اختلاف شیعه در علت قرار دادن امامت در نسل حسین و نبودن امامت در نسل حسن ب
شیعه در علت قرار دادن امامت در نسل حسین و قرار ندادن آن در نسل حسن اختلافاتی شدید دارند که در این روایات خلاصه میشود.
از عبدالرحمن بن کثیر واسطی روایت شده که گفت: به ابی عبدالله عرض کردم: فدایت شوم فضیلت فرزندان حسین بر فرزندان حسن چیست، در حالیکه هر دوی آنها بر یک شریعت هستند و یک مسیر دارند؟
گفت: فکر نمیکنم قبول کنید، به درستی جبرئیل خدمت پیامبر جآمد که هنوز حسین متولد نشده بود. عرض کرد: فرزندی برای تو متولد میشود که امتت او را خواهند کشت. پیامبر جفرمود: ای جبرئیل! نیازی به او ندارم. جبرئیل سه بار پیامبر را مخاطب قرار داد. سپس پیامبر جعلی را صدا زد و خطاب به او فرمود: جبرئیل از طرف خداوند به من خبر داد که غلامی برای من متولد میشود و پس از خودم امتم او را خواهند کشت، علی فرمود: ای رسول خدا! نیازی به آن ندارم. پیامبر جسه بار علی را مخاطب قرار داد و سپس فرمود: به درستی بعداً امامت، وراثت و خزانهداری در او و فرزندان او است. نزد فاطمه فرستاد: که خداوند مژدهگانی غلامی به تو میدهد که پس از خودم امتم او را خواهند کشت. فاطمه فرمود: ای پدر! نیازی به او ندارم. پیامبر جسه مرتبه فاطمه را مخاطب قرار داد و سپس برای فاطمه فرستاد: بداند که امامت، وراثت و خزانهداری به او میرسد. فاطمه گفت: به امر خدا راضی هستم[۳۷۱] .
از ربیع بن عبدالله روایت شده که گفت: در بین من و عبدالله بن حسن گفتوگوئی دربارۀ امامت به میان آمد. عبدالله بن حسن گفت: امامت در میان فرزندان حسن و حسین است. گفتم: بلکه تا روز قیامت در میان فرزندان حسین خواهد ماند و در میان فرزندان حسن نمیباشد، او به من گفت: چگونه امامت فقط در میان فرزندان حسین است در حالیکه هر دو تای آنها سرور جوانان بهشت هستند و در بزرگواری با هم مساوی هستند و همچنین حسن این فضل را بر حسین دارد که از او بزرگتر است و واجب این بود که امامت در فرزند بزرگتر باشد؟ به او گفتم: موسی و هارون هر دو پیامبر مرسل بودند و موسی افضل بود، خداوند نبوت و خلافت را در میان فرزندان هارون قرار داد و میان فرزندان موسی قرار نداد و همچنین خداوند ﻷامامت را در میان فرزندان حسین قرار داده و در فرزندان حسن قرار نداده است، تا این امت دقیقا بر سنن و راه و روش امتهای قبل از خود حرکت کند. سپس گفت: خدمت امام صادق رسیدم و هنگامی که چشمش به من افتاد به من گفت: احسنت ای ربیع! خوب گفتی در آن مورد که با عبدالله بن حسن صحبت کردی، خداوند تو را ثابت نگه دارد[۳۷۲] .
برخی دیگر از شیعه خود را نجات دادهاند و گفتهاند: این امر به دست خداوند است و از خدا درباره آنچه که انجام میدهد، سؤال نمیشود، به این صورت خود را از سؤالات و مناظره نجات دادهاند.
از محمد بن یعقوب بلخی روایت شده که گفت: از ابوالحسن رضا سؤال کردم و گفتم: به چه علت امامت در میان فرزندان حسین است و در میان فرزندان حسن نیست؟ گفت: خداوند در میان فرزندان حسین قرار داده و در میان فرزندان حسن قرار نداده است و از خداوند در مورد هر آنچه که انجام میدهد، سؤال نمیشود[۳۷۳] .
و همچنین.... بدون شک که تو از هیچ فردی شیعه قبول نمیکنی که بگوید به این علت امامت در میان فرزندان حسین است که آن خونی که در رگهای امام زینالعابدین جریان دارد، مخلوطی از خون پدرش حسین و خون ریشهدارترین خانوادههای پارسی یعنی مادرش شهربانو دختر یزگرد سوم آخرین پادشاه ساسانیان است، و اگر از خوف خارج شدن از منهج کتاب سنت نمیبود، ابعاد این قضیه و علت حقیقیای که در پشت آن قضیه نهفته است، را بیان میکردیم.
و بیان میکردیم که فارسها چگونه در زیر شعارهای ولاء و دوستی آل بیت خود را برای منهدم ساختن پیکر اسلام مخفی نگه داشتهاند، و اگر عمر وفا کند این مسئله را در موضوع مستقلی به تفصیل بیان خواهیم کرد، و انشاءالله توضیح خواهیم داد که چگونه ائمه آل بیت و ائمه رافضه دو صورت متناقض و متضاد هستند و توضیح خواهیم داد که چگونه بیشترین گروههایی که منهدم کنندۀ اسلام هستند تنها در سرزمین فارسیها ظهور پیدا کردهاند و خود را در پشت این گونه دوستی و ولاءهای دروغین مخفی نگه داشتهاند.
به موضوع خود دربارۀ امام صادق و یارانش برمیگردیم، از یونس بن ظبیان روایت شده که دربارۀ ائمه از امام صادق سؤال کرد و گفت: آیا آنها را برای من نام میبرید؟ گفت: اولین آنها علی بن ابیطالب است و پس از او حسن و حسین و بعد از آنان علی بن حسین، محمد بن علی باقر و سپس خودم و بعد از من فرزندم موسی، سپس فرزندش علی و پس از او فرزندش محمد و بعد فرزندش علی و پس از او فرزندش حسن و سپس حجت و قائم آل محمد است (صلوات الله علیهم).
خداوند ما را برگزیده و پاک نموده و به ما چیزی عطا فرموده که به هیچ کسی از عالمیان نبخشیده است، سپس گفتم: ای فرزند رسول خدا! دیروز عبدالله بن سعد خدمت آمد و از آنچه که من سؤال کردم، از تو پرسید، اماه خلاف جواب من را به او جواب دادی؟ گفت: ای یونس! هر کس در حد تواناییش مسئولیت میگیرد و هر زمانی سخنی دارد و تو برای آنچه که پرسیدی، شایسته هستی و آن موضوع را به جز از کسانی که شایسته هستند، مخفی نگه دار. والسلام[۳۷۴] .
پس دیگر چگونه دین شناخته میشود؟ و چگونه ولی امر اطاعت میشود؟
نمیدانم این کتمان به خاطر چیست و این امری عجیب و غریب است و مخالف آن است که جزء معتقدات شیعه میباشد که میگویند: نباید نص از دشمنان مخفی شود.
جواب آنها چیست در مورد این نص و نصی که از ابییعفور روایت شده که گفت: به ابیجعفر گفتم: آیا آن دینی که خداوند را به آن میپرستم، بر تو عرضه کنم؟ گفت: بفرما. گفتم: گواهی میدهم که هیچ معبودی به جز الله وجود ندارد و محمد فرستاده خداوند است و به آنچه که از طرف خداوند آورده است، اقرار مینمایم. ابییعفور گفت: سپس ائمه را برای او ذکر کردم تا به ابیجعفر رسیدم و گفتم: دربارۀ تو میگویم آنچه را که دربارۀ ائمه میگویم. گفت: تو را بر حذر میکنم که نام من را به میان مردم ببرید[۳۷۵] .
آیا این قول (طبق عقیدۀ شیعه) همانند آن نیست که بگوید: تو را بر حذر میکنم که در میان مردم بگوئید نماز مغرب سه رکعات است؟ بلکه از آن بزرگتر است؟! (زیرا امامت رکن اساسی دین و بدون اعتقاد به آن، تمام اعمال باطل است. مترجم).
از حسن بن معلی روایت شده: از ابی عبدالله سؤال کردم که آیا زمین بدون امام میشود؟ گفت: خیر. گفتم: آیا ممکن است دو امام هم زمان باشند؟ گفت: خیر، مگر اینکه یکی از آن دو امامی ساکت و مأموم دیگری باشد. گفتم: آیا هر امامی امام بعد از خودش را میشناسد؟ گفت: بلی. گفتم: آیا قائم آل محمد، امام است. گفت: بلی امام و فرزند امام است[۳۷۶] .
یک بار دیگر از خودت بپرس: این همه سؤالات برای چیست؟ پس از آن همه که در مقدمه ذکر شد، این سؤالات شبیه سؤال کسی است که بپرسد: آیا در غیر رمضان سنت وجود دارد؟ و یا آیا در یک سال دو ماه رمضان وجود دارد؟ و همچنین... وگرنه نص کجا است؟
در این باره روایات فراوانی شبیه این روایات وجود دارد، از آوردن آنها خودداری کردهایم، در این روایت شبهات فراوانی وجود دارد، از جمله: علت ساکت شدن امام دومی چیست، اگر هر دوی آنها در عصمت و علم مساوی هستند؟ و یا فرض نمودن جهل به امام بعدی.
تعجب اینجا است که روایات فراوانی از شیعه این شبهۀ آخری را تأیید میکنند، برخی از آنها را ذکر میکنیم: از امام صادق روایت شده: هیچ امامی نمیمیرد مگر اینکه خداوند به او خبر میدهد که به چه کسی وصیت نماید[۳۷۷] .
و در روایتی آمده: هیچ عالمی از ما فوت نکرده تا اینکه خداوند به او میگوید که به چه کسی وصیت کند[۳۷۸] .
و در روایت دیگری آمده: هیچ مردی از ما نمیمیرد تا اینکه ولیعهد خودش را معرفی ننماید[۳۷۹] .
و در دیگری: به درستی امام، امام پس از خودش را میشناسد و به او وصیت مینماید[۳۸۰] .
و در روایت دیگری آمده: امام نمیمیرد تا نداند که چه کسی پس از او امام است[۳۸۱] ... و غیر این روایات[۳۸۲] .
پس (در مقابل این همه روایات) قول آنها که میگویند: نص وجود دارد، کجا است؟!
بسیاری از یاران امام به امام قائم جاهل بودهاند، برخی از آنها گفتهاند: امام قائم فرزند او (صادق) است و برخی گمان کردهاند: امام قائم خود او است، اینک برخی از این روایات که نیازی به توضیح ندارند.
از داود رقی روایت شده که گفت: به ابیعبدالله گفتم: فدایت شوم این مسئله (امام قائم) خیلی بر ما طولانی شده تا اینکه دلهای ما به تنگ آمده و از غم و اندوه مردهایم؟ گفت: این مسئله ناامید کنندهتر و اندوهگینتر است از آنچه که میدانی. منادی از آسمان به اسم قائم و نام پدر او ندا میدهد. گفتم: فدایت شوم نام او چیست؟ گفت: نام او نام پیامبر و نام پدر او نام وصیاش است[۳۸۳] .
فکر نمیکنم که تحریف واقع در این روایت بر تو مخفی باشد که در جای خود آن را بیان خواهیم کرد.
تعجب اینجا است این شخص مورد بحث (یعنی رقی) منتظر صاحب زمان است و جاهل به امام زمان خودش میباشد. شیعه روایت کردهاند که گفته: به ابیالحسن موسی گفتم: عمرم به پایان رسیده و استخوانهایم ضعیف شدهاند، من از پدرت سؤال کردم به من خبر داد که تو امام هستی و تو به من خبر بده که چه کسی پس از تو امام است؟ گفت: این ابوالحسن رضا امام است. و در روایت دیگری آمده: گفت: به ابو ابراهیم عرض کردم: فدایت شوم، عمرم به پایان رسیده، دستم بگیر و از آتش جهنم رستگارم کن. به فرزندش ابیالحسن اشاره نمود و گفت: این پس از من صاحب و امام شما است[۳۸۴] .
آیا قبل از آن، مسیر و سرنوشت او آتش جهنم بود؟
از یزید بن حازم روایت شده که گفت: از کوفه خارج شدم و هنگامی که وارد مدینه شدم، خدمت ابیعبدالله رسیدم و سلام کردم. از من پرسید: آیا کسی را به همراه داشتید؟ گفتم: بلی، مردی از معتزله را به همراه داشتم. گفت: قائل به امامت کیست؟ گفتم: گمان میکند که محمد بن عبدالله بن حسن قائم است و دلیل او این است که میگوید: نام او نام پیامبر و نام پدرش نام پدر پیامبر است. در جوابش گفتم: اگر نام و نام پدر دلیل باشد اینک در میان فرزندان حسین محمد بن عبدالله بن علی وجود دارد. گفت: این محمد بن عبدالله بن علی مادرش کنیز است و فرزند مهیره است. ابوعبدالله به من گفت: در جواب او چی گفتی؟ گفتم: هیچی نداشتم تا بر او ردّ دهم. گفت: کاش میدانستید که قائم آل محمد فرزند کنیز است[۳۸۵] .
شاید در خلال این روایت - با وجود آن نکاتی که در آن وجود دارد - از تحریف روایت گذشته، مطلع شدهاید.
در روایتی طولانی از سید بن محمد حمیری گزارش شده که میگوید: به جعفر صادق بن محمد گفتم: ای فرزند رسول خدا! درباره غیبت اخباری از اجداد تو برای ما روایت شدهاند که صحیح نیز میباشند، حال به من خبر ده که غیبت برای چه کسی واقع میشود و کیست که غائب میشود؟ گفت: به ششمین نفر از فرزندان من و به دوازدههمین از ائمه هدایتگرِ پس از رسول خدا جواقع میشود، اولین آنها علی بن ابی طالب و آخرین آنها قائم به حق است[۳۸۶] .
از ابوبصیر روایت شده که گفت: به ابوعبدالله گفتم: فدایت شوم، میخواهم سینهات را لمس کنم و دستم را روی سینهات قرار دهم. گفت: لمس کن. پس وقتی سینه و شانههای او را لمس کردم، گفت: ای ابومحمد! چرا چنین میکنید؟ گفتم: فدایت شوم، از پدرت شنیدهام که میگفت: امام قائم، سینۀ وسیع و شانههای وسیع دارد و میان شانههایش پهن است[۳۸۷] .
آیا بدون لمس امام را نمیشناخت؟ و یا اینکه میان شانههای امام را اندازه میگرفت؟!.
و در روایتی آمده که گفت: به ابوعبدالله عرض کردم: ای فرزند رسول خدا ج! قائم شما اهل بیت کیست؟ گفت: ای ابوبصیر! از میان نسل پنجم فرزندم موسی است[۳۸۸] .
این سؤال از طرف ابوبصیر غریب نیست؛ حتی شیعه روایت کردهاند که امام باقر از او سؤال کرد: آیا امامت را شناختهای؟ گفت: آری به خدا قسم پیش از اینکه از کوفه خارج شوم، او را شناختم. امام باقر گفت: پس همین برای تو کافی است[۳۸۹] .
در این روایت آخر، خوب تأمل و دقت کن تا منبع اینگونه اعتقادات را بشناسید، همانا ابیبصیر نزد ائمه و شیعه از جایگاه بزرگی برخوردار میباشد.
از عبدالله بن عطا روایت شده که گفت: به ابوجعفر گفتم: شیعیان تو در عراق بسیار هستند، به خدا قسم در میان اهل بیت هیچ کسی به مانند تو نیست، پس چرا خارج نمیشوید؟ گفت: ای عبدالله! مردمان فرومایه درون تو را پر کردهاند، به خدا قسم من صاحب و امام شما نیستم. گفتم: پس صاحب و امام ما چه کسی است؟ گفت: بنگرید ولادت چه کسی بر مردم مخفی و پوشیده است، پس او صاحب و امام شما است[۳۹۰] .
از شعیب بن ابیحمزه روایت شده که گفت: خدمت ابیعبدالله رسیدم، خطاب به او عرض کردم: آیا صاحب این امر (امامت) شما هستید؟ گفت: خیر. گفتم: پس باید فرزندت باشد؟ گفت: خیر. گفتم: لابد نوهات است؟ گفت: خیر. گفتم: پس حتما فرزند نوهات است. گفت: خیر[۳۹۱] .
میگویم: شاید آن چیزی که مسئلۀ امام قائم را بر یاران امام و یاران پدرش مخفی و پوشیده نگه داشته تا اینکه برخی گمان کردهاند که امام را درمییابند و یا گمان کرداند که قائم، باقر یا صادق است، روایات آتی باشد.
از خلّاد بن قصار روایت شده که گفت: از ابوعبدالله سؤال شد: آیا فرزند شما قائم است؟ گفت: خیر. اگر او را درمییافتم و به خدمت او میرسیدم، تمام روزهای زندگیم را صرف خدمت او میکردم[۳۹۲] .
چنان که شما میدانید، (با توجه به روایت گذشته) یاران ابوعبدالله نیز میدانستند که کسی نمیتواند به امامت برسد تا اینکه امام قبلی نمیرد، پس وجود امام مقتضی بطلان امام بعدی است چه رسد به اینکه (ابوعبدالله) برای دریافتن قائم به بیشتر از یک قرن نیاز دارد، زیرا صادق متوفی سال ۱۴۸ هجری است.
و به گمان شیعه امام قائم در سال ۲۵۶ هجری متولد شده است.
از ابوبصیر روایت شده که گوید: ابوعبدالله گفت: باید هر یک از شما خود را برای خروج امام قائم، آماده کند، اگر چه با آماده کردن یک تیر نیز باشد. هر یک از شما اگر چنین قصدی داشته باشد، امیدوارم که خداوند ﻷعمری طولانی را به او بدهد تا قائم را درمییابد و از اعوان و یاوران او میباشد[۳۹۳] .
از باقر روایت شده: هر یک از شما اگر قائم ما را دریافت نمود، باید هنگام دیدن بگوید: السلام علیکم یا اهل بیت النبوة، سلام بر شما ای آل بیت پیامبر و ای معدن علم و ای مکان رسالت[۳۹۴] .
از مفضل بن عمر روایت شده که گوید: ابوعبدالله فرمود: ای مفضل! شما و چهل و چهار نفر دیگر همراه و یاور قائم هستید[۳۹۵] .
و نیز روایت شده: در مورد قائم و دوستانی که جان داده بودند و در قید حیاتشان منتظر قائم بودند، صحبت میکردیم که ابوعبدالله به ما گفت: هرگاه قائم ظهور نماید، بر سر قبر انسان مؤمن میآیند و به او گفته میشود: ای فلان! امامت ظهور کرده، اگر میخواهی به او ملحق شوی، ملحق شو[۳۹۶] .
از صفوان بن مهران روایت شده که گفت: از امام صادق سؤال شد: ای فرزند رسول خدا ج! مهدی از کدام یک از نوادگان تو است؟ گفت: نسل پنجم از فرزندان امام هفتم است[۳۹۷] .
و نیز از او روایت شده: هرگاه سه اسم - محمد و علی و حسن- پشت سر هم جمع شدند، چهارم آنها امام قائم است[۳۹۸] .
نمیدانم که این همه معمّی به خاطر چیست! شاید این روایات بیانگر آن باشند که جائز است، سؤال کسی را جواب داد که میپرسد - مثلا - ماه رمضان کدام است؟ به او گفته شود: هرگاه سه ماه جمادی الأخر و رجب و شعبان متوالی شدند، ماه چهارم رمضان است. و یا اینکه ماه رمضان در میان دو ماه است که به حرف شین شروع میشوند... و همچنین.
به هر حال، به ذکر این چند مثال از یاران امام اکتفاء میکنیم و به بحث موضعگیری آل بیت او در مقابل نص میپردازیم:
اینک عیسی بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابیطالب به امام صادق میگوید: -چنان که شیعه روایت کردهاند- اگر شما فوت کردید که از خداوند میخواهم آن روز را به من نشان ندهد، به چه کسی اقتداء کنم و چه کسی را امام خودم قرار دهم؟ به موسی اشاره نمود. به او گفتم: اگر او رفت، به چه کسی؟ گفت: به فرزند او. گفتم: اگر فرزند او نیز رفت و فوت کرد و برادر بزرگ و فرزند کوچکی را پس از خود جا گذاشت، به کدام یک اقتداء کنم و چه کسی را امام خودم قرار دهم؟ گفت: به فرزند او، سپس همین طور تا به همیشه. گفتم: اگر من او را نشناختم و مکان او را نیافتم، چکار کنم؟ گفت: بگو: خداوندا! من ولایت آن کسی را که باقی ماندهاند از حجتهای تو از فرزندان امام گذشته، قبول میکنم که این برای تو کافی است[۳۹۹] .
حال سؤال اینجا است: مگر -چنان که بیان شد- ائمه نام برده نشده بودند؟
و یکی دیگر: که علی بن عمر بن علی است از او سؤال میکند: فدایت شوم، پس از تو به چه کسی پناه ببریم و مردم به چه کسی پناه ببرند؟
گفت: به صاحب این دو پیراهن زرد رنگ که در این در وارد میشود. طولی نکشید دو تا دست که در را گرفته بودند، وارد شدند تا اینکه در را باز کردند، ناگهان ابوابراهیم موسی بن جعفر وارد شد. در آن هنگام هنوز بچۀ کوچکی بود که دو تا پیراهن زرد رنگ را پوشیده بود[۴۰۰] .
مسئله به آنچه ذکر شد، خاتمه پیدا نمیکند، بلکه این را هم بخوان: از صادق چنین روایت شده: تعجب است که عبدالله بن حسن بن حسن میگوید: کسی که گمان کند که علی بن ابیطالب امام نبوده و یا در امامت او متردد باشد، کسی که همچنین گمانی ببرد نه امام راستگو بوده و نه پدرش امام بوده است[۴۰۱] .
[۳۷۱] علل الشرایع: (۲۰۶)، الکافی: (۱/۴۶۴)، إثبات الهداة: (۱/۴۵۲، ۵۲۰، ۶۱۸، ۶۷۱)، البحار: (۲۵/۲۵۴) (۴۳/۲۴۵)، نورالثقلین: (۵/۱۲، ۱۳) الإمامة والتبصرة: (۱۸۱)، باز هم نگاه کن کمالالدین: (۳۸۲، ۳۸۳)، البحار: (۲۵/۲۶۰) (۴۴/۲۲۱)، علل الشرایع: (۲۰۵)، امالی الطوسی: (۳۲۵)، إثبات الهداة: (۱/۵۵۹). [۳۷۲] علل الشرایع: (۲۰۹)، إثبات الهداة: (۱/۵۲۰، ۵۴۲) (۳/۹۴)، کمالالدین: (۳۸۳)، البحار: (۲۵/۲۵۸)، نورالثقلین: (۳۴۱، ۳۷۶). [۳۷۳] علل الشرایع (۲۰۸)، إثبات الهداة: (۱/۵۴۱)، البحار: (۲۳/۷۰) (۲۴/۱۷۷) (۲۵/۲۶۰، ۲۶۱)، عیون الأخبار: (۲/۸۸)، کمالالدین: (۳۳۶)، معانی الأخبار: (۲/۸۸)، الخصال: (۱۴۶)، نور الثقلین: (۳/۴۲۰) (۴/۵۹۷). [۳۷۴] کفایة الأثر: (۳۴)، البحار: (۳۶/۴۰۵). [۳۷۵] البرهان: (۱/۱۸۴، ۴۸۳)، البحار: (۳۵/۱۸۸). [۳۷۶] کمالالدین: (۱۲۹)، البحار: (۲۵/۱۰۷)، إثبات الهداة: (۱/۱۰۹). [۳۷۷] البصائر: (۴۷۳)، البحار: (۲۵/۱۰۷)، اثبات الهداة: (۱/۱۰۹). [۳۷۸] البصائر: (۴۷۳)، البحار: (۲۳/۷۳). [۳۷۹] البصائر: (۴۷۴)، البحار: (۲۳/۷۳). [۳۸۰] منابع قبلی. [۳۸۱] منابع قبلی. [۳۸۲] برای آگاهی بیشتر نگاه کن: البصائر: باب: ائمه میدانند پیش از مرگ به چه کسی وصیت نمایند و خداوند به او یاد میدهد که در مورد آن (۴) روایت آمده، و باب: درباره امام که پیش از مرگ میداند چه کسی امام پس از خودش است که در مورد آن (۷) روایت آمده. [۳۸۳] غیبة النعمانی: (۱۲۰)، البحار: (۵۱/۳۸). [۳۸۴] الکافي: (۱/۳۱۲)، غیبتة الطوسی: (۲۵)، إعلام الوری: (۳۰۴)، عیون الأخبار: (۱/۳۳). [۳۸۵] غیبة النعمانی: (۱۵۲)، البحار: (۵۱/۴۲). [۳۸۶] کمالالدین: (۴۳)، البحار: (۵۱/۱۴۵)، إثبات الهداة: (۱/۴۹۴)، إعلام الوری: (۲۷۹)، منتخب الأثر: (۲۱۵، ۲۵۶). [۳۸۷] البصائر: (۱۸۹)، البحار: (۵۲/۳۱۹). [۳۸۸] کمالالدین: (۳۲۱)، البحار: (۵۱/۱۴۶)، منتخب الأثر: (۲۴۰). [۳۸۹] الکافي: (۱/۱۸۵). [۳۹۰] کمالالدین: (۳۰۵)، البحار: (۵۱/۳۴، ۱۳۸)، منتخب الأثر: (۲۸۸)، إعلام الوری: (۴۰۲)، غیبتة النعمانی: (۱۱۱). [۳۹۱] الکافی: (۱/۳۴۱)، غیبة النعمانی: (۱۲۴)، البحار: (۵۱/۳۹)، منتخب الأثر: (۲۴۹). [۳۹۲] غیبة النعمانی: (۱۶۴)، البحار: (۵۱/۱۴۸). [۳۹۳] غیبة النعمانی: (۲۱۹)، البحار: (۵۲/۳۶۶). [۳۹۴] غیبة الطوسی: (۲۸۲)، البحار: (۵۲/۳۳۱). [۳۹۵] إثبات الهداة: (۳/۵۷۳). [۳۹۶] غیبة الطوسی: (۲۹۱)، إثبات الهداة: (۳/۵۱۵)، البحار: (۵۳/۹۱). [۳۹۷] کمالالدین: (۳۱۳)، البحار: (۵۱/۱۴۳). [۳۹۸] کمالالدین: (۳۱۴)، غیبة النعمانی: (۱۲۲)، البحار: (۵۱/۳۸، ۱۴۳۲، ۱۵۸)، إثبات الهداة: (۱/۶۵۵) (۳/۴۷۰). [۳۹۹] کمالالدین: (۳۸۲)، إعلام الوری: (۲۸۸)، الإرشاد: (۳۰۹)، الکافی: (۱/۲۸۶، ۳۰۹)، البحار: (۲۵/۲۵۶) (۲۷/۲۹۷) (۴۸/۱۶) (۵۲/۱۴۸) إثبات الهداة: (۱/۸۵) (۳/۱۵۶، ۱۵۷). [۴۰۰] الإرشاد: (۳۰۹)، غیبة النعمانی: (۱۷۸)، البحار: (۴۸/۲۰)، الکافی: (۱/۳۰۸)، إثبات الهداة: (۳/۱۵۷)، إعلام الوری: (۲۹۰). [۴۰۱] البحار: (۲۶/۴۲) (۴۷/۲۷۱).