امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

ارزیابی کتاب «امامت در پرتو نصوص» به‌ قلم علامه سبحانی

ارزیابی کتاب «امامت در پرتو نصوص» به‌ قلم علامه سبحانی

برادر گرامی شیخ صالح بن عبدالله درویش

سلام عليكم ورحمة الله وبركاته

از خداوند سبحان میخواهم كه همواره در خیر و صلاح و شادكامی باشید و پیروزمندانه در خدمت دین حنیف و اصلاح جامعه تلاش نمایید، خداوند شما را چراغی روشن بر راه هدایت قرار دهد و دستتان را بگیرد و به آنچه مورد رضایت اوست، شما را هدایت فرماید.

حدود ده روز پیش (دهم ماه شوال) هدیۀ شما؛ یعنی كتاب موسوم به «امامت در پرتو نصوص» را با كمال احترام دریافت نمودم، در آن موقع پیش خود گفتم: هدیهی سرزمین شیرینیجات باید شیرین و لذیذ باشد، پس وقتی كه بسته را باز كردم قبل از هر چیز دیدم كه با خط زیبای شما نوشته شده بود: «اهداء به شیخ علامه سبحانی وفّقه الله، امیدوارم وقت كافی داشته باشی و به خوبی و منصفانه به بررسی و مطالعهی آن بپردازید....».

سپس تقریظ و تأییدات استاد سعد بن عبدالله حمید را ملاحظه كردم كه با نام و یاد خدا و ستایش و تمجید شروع شده بود و سپس نوشته بود: «از جمله اموری كه خداوند متعال برای اهل اسلام نمیپسندد، تفرقه و اختلاف است، همانگونه كه میفرماید:

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ[آل‌عمران: ۱۰۵] .

«و مانند كسانی نشوید كه پراكنده شدند و اختلاف ورزیدند، پس از آن كه نشانه‌های روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است».

تا آنجا كه نوشته بودی: هر كس كه برای دین خدا غیرتمند باشد از اختلاف متنفر است و برای دفع آن در حد توان تلاش مینماید».

ابتدای تقریظ را به فال نیک گرفتم و پیش خود گفتم: صاحب تقریظ از دعوتگران به تقریب مذاهب است و كتاب هم در این رابطه نوشته شده؛ اما وقتی كه به بررسی فهرست كتاب پرداختم از تعبیر سابق و عناوین كتاب شگفتزده شدم، بنابراین به یقین فهمیدم كه نویسندهی تقریظ هم از رجال تفرقه و حامیان آن است و تعبیر مذكور را به منظور تقویت موضع آن كتاب به كار برده كه تفرقه افكن است نه اتحادبخش، و به حای ایجاد وحدت همه را از هم میپاشد و آتش كینه و دشمنی را بین مسلمین بیش از پیش شعلهور میسازد؛ و برای تقویت روابط برادری هیچ كاری را نمیكند.

و از جمله چیزهایی كه در وقت بررسی فهرست كتاب توجه مرا بیشتر جلب كرد این عنوان بود: «تعظیم شیعه برای یهود و نصارا»، حیرت زده شدم كه چگونه نویسنده تعظیم و بزرگداشت یهود و نصارا را به شیعه نسبت داده، در حالی كه پیشوای شیعیان و امام همۀ مسلمین علی بن ابی طالب سیهودیان را در درون قلعههایشان در هم كوبید و شراب ذلت و خواری را با تیر و شمشیر به آنان نوشاند و پهلوانانشان را به هلاكت رسانید كه قبل از همه مرحب خیبری قرار داشت، در حالی كه این بیت شعر را زمزمه میكرد: أنا الّذي سمتني أمي حيدرة
ضرغام آجام وليث قسورة
«من آن كسی هستم كه مادرم مرا حیدر و ضرغام و لیث نامید (همه به معنی شیر هستند».

همچنین وقتی رسول خدا جاو را برای جنگ با یهودیان خیبر اعزام داشت، در واقع افتخار بس بزرگی نصیب علی سگردید كه پیامبر جفرمود:

«لأُعطينّ الراية غداً رجلاً يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله يفتح على يديه، كرار غير فرار». «فردا این پرچم را به دست كسی می‌دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول هم او را دوست دارند، پیروزی فتح این قلعه نصیب او می‌گردد، پیوسته‌ حمله می‌برد و فرار نمی‌كند».

نویسنده جملهی اخیر رسول خدا را به انتقاد و طعنه به شیخین قرار داده كه كه گویا قبلاً پرچم را از دست رسول خدا جگرفته بودند، ولی شكست خورده برگشتهاند و به ترسویی و بزدلی متهم شده بودند.

سپس به متن كتاب مراجعه كردم تا آن فصل را به خوبی مطالعه كنم و با حقیقت ادعای تعظیم و بزرگداشت یهودیان و مسیحیان آشنا شوم، آیا مگر رجال شیعه نبودند كه یهودیان را از سرزمین اسلامی جنوب لبنان با ذلّت و خواری بیرون راندند؛ و با آن اقدام، الگوی قهرمانان فلسطین و جوانان سرزمین حجاز شدند، و به همه یاد دادند كه آزاد شدن از بند ذلت صهیونیسم متجاوز جز با قربانی دادن و عملیات شهادت طلبانه ممكن نیست؟!.

به این موضوع فكر میكردم، آن فصل را خواندم چیزی را ندیدم جز این كه جماعتی از یهود سؤالهایی را از امام علی پرسیده‌اند؛ او هم به سؤالاتشان پاسخ داده‌ و ایشان را اقناع كرده‌ كه در آخر اسلام را پذیرفتند و گفتند: «أشهدأن لا اله الا الله و....» و نتیجه پاسخ علی ساین شد كه آنها آیین یهود را رها كردند و وارد دین اسلام شدند.

استاد بزرگوار! آیا آن روایات- باصرف نظر از صحت و عدم صحت آنها- بر تعظیم یهود توسط شیعه دلالت میكنند؟ یا اینكه دلیل بر وسعت و گستردگی علم و دانش علیسهستند كه با كلام مستدل و محكم آنها را چنان اقناع كرد كه اسلام را قبول كردند و بدان پناه آوردند؟‌ این هم ادعا نیست، چرا كه علی سدروازهی علم رسول خدا جو بهترین قاضی و داور این امت است، و اخبار و روایاتی در این باره در كتابهای منبع موجود است.

تو را به خدا سوگند!‌ اگر این روایات در رابطه با یكی از اصحاب، یا در رابطه با شیخین وارد شده بود، و اشاره میكرد كه جمعی از یهود یا نصرانیها از ابوبكر یا عمر سؤال میكردند و پاسخ او موجب ایمان آوردن سؤال كنندهها میشد؛ آیا این نویسنده طرفداران آن صحابه را به تعظیم یهود و نصاری متهم میكرد؟!.

زهی بیانصافی، زهی غفلت!.

حال آنكه خداوند سبحان فرمود:

﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ[المائدة: ۸] .

«و دشمنانگی قومی، شما را بر آن ندارد كه (با ایشان) دادگری نكنید. دادگری كنید كه دادگری (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیكتر است».

پس اگر ادعای نویسنده درست باشد كه اسلام آوردن یهودیان و مسیحیان در پرتو بیانات علی سدلیل بر تعظیم و بزرگداشت شیعه برای آن دو دسته است؛ پس قرآن كریم قبل از همه یهود و نصارا را مورد تعظیم قرار داده است، آنجا كه جمعی از ایشان را توصیف كرده به اینكه با شنیدن آیات قرآن بلافاصله ایمان آوردند، چنان‌که‌ كه میفرماید:

﴿لَيۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ يَتۡلُونَ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ وَهُمۡ يَسۡجُدُونَ ١١٣ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١١٤[آل‌عمران: ۱۱۳-۱۱۴] .

«آنان همه یكسان نیستند، گروهی از اهل كتاب (به دادگری خاسته‌اند و برحق) پابرجایند و در بخشهائی از شب - در حالی كه به نماز ایستاده‌اند - آیات خدا را می‌خوانند. آنان به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و (مردمان را) به كار نیک می‌خوانند و از كار زشت باز می‌دارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یكدیگر سبقت می‌گیرند، همانا آنان از زمره صالحانند».

ای برادر دینی! به من بگو که‌ آیا صحیح است انسان عاقل و فهمیده قرآن را به تعظیم و بزرگداشت یهود و نصاری متهم كند به بهانهی این كه آنها را چنین توصیف كرده:

﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ١٩٩[آل‌عمران: ۱۹۹] .

«برخی از اهل كتاب هستند كه به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده است، ایمان دارند. در برابر خدا فروتن بوده و آیات خدا را به بهای ناچیز (دنیا) نمی‌فروشند. پاداش ایشان در نزد پروردگارشان (محفوظ) است. بیگمان خداوند سریع‌الحساب است».

خداوند متعال قائل به فرق بین یهود و نصارا شده و گروه دوّم را به محبّت بیشتر با مؤمنین توصیف نموده و میفرماید:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢[المائدة: ۸۲] .

«(ای پیغمبر!) خواهی دید كه دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشركانند، و خواهی دید كه مهربان‌ترین مردم برای مؤمنان، كسانیند كه خود را مسیحی می‌نامند، این بدان خاطر است كه در میان مسیحیان، كشیشان و راهبانی هستند كه (به سبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا، از شنیدن حق سر باز نمی‌زنند و در برابر آن) تكبّر نمی‌ورزند».

همچنین قرآن كریم به مشركین فرمان میدهد كه جهت كشف حقیقت و آشنایی با نشانههای پیامبران به اهل كتاب (یهود و نصارا) مراجعه كنند و از آنها سؤال كنند، آنجا كه میفرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧[الأنبیاء: ۷] .

«پیش از تو جز مردانی را برنینگیخته‌ایم كه بدیشان (دین آسمانی را) وحی كرده‌ایم. از (اهل علم و) آشنایان به كتابهای‌آسمانی بپرسید اگر این را نمی‌دانید)».

بدون شک «اهل ذكر» مفهوم گستردهای دارد كه هم شامل علمای یهود و نصارا میشود، و هم غیر ایشان، و بدون شک یكی از مصادیق آن بر حسب روند آیه یهود و نصاری هستند، امّا آیا دستور دادن به سؤال از علمای یهود و نصارا به معنی تعظیم ایشان است؟!.

نه من میدانم و نه منجم میداند و نه قاریان میدانند!.