امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

مهدی منتظر و اختلاف شیعه دربارۀ محل و تاریخ ولادت، نام مادر و جواز نام‌گذاری او

مهدی منتظر و اختلاف شیعه دربارۀ محل و تاریخ ولادت، نام مادر و جواز نام‌گذاری او

بالاخره بحث ما به امام دوازده‌هم (محمد بن حسن) رسید. می‌گویم: شیعه امامیه دربارۀ مهدی دچار پریشانی‌های شدیدی شده‌اند، تا آنجا که‌ نمی‌‌توان آن را جمع و جور کرد، حتی این‌که از شأن و حال او هیچ چیزی جا نگذاشته‌اند و برای ما مشکل است که‌ در این کتاب مختصر همۀ آن‌چه را که‌ دربارۀ او نوشته و گفته‌اند، ذکر نمود، اما اگر (عمر باقی بماند) بعداً این موضوع را کاملاً بحث خواهیم کرد، اما در اینجا بسیار کوتاه و مختصر به بیان آن می‌پردازیم.

اولین اختلافی که هر محققی دربارۀ مسئله مهدی شیعه به آن برخورد می‌کند، اختلاف شدید آنها درباره تولد او است؛ اینک این روایات را با هم دنبال می‌کنیم که روایات واضح و روشنی هستند و نیازی به تعلیق و اضافات ندارند.

شیعه روایت می‌کنند که حکیمه‌ دختر محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب شاجمعین گفته: ابومحمد نزد من فرستاد و گفت: ای عمه! امشب برای افطار نزد ما باش که امشب شب نصف شعبان است و خداوند متعال امشب حجت خودش را ظاهر می‌سازد و او حجت خداوند بر روی زمین است. به او گفتم: مادرش چه کسی است؟ گفت: نرگس است. گفتم: فدایت شوم، به‌ خدا قسم هیچ اثری از حاملگی بر او وجود ندارد.

در روایتی آمده: حکیمه با شتاب به سوی نرگس رفت و در خصوص پشت و شکم او تحقیق کرد، اما اثری از حاملگی را بر او ندید، حکیمه به نزد ابومحمد برگشت و به او خبر داد که تحقیق نموده و هیچ اثری از حمل ندیده است، پس ابومحمد لبخندی زد و گفت: به هنگام فجر برای تو ثابت می‌شود که نرگس حامله‌ است.

و در روایتی آمده که‌ گفت: ما گروه اوصیاء در شکم حمل نمی‌شویم، بلکه در پهلو حمل می‌شویم، و ما از رحم خارج نمی‌شویم و ما از ران راست مادرانمان بیرون می‌آییم، زیرا ما نور خدا هستیم و چرک و کثافت به ما نمی‌رسد، پس نرگس آمد و خفهایم را از پاهایم بیرون کشید و به من گفت: ای بانوی من! چگونه روز را به پایان بردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خانوادۀ من هستی. پس حرف من را انکار نمود و گفت: ای عمه‌! چه خبرت است؟ گفتم: ای دخترم! خداوند تبارک و تعالی امشب فرزندی را به تو می‌بخشد که در دنیا و آخرت سرور همۀ ما است. حکیمه گفت: شرم می‌کردم و نشستم، همواره تا وقت طلوع فجر از او مراقبت می‌کردم، در حالی‌که او در جلو من خوابیده بود.

و در روایتی آمده: هنگامی که وقت نماز شب رسید، بلند شدم و نرگس خوابیده بود و هیچ اثری از ولادت بر او دیده نمی‌شد، شروع به خواندن نماز نمودم، سپس نماز وتر را خواندم، در این حالی‌که نماز وتر را می‌خواندم، احساس کردم که طلوع فجر است، پس مشکوک شدم، ابومحمد فریاد زد: ای عمه! عجله نکن، لحظۀ آن امری که گفتم، نزدیک شده است، درآن حالی‌که نماز می‌خواندم ناخودآگاه به سوی نرگس پریدم، گفتم: سلام خدا برتو باد، سپس گفتم: آیا هیچ چیزی را احساس می‌کنی؟ گفت: بله، ای عمه! گفتم: حواست را جمع کن و این همان چیزی است که به تو گفتم. سپس خوابی بر من غالب آمد که کنترل خودم را از دست دادم و خوابیدم، نرگس نیز همچون من مغلوب خواب شد و خوابید، پس من بیدار نشدم مگر به صدای سرورم مهدی و فریاد ابومحمد که می‌گفت: ای عمه! این است پسرم... تا آخر[۶۲۲] .

در روایتی آمده: از سعد بن عبدالله روایت شده که‌ گوید: پس از آن‌که حسن عسکری فوت کرد، سلطان کسانی را جهت تحقیق به خانه‌اش فرستاد تا اطاق‌ها را بگردند، و بر تمام آن‌چه که در خانه وجود داشت، مهر زد و به‌ دنبال فرزندش می‌گشتتند، سپس زنهایی را آوردند که می‌توانستند آثار حمل را پیدا کنند، و به نزد کنیزان حسن عسکری رفتند و به آنها نگاه کردند، برخی از آنها گفتند: کنیزی حامله وجود دارد، دستور داد تا آن را در اطاقی نگه‌داری کنند و چند نفر به همراه زنانی را مسئول نگه‌داری آن کنیز قرار دادند.

هنگامی که حسن عسکری به خاک سپرده شد و مردم پس از خاک‌سپاری متفرق شدند، سلطان و همکارانش در طلب و تحقیق دربارۀ فرزندش دچار پریشانی شدند و تحقیق و تفتیش در خانه‌ها و اطاقها فراوان شد و از تقسیم میراث امام توقف نمودند، همواره‌ آن گروهی که مسئول مراقبت از کنیزی بودند که گمان می‌کردند حامله‌ است، حدود دو سال یا بیشتر از آن مراقبت می‌نمودند تا این‌که برای آنها معلوم شد که حمل ندارد، پس میراث امام تقسیم شد[۶۲۳] .

و امّا چه‌ وقت متولد شده‌؟ در روایتی آمده سال ۲۵۴ هجری متولد شده، در روایت دومی سال ۲۵۵ هجری، در روایت سومی در سال ۲۵۶ هجری، در روایت چهارمی در سال ۲۵۷ هجری و در روایت پنجمی در سال ۲۵۸ هجری متولد شده است[۶۲۴] .

و امّا نام مادرش چیست؟ در روایتی آمده: نرگس. در روایت دومی: صقیل، در سومی: ریحانه، در روایت چهارمی: سوسن، و در پنجمی: حکیمه، در روایت ششم: خمط، در هفتمی: ملیکه و در روایت هشتمی: مریم دختر زید علویه نام دارد[۶۲۵] .

زیباترین تفسیری که‌ برای این نام‌های متعدد دیدم، این‌که‌ برخی گفته‌اند: هر روز یک نام داشته‌ است[۶۲۶] .

و همچنین در دیدن شخصیت مهدی و جواز نام‌گذاری ایشان اختلاف نموده‌اند ودر این‌باره از زبان بزرگان ائمه روایاتی را وضع نموده‌اند از جمله، این روایات:

از باقر روایت شده که‌ گفت: عمر دربارۀ مهدی از امیرالمؤمنین سؤال کرد و گفت: ای پسر ابوطالب! دربارۀ مهدی به من خبر ده که اسم او چیست؟ امیرالمؤمنین فرمود: اما نام او خیر، به درستی حبیب و دوستم از من عهد و پیمان گرفته که نامش را به هیچ احدی نگویم تا این‌که خداوند او را مبعوث می‌کند و این جزء آن نامهایی است که خداوند به امانت نزد رسولش قرار داده است.

از ابی خالد کابلی روایت شده که‌ گفت: خدمت علی بن محمد باقر رسیدم، گفتم: فدایت شوم، خود می‌دانی که من چقدر با پدرت بوده‌ام و چه قدر با او انس و علاقه داشته‌ام و با بقیۀ مردم چه قدر وحشت داشته‌ام. گفت: راست می‌گوئی ای ابوخالد! چه می‌خواهی؟ گفتم: فدایت شوم، به درستی پدرت صاحب امر امامت را آن گونه برای من شرح و توضیح داده‌اند که اگر در برخی از راهها او را ببینم دست او را خواهم گرفت، گفت: ای ابوخالد! چه می‌خواهی؟ گفتم: می‌خواهم تو نام او را به من بگوئی تا این‌که با نامش او را بشناسم. پس گفت: ای ابوخالد! به خدا قسم، سؤال سخت و مشکلی را از من پرسیدی، به درستی در مورد مسئله‌ای از من سؤال نمودی که اگر من آن جواب را به کسی داده بودم، به تو هم می‌دادم، و به درستی دربارۀ مسئله‌ای از من سؤال نمودی که اگر فرزندان فاطمه آن را می‌دانستند، حریص بودند که آن را قطعه قطعه نمایند.

از مفضل بن عمر روایت شده که‌ گفت: من در مجلس ابوعبدالله در خدمت ایشان بودم و کسان دیگری را به همراه داشتم، به من گفت: ای ابوعبدالله! مواظب باشید که اشاره نکنید، یعنی به نام قائم اشاره نکنید.

و باز هم از او روایت شده که‌ گفته: مهدی هفتمین فرزند از فرزندان فرزند پنجم من است، شخصیت او از شما غائب می‌شود و نام‌گذاری او برای شما حلال نیست.

و باز هم از او روایت شده که‌ گفته: صاحب امر امامت مردی است که‌ به جز کافر هیچ کس دیگری نام او را نمی‌برد.

و از کاظم روایت شده که گفته: ولادتش بر مردم مخفی می‌ماند و نام بردن او برای آنها حلال نمی‌باشد.

و از رضا روایت شده که‌ گفت: جسمش دیده نمی‌شود و به نام او نام‌گذاری نمی‌شود.

و از جواد روایت شده که‌ گفت: قائم کسی است که مردم از تولدش بی‌اطلاع می‌مانند، و شخصیتش غایب می‌شود، و ذکر نام او برای مردم حرام است و ایشان هم نام رسول خدا جو هم کنیۀ ایشان می‌باشد.

از ابوهاشم جعفری روایت شده که‌ گوید: از ابوالحسن عسکری شنیدم که‌ می‌گفت: پس از حسن، فرزندم خلیفه است، اما چگونه شما خلیفه بعد از خلیفه را پیدا می‌کنید؟ گفتم: فدایت شوم، یعنی چی؟ گفت: زیرا شما شخصیت او را نمی‌بینید، و برای شما حلال نیست که‌ نام خود او را ذکر کنید. گفتم: پس چگونه از او یاد کنیم؟ گفت: بگویید: حجت آل محمد ج.

از عبدالعظیم حسنی روایت شده و او از ابوالحسن سوّم روایت نموده‌ که دربارۀ قائم گفته: نام بردن قائم به نام خودش حلال نیست.

بلکه شیعه این را از خود مهدی روایت کرده‌اند؛ از علی بن عاصم کوفی روایت شده که‌ گفت: در نامه‌های مهر و امضا زده شدۀ صاحب زمان آمده: معلون است ملعون است کسی که نام من را در میان مردم ببرد.

و در روایتی آمده: لعنت خداوند بر کسی باد که‌ در جمع مردم نام شخصی مرا ذکر می‌کند.

از حمیری روایت شده که در مورد نام قائم از عمری سؤال نموده؟ در جواب گفته: مواظب باش و در این باره تحقیق مکن، همانا در روایات منقول از شیعه آمده‌ که این نسل قطع شده است[۶۲۷] .

مسئله نهی و امتناع از ذکر نام مهدی پس از صدها روایت که کتابهای شیعه‌ را لبریز کرده‌ و همچنین برخی از منابعی که‌‌ در مقدمه این باب -قسمت ذکر سلسله ائمه- ذکر نمودیم، از ظریف‌ترین و تعجب‌آورترین مسائل است؛ چرا که‌ در آنها بنا به نص خدا و رسولش و همچنین بقیۀ ائمه آمده‌ که‌ پس از حسن عسکری فرزندش محمد امام می‌باشد.

علماء شیعه برای این مسئله تأویلات و پاسخ‌های زیادی دارند، از جمله: وقتی صدوق روایاتی را ذکر نمود‌ که در آنها نام مهدی ذکر شده، بر تعلیق یکی از آن روایات گفته: در اصل این روایت، این‌گونه وارد شده‌: نام قائم را ذکر نموده و گفته‌: آن‌چه که من بدان معتقد هستم این است که‌ ذکر نام اصلی قائم منهی و ممنوع است[۶۲۸] .

اردبیلی گفته: تعجب برانگیز است که شیخ طوسی و شیخ مفید گفته‌اند: ذکر نام و کنیه قائم جائز نمی‌باشد. سپس گفته‌اند: نام و کنیۀ او با نام و کنیۀ پیامبر جیکی است؛ اما آنها گمان می‌کنند که نام و کنیه ایشان را ذکر ننموده‌اند، و این جای تعجب است! آن‌چه که من بدان اعتقاد دارم این است که‌ منع ذکر نام قائم به خاطر تقیه در وقتی بوده که خوف و ترس حکمفرما بوده، امّا اکنون اشکالی ندارد، والله اعلم[۶۲۹] .

می‌گویم: تعجب برانگیزتر قول و تعلیل خود اردبیلی است (به گونه‌ای که‌ من نیازی به آن را احساس نمی‌کنم) و آن عبارت است از این‌که می‌گوید: به خاطر تقیه بوده که ذکر نام او ممنوع اعلام شده، آن هم در مسئله‌ای که سالها قبل از آن، به نص خدا و رسولش پایان یافته‌ که‌ قائم پس از پدرش عسکری امام می‌باشد، البته به گمان شیعه، چنان که ذکر گردید.

[۶۲۲] کمال‌الدین: (۳۹۰، ۳۹۳)، البحار: (۵۱/۲، ۱۳، ۱۷، ۲۶)، إثبات الهداة: (۳/۴۰۹، ۴۱۴)، إعلام الوری: (۳۹۴)، دلائل الإمامة: (۲۶۴). [۶۲۳] کمال‌الدین: (۵۲)، البحار: (۵۰/۳۲۹). [۶۲۴] به این روایات نگاه کن در کتاب البحار: (۵۱/۲، ۵، ۱۵، ۱۶، ۲۲، ۲۳) (۵۲/۱۴۶) (۵۳/۴)، کمال‌الدین: (۳۹۵، ۳۹۷)، الإرشاد: (۳۴۶)، إثبات الهداة: (۳/۴۴۱، ۵۶۹، ۵۷۰، ۵۷۸، ۵۸۰)، إعلام الوری: (۳۹۳)، غیبة الطوسی: (۱۳۹، ۱۴۳، ۱۴۷، ۱۶۴، ۲۴۱، ۲۵۸)، کشف الغمة: (۳/۲۳۴)، جامع الروات: (۲/۴۶۷)، دلائل الإمامة: (۲۶۷)، پاورقی شماره ۶۲۸ و ۶۲۹ در صفحه بعد. [۶۲۵] به این روایات در کتاب کمال نگاه کن: (۲۸۹، ۳۹۶، ۳۹۷)، غیبة الطوسی: (۱۴۲، ۱۴۳، ۱۴۷، ۱۶۴، ۲۴۱)، الإرشاد: (۳۴۶)، عیون الأخبار: (۲۴)، البحار: (۳۶/۱۹۴) (۵۱/۲، ۵، ۱۳، ۱۵، ۱۷، ۱۹، ۲۳، ۲۴، ۲۸، ۱۲۱، ۲۹۳، ۳۶۰) (۵۲/۱۶)، إثبات الهداة: (۱/۴۶۹) (۳/۳۶۵) (۳/۴۹۰، ۴۱۰، ۴۱۴)، إعلام الوری: (۳۹۴)، الوسائل: (۱۶/۲۴۴)، جامع الروات: (۲/۴۶۷)، دلائل الإمامة: (۲۶۴)، منتخب الأثر: (۳۲۰، ۳۲۱). [۶۲۶] منتخب الأثر: (۳۲۰)، أربعینیة الخاتون آبادی: (ح: ۲). [۶۲۷] به این روایات در البحار نگاه کن: (۳/۲۶۸) (۲۶/۳۰۸) (۳۶/۴۱۲) (۵۰/۲۴۰) (۵۱/۳۱، ۳۲، ۳۳، ۳۶، ۱۴۴، ۱۴۵، ۱۴۷، ۱۴۹، ۱۵۰، ۱۵۷، ۱۵۸) (۵۲/۱۹۸، ۲۸۳) (۵۳/۱۸۴) (۶۹/۱، ۲)، إثبات الهداة: (۱/۵۴۳) (۳/۳۹۳، ۳۹۵، ۴۴۰، ۴۷۷، ۴۹۰، ۵۱۰، ۵۷۹)، أمالی الصدوق: (۲۰۴)، کمال‌الدین: (۳۱۳، ۳۱۸، ۳۴۵، ۳۵۳، ۳۷۸، ۴۰۵، ۴۳۸، ۵۸۶، ۵۸۷، ۵۸۸)، غیبة الطوسی: (۱۳۱، ۲۰۲، ۲۸۱)، کفایة الأثر: (۳۸، ۳۲۶)، الکافي: (۱/۳۳۲)، الإرشاد: (۳۳۸، ۳۴۹، ۳۶۳)، إعلام الوری: (۳۵۱، ۴۳۴)، غیبة النعمانی: (۱۹۴)، کشف الغمة: (۳/۲۴۵)، روضة الواعظین: (۲/۲۶۶). [۶۲۸] کمال‌الدین: (۱۷۸)، عیون الأخبار: (۲۴)، البحار: (۳۶/۱۹۴) (۵۱/۳۲). [۶۲۹] کشف‌الغمة: (۳/۳۲۶) و همچنین حر عاملی برای آن علت ذکر نموده، نگاه کن اثبات الهداة: (۳/۴۷۰، ۴۹۰)، کمال‌الدین: (۴۳۸)، حاشیه، عیون الأخبار: (۱/۶۸)، حاشیه.