خلاصه باب اول
بدون شک ای خواننده محترم! آن نتیجهای که در این باب به ما دست میدهد این است که: آن کسی که عقیدۀ امامت را وضع نموده و نص بر ائمۀ پس از رسول الله جرا واجب دانسته و نام ائمه را تعیین نموده و همه را به خداوند ﻷ، رسول الله جو به ائمه ‡نسبت داده است، خدا و رسولش و ائمه از آن بری هستند.
میگویم: آن کسی که این عقیده را وضع کرده، نتوانسته اثبات کند که نص بر فرض بودن این عقیده کی بوده است؟ و لابد باطل به جان هم میافتند و بعضی از آنها بعضی دیگر را نابود میکنند، نظر به اینکه ما دیدیم و دانستیم که چگونه این هزاران روایاتی که گروههای شیعه وضع کردهاند با سیر تاریخ تعارضی کلی دارند، و این روایات پس از مرگ هر امامی در تعارض هستند، و دانستیم که چگونه بزرگان یاران ائمه در تعیین امام بعدی دچار اختلاف شدند و در نتیجۀ با اختلاف و از هم پاشیدگی روبرو شدند.
از مسائل عجیب و غریب این است که امامیه این همه روایات را وضع کردهاند که سلسلۀ ائمه و اسماء ائمه را پس از رسول الله جتا مهدی تعیین میکنند، اما باز با وجود این همه روایات، بزرگترین مرجع معاصر میآید و وجود نص بر اسماء این ائمه را نفی میکند. اینک خوئی میگوید: روایاتی که از طریق خاصه و عامه به دست ما رسیدهاند، تعداد ائمه را برای ما تعیین کردهاند که دوازده امام هستند اما نام آنها را یکی پس از دیگری برای ما تعیین ننمودهاند، تا امکان وجود شک در امام بعدی پس از درگذشت امام قبلی وجود نداشته باشد، زیرا مصلحت در آن زمان مقتضی مخفی ماندن آن امام نزد مردم است، بلکه مصلحت اقتضا میکند که نام ائمه حتی نزد یاران آن امام جز یاران صاحب اسرار هم مخفی بماند، و به درستی که همین قضیه در سایر موارد مورد اتفاق واقع شده است و این تنها خداوند است که به همه چیز آگاهی دارد[۷۵۷] .
آیا خوئی (که معلوم است او نزد شیعه از چه جایگاهی برخوردار است که صاحب بزرگترین موسوعه علم رجال نزد شیعه است) آگاهی نداشت بر هیچ یک از روایاتی که ما در مقدمه این باب ذکر نمودیم؟
خداوند راست فرموده:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲] .
«اگر این قرآن از طرف غیر خداوند نازل میشد اختلافات فراوانی را در آن مشاهده میکردند».[۷۵۷] صراط النجاة: (ج: ۲/۴۵۲).