفرمود: حب علی یعنی رهایی یافتن از آتش جهنم[۱۸۱۰] .
و علیبن حسین از پدرش نقل میکند که عمربن خطاب گفت: عیادت کردن از بنیهاشم سنت است و دید و بازدید کردن از آنها نافله (مستحب) میباشد[۱۸۱۱] .
البته باید در سند این روایات دقت کنید!.
و چه بسیار که حضرت عمر میفرمود: خدایا! من به تو پناه میبرم از مشکلی که ابوالحسن برای حل آن حضور نداشته باشد و میگفت: خدایا! مرا برای معضلی باقی نگذار که ابوالحسن برای حل آن حضور نداشته باشد؛ و میگفت: «خدا بعد از تو مرا باقی نگذارد»، « اگر علی نمیبود، عمر هلاک میشد»، «زندگی نکنم در میان امتی که تو ای ابوالحسن در میان آنها نباشی» و «ای ابوالحسن! ما از شما علم گرفتیم و مرجع آن شما هستید، (حضرت عمر وقتی این سخن را گفت) پیشانیاش را بوسید». و «کسی در مسجد فتوا ندهد در حالی که علی حضور دارد»[۱۸۱۲] .
و وقتی که دیوانها تأسیس شدند، از حسن و حسین بآغاز کرد و جیبهای آنها را پر از مال کرد، پس ابن عمر گفت: آن دو را بر من مقدم میداری در حالی که من (افتخار) همدمی و هجرت را داشتهام؟! حضرت عمر فرمود: ساکت شو ای بیمادر! پدر آن دو از پدر تو بهتر است و مادر آن دو از مادر تو بهتر است[۱۸۱۳] .
و آیا شخص عاقل، بعد از این روایتها، مطلبی برعکس این میگوید و قائل میشود که عمر به اهل بیت ظلم کرده و چنین و چنان کرده و سایر اتهاماتی که روایتهای دروغین شیعه به او میزنند؟!.
حقیقت این است که آنها دوستدار یکدیگر بوده و با هم انس و الفت داشتهاند، موارد زیر این مورد را هم برای شما توضیح میدهد.
[۱۷۹۳] الکافی: (۷/۴۲۴)، التهذیب: (۲/۹۳)، الـمناقب: (۱/۴۹۴)، البحار: (۴۰/۳۰۵). [۱۷۹۴] المناقب: (۱/۴۹۲)، البحار: (۴۰/۲۳۱)، الکافی: (۷/۲۱۶-۲۴۹)، البحار: (۴۰/۲۹۸-۲۹۹). [۱۷۹۵] الطرائف: (۱۹)، کنز کراجکی: (۱۶۶-۱۶۷)، إعلام الوری: (۲۰۴)، الکافی: (۵/۳۴۶)، (۶/۱۱۵-۱۱۶)، الشافی: (۲۱۵)، صراط الـمسقیم: (۳/۱۰۳)، العمدة: (۱۵۰-۱۵۷)، البحار: (۱۰/۳۷۳)، (۲۵/۲۴۷-۲۴۹)، (۴۲/۹۱-۹۳-۹۷-۱۰۸)، خرائج: (۸۲۵). [۱۷۹۶] نهجالبلاغة: (۴۳۰). [۱۷۹۷] شرح نهجالبلاغة: (۱۵/۶۷)، جنگ صفین: (۸۸). [۱۷۹۸] الفصول المختارة: (۵۸)، إرشاد القلوب: (۳۳۶)، معانی الأخبار: (۴۱۲)، البحار: (۱۰/۲۹۶)، (۲۸/۱۰۵-۱۱۷). [۱۷۹۹] البحار: (۴۰/۱۲۴). [۱۸۰۰] الروضة: (۹/)، البحار (۳۹/۲۵۰). [۱۸۰۱] فضائل: (۱۱۰)، روضة: (۶)، البحار: (۴۰/۲۶۹). [۱۸۰۲] البحار: (۳۹/۸۸). [۱۸۰۳] أمالی الطوسی: (۴۴۳)، أمالی الصدوق: (۲۳۴)، العمدة: (۱۱۱)، البحار: (۳۹/۳۰۳). [۱۸۰۴] أمالی الطوسی: (۲۹۷)، البحار: (۴۰/۱۲۰)، توحید، صدوق: (۳۲۸)، البحار: (۴۰/۱۲۱). [۱۸۰۵] التوحید للصدوق: (۳۲۸)، البحار: (۴۰/۱۲۱). [۱۸۰۶] الکافی: (۷/۳۲۴)، التهذیب: (۲/۹۲)، البحار: (۴۰/۳۰۵). [۱۸۰۷] فضائل: (۲۰۲)، روضة: (۱۴۵)، البحار: (۱۰/۵۸). [۱۸۰۸] أمالی الطوسی: (۲۳۴)، البحار: (۳۸/۲۰۸-۲۴۹)، (۴۰/۱۱۹-۲۳۶). [۱۸۰۹] أمالی الطوسی: (۳۷۲-۵۸۶)، البحار: (۴۰/۷۱). [۱۸۱۰] البحار: (۳۹/۳۸). [۱۸۱۱] أمالی الطوسی: (۳۴۵)، البحار: (۱۰/۱۲۱). [۱۸۱۲] تأویل الآیات: (۲/۵۸۲)، البرهان: (۴/۱۷۴)، البحار: (۲۳/۱۶۳)، (۴۰/۱۰۴-۱۴۸-۱۸۰-۱۹۶-۲۲۷-۲۲۸-۲۲۹-۲۳۳-۲۳۴-۲۳۵-۲۳۶-۲۷۴-۲۷۷-۲۸۶-۳۰۶)، (۴۱/۱۴۱)، (۷۹/۵۲-۵۳-۸۹)، (۹۹/۲۱۹)، (۱۰۴/۶۶-۳۸۶)، الـمناقب: (۲/۳۱)، الکافی: (۷/۲۶۵)، الاختصاص: (۱۱۱)، أنوار النعمانیة: (۱/۳۹)، أمالی الطوسی: (۴۹۰)، نور الثقلین: (۱/۱۵۵)، (۲/۳۰۴). [۱۸۱۳] البحار: (۳۸/۹).