صحابهشو نص
قبل از اینکه شروع به ذکر احوال بقیۀ ائمه و یارانشان بکنیم، لازم میدانم دانش کمی در مورد صحابه و مسألۀ نص بر امیرالمؤمنین ـ رضوانالله علیهم اجمعین ـ را ذکر نمایم، آن صحابههایی که از ابتدای دعوت همراه پیامبر جبودهاند، با او نشستهاند و در جنگها و غزوات با او مشارکت نمودهاند، و دخترانش را به عقد ازدواج آنان درآورده، و با دختران آنها ازدواج نموده، و هیچ مسألهای دینی که آنان را به خداوند نزدیک کند، باقی نگذاشته مگر اینکه در مورد آن به آنها خبر داده است، و هیچ امری که آنان را داخل دوزخ کند، نمانده مگر اینکه آنان را از آن باز داشته است تا آنجا که برای آنها بیان نموده در هنگام داخل شدن به توالت کدام پا را وارد کنند و با کدام پا خارج شوند، چه برسد به بزرگترین ارکان اسلام و ایمان؛ و صرف نظر از بزرگترین ارکان که به گمان شیعه علت فرض شدن سایر ارکان است که امامت میباشد
مسألهای به همین مهمی ممکن نیست بر کسانی که همچون سایه همراه پیامبر جبودهاند، مخفی بماند؛ چگونه پوشیده میماند؟ در حالیکه شیعه از امام باقر در مورد آیۀ ۲۸ محمد روایت کردهاند که میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٢٨﴾[محمد: ۲۸] .
«این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است كه آنان بدنبال چیزی میروند كه خدای را بر سر خشم میآورد، و از چیزی كه موجب خوشنودی او است بدشان میآید، و لذا خداوند كارهای (نیك) ایشان را باطل و بیسود میگرداند».
که گفته از علی بدشان آمد در حالیکه خداوند در روز بدر و حنین و روز بطن نخلة و روز ترویه و روز عرفه به ولایت و دوستی او امر کرده بود، در حجی که رسول الله جدر جحفه و خم از آن بازداشته شد، پانزده آیه در مورد ولایت علی سنازل شد[۲۲۶] .
و باز هم از امام باقر در مورد آیهی۱ سورۀ مائده روایت شده که میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ﴾[المائدة: ۱] .
«ای مؤمنان! به پیمانها و قراردادها وفا كنید».
گفته: رسول خدا جبرای علی عهد گرفته و در ده مورد برای علی از یارانش عهد و پیمان گرفته بود، سپس آیهی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ﴾[المائدة: ۱] .
نازل شد، یعنی: آن پیمانی که برای علی! بستهاید[۲۲۷] .
بدون شک اینکه بگوییم با وجود این همه روایاتی که ذکر کردیم خواه دو روایت قبلی یا همه روایات باب مذکور، باز نص از صحابه پوشیده و مخفی بوده است، این امری کاملا منتفی و خیلی بعید است.
اینک شیعه چیزی را از همسران رسول الله جـ رضی الله عنهن اجمعین ـ که نزدیکترین کسان و ملازمان همیشگی رسول الله ج هستند، روایت میکنند که بر مقصود مورد نظر یعنی غیبت نص دلالت مینماید و این در صورتی است که نصی وجود داشته باشد. شیعه ذکر کردهاند که جبرئیل به محمد جگفت: ای محمد! به درستی سرانجامِ تو به پروردگار و بهشت او نزدیک شده است و خداوند به تو امر میکند که علیبن ابیطالب را پس از خودت برای امتت منصوب کنید و از او عهد بگیری. ایشان خلیفه و کسی است که سرپرستی امتت را بدست میگیرد، و خداوند به تو دستور میدهد که آنچه را به تو تعلیم نموده به او تعلیم نمایی، و تمام آنچه را که به تو حفظ نمود و نزد تو به امانت گذاشته به او بسپاری، به درستی که او امین و درستکار است. ای محمد! در میان بندگانم تو را به پیامبری برگزیدم و علی را برای وصی تو انتخاب نمودم. از اینرو پیامبر جروزی علی را نزد خود خواند و تمام آن روز و شب با او خلوت نمود و تمام آن علم و حکمتی که خداوند به او داده بود نزد او به امانت گذاشت و آنچه را جبرئیل گفته بود به او معرفی کرد و آن روز نوبت عایشه لبود. عایشه لفرمود: ای رسول خدا! خلوت تو با علی از ابتدای امروز به درازا کشید. پیامبر ساز عایشه لروی گرداند. عایشه لفرمود: چرا برای انجام کاری از من رویگردان میشوی که شاید به صلاح من باشد؟.
پیامبر جفرمود: به خدا قسم راست گفتی، زیرا این کاری است به صلاح هر کسی که خداوند او را به قبول نمودن و ایمان به آن خوشبخت نماید و خداوند به من دستور داده که تمام مردم را به آن دعوت کنم، و هنگامی که آن را در میان مردم ابلاغ نمودم تو ای عایشه! آن را خواهی دانست. عایشه فرمود: چرا حالا دربارۀ آن به من خبر نمیدهی تا به عمل نمودن به آن پیشقدم باشم و آنچه را که به صلاح است، بگیرم؟
پیامبر جفرمود: بعداً دربارۀ آن به تو خبر میدهم و آن را نگهدار تا به من دستور داده میشود که در میان تمام مردم ابلاغ کنم و اگر آن را حفظ کنید، خداوند در دنیا و آخرت تو را حفظ میکند و این به خاطر پیشی گرفتن به سوی ایمان به خدا و رسولش برای تو فضیلت محسوب میشود... تا اینکه فرمود: خداوند به من خبر داده که عمرم تمام شده است و به من دستور داده که علی را برای مردم منصوب نمایم و او را در میان مردم امام و خلیفه قرار دهم، چنان که پیامبران پیش از من اوصیای خودشان را خلیفه قرار دادهاند[۲۲۸] .
خواننده این روایت پی خواهد برد که آن، مربوط به آخرین روزهای زندگی آنحضرت جمیباشد، با وجود آن، این همه برهمزدگی را در نص میبینی، و در این روایت بطلان آنچه را که در نصوص قبلی ذکر شده، گیرت میآید و این امری است که در هر روایت جدیدی برای تو واضح و روشن میگردد به طوری که مرا از نوشتن تعلیق بر آن بینیاز میسازد.
مسأله امسلمه لنیز چنین است که گفتهاند: رسول الله جنامهای را به او داده و به او گفته: از میان کسانی که بعد از من امر خلافت را بر عهده میگیرند، هر کسی این نامه را از تو خواست، آن را به او بده. سپس امسلمه ل ابوبکر و عمر و عثمان شرا ذکر کرد که آنها نامه را از او نخواستهاند، سپس ام سلمه لگفت: هنگامی که به حضرت علی بیعت داده شد، از روی منبر پایین آمد و به من گفت: ای ام سلمه! آن نامهای که رسول الله جبه تو داده است، برای من بیاور. ام سلمه گفت: تو صاحب آن نامه هستی؟ حضرت علی سفرمود: بلی. ام سلمهلمیگوید: من نامه را به او دادم. گفته شد: در آن نامه چیزی وجود داشت. گفت: به جز برپایی قیامت همه چیز در آن نامه نوشته شده بود[۲۲۹] .
و در روایتی آمده: ام سلمه لگفته: رسول الله جنامهای به من داد و فرمود: این نامه را نگه دار؛ هر گاه دیدی که امیرالمؤمنین روی منبر رفت و آمد این نامه را از تو خواست، آن را به او بده. پس هنگامی که رسول الله جفوت کرد، ابوبکر بالای منبر رفت و منتظر بودم که بیاید نامه را درخواست کند، اما نیامد و هنگامی ابوبکر فوت کرد، عمر بالای منبر رفت و منتظر بودم که بیاید از من نامه را درخواست کند. او هم نیامد و نامه را درخواست نکرد و هنگامی که عمر فوت کرد، عثمان بالای منبر رفت و منتظر ایشان بودم که نامه را درخواست کند، اما او هم درخواست نکرد... تا آخر روایت[۲۳۰] و روایتهای دیگری[۲۳۱] .
و حال انسبن مالک س که از ابتدای هجرت پیامبر جبه مدینه تا هنگام وفاتش به او خدمت میکرد، همینطور است.
شیعه از او روایت کردهاند که گفته: پیامبر جدر خانۀ امحبیبه لدختر ابوسفیان بود، فرمود: ای ام حبیبه! تو برو بیرون که ما کاری داریم. سپس پیامبر جآب وضو را درخواست کرد، وضو گرفت و سپس فرمود: اولین کسی که در این در وارد میشود، امیرالمؤمنین و سرور عرب و بهترین وصیتشدگان و بهترین مردمان در حق مردم است. انسسگفت: شروع کردم و میگفتم: خداوندا! آن کس که وارد میشود، مردی از میان انصار باشد. انسسگفت: علی وارد شد و راه رفت تا اینکه در کنار رسول الله جنشست. پیامبر جروی مبارکش را مسح کرد و سپس به دست مبارکش روی علی را مسح نمود. علی فرمود: ای رسول خدا! چه خبر است؟ پیامبر جفرمود: تو پس از من رسالت من را ابلاغ میکنی و به جای من آن را ادا میکنی و صدای من را به مردم میرسانی و به مردم آنچه را از کتاب خدا نمیدانند تعلیم میکنید[۲۳۲] .
و در روایتی آمده که رسول الله جپرسید: این چه کسی است؟ گفتم علی، پیامبر جبلند شد و او را در آغوش گرفت. سپس عرق صورتش را به صورت علی میمالید و عرق صورت علی را به صورت خودش میمالید. علی فرمود: کاری کردی که پیشتر نکرده بودی. پیامبر جفرمود: چه چیزی من را از این کار باز بدارد در حالیکه تو امانت دین را به جای من ادا میکنی و صدای من را به دیگران میرسانی، و برای مردم پس از من بیان میکنی آنچه را که در آن اختلاف دارند[۲۳۳] .
کی این کار از روش رسول الله جمیباشد؟
لااقل این قصه اگر فرض کنیم که رخ داده است، باید در اواخر سال هفتم هجری یا پس از آن بوده باشد، چرا که آمدن امالمؤمنین حبیبه لرمله دختر ابیسفیان سبه مدینه در ذیالحجة همان سال بوده است. زیرا او همراه همسرش عبداللهبن حجش به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله مرتد شد و به دین نصرانیت در آمد. سپس پیامبر جبه سوی نجاشی فرستاد تا او را برایش خواستگاری کند... تا آخر قصه.
محل شاهد ما بیاطلاعی انس بن مالک سبه امامت علی بن ابیطالب ساست، در حالی که هفت سال است در خدمت رسول الله جمیباشد، زیرا از خدا خواست آن مرد که قرار است از در وارد شود، مردی از انصار و خویشاوندانش باشد.
عجایبتر قول رسول الله جبه علی ساست که فرمود: تو رسالت من را پس از من تبلیغ میکنی و امانت دین را به جای من ادا میکنی که این نشان میدهد تا آن هنگام علیبن ابیطالب سبه این مسأله جاهل و بیاطلاع بوده است.
از همه شگفتناکتر اینکه پیامبر جاز ذکر نام امیر المومنین صرفنظر نمود و ابهام را به خرج داد، در حالی که با توجه به روایتهای ذکر شده نام او را میدانست و از شخص مورد نظرش اطلاع و آگاهی کافی را در دست داشتند، لذا شایستهتر آن بود که بگوید: نخستین کسی که از این در وارد میشود، امیرالمومنین علی بن ابیطالب است، یا اینکه از آن اطلاع نداشته است که قسمت اخیر آن روایت نیز بر آن دلالت مینماید، چنانکه خطاب به انس گفت: ای انس! او چه کسی است که وارد شد؟ علی رغم اینکه گفته بود: نخستین کسی که از این در وارد میشود، امیر المومنین است.
اینک شیعه روایت میکنند که پسر عموی پیامبر جعبداللهبن عباس ببه خانه پیامبر جرفت و دید که حسن روی شانه پیامبر جقرار داشت و حسین بر روی ران مبارکش نشسته بود و آنان را میبوسید و میفرمود: «اللهم وال من والاهما وعاد من عاداهما» «خداوندا! دوست بدار کسی را که آنان را دوست میدارد و دشمنی کن با کسی که با آنان دشمنی میکند».
سپس پیامبر جفرمود: ای ابن عباس! برای من چنان است که او را میبینم در حالی که موهای سفیدش خونآلوده شده است و خداوند را میخواند اما جواب داده نمیشود و طلب یاری و کمک میکند اما کمکی به او نمیرسد. گفتم: ای رسول خدا! چه کسی این کار را میکند؟
فرمود: انسانهای شرور و بد امتم که از خداوند ﻷمیخواهم شفاعت من را نصیب آنها نگرداند. سپس فرمود: ای ابن عباس! کسی که او را زیارت کند و حق او را بشناسد، خداوند متعال هزار بار حج و عمره را برای او حساب میکند. آگاه باشید هر کسی او را زیارت کند به درستی مانند آن است که من را زیارت کرده باشد، و هرکسی من را زیارت کند، مانند این است که خدا را زیارت کرده باشد، و حق زائر بر خداوند آن است که به آتش جهنم او را عذاب ندهد و اجابت دعا در زیر قبۀ ایشان است و شفا در خاک قبر او است و امامان از فرزندان او هستند گفتم: ای رسول خدا! پس از تو ائمه چند نفر میباشند؟ فرمود: به تعداد حواری عیسی و نوادگان موسی و نقباء و سرپرستان بنیاسرائیل. گفتم: ای رسول خدا! چند نفر بودند؟ فرمود دوازده نفر بودند و ائمه پس از من نیز دوازده نفر میباشند. اولین آنها علیبن ابیطالب است و پس از او دو نوهام حسن و حسین هستند. هرگاه زمان حسین سپری شد، فرزند او علی و سپس فرزند او محمد و هرگاه زمان محمد به پایان رسید، فرزند ایشان جعفر و سپس فرزند او موسی و بعد فرزند او علی و هرگاه زمان علی سپری شد فرزند او محمد و سپس فرزند او علی و بعد فرزند او حسن و سپس حجت و امام زمان سر میرسد. ابن عباس بگوید: گفتم: ای رسول خدا! این نامها را تاکنون نشنیدهام. پیامبر جبه من فرمود: آنان امامان پس از من هستند[۲۳۴] .
تولد ابن عباس بدر درۀ بنیهاشم سه سال قبل از هجرت بوده و در سال هشتم هجری پس از فتح مکه به خانۀ هجرتش انتقال یافت و این به این معنی است که ابن عباس بتقریباً سی ماه همراه پیامبر جبوده است. پس بدون شک فرض میشود که این روایت در یکی از روزهای این ماههای آخر اتفاق یافته است.
با وجود این ببینید بیاطلاعی ابن عباس ببه مسأله امامت و ائمه را و تعجب او به این نامها که تاکنون نشنیده است، ابن عباس کدام است، ابن عباس از نزدیکان رسول جاست.
بلکه ابن عباس برا میبینیم به گمان شیعه که در مریضی فوت رسول الله جاز پیامبر جسؤال میکند که ای رسول خدا! به خدا پناه میبریم اگر فوت تو اتفاق افتد این امر پس از تو به چه کسی واگذار میشود؟ پیامبر جبه علی ساشاره کرد و فرمود: به این واگذار میشود. به درستی او با حق است و حق با او است، سپس پس از او یازده امام هستند که اطاعت آنها همانند اطاعت از من واجب است[۲۳۵] . کتابهای شیعه پر از روایت شبیه به این روایت از ابن عباسب هستند[۲۳۶] .
شأن و مسأله عبدالله بن مسعود سکه از سابقین اولین است، بلکه جزء اولین کسانی است که مسلمان شدهاند مانند ابن عباس ب است که محال است چیزی از مسأله امامت از او پوشیده و مخفی باشد در حالیکه او را میبینیم در این مورد اختلاف چندانی با ابن عباس بندارد.
به عنوان مثال در این روایت بیاندیش که بدون شک این روایت بیست سال پس از مبعث رسول الله جرخ داده است، زیرا عبارات آن به نزدیک شدن اجل رسول الله جاشاره میکنند؛ ابن مسعود سگوید: هنگامی که رسول خدا جاز حجة الوداع بازگشت به من گفت: ای ابن مسعود! اجل من نزدیک شده است، پس از من چه کسی برای تو میماند؟ من نیز مردی پس از دیگری را برای او ذکر میکردم. پیامبر جگریست و سپس فرمود: زنان نوحهخوان برای تو گریهکنند ای ابن مسعود! پس علیبن ابیطالب کجاست؟ چرا او را پیش از همۀ مردم ذکر نمیکنی[۲۳۷] .
و در روایتی آمده: پیامبر به من گفت: ای ابن مسعود! مرگ من اعلام شده است. گفتم: ای رسول خدا! کسی را خلیفه قرار بده. فرمود: چه کسی؟ گفتم: ابوبکر را. پیامبر جاز من روی گرداند و سپس فرمود: ای ابن مسعود! مرگ من اعلام شده است. گفتم: خلیفهای برای خودت انتخاب کن. فرمود: چه کسی را انتخاب کنم؟ گفتم عمر را. پیامبر جاز من روی گرداند. فرمود: ای ابن مسعود! مرگ من اعلام شده است. گفتم: ای رسول خدا! کسی را خلیفه قرار بده. فرمود: چه کسی؟ گفتم: علی را. فرمود: اما اگر او را اطاعت کنند، همگی داخل بهشت میشوند[۲۳۸] .
باز هم شیعه از ابن مسعود سروایت میکنند که گوید: گفتم: ای رسول خدا! هرگاه تو فوت کردی چه کسی تو را غسل کند؟ فرمود: هر پیامبری توسط وصیاش غسل داده میشود. گفتم: ای رسول خدا! وصی تو چه کسی است؟ فرمود: علیبن ابیطالب است[۲۳۹] .
اینک صحابی دیگر که او جابربن عبدالله انصاری است به اضافه آنچه که در اول باب از او روایت کردیم، در اینجا روایت دیگری را از او نقل میکنیم که شیعه از او روایت کردهاند. رسول الله ج از خداوند روایت میکند که خداوند فرموده: کسی که گواهی ندهد که به جز من اله و معبود دیگری وجود ندارد، یا گواهی بدهد که محمد عبد و فرستاده من است، یا گواهی دهد که محمد عبد و فرستاده او است اما گواهی ندهد که علیبن ابیطالب سخلیفه تو است، یا گواهی بدهد که علیبن ابیطالب خلیفه تو است، اما گواهی ندهد که امامان از فرزندان او و حجت و برهان من هستند به درستی او نعمت من را انکار کرده و بزرگواری من را کوچک جلوه داده و کافر به آیات و کتابهای من شده است. اگر من را قصد کند او را منع میکنم و اگر از من درخواستی کند او را محروم میکنم، و اگر من را بخواند، ندای او را نمیشنوم، و اگر من را دعا کند دعای او را مستجاب نمیکنم، و اگر امید به من داشته باشد، او را مأیوس میکنم، و این جزا و پاداش من است برای او، و من برای بندگانم ظالم نیستم.
جابربن عبدالله سبه پا خواست و فرمود: ای رسول خدا ائمه از فرزندان علیبن ابیطالب چه کسانی هستند؟ روایت از این طولانیتر است و آنچه را که نیاز داشتیم ذکر کردیم[۲۴۰] .
و اینک ابوذر غفاری سمیگوید: یک روز ما چند نفر از یاران رسول الله در مسجد قبا نزد پیامبر جبودیم، ناگهان فرمود: ای گروه یارانم! به درستی هم اکنون از این در مردی نزد شما میآید که او امیرالمؤمنین و امام مسلمانان است. ابوذر گفت: یاران همگی نگاه کردند و من هم نگاه میکردم که ناگهان علیبن ابیطالب سوارد شد. پیامبر ج بلند شد و فرمود: این پس از من امام شما است[۲۴۱] . ذکر نام مسجد قبا تاریخ وقوع این روایت را برای شما ثابت میکند که پس از هجرت بوده است و ابوذر سجزء اولین کسانی است که مسلمان شدهاند، حتی از او روایت کردهاند که گفته من یک چهارم اسلام بودم، سه نفر پیش از من مسلمان شدهاند و من چهارمین نفر بودم. اینک به او گوش دهید که پس از سیزده سال میگوید: (من جزو آن صحابههایی بودم که به در نگاه میکردم تا ببینم که چه کسی وارد میشود) تا ابوذر سهمراه صحابه ببیند که این امیرالمؤمنین چه کسی است.
از انسبن مالک سروایت شده که گفته: پیامبر جنماز صبح را برای ما خواند و سپس رو به ما کرد و گفت: ای گروه اصحاب من! هر کس اهل بیت من را دوست داشته باشد با ما حشر میشود و هر کسی پس از خودم به اوصیای من دست بگیرد به درستی به دستگیرۀ محکمی دست گرفته است. ابوذر غفاری بلند شد و فرمود: ای رسول خدا! ائمه پس از تو چند نفر هستند؟ گفت: به تعداد سرپرستان بنیاسرائیل. گفت: همه آنان از اهل بیت تو هستند؟ گفت: همگی از خانوادۀ من هستند، نه نفر آنان از نوادگان حسین هستند و مهدی نهمین آنها است[۲۴۲] .
و در روایت دیگری که شیعه از انس سروایت کردهاند، گفت: نزد رسول الله جرفتم در مریضیای که در آن فوت کرد ـ روایت خیلی طولانی است ـ که در آن آمده که ابوذر غفاری سبه رسول خدا گفت: ای رسول خدا! ائمه پس از تو چند نفر هستند؟ گفت: به اندازه سرپرستان بنیاسرائیل[۲۴۳] .
این روایت آن ضربالمثل را به یاد ما میآورد که گفته: «روز، گفتار شب را محو میسازد». زیرا شیعه -مانند کسی که فراموشی بدو دست داده- مسأله نماز صبح را در روایت سابق اظهار داشتهاند، اما خواننده عزیز فراموش نکنی که این روایت آخر، در مرض آخر حیاتش اتفاق افتاده است تا بدانید که این مسأله تا چه اندازه به تأخیر افتاده است.
شیعه روایت میکنند که سلمان از رسول خدا سؤال کرد: ای رسول خدا! هر پیامبری وصی داشته است، پس وصی تو چه کسی است؟ سلمان گفت: پیامبر جساکت ماند و جوابی به من نداد، وقتی که بعداً من را دید، صدایم زد و فرمود: ای سلمان! گفتم: لبیک و با شتاب به سوی او رفتم. فرمود: آیا میدانی که وصی موسی چه کسی بود؟ گفتم: یوشعبن نون. پیامبر جفرمود: یوشع ابن نون بود، زیرا او بهترین و عالمترین آنها بود. سپس فرمود: و من گواهی میدهم که امروز علی بهترین و عالمترین اصحاب است، پس او وصی و ولی و وارث من است[۲۴۴] .
و در روایتی آمده: ای رسول خدا! تو فرمودی هر کسی بمیرد و امام نداشته باشد مرگ او مرگی جاهلی است. سلمان پرسید: این امام چه کسی است؟ پیامبر جفرمود: ای سلمان! از اوصیای من است[۲۴۵] .
نمیدانم چگونه سلمان فارسی ساین حدیث را شنیده است و چگونه صحابه شبا وجود مهم بودن آن، این حدیث را در میان خود رد و بدل کردهاند و توسط آن امام را نشناختهاند؟ سپس موضوع برعکس میشود، شیعه روایت میکنند که رسول الله جاز سلمان سؤال کرد: ای سلمان! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر اینکه دوازده نقیب را برای او قرار داده است (یعنی سرپرست بر امت ـ مترجم). سلمان گوید: گفتم: ای رسول خدا! آن را در دو کتاب تورات و انجیل خواندهام. پیامبر جفرمود: ای سلمان! آیا دانستهاید که نقیبان و سرپرستان امتم دوازده تا هستند و خداوند آنان را برای امامت امتم انتخاب نموده است؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر میدانند[۲۴۶] .
نمیدانم که چگونه سلمان وارد شدن این عقیده را در تورات و انجیل تأکید میکند و سپس به بیاطلاعی از تعداد ائمه باقی میماند تا اینکه در مورد ائمه پس از ایشان میگوید خدا و رسولش بهتر میدانند؛ مگر سلمان ترس مرگ جاهلی را نداشته است؟ چگونه از کلمه خدا و رسولش بهتر میدانند، استفاده نموده است؟ و باز آیا جواب سؤال از تورات و انجیل یافت نشده است چنان که شیعه گمان میبرند؟ پیشتر این را ذکر کردهایم و بنا به قول سلمان فارسی سکه گفت: من این مسأله امامت را در دو کتاب ـ تورات و انجیل ـ شناختهام. شیعه روایات فراوانی را در بیان مسأله امامت و ائمه در کتابهای آسمانی آوردهاند و هر کسی که میخواهد در این مورد بیشتر بداند، باید در جاهایی که گمان میرود وجود دارند، جستجو کند؛ اما در اینجا تنها یک روایت را ذکر میکنیم که میگوید: نامهای ائمه در تورات ذکر شدهاند که عبارتند از: تقوبیت، قیذوا، دبیراً، مفسوراً، مسموعاً، دوموه، مثبو، هذار، یثمو، بطور، نوقس و قیدموا[۲۴۷] .
اکنون به مسأله سلمان فارسی سوغیبت نص از او برمیگردیم، چنانکه در روایت قبلی ذکر شد، سلمان گفت: من مسأله امامت و ائمه را در دو کتاب تورات و انجیل شناختهام، روایت ذیل را که با روایت قبلی هماهنگ است، ذکر میکنیم.
از علی سروایت شده که گفته: در خانه امسلمه لمن در خدمت پیامبر جبودم، ناگهان گروهی از یارانش وارد شدند که در میان آنها سلمان فارسی س، ابوذر، مقداد و عبدالرحمن بن عوف شوجود داشتند. سلمان گفت: ای رسول خدا! هر پیامبری وصی و دو نوه داشته است. پس وصی تو و دو نوهات چه کسانی هستند؟ پیامبر جمدتی سرش را پایین آورد و سپس فرمود: ای سلمان! خداوند چهار هزار پیامبر را فرستاده است و برای آنها چهار هزار وصی و هشت هزار نوه بوده است، سوگند به کسی که نفس من در دست او است، من بهترین انبیاء و وصی من بهترین اوصیا و نوههای من بهترینها هستند. سپس پیامبر جفرمود: ای سلمان! آیا میدانی وصی آدم چه کسی بوده است؟ سلمان گفت: خدا و رسولش بهتر میدانند. پیامبر جفرمود: ای أباعبدالله من به تو معرفی میکنم که چه کسی وصی آدم بوده است و تو از خانوادۀ ما هستی. به درستی آدم به فرزندش شیث وصیت نمود که وصی او شیث میباشد و شیث به فرزندش شبان وصیت نمود ـ سپس بقیه سلسله انبیا و اوصیا را ذکر نمود تا ا ینکه فرمود: ـ و من آن را به علی بن ابیطالب میسپارم. علی فرمود: ای رسول خدا! آیا در میان آنها انبیاء و اوصیای دیگری وجود داشتهاند؟ پیامبر فرمود: بلی بیشتر از آنکه به حساب بیایند. سپس فرمود: ای علی! من این امر را به تو واگذار میکنم و تو آن را به فرزندت حسن واگذار میکنی و حسن آن را به برادرش حسین واگذار میکند ـ سپس بقیه ائمه را ذکر کرد ـ سپس پیامبر جرو به ما کرد و با صدای بلند فرمود: مواظب باشید، مواظب باشید آنگاه که پنجمین فرزند از فرزند هفتم من مفقود میشود. علی فرمود: ای رسول خدا! حال او در دوران غیبت و مفقود شدن چطور است؟ روایت طولانی است و آنچه را مورد نیاز بود، ذکر کردیم[۲۴۸] .
این روایت ـ چنانکه میدانی ـ در خانه ام سلمه لروی داده است و پیامبر جدر شوال سال چهارم هجری با ام سلمه لازدواج کرده ا ست، چگونه ممکن است مسأله با این همه اهمیت که در مقدمه ذکر کردیم تا سال هفدهم بعثت در میان صحابه شایع و مشهور نبوده است و علیرغم گذشت بیشتر از چهار سال از مسلمان شدن سلمان س، چرا سلمان هم اکنون سؤال میکند و ما به یقین میدانیم که سلمان ساز عدد رکعات نماز مغرب و یا اینکه در چه وقت روزه ماه رمضان فرض شده است، سؤال نکرده است، زیرا اینگونه مسائل جز ضروریات دین و ارکان آن میباشند، اما سؤال اینجا است که ما نمیدانیم علت جهل و بیاطلاعی سلمان را به مهمترین ارکان اسلام، آن رکنی که دو صد و بیست بار به معراج رفت ـ به گمان شیعه ـ بیشتر از ارکان دیگر دین اسلام به مسأله امامت وصیت شده است.
و سؤالات علی سرا همچنین فراموش نمیکنی، خواه سؤالی که گفت: آیا در میان آنها انبیاء و اوصیاء وجود دارند، یا در مورد حال غیبت و مفقود شدن فرزند پنجم از فرزندان امام هفتم که علی سگفت: ای رسول خدا! آیا حال او در دوران غیبت و مفقود شدن چگونه است، و غیر از این سؤالات.
و سپس میبینیم که سلمان س این همه را فراموش کرده و از رسول خدا سؤال میکند پس از تو چه کسی خلیفه میباشد تا او را بشناسیم؟ پیامبر جفرمود: ای سلمان! برو پیش ابوذر و با هم بدانید که علیبن ابیطالب وصی، وارث و قاضی دین من میباشد[۲۴۹] .
تعجب اینجا است که این روایت نیز در خانه امسلمه لرویداده است و قبلاً دانستید که تاریخ وقوع این روایت و ازدواج پیامبر جبا ام سلمه لرا، و همچنین قهرمانان این داستان همان قهرامانان داستان قبلی هستند که عبارتند از سلمان، مقداد، ابوذر و مادر مسلمانان ام سلمه شکه باز هم داستان تکرار میشود.
نکتۀ قابل توجه اینکه من نمیدانم که چرا و با توجه به چه چیزی پیامبر جتنها این چند نفر از اصحاب را نسبت به آن مسأله آگاه میسازد و چرا مسألهای مانند امامت که اگر آن نمیبود خداوند هیچ مخلوقی را خلق نمیکرد، را پنهان میسازد، آیا کافی نبود به جای این همه که گذشت پیامبر جاعلام کند که خلیفه علیبن ابیطالب است؟
شاید ما آن عذر را موجه بدانیم که این گروه از اصحاب ـ خواه آنهایی که در خانه ام سلمهلبودند یا غیر آنها ـ تا تاریخ وقوع این روایت، به خلافت علیبن ابیطالبسآگاهی نداشتهاند، زیرا چنان که شیعه در این روایت آوردهاند مسألۀ امامت پنهان بوده است.
اکنون باز به موضوع غیبت نص از صحابه شبرمیگردیم؛ اینک از ابیهریره س روایت شده که گفته: من، ابیبکر، عمر، فضلبن عباس، زیدبن حارثه و عبداللهبن مسعود شنزد رسول اللهج بودیم. ناگهان حسین بن علی لوارد شد. پیامبر جاو را در آغوش گرفت و فرمود: ای حسین! تو امام هستی و فرزند امام و پدر ائمه میباشی، زیرا که نه تا از فرزندانت امامان نیکوکار هستند. عبداللهبن مسعود سگفت: آن امامانی که از فرزندان حسین هستند، چه کسانی میباشند؟ پیامبر مدتی کوتاه سرش را پایین آورد و سپس سرش را بلند کرد و فرمود: ای عبدالله! سؤال بزرگی پرسیدی، اما من به تو خبر میدهم که از پشت این فرزندم ـ دست مبارکش را روی شانه حسین سقرار دادـ فرزند مبارکی به دنیا میآید همنام پدربزرگش علی میباشد. او را عابد و نور زاهدان میگویند و خداوند از علی فرزندی را به دنیا میآورد که همنام من میباشد و شبیهترین مردمان به من است. علم را میشکافد و به حق نطق میکند و همیشه رأی صواب و درست میدهد و خداوند از پشت او کلمه حق و زبان صادق را به دنیا میآورد. ابن مسعود سگفت: ای رسول خدا! نام او چیست؟ فرمود: او را جعفر خوانند. که در گفتار و کردارش صادق است. هر کسی به او طعن وارد کند مانند آن است که به من طعن زده باشد و هر کسی او را رد کند و قبول نداشته باشد مانند آن است که من را رد و قبول نکرده باشد. سپس حسان بن ثابت سوارد شد و در مدح رسول الله جشعری را سرود و حدیث را قطع نمود و در روز بعد پیامبر جبرای ما نماز خواند و سپس به خانه عایشهلرفت و ما در خدمت او به خانه عایشه لرفتیم؛ من و علی بن ابیطالب و عبدالله بن عباس شبودیم و عادت پیامبر جاین بود هرگاه از او سؤالی میشد، جواب میداد و هرگاه سؤالی نبود، خودش شروع میکرد. من عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت شوند، آیا دربارۀ بقیۀ خلفا از نوادگان حسین سبه ما خبر نمیدهی؟ فرمود: بلی ای ابیهریره! سپس پیامبر جبقیۀ ائمه را ذکر کرد. سپس علی بن ابیطالب سفرمود: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، آنها که ذکر کردی چه کسانی هستند؟ پیامبر جفرمود: ای علی! نام اوصیاء پس از تو و خانوادۀ پاک و فرزندان مبارک تو هستند. سپس پیامبر جفرمود: سوگند به کسی که نفس من در دست او است. اگر کسی هزار سال خداوند را در میان رکن و مقام کعبه عبادت کند سپس پیش من بیاید و ولایت آنها را انکار کرده باشد، خداوند او را به آتش جهنم داخل میکند، هر کسی که باشد[۲۵۰] .
هر چند مناسب بود این روایت را هنگام بحث از ابن مسعود و امیرالمؤمنین بذکر کنیم، اما هدف یکی است، من میگویم: این روایت منسوب به ابوهریره ساست که نزد متقدمین شیعه صدوق و راستگو میباشد و نزد متأخرین شیعه دروغگو و کاذب میباشد ـ چرا که حاجتی در نفس یعقوب است و میخواهد آنرا برطرف گرداند. این جا محل توضیح آن نیست.
ابوهریره س در سال هفتم هجری بعد از فتح خیبر یعنی بیست سال پس از بعثت خدمت پیامبر جآمده است، حال که این را دانستی دربارۀ قول ابن مسعود که گفت: آن امامان که از فرزندان حسین هستند چه کسانی میباشند؟ و یا دربارۀ قول علیبن ابیطالب سکه گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، آنها چه کسانی هستند که ذکر کردی؟ خوب دقت کنید و بیاندیش که نیازی به نوشتن تعلیقات ندارد.
به هر حال با توجه به اینکه مبحث مربوط به روایات صحابه بسیار فراوان است و نمیخواهیم خواننده را با ادامه دادن آنها خسته کنیم، در اینجا بعضی روایات مشترک را بیان میکنیم که برای کسی که گوشی شنوا و قلبی آگاه را داشته باشد، کافی است. پیش از آن، تو را به روایت غزوۀ خندق که بیان شد و آن قول رسول الله جرا که فرمود: @برای مبارزۀ عمربن ودّ چه کسی بلند میشود تا پس از خودم امام باشد؟!ـ یادآوری میکنیم، قبلاً دانستیم که غزوۀ خندق در شوال سال پنجم هجری رخ داده است.
اما اینرا ندانستهایم که در آن موقع یکی از صحابه سکه در آن غزوه سه هزار نفر بودند، درصدد برآمده باشد و پیامبر جرا یادآوری کرده و به او خبر داده که قبلاً این موضوع را بیان داشته و به آنها گفته که ائمه دو میلیون سال پیش از خلق مخلوقات خلق شدهاند، حال و وضع شخص علی بن ابیطالب نیز همینطور است که در آن مورد، شعری سرود و قبلا آنرا بیان داشتیم (یعنی چرا خود او موضوع را یادآوری نکرد و نفرمود مسألۀ امامت که قبلاً به اتمام رسیده است ـ مترجم) شاید این همه به تو نشان دهد که تا شوال سال پنجم هجری یعنی تا گذشت هیجده سال از بعثت نصی بر امامت علیبن ابیطالب سوجود نداشته است و یا اینکه همگی صحابه شو حتی شخص رسول الله جو علیبن ابیطالب سهمۀ این نصوصی که تاکنون ذکر کردهایم، فراموش کردهاند و شاید این احتمال وجود داشته باشد که همگی صحابه و حتی شخص پیامبر جو شخص علی سحوادث این غزوه را و اینکه علی با مبارزهاش با عمربن ودّ و کشتن او امام شده، فراموش کرده باشند.
شیعه از خالدبن سعیدسروایت کردهاند که رسول خدا در روز بنی قریظه در حالی که ما دور او را گرفته بودیم و در حالی که رو به مردان صاحب منزلت و شوکت کرده بود، فرمود: ای گروه مهاجر و انصار! به شما یک وصیت میکنم، آن را نگه دارید و من کاری را به شما واگذار میکنم، آن را قبول کنید. آگاه باشید که علی پس از من امیر شما و خلیفۀ من در میان شما است. خدای من و شما آن را به من توصیه نموده است[۲۵۱] .
و این را نیز دانستهاید که غزوۀ بنی قریظه به دنبال غزوۀ خندق رخ داده است. یعنی فاصلۀ گفته پیامبر جبه علی که فرمود: چه کسی با عمربن ودّ مبارزه میکند تا پس از من امام باشد با فرمودۀ روایت سابق چند روز محدود بوده است.
سؤالات صحابه در جاهای دیگر به گمان شیعه ادامه داشته و هرگاه نامی از ائمه را شنیده باشند در مورد آنها سؤال کردهاند. از ابوهریره سروایت شده که رسول اللهج برای ما خطبه خواند و فرمود: این مردم هر کسی که میخواهد زندگیاش مانند من باشد و مرگش همانند من باید ولایت علی بن ابیطالب و بقیۀ ائمه پس از او را بپذیرد. گفته شد: ای رسول خدا! پس از تو چند نفر هستند؟[۲۵۲] . تأخیر این روایت مشخص است، زیرا دانستهاید که ابوهریره در چه زمانی مسلمان شده است.
و باز هم از ابوهریره سروایت شده که خدمت پیامبر جرسیدم در حالی که این آیه نازل شده بود:
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓۗ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧﴾[الرعد: ۷] .
«كافران میگویند: كاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (كه خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میكرد. آخر قرآن و كارهای دیگری كه از او دیده میشود، ما را قانع نمیكند. تازه اگر ما را قانع هم بكند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم كه خودمان پیشنهاد میكنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس،) و هر ملّتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو چیز نوظهور و بیسابقهای نمیباشی)».
فرمود من منذر ـ یعنی ترساننده ـ هستم و علی هدایتکننده و پدر ائمه میباشد.
گفته شد: ای رسول خدا! ائمه پس از تو چند نفر هستند؟[۲۵۳] .
و از ابی سعید سروایت شده که پیامبر جفرمود: ای گروه یارانم! مثال اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح و باب حطه در میان بنیاسرائیل است، پس شما به اهل بیت من و امامان هدایتیافته از نوادگانم تمسک کنید که هرگز گمراه نخواهید شد. گفته شد: ای رسول خدا! امامان پس از تو چند نفر میباشند؟[۲۵۴] .
و نیز از ابوسعید سروایت شده است که گفته از رسول الله جشنیدم میفرمود: اهل بیت من پناه و امان اهل زمین هستند چنان که ستارگان امان و پناه اهل آسمان هستند. گفته شد: ای رسول خدا! آیا ائمه پس از شما از میان اهل و بیتت میباشند؟[۲۵۵] .
و باز هم از ابوسعید سروایت شده که گفته از رسول خدا جشنیدم که خطاب به حسین میفرمود: ای حسین! تو امام و فرزند امام و برادر امام هستید و نه تا از فرزندانت امامان نیکوکار هستند. نهمین آنها (مهدی) قائم آنها است. گفته شد: ای رسول خدا! ائمه پس از شما چند نفر میباشند؟
فرمود: دوازده تا هستند. نه نفر آنها از نوادگان حسین هستند[۲۵۶] .
اضافه میکنم بیاطلاعی صحابه شرا به ائمه پس از پیامبر تا تاریخ این روایت که پیامبر جحسین را مورد خطاب قرار میدهد، برای همگان واضح و روشن میباشد، در حالیکه حسین در سال سوم هجری متولد شده است که بدون شک حسین سبه حد درک سخن رسیده است که هفت سال میباشد (یعنی هنگامی که حسین سمورد خطاب قرار گرفته بدون شک باید هفت سال سن داشته باشد ـ مترجم).
میگویم: بیاطلاعی آن از تاریخ تولد امام حسین و دوران کودکی ایشان نیز به مطلب ما اضافه میشود. خوب دقت کن!.
به گمان شیعه علیبن ابیطالب ساز رسول خدا روایت نموده که فرموده است: خوشا به حال کسی که به من و ائمه پاک از نوادگانم متسمک شود. گفته شد: ای رسول خدا! ائمه پس از شما چند نفر میباشند؟[۲۵۷] .
و باز هم از علی سروایت شده است که فرمود: پیامبر فرموده است: اهل بیت من را به منزلۀ سر در بدن بدانید و به منزلۀ چشمان در سر بدانید؛ به درستی سر بدون چشم هدایت را نمییابد، پس از من به آنها اقتدا کنید که هرگز گمراه نخواهید شد. در مورد ائمه از او سؤال کردیم، فرمود: ائمه از خانوادۀ من میباشند یا فرمود: از عترت من میباشند که به تعداد نقباء سرپرستان بنیاسرائیل هستند[۲۵۸] . دربارۀ تاریخ این دو روایت خوب دقت کنید که راوی آنها ابن الأسقع است که در سال نهم هجری مسلمان شده است.
شیعه ذکر کردهاند که رسول اللهج دو مرتبه امیرالمؤمنین را به اصحابش معرفی کرده است، یک بار به آنها فرمود: آیا میدانید چه کسی پس از من سرپرست شما است. گفتند خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود: خداوند فرموده است:
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[التحریم: ۴] .
«و علاوه از خدا، جبرئیل، و مؤمنان خوب و شایسته، و فرشتگان پشتیبان او هستند».
یعنی امیرالمؤمنین که او پس از من، سرپرست شما است!
و بار دوم در غدیر خم که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». «هر کسی که من مولای او بودم پس علی مولای او است»[۲۵۹] .
در این روایت آمده که معرفی امیرالمؤمنین دوبار بوده است.
بار اول: پس از نازل شدن سورۀ تحریم که چنانچه در بعضی روایات آمده است در مورد عایشه و حفصه و ماریه قبطیه ـ رضی الله عنهن اجمعین ـ نازل شده است. مقوقس پادشاه مصر ماریه لرا در سال هشتم هجری به پیامبر جهدیه کرد. پس خوب دقت کنید که این روایت در چه وقتی بوده است و موضع تمامی روایاتی که کمی پیش ذکر کردیم و روایاتی که بعداً ذکر خواهیم کرد، غیر از این دو بار میباشد، اما این روایت تمام روایاتی که ذکر کردهایم و روایاتی که ذکر خواهیم کرد که رویداد آنها پیش از روی دادن این روایت میباشد، ساقط و باطل میسازد.
چنانکه از تو پوشیده نیست که قول صحابه شکه میگفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند، هماهنگی کامل دارد به آنچه که گفتهایم، خوب دقت کن.
اما بار دوم که ـ روز غدیر خم میباشد ـ ما دربارۀ آن، وضعیت دیگری داریم که انشاءالله در این کتاب، به موقع از آن بحث خواهیم کرد.
با خوانندۀ محترم در همان سال ـ سال هشتم هجری ـ میمانیم، این روایت شیعه را به همراه من بخوان، این روایت خواه پیش از روایت گذشته یا پس از آن بوده باشد، بالاخره هر کدام دیگری را باطل و ساقط میسازد و آنچه را که قبل از آن بوده، نیز باطل میکند. روایت میگوید:
برخی از ثقات گفتهاند: در سال فتح مکه صحابه شجمع شده بودند و گفتند: ای رسول خدا! کار انبیاء این بوده که هرگاه امر آنها استقرار پیدا کرده، وصی پس از خودشان را معرفی و مردم را به آن راهنمایی نمودهاند تا به امر آنها قیام کند. پیامبر جفرمود: خداوند ﻷبه من وعده داده است با استفاده از نشانه و علاماتی که امشب نازل میشود وصی و خلیفهای را که پس از خودم به امر دین قیام میکند، به من نشان دهد. هنگامی که مردم از نماز عشاء فارغ شدند و به خانههای خودشان باز گشتند که شبی تاریک بود و مهتاب وجود نداشت. ناگهان ستارهای با صدای بلند و نور فراوان از آسمان پایین آمد.
تا اینکه بر سر بام حجرۀ علیبن ابیطالب سایستاده و حجره مانند روز شد و خانهها به شعاع و نور آن روشن شدند. مردم ترسیدند و با شتاب خدمت رسول خدا جآمدند و میگفتند: آن نشانهای که به ما وعده داده بودی، نازل شد که ستارهای است و بر بام حجره علی بن ابیطالب سنازل شده است. پیامبر جفرمود: او خلیفۀ پس از من است و پس از من او است که به امر دین قیام میکند و او پس از من، وصی من است و او به دستور خدا، ولی و سرپرست شما است[۲۶۰] .
گمان نمیکنم که خواننده محترم نیازی به تعلیقات من داشته باشد، اما او را یادآوری میکنم که تاریخ روایت ثقات بیست سال پس از بعثت بوده است.
به هر حال مکه را در حالی که فتح شده و ستارۀ خلیفه را در حالی که نازل شده ترک میکنیم و به مدینه برمیگردیم تا سیر خود را کامل نماییم و به خاطر پرهیز از طولانی شدن موضوع و وفا به عهدی که در مقدمه داده بودیم که باید موضوع را مختصر بیان کنیم، به روزهای پایانی زندگی رسول الله جنزدیک میشویم.
شیعه میگویند: هنگامی که مرگ رسول خدا جنزدیک شده بود، به علی سفرمود: این، پس از من ولی و سرپرست شما است، اگر او را اطاعت کنید راهیاب شدهاید[۲۶۱] .
و میگویند: رسول الله جامتش را برحذر داشته ـ چنانچه روایت را به امیرالمؤمنین نسبت دادهاند ـ و گفته: پس از من فتنهای تاریک و خطرناک روی میدهد، نجات یافته کسی است که به دستگیره محکمی چنگ زده باشد. گفته شد: ای رسول خدا! دستگیره محکم چیست؟ فرمود: ولایت سرور وصیتشدگان. گفته شد: سرور وصیتشدگان چه کسی میباشد؟ فرمود: امیرالمؤمنین: گفته شد: ای رسول خدا! امیرالمؤمنین چه کسی میباشد؟ فرمود: مولای مسلمانان و امام آنها پس از من. گفته شد: ای رسول خدا! مولای مسلمانان و امام آنها پس از تو چه کسی میباشد؟ گفت: برادرم علیبن ابیطالب است[۲۶۲] .
نمیدانم موضعگیری علی ابن ابیطالب سکه راوی حدیث میباشد، چیست؟ در حالیکه میبیند برادرانش نمیدانند که او دستگیرۀ محکم، سرور وصیین، امیرالمؤمنین، مولای مسلمانان و امام آنها پس از رسول الله جمیباشد و عجیبتر از آن موضع رسول الله جو بردباری او با کسانی که نشناختهاند آن کسی را که اگر او نمیبود، آنها خلق نمیشدند.
به نظر من باید به ضمانت روایت بعدی که شیعه باز از علی سروایت میکنند آنها را معذور دانست که علی سبه طلحه سمیگوید: ای طلحه! آیا تو حضور نداشتی هنگامی که رسول خدا جقلم و کاغذ خواست تا چیزی را بنویسد که پس از خودش امتش گمراه و دچار اختلاف نشود؛ آنگاه که دوست تو گفت: رسول الله جهذیان میگوید. لذا رسول الله جعصبانی شد و ننوشت؟ طلحه گفت: چرا حضور داشتم. علی گفت: هنگامی که شما بیرون رفتید، پیامبر جبه من خبر داد آنچه را که میخواست بنویسد و مردم را بر آن گواه بگیرد؛ جبرئیل به او خبر داده بود که خداوند ﻷمیداند که امت دچار اختلاف و تفرقه میشود، سپس پیامبر جکاغذی را خواست و دیکته کرد بر من آنچه را که قبلاً خواست بنویسد و سه نفر را بر آن گواه گرفت: ۱- سلمان فارسی، ۲- ابوذر، ۳- مقداد. و پیامبر جنام کسانی را برد که ائمه هدی هستند و به مسلمانان دستور داد که تا روز قیامت از آنها پیروی کنند، ایشان نخست من را نام برد، سپس پسرم حسن و سپس این پسرم حسین سپس نه نفر از فرزندان حسین[۲۶۳] .
این روایت نشان میدهد که ائمه تا ماه ربیعالأول سال یازدهم هجری یعنی تا زمانی که رسول الله جبه ملکوت اعلا پیوست، نام برده نشدهاند و به این موضعگیری علیبن ابیطالب ساز صحابه، حدیث سابق روشن میشود.
در این روایت فایدههای دیگری وجود دارد که بعداً در جای خود به آنها میپردازیم و در اینجا به ذکر یکی از این فایدهها اکتفا میکنیم که علت ترس پیامبر جاست از اینکه امتش پس از خودش دچار گمراهی شود که این ترس اقتضاء میکرد این نامه یا وصیتنامه را بنویسد. پس میگویم: شأن و حال امتش از دو صورت به در نیست یا اینکه خلیفه را پس از خودش تعیین نموده که در این صورت نیازی به نوشتن هیچ چیزی نبود و یا اینکه هنوز نصی بر خلیفهاش ننهاده است. و هر کدام از این دو صورت را بگیریم اشکالِ غیر قابل توجیهی به آن وارد میشود.
در صورت اول: پیامبر جترس از چیزی داشته که از آن فارغ شده است و تبیین آن چنانکه در این فصل گذشت بارها تکرار شده است چه برسد به آنچه که در مقدمه آوردیم به طوری که تکرار آن از کسی مثل پیامبر جامری قبیح میباشد، شاید این اشکال وارد شود که کسی بگوید نوشتن این نامه از طرف پیامبر جبه خاطر اقامه حجت بر قومش باشد که دانسته است پس از فوتش با علی سمخالفت میکنند.
در جواب میگویم: کسی که تصمیم قطعی گرفته باشد که به تمام نصوصی که از ابتدای دعوت تاکنون وارد شدهاند، مخالفت کند، نوشتن نامهای در ربیعالأول سال یازدهم هجری تصمیم او را تغییر نمیدهد و هیچ فایدهای ندارد.
در صورت دوم: که عدم وجود نص بر خلیفه است و هنوز خلیفه تعیین نشده است، دست گرفتن به این صورت اعتقاد شیعۀ امامیه را از ریشه بیرون میآورد و آن را از ریشه بیاعتبار میسازد.
شاید آنچه که این اشکال را تأیید و تأکید کند، آن روایت شیعه باشد که ما بحث خود را با آن به پایان میرسانیم.
از ابی عبدالله جعفربن محمد روایت شده که او از پدرش و او از پدربزرگانش روایت نموده که گفته: هنگامی که پیامبر جمریض شد، آن مریضی که در آن فوت کرد، اهل بیت و یارانش بر او جمع شده بودند و گفتند: ای رسول خدا! اگر برای تو چیزی روی دهد (یعنی تو فوت کنی ـ مترجم) پس چه کسی پس از تو امر ما را به دست بگیرد؟ و کیست آن کسی که در میان ما به امر تو قیام کند؟ پیامبر جساکت ماند و جوابی به آنها نداد، در روز بعدی همان گفتار را تکرار نمودند، اما جوابی از آنچه که سؤال کردند، دریافت ننمودند و به آنها جوابی نداد. هنگامی که روز سوم رسید، گفتند: ای رسول خدا! اگر برای تو چیزی پیش بیاید، پس از شما چه کسی امیر ما باشد؟ و چه کسی در میان ما به امر تو قیام کند؟
پیامبر به آنها فرمود: فردا ستارهای از آسمان به خانۀ مردی از یارانم پایین میآید. ببینید او چه کسی است؟ او پس از من خلیفۀ من بر شما میباشد و کسی است که در میان شما به امر من قیام میکند.
هیچ کس نمانده بود مگر اینکه طمع داشت که پیامبر به او بگوید تو هستی که پس از من به امر من در میان مردم قیام میکنی. هنگامی که روز چهارم فرا رسید هر مردی در خانهاش نشسته بود و منتظر پایین آمدن ستاره بود. ناگهان ستارهای از آسمان پایین آمد که نورش بر نور دنیا غالب آمده بود و بر روی خانه علی فرود آمد[۲۶۴] .
این روایت نیازی به توضیح ندارد و وجوه دلالت آن روشن است، این روایت آنچه را که شیعه پیش از این قصه و داستان آوردهاند که تو تاریخ آن را دانستید، همگی را ساقط و بیاعتبار میکند.
در این جا فراموش نمیکنم که تو را یادآوری کنم به این قول که در روایت آمده است = اهل بیت و یارانش در خانه بر او جمع شده بودند = و تو خوب میدانی که اهل بیت نزد شیعه عبارت هستند از علی، فاطمه، حسن و حسین شنه کسان دیگر و کسی این روایت را نیاورده که معتقد به این حصر نباشد، بلکه صادق از باقر از پدربزرگانش شروایت نموده است به این صورت خالی نیست از اینکه علی بن ابیطالب، زهرا، حسن و حسین جزء کسانی بودهاند که در آخرین روزهای زندگیاش در مورد خلیفه از او سؤال کردهاند و یا اینکه اهل بیت عامتر از حصر نمودن آن به این چهار نفر میباشد، اگر صورت اول درست باشد، دیگر خود نتیجه را دانستهاید و اگر صورت دوم درست باشد باتلاق بزرگی است که بعداً نتیجۀ آن را خواهی دید[۲۶۵] . آنچه را که تاکنون گفتهایم در مورد نسل اول (اصحاب) بوده است.
[۲۲۶] البرهان: (۴/۱۸۷)، البحار: (۲۶/۱۰۲، ۱۵۹). [۲۲۷] سعدالسعود: (۱۲۱)، البحار: (۳۶/۹۲، ۹۱)، إثباتالهداة: (۲/۱۴۰)، تأویلالآیات: (۱/۱۴۴)، البرهان: (۱/۴۳۱)، تفسیرالقمی: (۱/۱۶۸)، الصافی: (۲/۵). [۲۲۸] کشفالیقین: (۱۳۷)، الأقبال : (۴۵۴)، البحار: (۲۸/۹۶). [۲۲۹] البحار: (۴۰/۱۵۲)، الإمامة و التبصره: (۱۷۴)، البصائر: (۱۶۳). [۲۳۰] البصائر: (۱۶۸)، البحار: (۲۶/۵۴). [۲۳۱] باز هم نگاه کن: أمالی الصدوق: (۲۲۹)، أمالیالطوسی: (۲۷۱)، کشفالغمة: (۱/۸۵)، الطرئف: (۸)، المناقب: (۱/۳۹۶)، البحار: (۲۲/۲۲۲) (۳۸/۳۰۵، ۳۱۰)، إثبات الوصی: (۱۷). [۲۳۲] الیقین: (۱۲، ۲۸، ۳۵، ۱۲۸، ۱۴۰)، الإرشاد: (۳۰)، البحار: (۳۷/۲۹۸، ۳۲۴، ۳۲۷، ۳۳۰) (۴۰/۱۵، ۱۶)، تأویلالآیات: (۱/۱۸۱)، نورالثقلین: (۳/۶۱). [۲۳۳] الیقین: (۳۱، ۹۲، ۹۳، ۱۶۱، ۱۶۴)، البحار: (۳۷/۳۰۰،۳۰۱) (۳۸/۲، ۱۲۷) (۴۰/۱۵)، العیاشی: (۲/۲۶۲)، البرهان: (۲/۳۷۴)، تأویل الآیات: (۱/۱۸۴)، وصی الرسول الأعظم: (۲۰). ۲- در صورت تمایل به تفصیل نگاه: البحار: (۲۱/۴۳). [۲۳۴] کفایة الأثر: (۳، ۱۴)، البحار: (۲۶/۲۸۶، ۳۲۱)، إثباتالهداة: (۱/۵۷۲)، منتخبالأثر: (۹۹). [۲۳۵] منتخبالأثر: (۳۶)، إعلامالوری: (۳۶۵)، البحار: (۳۶/۳۰۰). [۲۳۶] اگر خواستی نگاه کن: إثباتالهداة: (۱/۶۴۳، ۶۴۷، ۶۶۶)، منتخبالأثر: (۴۸)، کمالالدین: (۲۸۸). [۲۳۷] تفسیرالقمی: (۱/۱۸۲)، البحار: (۳۷/۳۴۵)، اثباتالهداة: (۲/۱۴۰)، نورالثقلین: (۱/۶۵۸). [۲۳۸] أمالیالطوسی: (۳۱۳)، امالیالـمفید: (۲۱، ۲۲)، الـمناقب: (۳/۶۳) (و در روایتی: عثمان نیز ذکر شده است)، البحار: (۳۸/۱۱۷، ۱۲۸)، إاثباتالهداة: (۲/۴۱، ۱۰۲). [۲۳۹] کمالالدین: (۱۷)، البحار: (۱۳/۳۶۷) (۲۲/۵۱۲) (۲۳/۲۸۰)، إثباتالهداة: (۱/۲۷۰) (۲/۴۰). [۲۴۰] کمالالدین: (۲۴۶)، الیقین: (۶۰، ۱۳۲)، الاستنصار للکراجکی: (۲۰، ۲۱)، کفایة الأثر: (۱۹)، الاحتجاج: (۴۲)، البحار: (۳۶/۲۵۲، ۲۶۴) (۲۷/۱۱۹). [۲۴۱] إثباتالهداة: (۲/۶۷)، البحار: (۳۸/۱۰۶). [۲۴۲] کفایة الأثر: (۱۰)، البحار: (۳۶/۳۱۰)، إثباتالهداة: (۱/۵۷۹)، منتخبالأثر: (۴۷). [۲۴۳] کفایة الأثر: (۵)، البحار: (۳۶/۲۸۸)، إثباتالهداة: (۱/۵۷۵، ۵۷۶)، منتخبالأثر: (۴۶). [۲۴۴] البحار: (۳۸/۱۸، ۱۳۱)، إثباتالهداة: (۲/۸۳). [۲۴۵] کمالالدین: (۲۳۱)، البحار: (۲۳/۸۸). [۲۴۶] منتخبالأثر: (۳۱)، البحار: (۲۵/۶) (۳۶/۲۲۳) (۵۳/۱۴۲). [۲۴۷] المختصر: (۱۵۲)، البحار: (۳۶/۲۲۳)، منتخبالأثر: (۱۳۶). [۲۴۸] کفایة الأثر: (۱۹)، البحار: (۳۶/۳۳۵). [۲۴۹] کشفالیقین: (۱۸۸)، البحار: (۳۶/۲۶۴)، منتخبالأثر: (۷۳). [۲۵۰] کفایة الأثر: (۱۱)، البحار: (۳۶/۳۱۲). [۲۵۱] الخصال: (۴۶۱)، البحار: (۲۸/۲۱۰). [۲۵۲] کفایة الأثر: (۱۲)، البحار: (۳۶/۳۱۴)، إثباتالهداة: (۱/۵۸۱، ۶۷۰)، الـمناقب: (۱/۳۰۱)، منتخبالأثر: (۴۷، ۵۵). [۲۵۳] کفایة الأثر: (۱۲)، البحار: (۳۶/۳۱۶). [۲۵۴] کفایة الأثر: (۵)، البحار: (۳۶/۲۹۳)، إثباتالوصیة: (۳۱). [۲۵۵] کفایة الأثر: (۵)، البحار: (۳۶/۲۹۳)، منتخبالأثر: (۶۵). [۲۵۶] کفایة الأثر: (۵)، البحار: (۳۶/۲۹۱). [۲۵۷] کفایة الأثر: (۱۵)، البحار: (۳۶/۳۲۳)، إثباتالهداة: (۱/۵۸۵)، منتخبالأثر: (۴۹). [۲۵۸] کفایة الأثر: (۱۵)، البحار: (۳۶/۳۲۳)، إثبات الهداة: (۱/۵۸۵)، منتخب الأثر: (۵۰). [۲۵۹] مجمعالبیان: (۱۰/۳۱۶)، البرهان: (۱۴/۱۵۵، ۱۷۴، ۱۸۹، ۳۵۳)، کشفالیقین: (۹۱)، البحار: (۳۶/۲۹) (۳۷/۳۱۷)، إثباتالهداة: (۲/۱۶۲)، تأویلالآیات: (۲/۵۷۲، ۵۸۸، ۶۹۹)، تفسیر فرات: (۲/۴۹۰)، نورالثقلین: (۵/۳۷۰)، الصافي: (۵/۱۹۵). [۲۶۰] الفضائل: (۱۵۹)، الروضة: (۳۰)، (۳۵/۲۷۴)، البرهان: (۴/۲۴۵)، إثباتالهداة: = = (۱/۲۸۷) (۲/۴۷). [۲۶۱] الکافی: (۱/۲۵۳)، البحار: (۲۵/۸۳). [۲۶۲] البحار: (۳۶/۲۰). [۲۶۳] غیبةالنعمانی: (۵۲)، البحار: (۳۶/۲۷۷)، إثباتالهداة: (۱/۶۵۷، ۶۶۸). [۲۶۴] أمالی الصدوق: (۳۴۸)، البحار: (۳۵/۲۷۳)، البرهان: (۴/۲۴۴)، تأویلالآیات: (۲/۶۲۱)، الـمناقب: (۲/۲۱۴)، إثباتالهداة: (۲/۷۰، ۱۶۹، ۱۷۸)، نورالثقلین: (۵/۱۴۵). [۲۶۵] اگر خواستی به روایات دیگری در مورد صحابه نگاه کن: منتخبالأثر: (۹۰، ۶۷، ۱۰۶، ۱۸۹، ۱۱۵، ۱۰۷)، کمالالدین: (۲۶۳، ۲۴۷، ۲۶۵)، تأویل الآیات: (۲/۷۵۸)، إثباتالهداة: (۱/۵۰۸، ۵۹۸، ۶۵۵، ۶۶۷) (۲/۱۱۲، ۱۱۸)، إثباتالوصیة: (۳۵)، البحار: (۳۲/۱۷۰)، (۳۳/۱۸) (۳۶/۳۵۳) (۴۰/۱۲۱).