نسبت اتهام تحریف به اهل سنت و جماعت
چنانکه کمی پیش گفتیم کسانی هستند در میان شیعه همواره تلاش میکنند تا به عوامان سادهلوح و غیر شیعه بفهمانند که مسئله تحریف جزء مسلمات و بدیهیات شیعه و سنی است، و به شیوۀ مکرر و خستهکننده روایاتی را از طریق اهل سنت که دربارۀ نسخ تلاوت و یا نسخ قرائت و یا برخی روایات ساختگی که علماء دربارۀ موضوع بودن آنها بحث و تحقیق نمودهاند، ایراد میکنند تا به عوامهای سادهلوح شیعه و سنی بفهمانند که مسئله تحریف جزء بدیهیات طرفین است، از جملۀ این روایات این است: ابن عباس از عمر روایت نموده که عمر گفته: (خداوند محمد را به حق فرستاده و به همراه او کتابی را نازل فرمود که برخی از آن کتاب نازل شده به سوی محمد جآیه رجم بود، پس رسول خدا ج رجم نمود و ما نیز پس از فوت او رجم را بکار گرفتیم) سپس گفت: ما چنین میخواندیم:
«ولاترغبوا عن آبائکم فإنه کفربکم» و یا «إن کفراً بکم أن ترغبوا عن آبائکم» «از پدرانتان رویگردان مشوید، چرا که رویگردانی شما از پدرانتان کفر است».
و از عایشه روایت شده که گفت: بعضی از آنچه که در قرآن نازل شده است، این بود که (ده بار شیر خوردن معلوم، حرمت را ایجاب میکند، سپس این ده بار به پنج بار معلوم و مشخص نسخ شد و پیامبر جفوت کرد و این پنج بار از قرآن بود و تلاوت میشد).
از ابوموسی اشعری روایت شده که به سوی قاریان بصره فرستاده و سیصد مردی که قاری بودند، نزد او جمع شدند، پس ابوموسی گفت: شما نخبگان و قاریان اهل بصره هستید، قرآن را تلاوت کنید (و مواظب آن باشید - مترجم) تا زمان بر شما نگذرد و دلهای شما سخت شود، چنانکه دل عربهای پیش از شما سخت شد، بدرستی ما سورهای را از قرآن میخواندیم که آن را در طولانی و سخت بودنش به سورۀ براءت (توبه) تشبیه میکردیم، اما من آن سوره را فراموش کردهام بجز یک آیه نباشد که میگوید:«لوکان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً ولا یملأ جوف ابن آدم إلا التراب». «اگر انسان دو تا دره مال داشته باشد به دنبال درۀ سوم هم هست و بجز خاک هیچ چیزی شکم انسان را پر نمیکند».
و ما سورهای را تلاوت میکردیم که آن را به یکی از تسبیحات تشبیه میکردیم و من آن را فراموش کردهام، اما این قسمت از آن را به یاد دارم که میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢﴾(فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة) [الصف: ۲] .
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا چیزی که میگویید خودتان انجام نمیدهید، پس آن چیز همانند شاهدی به گردن شما میباشد و در روز قیامت دربارۀ آن از شما سؤال میشود».
از زر روایت شده که گفت: ابیبن کعب به من گفت: ای زر! از سورۀ احزاب چند آیه را تلاوت میکنی؟ گفتم: ۷۳ آیه. گفت: سورۀ احزاب شبیه سوره بقره و یا بیشتر از آن بود.
از حمیده دختر ابویونس روایت شده که گفت: پدرم که هشتاد سال عمر داشت، از روی مصحف عایشه این آیه را بر من تلاوت کرد:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦(وعلی الذین یصلون الصفوف الأول)﴾[الأحزاب: ۵۶] .
«خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر و بر کسانی که نمازشان را در صف نخست میخوانند، درود میفرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان كه باید سلام بگوئید».
گفت: تلاوت این آیه بر من قبل از تغییر عثمان برای مصحفها بود.
عبدالرزاق از ابن جریح از عمربن دینار (رحمهم الله) روایت نمود که گفت: از بجالة تمیمی شنیدم که گفت: عمربن خطاب در مسجد مصحفی را در دست غلامی دید که در آن مصحف این آیه وجود داشت:
﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ (وهو أب لهم)﴾[الأحزاب: ۶] .
«پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد و او پدر آنان است».
از عروة روایت شده که گفت: در مصحف عایشه نوشته شده بود:
﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ (وصلاة العصر)﴾[البقرة: ۲۳۸] .
«در انجام نمازها و (به ویژه) نماز میانه و نماز عصر محافظت ورزید».
از ابراهیم بن علقمه روایت شده که گفت: همراه چند از نفر یاران عبدالله به سرزمین شام رفتم، پس وقتی خبر ورود ما به ابودرداء رسید، نزد ما آمد و گفت: آیا در میان شما قاری قرآن وجود دارد؟ گفتیم: بله. گفت: کدام یک از شما قاری است؟ دوستانم به من اشاره کردند. پس گفت: سورهای را برای ما بخوان. من نیز شروع کردم به این سوره: ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ ٢ والذکر والأثنی﴾[اللیل: ۱-۲] . گفت: شما خود آن را از دهان صاحبت شنیدهای؟ گفتم: بله. گفت: من نیز آن را از دهان مبارک پیامبرجشنیدهام، اما آنها از ما نمیپذیرند.
از أبان بن عمران روایت شده که گوید: به عبدالرحمان بن اسود گفتم: شما چنین تلاوت میکنید: «صراط من أنعمت علیهم غیر الـمغضوب علیهم وغیر الضالین».
و غیر این آیات، که از این زمینه خارج نیستند.
میگویم: اینکه گفته شود: نسخ تلاوت تحریف است، سخنی گزاف و ناصحیح میباشد، زیرا نسخ تلاوت به کتاب خدا ثابت شده است که میفرماید:
﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ﴾[البقرة: ۱۰۶] .
«هر آیهاى را كه نسخ كنیم یا آن را فرو گذاریم، بهتر از آن یا مانند آن را (در میان) آوریم».
و یا مانند فرمایش خداوند که میفرماید:
﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ ٣٩﴾[الرعد: ۳۹] .
«خداوند هر چه را كه بخواهد از میان مىبرد و (هر چه را كه بخواهد) ثابت مىكند و امّ الكتاب (لوح محفوظ) به نزد اوست».
منظور به نسخ تلاوت این است..
نسخ در آیه شامل نسخ تلاوت و نسخ حکم میشود، زیرا دلیلی وجود ندارد که نسخ مورد بحث شامل نسخ تلاوت نشود. فیض کاشانی در معنی آیه اول میگوید: (ما ننسخ من آیة) به اینگونه که حکم آن را برداریم و (أو ننسها) به اینگونه که رسم آیه را برداریم[۸۸۹] .
این را نیز اضافه کنم: آنهایی که از میان علمای شیعه (مانند مرتضی، طبرسی و طوسی) معتقد به تحریف نیستند، قائل به نسخ تلاوت میباشند؛ برای مثال طبرسی میگوید: نسخ در قرآن بر سه گونه است: از جمله لفظ برداشته میشود و حکم باقی میماند. مانند: آیۀ رجم[۸۹۰] . و شبیه این نظریه را از ابوجعفر طوسی و عتاقی الحلی نقل کردهاند[۸۹۱] . و تنها کسی که هیچگونه اعتقادی به تحریف نداشت، مرتضی بود که دربارۀ نسخ تلاوت میگوید: فصلی دربارۀ جواز نسخ تلاوت نه حکم، و همچنین نسخ حکم بدون نسخ تلاوت[۸۹۲] .
اما راجع به اینکه بعضی از علمای شیعه قرائت را انکار کردهاند، میگویم: همانا آنها چیزی را ستودهاند که نشناختهاند و چیزی میگویند که نمیدانند، و براستی که این جزئی از گمراهی واضح میباشد، زیرا قرائت از طریق روایات ما ثابت و متواتر هستند، و گرنه آنها حتی از یک طریق هم نمیتوانستند که قرآن را ثابت کنند.
و اما راجع به اینکه نزول قرآن بر هفت حرف را انکار نمایند، میگویم: صدوق بابی را در این باره ذکر نموده و گفته: باب نزول قرآن بر هفت حرف[۸۹۳] .
قرآن بنا به اختلاف لهجهها بر هفت حرف نازل شده است، به عنوان مثال آیهای به لفظ (جاء) و به لفظ (أتی) هم میآید. آری بنا به قول صحیح این معنی نزول قرآن بر هفت حرف میباشد؛ زیرا زمانی که اسلام انتشار یافت، اختلاف در شیوۀ قرائت زیاد شد، به همین خاطر عثمان سمردم را بر یک مصحف آن هم به لهجۀ قریش جمع کرد.
سبب اختلاف در روایات به این اختلاف لهجهها برمیگردد و حتی در میان خود صحابه شاین اختلاف وجود داشته، اما این اختلافات قبل از جمع قرآن به دستور عثمان سوجود داشت و بعد از آن پایان یافت.
و اما راجع به اقوال برخی از علمای شیعه که میگویند: اختلاف اهل سنت در «بسمالله» دلیل بر این است که قرآن تحریف شده است، میگویم: اختلافی در میان اهل سنت در جواز قرائت «بسمالله» وجود ندارد، زیرا پیامبر ج«بسمالله» را قرائت نمودهاند، اما اختلاف اهل سنت در این است که اگر پیامبر ج«بسمالله» را خوانده، آنرا جزء آیهای از قرآن دانسته، یا بخاطر تبرک خوانده و یا بههخاطر ایجاد فاصله در میان سورهها خوانده است، چنانکه در حدیث صحیح از ابن عباس بروایت شده که پیامبر جفرمود: خداوند ﻷبرای ایجاد فاصله میان سورهها «بسمالله» را بر او نازل کرده است.
شوکانی گفته: بدانید که امت اسلامی اجماع دارند بر اینکه کسی «بسمالله» را ثابت و یا انکار کند، کافر نمیشود، چرا که علما دربارۀ آن اختلاف دارند، و اما اگر کسی حرفی را انکار کند که امت اسلام بر آن اتفاق دارند و یا حرفی را ثابت کند که امت اسلام بر انکار آن اتفاق داشته باشند، به اتفاق اهل سنت کافر میشود، و در میان علما اختلافی وجود ندارند که در اوایل همۀ سورهها به جز سوره براءت (توبه) «بسمالله» را بنویسند[۸۹۴] . اهل سنت همگی اجماع دارند بر اینکه باید در مصحف ثابت شود، و در مصحف اصل هم ثابت بوده است و هیچ کسی نخواسته که از قرآن برداشته شود. پس اختلاف اهل سنت در این است که آیا «بسمالله» آیهای از سوره است و باید جزء سوره محسوب شود یا اینکه فاصلهای میان سورهها میباشد و جزء سوره نیست؟
چه رسد به اینکه برخی از علمای شیعه مانند مجلسی دو سورۀ ضحی و انشراح را به یک سوره دانسته و گفته: باید این دو سوره یک جا خوانده شوند و با خواندن «بسمالله» در میان آنها فاصله ایجاد نشود، و مجلسی در اینباره اختلاف را ذکر کرده و گفته: بیشتر علما بر آن هستند که نباید در میان آنها «بسمالله» خوانده شود[۸۹۵] .
آیا شیعه این کار مجلسی را تحریف دانستهاند؟ یا اینکه همچون این ضرب المثل عمل میکنند: «رمتنی بدائها وانسلت»
«درد خود را به گردن من انداخت و خود را از آن رها کرد».
و اما با صدای بلند نخواندن «بسمالله» در نماز نزد ما اهل سنت هر دو صورت جائز است و هر دو صورت از پیامبر جثابت شده است.
و باز میگویم: این مسئله از ابوعبدالله روایت شده است؛ اینک محمدبن مسلم روایت نموده که گوید: از ابوعبدالله دربارۀ مردی که امام شود، سؤال کردم و گفتم: آیا جائز است به «الحمدلله» شروع کند و «بسمالله» را ترک کند؟ گفت: ضرر ندارد و اشکالی بر او وارد نمیشود[۸۹۶] .
از محمدبن علی حلبی روایت شده که از ابوعبدالله سؤال شد که آیا به هنگام قرائت سورۀ فاتحه خواندن «بسمالله» لازم است؟ گفت: بله لازم است، اما اشکالی ندارد که به صدای آهسته یا با صدای بلند خوانده شود. گفته شد: آیا خواندن «بسمالله» برای سایر سورههای قرآن ضروری است؟ گفت: خیر[۸۹۷] .
به این روایت دقت کنید که حائز اهمیت میباشد، از مسمع بصری روایت شده که گوید: به همراه ابوعبدالله نماز خواندم و ایشان شروع کردند به: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ١ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾[الفاتحة: ۱-۲] . سپس سورهای را پس از قرائت فاتحه شروع کرد و «بسمالله» را ترک نمود، سپس برای رکعت دوم بلند شد شروع کرد به: ﴿ۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾و «بسمالله» را ترک کرد[۸۹۸] .
با تأمل و دقت در این روایت و نیز روایت قبلی برای شما - خواننده گرامی - روشن میشود که امکان ندارد چنین کاری از روی تقیه انجام گرفته باشد، چنانکه برخی از شیعه چنین گمانی را بردهاند، زیرا نزد علمای شیعه تقیه جائز نیست در اینکه به خاطر تقیه «بسمالله» را با صدای بلند نخواند. از جعفربن محمد روایت شده که گفت: تقیه دین من و دین اجداد من است مگر در سه چیز نباشد: در نوشیدن مسکر، در مسح بر خفین و در ترک صدای بلند در قرائت ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾[۸۹۹] .
پس اگر ترک جهر به «بسمالله» تقیهای غیر جائز میباشد، آیا هیچ عاقلی میگوید: تحریف قرآن بخاطر تقیه جائز است؟!.
اما راجع به گمان برخی از شیعه که میگویند: اهل سنت گفتن «آمین» را زیاد کردهاند، میگویم: پیامبر جدر نمازهایش «آمین» (پروردگارا! دعای ما را استجابت کن) را میگفت. و هیچ فردی از اهل علم نگفتهاند: «آمین» جزء قرآن است. به همین خاطر است که در غیر نماز «آمین» گفته نمیشود و گفتن «آمین» تنها در نماز سنت است.
اما غیر این روایات که شیعه بر علیه اهل سنت به آنها استدلال میکنند یا روایاتی ساختگی هستند و علما درباره ساختگی بودن آنها بحث کردهاند، و یا علما آنها را ذکر کردهاند چون به موضوع آنها ارتباط داشته، بدون اینکه معتقد به صحیح بودن آنها بوده باشند و یا روایاتی بودهاند که مربوط به اختلاف قرائت و لهجهها بودهاند، و یا این روایات راجع به عدم علم صحابی بودهاند که آیا جزء قرآن است، مانند گمان ابن مسعود سکه گمان میکرد سوره فلق و ناس جزء قرآن نیستند و تنها دعا و رقیهای هستند که پیامبر جحسین و حسن برا به آنها رقیه میکرد و این در زمانی بود که هنوز قرآن جمعآوری نشده بود، اما پس از جمع قرآن هیچگونه اختلافی در میان صحابه شدربارۀ قرآن وجود نداشت.
اما ما تنها به اقوال و اعتقادات علماء بزرگ شیعه بر علیه آنها استدلال میکنیم نه به روایات و نصوص، و من تا کنون ندیدهام و نخواهم دید که کسی از میان شیعه به قول عالمی از علمای اهل سنت استدلال کند که اهل سنت معتقد به تحریف قرآن هستند و یا استدلال کند که فلان عالم از علمای اهل سنت معتقد به تحریف است، چنانکه ما به قول علمای شیعه استدلال کردیم. آیا شیعه میتوانند ما را به یکی از علمای اهل سنت معرفی کنند که در طول تاریخ قائل و یا معتقد به تحریف بوده باشد؟!.
در پایان میگوییم:
برای عدم اعتقاد اهل سنت به تحریف قرآن دلیل واضحتری از این نیست که به صراحت میگویند: هر کسی قائل و معتقد به تحریف قرآن باشد، کافر است. چنانکه ابن قدامه:میفرماید: خلاف در میان مسلمانان وجود ندارد بر اینکه هر کسی سورهای، یا آیهای و یا کلمهای که مورد اتفاق میان مسلمانان است را انکار کند، کافر محسوب میگردد.
ابن حزم و غیر او گفتهاند: اعتقاد به اینکه آنچه در میان دو جلد قرار دارد، تحریف شده است، کفر صریح و تکذیب پیامبر جاست.
ابوعثمان حداد :میگوید: تمام آن کسانی که معتقد به توحید هستند، اتفاق دارند بر اینکه هر کس حرفی از قرآن را انکار کند، کافر است.
شیخ الإسلام ابن تیمیه :میگوید: حکم به کفر کسی شده که گمان کند قرآن ناقص و یا آیاتی از قرآن کتمان شده. و غیر اینها بسیار است.
اما علمای شیعه نهایت چیزی که در اینباره میگویند، این است که میگویند: کسی قائل به تحریف قرآن باشد، اشتباه میکند، یا دچار اشتباه شده است و راه درستی نرفته است و یا همانند اینگونه عبارات، و بیشتر از این نمیگویند، چنانکه محمد حسین آل کاشف الغطاء گفته: کسی در میان شیعه و یاغیر شیعه از فرق مسلمانان معتقد به وجود نقص و یا تحریف قرآن باشد، به نص قرآن در اشتباه است، زیرا قرآن میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹] .
«ما خود قرآن را فرستادهایم و خود نیز از آن محافظت میکنیم».
و چنانکه محمدرضا مظفر گفته: هر کس ادعای چیز دیگری در قرآن بکند، فردی متجاوز و یا مغالطهگر است و یا اینکه دچار اشتباه شده است و همه بر غیر راه راست و هدایت میباشند؛ همانا قرآن کلام خدایی است که:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾[فصلت: ۴۲] .
«هیچگونه باطلی از هیچ جهت و نظری متوجه قرآن نمیگردد؛ قرآن فروفرستاده یزدان است که با حکمت و ستوده است».
و اینکه محمدحسین آل کاشف الغطاء و محمدرضا مظفر نگفتهاند: کسی که معتقد به تحریف قرآن باشد، کافر میشود، در واقع از تکفیر علمایی فرار کردهاند که معتقد به تحریف هستند، و این مسئلهای است که بسیاری از شیعه تلاش میکنند تا آن را مخفی نگه دارند و به آن اعتراف نمیکنند.
شیعه اگر راست میگویند با کمال صراحت بگویند: هر کسی قائل و یا معتقد به تحریف قرآن باشد، کافر است. زیرا کلام خدا را تکذیب کرده است که خداوند خود ضامن حفظ آن است، با توجه به اینکه فرموده:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹] .
«ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم».
و یا میترسند از اینکه با چنین کاری علمایی را تکفیر کنند که قائل به تحریف هستند، پس به این صورت دنیا دوستی و تعصب را بر رضایت خداوند مقدم میدارند؟!.
ما میگوییم: چه کسی شایستۀ تصدیق است: کلام خداوند یا کلام انسانهایی که به اقوالشان اطلاع یافتم؟! اما ما آنرا میگوییم که خداوند فرموده است:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٢٢﴾[المجادلة: ۲۲] .
«گروهى را كه به خداوند و روز قیامت ایمان مىآورند، نخواهى یافت كه با كسى كه با خدا و رسولش مخالفت ورزیده است، دوستى كنند. و هر چند پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند. اینانند كه (خداوند) در دلهایشان ایمان را نگاشته است و آنان را به فیضى از سوى خود توان داده است. و آنان را به باغهایى در مىآورد كه از فرودست آن جویباران روان است كه در آنجا جاودانهاند. خداوند از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند. اینان سپاهیان خدا هستند. بدانید كه سپاهیان خدا رستگارند».
این دعوتی است برای هر مسلمانی که از خدا بترسد و تقوی پیشه کند و به جز از خدا از کسی دیگری نترسد اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارد.
و الا ما اگر از هر کسی به ناحق دفاع کنیم آنها هیچگاه نمیتوانند عذاب خدا را از ما دور سازند و دفاع ما هیچ فائدهای برای آنها ندارد، چنانکه خداوند سبحان میفرماید:
﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا ١٠﴾[النساء: ۱۰۹] .
«بهوش باشید، شما اى كسانى كه در زندگانى دنیا از آنان دفاع كردید، چه كسى در روز قیامت از آنان دفاع خواهد كرد؟ یا چه كسى كار ساز آنان خواهد بود».
مادامی که انسان در حال حیات است و هنوز فرصت دارد، به جز به طلب استغفار و پناه بردن به خدای قهار هیچ راه نجات دیگری ندارد و باید قبل از آنکه روزی فرا رسد که نه مال و نه فرزند به انسان نفعی میرسانند و بجز اینکه با قلب سالم به حضور پروردگار برسد، به خدای واحد و قهار پناه ببرد.
[۸۸۹] الصافي: (۱/۱۷۸). [۸۹۰] مجمع البیان: (۱/۴۰۶). [۸۹۱] به البیان نگاه کن: (۱/۱۱۳) وأقسام الناسخ و المنسوخ: ص (۳۵) و اگر خواستی نگاه کن به آنچه که نوری طبرسی ذکر نموده: ص (۱۱۵). [۸۹۲] الذریعة إلی أصول الشریعة: (۴۲۸). [۸۹۳] الخصال: (۲/۳۵۸). [۸۹۴] نیل الأوطار: (۲/۳۲) برای آگاهی بیشتر نگاه کن به: کتاب أصول الفقه: تألیف شنقیطی و مراقی السعود. [۸۹۵] بحار الأنوار: (۸۲/۴۶). [۸۹۶] التهذیب: (۲/۲۸۸)، الوسائل: (۶/۶۱-۶۲)، الاستبصار: (۱/۱۳۲). [۸۹۷] الاستبصار: (۱/۳۱۲)، التهذیب: (۲/۶۸)، الوسائلک: (۶/۶۱). [۸۹۸] التهذیب: (۲/۲۸۸)، الاستبصار: (۱/۳۱۱)، الوسائل: (۶/۴۷-۶۲). [۸۹۹] الوسائل: (۱۴/۴۷۸)، البحار: (۶۳/۴۹۵)، مستدرك الوسائل: (۱/۳۳۴)، (۱۲/۲۵۸)، (۱۷/۶۸)، دعائم الإسلام: (۱/۱۱۰-۱۶۰)، (۲/۱۳۲).