روایات شیعه در مورد نهی از نامگذاری به امیرالمؤمنین به جز برای علی سو ذکر اختلاف شیعه در اینباره که در میان این روایات دیده میشود که کاظم مأمون را به خلافت مژدگانی میدهد
تعجب اینجا است که کاظم هارون رشید و غیر او را از ائمه و خلفای ظلم و ستم (البته به گمان شیعه) به امیرالمؤمنین مخاطب قرار داده است، با وجود اینکه از شیعه در اینباره نهی شدید آمده است، مانند روایاتشان از امام صادق که به مردی که نزد او میرود، میگوید: السلام علیک یا أمیرالمؤمنین. صادق بلند میشود و میگوید: بس کن، این لقبی است به جز برای امیرالمؤمنین جائز نمیباشد و خداوند او را امیرالمؤمنین نامگذاری کرده است، و به جز از او کس دیگری به امیرالمؤمنین نامگذار ننموده است و خداوند راضی بوده که این لقب امیرالمؤمنین برای علی باشد[۵۵۸] .
و در روایتی آمده: قبل و بعد از او، به جز کافر هیچ کس به امیرالمؤمنین نامگذاری نمیشود[۵۵۹] . روایات ذکر شده در این باب بسیار فراوان هستند[۵۶۰] .
با وجود این از ابیصباح بن مولی آل سام روایت نمودهاند که گفته: من و ابوالمعزاء نزد ابو عبد الله بودیم، ناگهان مردی از اهل سواد وارد شد و گفت: سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای امیرالمؤمنین! سپس ابوعبدالله دست او را گرفت و در کنار خودش نشاند. به ابوالمعزاء گفتم: من فکر نمیکردم که این نام به جز برای امیرالمؤمنین علی سبرای کس دیگری جائز باشد. ابوعبدالله گفت: ای ابوصباح! به درستی هیچ احدی حقیقت ایمان را درک ننموده تا اینکه بداند آن حقی که برای اولین ما جائز است برای آخرین ما نیز جائز است[۵۶۱] .
هارون رشید به حدی از امام کاظم تجلیل میکرد که تعجب دیگران را برانگیخته بود، هارون رشید راضی نمیشد هنگامی که امام کاظم به نزد وی میآمد، از الاغش پایین بیاید به جز بر روی فرشی که گسترانده بودند. مأمون فرزندش این را روایت نموده است. مأمون دربارۀ یکی از ملاقاتهای کاظم با پدرش گفته: هنگامی که کاظم، رشید را دید، خود را از الاغش پرت کرد. رشید فریاد زد، خیر به خدا قسم نباید پیاده شوی، به جز اینکه بر روی فرشم باشد. لذا نگهبانان نگذاشتند که پیاده شود. ما نیز همگی با حالت تجلیل و تعظیم به او نگاه میکردیم، و همواره بر روی الاغش راه میرفت تا اینکه به کنار آن فرشی که گسترانده بودند، رسید، نگهبانان بدور او حلقه زده بودند، پس کاظم پیاده شد و رشید به استقبالش رفت، و چشمان و صورتش را بوسید و دستش را گرفت تا اینکه او را در رأس مجلس نشاند و خودش با او نشست و شروع به احوالپرسی او نمود و با او به صحبت پرداخت... تا آخر روایت[۵۶۲] .
در این روایت کاظم بشارت خلافت را به مأمون داد و از او درخواست کرد که با فرزندانش به نیکوئی برخورد کند، و آنگونه شد که کاظم میخواست و رضا با دختر مأمون ازدواج کرد، به اضافه اینکه مأمون رغبت داشت که برای او از حکم تنازل کند، و بلکه به ولایت عهد به او بیعت داده شد چنان که معروف است[۵۶۳] .
خواننده محترم خوب دقت کن، آیا با وجود این همه جایی برای تقیه میماند؟
اینکه تا کنون گفته شد: دربارۀ حال و وضع امام موسی کاظم و یاران و خانوادۀ او در مورد نص بر ائمه دوازدهگانه بود، که فکر میکنم حقیقت موضوع را در آنچه که گذشت دانستید.
[۵۵۸] تفسیر العیاشی ک (۱/۳۰۲)، نور الثقلین: (۱/۵۵۱)، البرهان: (۱/۴۱۶)، البحار: (۳۷/۳۳۱). [۵۵۹] الکافي: (۲/۱۰۷)، نورالثقلین: (۲/۳۹۰)، تفسیر فرات: (۱/۱۹۳)، البحار: (۵۲/۳۷۳). [۵۶۰] برای آگاهی بیشتر نگاه کن: اثبات الهداة: (۲/۱۰۱، ۱۶۰، ۱۸۹)، أمالی الطوسی: (۳۰۱)، تأویل الأیات: (۲/۷۰۵)، نورالثقلین: (۲/۳۹۰)، الکافی: (۱/۴۱۱، ۴۱۲)، بلکه ابواب جداگانهای برای آن قرار داده است، البحار: (۳۷/۲۹۰). [۵۶۱] الاختصاص: (۲۶۷)، البصائر: (۲۶۸)، البحار: (۲۵/۳۵۹) (۳۷/۳۳۲)، صاحب البحار ورود اینگونه روایات را غریب دانسته است، زیرا اینگونه روایات با روایاتی که اطلاق امیرالمؤمنین را تنها برای علی جائز شمردهاند، تعارض دارند. [۵۶۲] عیون أخبار الرضا: (۱/۸۴)، البحار: (۴۸/۱۳۰). [۵۶۳] توضیح این را در البحار نگاه کن: البحار: (۴۹/۱۱، ۵۵، ۶۰، ۱۳۰، ۱۳۶، ۱۴۰، ۱۴۱، ۱۴۲، ۱۴۴، ۱۵۲) (۵۰/۱۶، ۵۶، ۷۳)، الخرائج والجرائج: (۲۴۵)، کشف الغمة: (۳/۷۱، ۱۷۷)، عیون الأخبار: (۲/۱۳۹، ۱۴۱، ۱۵۱، ۱۶۶)، أمالی الصدوق: (۷۲)، علل الشرایع: (۲/۲۲۷)، الإرشاد: (۲۹۰)، نور الثقلین: (۱/۱۷۹) (۲/۴۳۲)، أمالی الصدوق: (۲۵۲)، الکافی: (۱/۴۸۸)، إثبات الهداة: (۳/۲۶۰، ۲۹۹).