دلیل سوم : علیبن ابیطالب انگشترش را به صدقه میدهد و آیه ۵۵ از سورۀ مائده نازل میگردد
ابتدا تمامی روایاتی که در این زمینه از طریق شیعه آمدهاند با سندشان ذکر میکنیم، و سند آنها را به چالش میکشانیم، سپس درباره متن آنها تحقیقی بعمل میآوریم.
روایت اول: صدوق میگوید: علیبن حاتم به من خبر داد و گفت: احمدبن محمدبن سعد (سعید) همدانی برای ما روایت کرد و گفت: جعفربن عبدالله محمدی برای ما روایت کرد و گفت: کثیربن عیاش از ابیجارود از ابیجعفر درباره قول خداوند:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[المائدة: ۵۵] . برای ما روایت کرد و گفت: گروهی از یهودیها از جمله آنها عبداللهبن سلام، اسد، ثعلبه، ابن خیامین و ابن صوریان، مسلمان شده بودند. آنان خدمت پیامبر جرسیدند و گفتند: ای پیامبر خدا موسی به یوشع بن نون وصیت کرد، پس وصی تو چه کسی است؟ و پس از تو سرپرست ما چه کسی است؟ پس این آیه نازل شد:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] .
«جز این نیست كه ولىّ شما، خداوند و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز برپاى مىدارند و آنان در اوج فروتنى، زكات مىپردازند».
سپس پیامبر جفرمود: بلند شوید. آنها بلند شدند و به سوی مسجد آمدند، ناگهان دیدند که سائلی از مسجد بیرون آمد، پیامبر جفرمود: ای سائل! آیا چیزی به تو بخشیدهاند؟ گفت: بله، این انگشتر را به من بخشیدند. پیامبر جفرمود: چه کسی به تو بخشیده؟ سائل گفت: آن مردی که مشغول نماز خواندن است به من بخشید. پیامبر فرمود: در چه حالتی آن را به تو بخشید؟ سائل گفت: در حالت رکوع به من بخشید. در این حال پیامبر جتکبیر گفت و اهل مسجد به همراه او تکبیر گفتند. پیامبر جفرمود: علیبن ابیطالب پس از من ولی و سرپرست شما است. حاضرین گفتند: ما همگی راضی هستیم که خداوند پروردگار ما، اسلام دین ما، محمد جنبی و پیامبر ما و علیبن ابیطالب ولی و سرپرست ما باشد. پس خداوند ﻷاین آیه را نازل فرمودند:
﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة: ۵۶] [۹۹۰] .
«و هر كس خداوند و رسولش و مؤمنان را دوست بدارد، (بداند كه) حزب خداست كه پیروزند».
میگویم: کثیربن عیاش ضعیف است[۹۹۱] .
اما أبوالجارود زیادبن منذر، مذهب زیدی دارد، و شیعه درباره او اختلاف نظر دارند تا آنجا که بیشتر علمای شیعه از او نکوهش میکنند.
خوئی پس از آنکه از زبان باقر و صادق دربارۀ ذم و نکوهش او روایاتی را آورده، برخی از آن روایات را ضعیف و برخی دیگر را مضطرب و آشفته دانسته، و در نتیجه اعلام داشته که او فردی موثوق است، به این دلیل که در اسانید کتاب «کامل الزیارات» قرار گرفته است، و ابن قولویه (مؤلف کتاب «کامل الزیارات»- مترجم) به موثوق بودن تمام راویان کتاب خود (کامل الزیارات) گواهی داده است، و به این دلیل هم که علیبن ابراهیم به موثوق بودن تمام آن راویانی که در سلسلۀ سند واقع شدهاند، گواهی داده است[۹۹۲] .
این که گفته شود: هر کسی در اسانید «کامل الزیارات» قرار گرفته باشد، موثوق است، قبلاً بطلان آن را بیان کردیم، و اظهارات برخی از علمای شیعه را در این زمینه ذکر کردیم که گفتهاند: قول ابن قولویه به این معنی است که هر کسی در صدر اسانید این کتاب باشد، موثوق است نه همۀ راویان، و همین برای استدلال علیه روایت مورد بحث ما کافی است، زیرا علیبن حاتم در ابتدای سند ذکر شده که از استادان ابن قولویه است، ایشان هر چند موثوق است، اما از راویان ضعیف روایت میکرد، چنانکه قبلاً گفتیم، و اما این ادعا که گفته شود: هر کسی در اسانید تفسیر قمی قرار گرفته باشد، موثوق است، انشاءالله به زودی بطلان این ادعا را خواهید دید.
روایت دوم: صدوق میگوید: احمدبن حسن قطان برای ما روایت کرد و گفت: عبدالرحمن بن محمد حسنی برای ما روایت کرد و گفت: ابوجعفر محمدبن حفص خثعمی برای من روایت کرد و گفت: حسن بن عبدالواحد برای ما روایت کرد و گفت: احمدبن تغلبی برای من روایت کرد و گفت: احمدبن عبدالحمید برای من روایت کرد و گفت: حفصبن منصور عطار برای من روایت کرد و گفت: ابوسعید وراق از پدرش از جعفر بن محمد از پدرش از پدربزرگش برای ما روایت کرد و گفت... و حدیثی طولانی را ذکر کرده که در آن آمده بود: علیبن ابیطالب به ابوبکر صدیق گفت: تو را به خدا سوگند، آیا آن ولایت که در آیه زکات انگشتر از طرف خدا ذکر شده، مال من است یا مال تو؟ ابوبکر گفت: مال تو است[۹۹۳] .
میگویم: سند این روایت لبریز از تاریکی و ظلمات پیوسته است، همانا برای ضعف این روایت قول محقق کتاب برای ما کافی است که میگوید: ظاهرا این تغلبی همان احمدبن عبدالله بن میمون تغلبی است، ابن حجر گفته: احمدبن عبدالله بن میمون تغلبی زاهد و پارسا و موثوق است، اما بقیۀ رجال این سند متروک یا مجهول هستند[۹۹۴] . آری دقیقاً همین طور است که محقق کتاب بیسن داشته است.
روایت سوم: صدوق میگوید: احمدبن حسن قطان، محمدبن احمد نسائی، علیبن موسی دقاق، حسین بن ابراهیم بن احمدبن هاشم مکتب و علیبن عبدالله وراق برای ما روایت کردند و گفتند: ابوالعباس احمدبن یحیی بن زکریا قطان برای ما روایت کرد و گفت: بکر بن عبدالله بن حبیب برای ما روایت کرد و گفت: تمیم بن بهلول برای ما روایت کرد و گفت: سلیمان بن حکیم از ثوربن یزید از کحول برای ما روایت کرد و گفت:... روایتی طولانی را در مورد استدلال علی برای ابوبکر صدیق ذکر کرد، و علیسدر آن روایت گفت: من در مسجد نماز میخواندم که سائلی آمد و از من چیزی درخواست کرد و من در حالت رکوع بودم که انگشترم را از انگشتم بیرون آوردم و به او دادم. پس خداوندﻷاین آیه را نازل فرمود:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾[المائدة: ۵۵] [۹۹۵] .
میگویم: سند این روایت مانند سند روایت سابق است، نسائی[۹۹۶] ، وراق، مکتب، تمیم بن بهلول، ابن زکریای قطان و ثوربن یزید همگی مجهول هستند[۹۹۷] . قبلاً راجع به شرح حال بقیه رجال سند بحث رانده شد.
روایت چهارم: کلینی از حسنبن محمد، از معلیبن محمد، از احمدبن محمد از حسن بن محمد هاشمی، از پدرش، از احمدبن عیسی، دربارۀ قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾از ابیعبدالله روایت کرد که گفت: معنی «ولیکم» یعنی به شما و به مسائل زندگی شما و خود شما و دارایی و اموالتان شایستهتر است، و منظور به (الله ورسوله والذین آمنوا» علی و اولاد ائمه ایشان تا روز قیامت، سپس خداوند آنها را توصیف کرد و فرمود:
﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ﴾[المائدة: ۵۵] .
«كسانی هستند كه نماز بر پاى مىدارند و آنان در اوج فروتنى، زكات مىپردازند».
امیرالمؤمنین دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بود، او در آن حال آن عبایی را بر پشت داشت که از ارزش هزار دینار برخوردار بود، عبایی که پادشاه حبشه (نجاشی) به عنوان هدیه برای پیامبر جفرستاده بود و پیامبر جآن را به علی سبخشیده بود، در آن هنگام سائلی آمد و گفت: سلام بر تو ای ولی خداوند و ای کسی که نسبت به مؤمنان از خود آنها شایستهتر هستی؛ به این مسکین صدقهای ببخش. علی آن عبای گرانبها را به سوی مسکین پرت کرد، و با دست اشاره فرمود که آن را بردار. پس خداوند دربارۀ او آیۀ فوق را نازل فرمود، و آن به عنوان نعمتی برای فرزندانش تبدیل گشت، و هر کسی از میان فرزندانش به درجۀ امامت برسد، در برابر این نعمت همچون خودش میشود، (یعنی حضرت علی سصاحب نعمت ولایت شد، و فرزندانش همچون خود صاحب این نعمت شدند - مترجم) و آنها هم در حالت رکوع صدقه میدهند، و آن سائلی که از امیرالمؤمنین درخواست صدقه نمود از ملائکه بود و آن کسانی که از ائمه نیز درخواست صدقه میکنند از ملائکه هستند[۹۹۸] .
میگویم: برای ضعف همین روایت کافی است که در سند آن، راویانی ضعیف و مجهول وجود دارند، معلیبن محمد هم از نظر مذهب و هم از نظر روایت مضطرب است، او از راویان ضعیف روایت میکرد[۹۹۹] . با وجود آن، خوئی دربارۀ او میگوید: ظاهراً این شخص موثوق است و روایاتش پذیرفته میشود، و اما اینکه نجاشی در مورد او گفته: از نظر مذهب و حدیث مضطرب است، مانع موثوق بودن ایشان نمیشود، زیرا مضطرب بودن مذهب ایشان ثابت نشده است، و مضطرب بودنش به این معنی است که گاهی اوقات احادیث معروف و گاهگاهی احادیث منکر روایت میکند، و این نیز مانع موثوق بودنش نمیباشد، و اگر ثابت شود که از راویان ضعیف روایت کرده - چنانکه ابن غضائری گفته- اشکالی به این وارد نمیشود که از راویان موثوق هم روایت کرده باشد، و ظاهراً این شخص مورد اعتماد است، خداوند بهتر میداند.
میگویم: ظاهراً خوئی از اینرو به آن همه توجیهات ناچار شده که این شخص مورد بحث، جزء کسانی است که در اسانید «کامل الزیارات» ابن قولویه ذکر شده است، و قبلاً نظریه خوئی در مورد ابن قولویه را بیان داشتیم.
حسن بن محمد هاشمی ضعیف است[۱۰۰۰] . و پدر ایشان[۱۰۰۱] و احمدبن عیسی هر دو مجهول هستند[۱۰۰۲] .
روایت پنجم: طبرسی میگوید: ابوالحمد مهدی بن نزار حسنی قاینی برای ما روایت کرد و گفت: حاکم ابوالقاسم حسکانی برای ما روایت کرد و گفت: ابوالحسن محمدبن قاسم فقیه صیدلانی برای ما روایت کرد و گفت: ابومحمد عبدالله بن محمد شعرانی به ما خبر داد و گفت: ابوعلی احمدبن علیبن رزین بیاشانی برای ما روایت کرد و گفت: مظفربن حسین انصاری برای من روایت کرد و گفت: سدی بن علی وراق برای ما روایت کرد و گفت: یحیی بن عبدالحمید حمانی از قیسبن ربیع از اعمش از عبایه بن ربیعه برای ما روایت کرد و گفت: یک بار عبدالله بن عباس در کنار زمزم نشسته بود که گفت: پیامبر جفرمود، در آن لحظه ناگهان مردی که سر و صورت خویش را با عمامه پیچیده بود، وارد شد. دیگر ابن عباس نمیگفت: پیامبر جفرمود، مگر اینکه بلا فاصله آن مرد معمم هم میگفت: پیامبرجفرمود. ابن عباس گفت: تو را به خدا قسم، تو کی هستی؟ آن مرد عمامه را از صورت خویش برداشت و گفت: ای مردم! اگر من را میشناسید دیگر نیازی به معرفی کردن خویش ندارم، و اما اگر من را نمیشناسید من خود را معرفی میکنم، من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاری هستم، از پیامبر جبا این دو گوش خود شنیدم که اگر دروغ گویم خداوند ﻷدو گوشم را کر نماید، و با این دو چشم خود دیدم که اگر دروغ گویم، خداوند دو چشمم را کور نماید، میفرمود: علی فرمانده نیکوکاران و قاتل کافران است، هر کسی او را یاری دهد پیروز است، و هر کسی که بخواهد او را خوار و ذلیل کند، خودش خوار و ذلیل است، یک روز من همراه پیامبر جنماز ظهر را میخواندم، ناگهان سائلی به مسجد آمد و درخواست کمک کرد، اما هیچ کس به او کمک نکرد، سائل دستانش رو به آسمان بلند کرد و گفت: بار الها! تو خود گواه باش که من در مسجد پیامبر جدرخواست کمک کردم، اما هیچ کسی به من کمک نکرد. در این هنگام که علی در حالت رکوع بود با انگشتی که انگشتر در آن قرار داشت - انگشت کنار انگشت کوچک - به سائل اشاره کرد، پس سائل آمد و انگشتر را از انگشت علی بیرون آورد، و این در جلو چشمان پیامبر جرخ داد.
هنگامی که پیامبر جاز نماز فارغ شد، سر مبارکش را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: بار الها! برادرم موسی از تو درخواست کرد و گفت:
﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي ٢٧ يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي ٢٨ وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي٣٢﴾[طه: ۲۵-۳۲] .
«گفت: پروردگارا! سینهام را فراخ و گشاده دار، کار مرا بر من آسان گردان، گره از زبانم بگشای، تا اینکه سخنان مرا بفهمند و یاوری از خاندانم برای من قرار بده، برادرم هارون را، و به وسیلۀ او پشت مرا استوار دار و او را در کار من شریک گردان».
خداوندا! پس تو قرآنی ناطق را بر او نازل فرمودی:
﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا﴾[القصص: ۳۵] .
«گفت: ما بازوان ترا بوسیلۀ برادرت تقویت و نیرومند خواهیم کرد، و به شما سلطه و برتری خواهیم داد، و لذا بسبب معجزات ما، آنان به شما دسترسی نمییابند و بر شما پیروز نمیگردند».
خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیدۀ تو هستم، خداوندا! سینهام را فراخ و گشاده فرما، کارم را برایم آسان گردان و از میان خاندانم یاوری برای من قرار بده، علی را میخواهم تا به وسیلۀ او پشتم استوار گردد. ابوذر گفت: به خدا قسم پیامبر جهنوز کلماتش را تمام نکرده بود که جبرئیل از طرف خداوند پایین آمد و گفت: ای محمد! بخوان. پیامبر جفرمود: چی بخوانم؟ جبرئیل گفت بخوان:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[المائدة: ۵۵] [۱۰۰۳] .
میگویم: آفت این روایت عبایه بن ربعی است، زیرا او نزد شیعه شخصی مجهول است[۱۰۰۴] ، و نزد اهل سنت به عنوان شخصی افراطی، ملحد، بیدین و متروک معروف است. و ابن ربیع نزد شیعه شخصی مجهول و از گروه بتریه است[۱۰۰۵] .
خوئی درباره حمانی گفته: موثوق بودن او ثابت نشده است[۱۰۰۶] . و برخی از اهل سنت نیز دربارۀ او گفتهاند: موثوق بودنش ثابت نشده است و او را به دزدی در حدیث، متهم کردهاند. و نسبت به شرح حال بقیه افراد سند، چیزی را نیافتم.
روایت ششم: قمی گوید: پدرم از صفوان بن أبان بن عثمان از أبیحمزه ثمالی از ابیجعفر برای من روایت کرد و گفت: در حالی که پیامبر جنشسته بود، گروهی از یهودیان از جمله عبداللهبن سلام در خدمت ایشان بودند، در آن هنگام ناگهان این آیه (یعنی آیه ۵۵ سوره مائده - مترجم) نازل شد، پیامبر جرو به مسجد رفت و با سائلی روبرو شد، پیامبر جفرمود: آیا کسی به تو چیزی داد؟ گفت: بله، آن نمازگزار. پیامبر جآمد و دید که نمازگزار علیبن ابیطالب است[۱۰۰۷] .
میگویم: پدر قمی یعنی ابراهیم بن هاشم علی رغم تمامی آنچه دربارۀ او گفته شده است، اما هیچ کسی به موثوق بودنش تصریح نکرده است، حتی حلی درباره او گفته: از میان علمای شیعه هیچ کسی را ندیدهام که در نکوهش او چیزی گفته باشد و هیچ کسی را ندیدهام که صراحتاً او را عادل دانسته باشد، و روایات بسیاری از او گزارش شده، و قول راجحتر آن است که روایاتش مقبول است[۱۰۰۸] .
خوئی و غیر ایشان[۱۰۰۹] برای اثبات موثوق بودن و یا حسن بودن احادیث، تمام آن قواعد را نادیده گرفتهاند که موثوق بودن یا حسن بودن به آنها ثابت میشود، مانند نص یکی از معصومین، یا نص یکی از بزرگان متقدم، یا نص یکی از بزرگان متأخرین، یا ادعای اجماع متقدمین و... از اصول و ضوابطی که در این مورد آمدهاند، و خود قواعدی را ذکر کردهاند که خالی از اشکال نمیباشند، از جمله: قول خود قمی به اینکه آنچه در تفسیرش آورده است، صحیح است و یا آنچه در اسناد «کامل الزیارات» آمده، صحیح میباشد.
بدون شک خوئی و غیر ایشان در اینباره معذور هستند، زیرا روایات مذکور در این تفسیر به شش هزار و دویست و چهارده روایت میرسد، لذا برای آنها مشکل بود که همۀ این روایات را حذف کنند، اما چیزی که نباید خوئی و غیر ایشان را در آن معذور دانست آن اجتهادی است که کردهاند و گفتهاند: هر آنچه در تفسیر قمی ذکر شده، صحیح است؛ در حالی که قمی تفسیرش را پر از مصائب کرده است. از جمله: قول به تحریف قرآن[۱۰۱۰] ، وارد کردن طعنه به منزلت و جایگاه صحابه ش، متهم نمودن امهات المؤمنین به فاحشه و... که در این زمینه روایات زیادی را نقل کرده است، اما بخاطر بیربط بودنُشد با موضوع اصلی ما، از ذکر آنها خودداری میکنیم، ولی اشکالی ندارد که درباره قذف امهات المؤمنین (رضیالله عنهن) مثالی را ذکر کنیم: قمی در مورد تفسیر این قول خدوند:
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ كَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَيۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَيۡنِ فَخَانَتَاهُمَا﴾[التحریم: ۱۰] .
«خداوند درباره كافران مثلى مىزند: زن نوح و زن لوط را. (آن دو) در نكاح دو بنده از بندگان درستكار ما بودند؛ پس به آنان خیانت ورزیدند»,
از ابوالحسن روایت کرده است که گفته: بخدا قسم، منظور از کلمه «خانتاهما» فاحشه است، لذا باید بر فلان زنی که در راه بصره مرتکب فلان کار شد، حد اقامه شود، زیرا فلانی او را دوست میداشت، پس هنگامی که فلان زن میخواست به بصره برود، فلانی به او گفت: نباید بدون محرم سفر کنی، لذا خود را به همسری فلانی درآورد[۱۰۱۱] .
بدون شک شما خواننده محترم میدانید که منظور به فلانی چه کسی است؟ و در برخی از نسخههای کتاب صراحتاً نامش ذکر شده و بیان داشتهاند که ایشان طلحه میباشد[۱۰۱۲] .
بخاطر همین روایت و روایاتی دیگر، برخی از محققین شیعه[۱۰۱۳] از نسبت دادن این تفسیر به قمی خودداری کردهاند و یا اینکه گفتهاند: این تفسیر تنها مال قمی نیست، بلکه متشکل است از آنچه که قمی بر شاگردش دیکته کرده - یعنی أبیالفضل عباس - و آنچه که خود شاگردش به سند خاص خود از أبیالجارود از امام باقر آورده است، در منابع رجالشناسی نامی از ایشان (ابوالفضل عباس) برده نشده است و هیچ کسی نمیداند که او چه کسی است، و شرح حال أبوالجارود قبلاً ذکر گردید.
از جمله کسانی که در اینباره توضیح دادهاند، جعفر سبحانی میباشد که در نتیجۀ تحقیقات خود گفته: اگر ثابت باشد که مقدمه توسط علی بن ابراهیم نگاشته شده، پس چگونه ممکن است به آنچه که در مقدمۀ کتاب ذکر شده، اعتماد کرد[۱۰۱۴] ؟
سبحانی گفته: نکتۀ دیگر اینکه با توجه به آن همه درهم آمیختگی جداً مشکل است که به این تفسیر اعتماد کرد، خصوصاً با وجود این همه متنهای شاذ که در آن موجود هستند[۱۰۱۵] .
تعلیق خود را به ذکر این روایت به پایان میبریم: کلینی از علیبن ابراهیم از پدرش روایت کرده که گفت: گروهی از شیعیان برای رسیدن به خدمت ابوجعفر اجازه خواستند. ابوجعفر به آنها اجازۀ ورود داد و داخل شدند، در آن مجلس راجع به سی هزار مسئله از او سؤال کردند، و ابوجعفر در حالی که هنوز ده سال عمر داشت، به همۀ آنها جواب داد[۱۰۱۶] .
این روایت از نظر عقلی مردود است، و اسناد آن تنها از علیبن ابراهیم و پدرش تشکیل شده است، بدون شک واضع این روایت یکی از آن دو نفر (علیبن ابراهیم و پدرش) میباشد، گفتنی است که همین دو نفر کسانی هستند که در صدر روایت قبلی قرار داشتند.
روایت هفتم: عیاشی از خالدبن یزید از معمربن مکی از اسحاق بن عبداللهبن محمد بن علیبن حسن از حسن بن زید از پدرش زیدبن حسن از پدربزرگش روایت کرد و گفت: از عمار بن یاسر شنیدم که میگفت: سائلی در کنار علیبن ابیطالب ایستاد، در حالی که علی نماز سنت را میخواند، علیبن ابیطالب انگشترش را بیرون آورد و به او بخشید، آن سائل خدمت پیامبر جآمد و موضوع را برای پیامبر جبازگو کرد، سپس این آیه بر پیامبر جنازل شد:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾[المائدة: ۵۵] .
پیامبرجآن آیه را بر ما تلاوت کرد، سپس فرمود: هر کسی من سرپرست او هستم، اینک علی هم سرپرست او است. خداوندا! دوست بدار کسی را که علی را دوست میدارد و دشمنی کن با کسی که با علی دشمنی میکند[۱۰۱۷] .
میگویم: خود عیاشی هر چند موثوق است، اما از راویان ضعیف روایت میکرد[۱۰۱۸] . اما راجع به تفسیرش باید گفت که بیشتر سند روایات تفسیرش حذف شدهاند[۱۰۱۹] ، و بقیۀ رجال سند شناخته شده نیستند و در کتابهای رجالشناسی نامی از آنها برده نشده است، اما در مورد حسن بن زید نکوهشهای زیادی ذکر شده است[۱۰۲۰] .
روایت هشتم: فرات گوید: حسینبن سعید به صورت (فلان از فلان از فلان) از ابیجعفر برای من روایت کرد و گفت: یک روز که پیامبر جدر مسجد نماز میخواند، مسکینی از کنار ایشان گذشت. پیامبر جفرمود: آیا صدقهای به تو داده شد؟ گفت: بله، از کنار مردی -که در حالت رکوع بود- گذشتم، او انگشترش را به من بخشید، آن مسکین با دست به علیبن ابیطالب اشاره کرد، پس این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾[المائدة: ۵۵] .
پیامبر جفرمود: پس از من، ایشان ولی و سرپرست شما هستند[۱۰۲۱] .
روایت نهم: فرات گوید: جعفر بن احمد (محمد) به صورت (فلان از فلان) از عبداللهبن عطاء از ابیجعفر برای من روایت کرد و گفت: این آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾دربارۀ علیبن ابیطالب، نازل شد[۱۰۲۲] .
روایت دهم: فرات گوید: حسینبن سعید به صورت (فلان از فلان) از جعفر روایت کرد و گفت: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾دربارۀ علیبن ابیطالبسنازل شد[۱۰۲۳] .
روایت یازدهم: فرات گوید: اسماعیلبن ابراهیم برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن حسین (حسن) بن أبیخطاب از احمدبن محمدبن أبینصر از ثعلبه بن میمون از سلیمان بن طریق از محمدبن مسلم برای ما روایت کرد که سلام جعفی به ابوجعفر گفت: ای فرزند رسول خداجخثیمه از شما درباره قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾برای من روایت کرد که این آیه دربارۀ علیبن ابیطالب نازل شده است. گفت: خثیمه راست گفته است[۱۰۲۴] .
روایت دوازدهم: فرات گوید: جعفربن محمدبن سعید احمسی به صورت (فلان از فلان) از ابیهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه برای من روایت کرد و گفت: مسکینی آمد، پیامبر جاز او پرسید: آیا از میان یارانم کسی چیزی به تو بخشید؟ گفت: خیر، پیامبر جفرمود: به مسجد برو و از آنها درخواست کمک کن. سپس نزد من بیا و به من بگو که آیا چیزی به تو بخشیدهاند یا خیر؟ آن مسکین به مسجد آمد و هیچ کس به او کمک نکرد. گفت: آن مسکین از کنار علی گذشت و علی در حال رکوع بود، پس دستش را به سوی آن مسکین دراز کرد و انگشتری را از دست علیسبیرون آورد، سپس آن مسکین خدمت رسول خدا برگشت و به پیامبر جخبر داد که مردی انگشترش را به او بخشیده. پیامبر جفرمود: آیا آن مرد را میشناسی؟ گفت: خیر کسی را به همراه آن فقیر فرستاد تا بداند چه کسی انگشترش را به او بخشیده. بعداً مشخص شد که علیبن ابیطالب بوده است. راوی گوید: سپس این آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾نازل شد[۱۰۲۵] .
روایت سیزدهم: فرات گوید: حسینبن حکم حبری برای ما روایت کرد و گفت: حسنبن حسین برای ما روایت کرد و گفت: حبان از کلبی از أبیصالح از ابن عباسبدربارۀ قول خداوند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾برای ما روایت کرد و گفت: این آیه خاصتاً دربارۀ علیبن ابیطالب نازل شده است[۱۰۲۶] .
روایت چهاردهم: فرات گوید: عبیدبن کثیر به صورت (فلان از فلان از فلان) از ابن عباس بدرباره قول خداوند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾برای من روایت کرد و گفت: عبداللهبن سلام و گروهی از مسلمانان اهل کتاب به هنگام ظهر خدمت رسول الله جرسیدند و گفتند: ای پیامبر خدا! خانههایمان دور است و بجز این مسجد جای دیگری برای سخن گفتن نداریم، و خویشاوندانمان وقتی که دانستند ما ایمان آوردهایم و خدا و رسولشج را تصدیق کردهایم، با ما دشمنی را شروع کردهاند، و سوگند یاد کردهاند که نه با ما بنشینند و نه با ما حرف بزنند، اما این کار بر ما سخت آمده است. در حالی که آنها مشغول بودند و از وضعیت خود نزد رسول خدا جشکایت میکردند، این آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾نازل شد. پس وقتی پیامبر جآیه را بر آنها تلاوت کرد، گفتند: راضی هستیم که الله پروردگار ما، محمد جرسول ما و مسلمانان ولی ما باشند. بلالساذان را سر داد و رسول خدا جبه سوی مسجد آمد، مردم مشغول نماز خواندن بودند، برخی در حالت رکوع، برخی در حالت سجود و برخی در حالت نشستن بودند، در آن حال مسکینی کمک میخواست، پیامبر جاو را صدا زد و فرمود: آیا کسی به تو چیزی بخشیده؟ آن مسکین گفت: بله، آن مرد که در حالت قیام است انگشتری از نقره را به من بخشید، و آن مرد علیبن ابیطالب بود. پیامبر جفرمود: در چه حالتی بود که به تو کمک کرد؟ آن مسکین گفت: در حالت رکوع بود. گمان کردهاند که رسول خدا در این هنگام تکبیر داد و فرمود:
﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة: ۵۶] .
روایت پانزدهم: فرات گوید: ابوعلی احمدبن حسین حضرمی به صورت (فلان از فلان از فلان) از ابن عباس ببرای من روایت کرد و گفت: هنگامی که آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾نازل شد، پیامبر جبه مسجد آمد و ناگهان با مسکینی روبرو شد که درخواست کمک میکرد، پیامبر جاو را صدا زد و فرمود: در این مسجد چه کسی به تو کمک کرد؟ آن مسکین گفت: بجز آن کسی که در رکوع و سجود است، هیچ کسی دیگری به من کمک نکرد - منظور به راکع و ساجد علیبن ابیطالب است – پیامبر جفرمود: حمد و سپاس آن خدائی را که آن صدقه را در اهل بیت من قرار داد. راوی گوید: بر روی آن انگشتری که علی به مسکین بخشید، نوشته شده بود: منزه است کسی که افتخار من آن است که عبد و بندۀ او هستم[۱۰۲۷] .
روایت شانزدهم: فرات گوید: جعفربن احمد به صورت (فلان از فلان از فلان) از علی برای من روایت کرد و گفت: این آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ... وَهُمۡ رَٰكِعُونَ﴾در حالی بر پیامبر خدا جنازل شد که در منزلش بود، پیامبر جاز منزل به طرف مسجد خارج شد، دید که مسکینی درخواست کمک میکند، پیامبر جرو به مسکین کرد و فرمود: آیا کسی چیزی به تو بخشیده؟ مسکین گفت: خیر بجز آن کس که در حالت رکوع است، هیچ کس به من کمک نکرده، منظورش علی بود[۱۰۲۸] .
میگویم: تمامی روایات مذکور از تفسیر فرات نقل شدهاند، که ما قبلاً ارزش این تفسیر و مؤلف آن را به تو معرفی کرده بودیم، نکتۀ دیگر اینکه در این روایات راویانی مجهول و متروک وجود دارند، چه رسد به اینکه این روایات معنعن و منقطع هستند.
گمان نمیکنم حسینبن سعید همان أهوازی موثوق باشد، چنانکه محقق تفسیر در ذکر استادان فرات گفته، بلکه آنچه که مشخص و معلوم است حسینبن سعید أهوازی نمیباشد، زیرا اهوازی از رضا و أبیجعفر ثانی و أبوالحسن ثالث روایت میکند و او از طبقۀ ابراهیم بن هاشم است.
فرات یکی از اعلام و مشهوران غیبت صغری و هم دورۀ کلینی صاحب الکافی میباشد، پس چگونه ممکن است از اهوازی روایت کند در حالی که او را ندیده است؟
ابن عطا، ابن طریف، جعفی و حبری هم نزد شیعه مجهول هستند[۱۰۲۹] .
و راجع به شرح حال اسماعیل بن ابراهیم، احمسی و حضرمی چیزی را نیافتم.
و در کتابهای معتبر رجالشناسی نامی از ابوهاشم برده نشده است، صاحب «المناقب» درباره او گفته: انسان بزرگوار و مورد اعتمادی است، ولی - چنانکه خوئی گفته است- در کتاب «المناقب» چاپ شده چنین چیزی وجود ندارد[۱۰۳۰] . و کلینی متروک الحدیث است.
و کسانی که شرح حال عبید را نوشتهاند اعم از شیعه و سنی او را دروغگو دانستهاند[۱۰۳۱] .
روایت هفدهم: طوسی و مفید از علیبن محمد کاتب از حسنبن علی زعفرانی از ابراهیمبن محمد ثقفی از محمدبن علی از عباس بن عبداللهبن عنبری از عبدالرحمن بن اسود یشکری از عونبن عبیدالله از پدربزرگش از ابورافع روایت کردند که گفت: یک روز در منزل به خدمت پیامبر جرفتم، دیدم که خوابیده است و ماری در گوشهای از منزل قرار دارد، دوست نداشتم آن مار را بکشم و پیامبرج را بیدار کنم، و گمان میکردم که به او وحی میشود، لذا در میان پیامبر جو آن مار خوابیدم و به خود گفتم: اگر این مار ضرری برساند، به من ضرر میرساند نه به پیامبر ج. مقداری منتظر ماندم تا پیامبر بیدار شد که این آیه را تلاوت میفرمود:
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾[المائدة: ۵۵] .
سپس فرمود: حمد و سپاس خدایی را که نعمتش را برای علی کامل کرد، و مبارک او باد آن فضلی که خداوند به او بخشیده است[۱۰۳۲] .
میگویم: قبلاً راجع به شرح حال نویسنده بیاناتی را ارائه نمودیم. زعفرانی[۱۰۳۳] و نیز حال ثقفی هم مهمل هستند[۱۰۳۴] ، و در میان شیعه هیچ کسی را نیافتم که شرح حال عنبری را نوشته باشد، و ابن اسود نیز مجهولالحال است[۱۰۳۵] .
روایت هیجدهم: طوسی میگوید: گروهی از ابوالمفضل به ما خبر دادند که گفت: حسنبن علی زکریا عاصمی برای ما روایت کرد و گفت: احمدبن عبیدالله عدلی برای ما روایت کرد و گفت: ربیعبن یسار برای ما روایت کرد و گفت: اعمش از سالمبن أبیالجعد به نقل از ابوذر سدر حدیثی طولانی گفته که امیرالمؤمنین علی فرمود: آیا بجز من در میان شما کسی دیگر موجود است که در حالت رکوع زکات داده باشد و در مورد او این آیه نازل شده باشد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾[المائدة: ۵۵] . تا آخر روایت[۱۰۳۶] .
میگویم: شرح حال ابوالمفضل و اعمش قبلاً ذکر گردید، و هیچ کسی را نیافتم که شرح حال عاصمی، عدلی و ابن یسار را نوشته باشد.
روایت نوزدهم: نجاشی و محمدبن جعفر از احمدبن محمدبن سعید از احمدبن یوسف از علیبن حسن بن حسین بن علیبن حسین بن علیبن ابیطالب (رضیالله عنهم اجمعین) از اسماعیلبن محمد بن عبداللهبن علیبن حسین، از اسماعیلبن حکم از عبداللهبن عبیدالله بن ابیرافع از پدرش روایت کرد و گفت: تمام داستان قبلی را ذکر کرد[۱۰۳۷] .
میگویم: احمدبن یوسف اگر قصبانی باشد هیچ کسی را ندیدهام که صراحتاً او را موثوق دانسته باشد، و اگر غلام بنی تیمالله باشد، محال است ابن عقده که متولد سال (۲۴۹ هجری) است از او روایت کرده باشد، و آن کسی که نجاشی روایتش را از او نقل میکند، سال (۲۰۹ هجری) بوده است[۱۰۳۸] . و اسماعیل بن محمد و ابن حکم هر دو مجهول هستند[۱۰۳۹] .
روایت بیستم: محمدبن سلیمان کوفی گوید: ابو احمد عبدالرحمن بن احمد همدانی به من اجازه داد و گفت: ابراهیمبن حسن برای من روایت کرد و گفت: حبانبن علی از محمدبن سائب از ابیصالح از ابن عباس بدرباره قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾برای ما روایت کرد و گفت: پیامبر جبه مسجد رفت و مردم مشغول نماز خواندن بودند، برخی در حالت رکوع، برخی در حالت سجده و برخی در حالت نشستن بودند، در آن حال مسکینی درخواست کمک میکرد، پیامبر جآن مسکین را صدا زد و فرمود: آیا کسی به تو چیزی بخشیده؟ گفت: بله، پیامبر جگفت: چه چیزی به تو بخشیده؟ گفت: یک انگشتر نقرهای. پیامبر جفرمود: چه کسی آن را به تو بخشید؟ گفت آن مردی که در حالت قیام قرار دارد. پیامبر جفرمود: در چه حالتی بود که انگشتر را به تو بخشید؟ گفت: در حالت رکوع بود. پیامبر جدید که آن مرد علیبن ابیطالب است، لذا پیامبر جتکبیر را سر داد[۱۰۴۰] .
میگویم: همدانی مجهول است، و ابراهیم بن حسین نزد شیعه در میان چند نفر مجهول مشترک است.
روایت بیست و یکم: محمدبن سلیمان کوفی (با سند قبلی از عبداللهبن محمدبن ابراهیم) که گفت: عبدربه بن عبداللهبن عبدربه عبدی بصری برای ما روایت کرد و گفت: ابوالیسع ایوببن سلیمان حبطی برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن مروان سدی از محمدبن سائب کلبی، از ابیصالح غلام ام هانی، از ابن عباس برای ما روایت کرد... روایتی مانند روایت چهاردهم را نقل کرد[۱۰۴۱] .
میگویم: برای ضعف این سند همان کافی است که چند نفر مجهول در آن وجود دارند، بلکه اسنادی که سدی از سائب کلبی در آن وجود داشته باشد، جزء آن سلسله اسنادهایی است که معروف و مشهور به دروغ هستند!!.
روایت بیست و دوم: محمدبن سلیمان کوفی گوید: عبیداللهبن محمد برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن زکریا برای ما روایت کرد و گفت: قیسبن حفص و احمدبن یزید برای ما روایت کردند و گفتند: حسینبن حسن برای ما روایت کرد و گفت: ابومریم از منهال از عبیداللهبن محمد حنفیه از پدرش برای ما روایت کرد و گفت... روایتی مانند روایت دوازدهم را نقل کرد[۱۰۴۲] .
میگویم: در کتابهای شیعه راجع به موثوق بودن خود محمدبن حنفیه چیزی گفته نشده است، و فرزند عبیدالله مجهول است، و منهال بن عمرو نزد اهل سنت ضعیف و نزد شیعه مجهول است.
روایت بیست و سوم: طبری شیعه گوید: ابوالفرج معافا برای من روایت کرد و گفت: محمدبن قاسم بن زکریا محاربی برای ما روایت کرد و گفت: قاسمبن هاشم بن یونسی نهشلی برای ما روایت کرد و گفت: حسنبن حسین برای ما روایت کرد و گفت: معاذبن مسلم از عطاء بن سائل از سعیدبنبن جبیر از ابن عامر برای ما روایت کرد و گفت:... روایتی مانند روایت چهاردهم را نقل کرد[۱۰۴۳] .
میگویم: عطا بن سائب نزد شیعه مجهول است، اما نزد اهل سنت موثوق است، ولی ایشان در اواخر عمرش، روایات را بهم میزد و قاطی میکرد و قاسم نهشلی فردی مجهول است، و نام حسنبن حسین در بین افراد بسیاری مشترک است.
و بعد... این که تا کنون ذکر کردیم حال و وضعیت تمام روایتهای مسندی بود که ما دربارۀ این قصه و داستان از کتابهای معتبر و غیر معتبر شیعه یافتیم، و شما خوانندۀ محترم فهمیدی که هیچ یک از آنها از طریق روایت اهل تشیع چه رسد به روایات اهل سنت، صحیح نبودند، علیرغم آن همه ابهاماتی که شیعه به هنگام بحث از این استدلال بکار گرفتند، که میگفتند: این قصه صحیح میباشد و از طریق اهل سنت هم وارد شده است و کتابهای اهل سنت خالی از آن نیستند. آنان به این صورت فرق میان تخریج و تحقیق، و ارجاع به منابع را نادیده میگرفتند، چنانکه قبلاً گفتیم، بگونهای که موضوع را بر خوانندۀ سادهلوح مشتبه میساختند، با وجود آن، خود میدانند که محض ارجاع یک حدیث به یک کتاب به اتفاق مسلمانان اعم از سنی و شیعه دلیل بر صحت آن حدیث نیست.
بدون شک بسیاری از علمای اهل سنت دربارۀ سبب نزول این آیه روایاتی را ذکر کردهاند که علیبن ابیطالب در نماز، انگشترش را به مسکینی بخشید، اما ذکر این قصه از طرف علمای اهل سنت یا جهت اعلام ضعف آن است، و یا بخاطر آن میباشد که تمام سبب نزولهای منقول در اینباره را ذکر کنند، بدون اینکه صحت آن را به شرط گرفته باشند، و یا اینکه علمای اهل سنت از اینرو قصه را با سندش ذکر کردهاند تا مسئولیت خود را در این زمینه ادا کرده باشند، اما هیچ یک از آن سبب نزولها صحیح نیستند.
حتی خود امینی که عادتش بر آن است که تمام تلاش خود را برای اثبات احادیث امامت بکار گیرد هر چند که آن حدیث واهی و ضعیف باشد، مانند حدیث ابتدای دعوت یا (یوم الدار) که قبلاً گذشت، درباره این قصه حتی یک روایت را ذکر نکرده که سند آن را بررسی کرده باشد، زیرا علم کامل داشته که یک روایت صحیح در این قصه وجود ندارد، و امینی تنها به آن دسته از علمای اهل سنت که این قصه را ذکر کردهاند، اکتفا نموده، تا اینگونه به خوانندگانش بفهماند که صحت این قصه از مسلمات شیعه و سنی است، بدون اینکه حقیقت رأی و نظر بسیاری از علمایی که این قصه را صحیح ندانستهاند، بیان کند، این است آن امانتداریای که امینی به آن افتخار میکند و از ما میخواهد که آن را رعایت کنیم.
در هر صورت، دربارۀ اسانید این قصه بحث خود را طولانیتر نمیکنیم، مهم آن است که شیعه بتوانند برای این قصه تنها یک سند صحیح را چه از کتابهای سنی و چه در کتابهای شیعه به ما معرفی کنند.
اکنون به بحث متون این روایات میپردازیم:
[۹۹۰] أمالی الصدوق: (۱۰۷)، البحار: (۳۵/۱۸۳)، البرهان: (۱/۴۸۰)، الـمیزان: (۶/۱۶)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۲)، الوسائل: (۹/۴۷۸)، الـمناقب: (۲/۲۰۹)، الصافی: (۲/۴۶)، نور الثقلین: (۱/۶۴۷)، إثبات الهداة: (۲/۵۴). [۹۹۱] معجم الخوئی: (۳۲۲)، (۱۴/۱۰۷)، جامع الرواة: (۲/۲۷)، مجمع الرجال: (۳/۷۵)، (۵/۶۸). [۹۹۲] معجم الخوئی: (۷/۳۲۱)، کلیات فی علم الرجال: (۳۱۴-۴۰۷)، النجاشی: (۱/۳۷۸)، رجال الطوسی: (۱۲۲-۱۹۷)، مقیاس الهدایة: (۲/۳۵۳)، رجال الکشی: (۱۵۰)، تنقیح الـمقال: (۱/۶۰-۴۵۹)، البحار: (۳۷/۳۲)، کمالالدین: (۲۰۸) الحاشیه، مجمع الرجال: (۳/۷۳)، الفهرست: (۱۰۲)، جامع الرواة: (۱/۳۳۹)، الخلاصة: (۲۲۳). [۹۹۳] الخصال: (۵۴۸)، نورالثقلین: (۱/۶۴۵)، الاحتجاج: (۱۱۸)، الـمیزان: (۶/۱۸). [۹۹۴] الخصال: (۵۴۸)، (حاشیه محقق علی اکبر غفاری). [۹۹۵] الخصال: (۵۸۰)، نور الثقلین: (۱/۶۳۵)، الصافی: (۲/۴۵)، المستدرک: (۷/۲۵۶). [۹۹۶] معجم الخوئی: (۱۵/۲۰)، رجال ابن داود: (۲۶۹). [۹۹۷] نگاه کن به شرح حال اینها در معجم الخوئی: (۵/۱۷۴)، (۲/۳۶۳)، (۳/۳۷۸-۴۱۷)، (۱۲/۸۵)، (۱۲/۱۷۸). [۹۹۸] الکافی: (۱/۲۸۸-۴۲۷)، البرهان: (۱/۴۸۰)، نور الثقلین: (۱/۶۴۳)، جامع الأحادیث: (۸/۴۴۱)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۳)، الوسائل: (۵/۱۸)، (۹/۵۱)، الصافی: (۲/۴۴)، البحار: (۲۴/۶۳). [۹۹۹] معجم الخوئی: (۱۸/۲۵۷)، مجمع الرجال: (۶/۱۱۳)، النجاشی: (۲/۳۶۵)، جامع الرواة: (۲/۲۵۱). [۱۰۰۰] النجاشی: (۱/۱۳۵). [۱۰۰۱] معجم الخوئی: (۱۸/۸۷). [۱۰۰۲] معجم الخوئی: (۲/۱۸۳). [۱۰۰۳] مجمع البیان: (۳/۳۲۴)، البرهان: (۱/۴۸۱)، البحار: (۳۵/۱۹۵)، کشف الغمة: (۱/۱۶۶)، الـمیزان: (۶/۲۱)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۱)، إثبات الهداة: (۲/۱۲۰)، (۳/۵۱۱)، المناقب: (۲/۴۰۸)، التفسیر الکاشف: (۳/۸۲). [۱۰۰۴] معجم الخوئی: (۹/۲۵۳)، الطوسی: (۶۹)، مجمع الرجال: (۳/۲۵۳). [۱۰۰۵] الطوسی: (۱۳۳)، مجمع الرجال: (۵/۶۲)، معجم الخوئی: (۱۴/۹۲)، جامع الرواة: (۲/۲۴). [۱۰۰۶] معجم الخوئی (۲۰/۵۹)، النجاشی: (۲/۴۱۹)، الفهرست: (۲۱۰-۲۲۹)، الطوسی: (۵۱۷)، مجمع الرجال: (۶/۲۶۰)، رجال ابن داود: (۲۰۴)، جامع الرواة: (۲/۳۳۰). [۱۰۰۷] تفسیر القمی: (۱/۱۷۸)، البرهان: (۱/۴۸۰-۴۸۳)، نور الثقلین: (۱/۶۴۵)، البحار: (۳۵/۱۸۶-۱۸۸)، الـمیزان: (۶/۱۷)، العیاشی: (۱/۳۵۶)، الوسائل: (۹/۴۷۸)، إثبات الهداة: (۲/۱۴۰)، الصافی: (۲/۴۵). [۱۰۰۸] رجال الحلی: (۴)، معجم الخوئی: (۱/۳۱۷). [۱۰۰۹] رجال الحلی: (۴)، معجم الخوئی: (۱/۳۱۷). [۱۰۱۰] دراین زمینه نگاه کن به قول او در تفسیرش: (۲۲-۲۳) و نمونههای از روایاتش درباره تحریف قرآن در باب دوم گذشت. [۱۰۱۱] تفسیر القمی: (۲/۳۶۲). [۱۰۱۲] البرهان: (۴/۳۵۸)، البحار: (۲۲/۲۴۰). [۱۰۱۳] البحار: (۲۲/۲۴۰)، حاشیه، کلیات فی علم الرجال: (۳۲۰). [۱۰۱۴] سبحانی اشاره میکند به قول قمی در مقدمه تفسیرش که میگوید روایات این تفسیر از ثقات و راویان مورد اعتماد است. [۱۰۱۵] کلیات فی علم الرجال: (۳۰۹) و پس از آن. [۱۰۱۶] الکافی: (۱/۴۹۶)، البحار: (۵۰/۹۳). [۱۰۱۷] تفسیر عیاشی: (۱/۳۵۵)، البحار: (۳۵/۱۸۷)، البرهان: (۱/۴۸۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۵)، (۳/۵۱۴)، الـمیزان: (۶/۱۸)، الوسائل: (۹/۴۷۹). [۱۰۱۸] معجم الخوئی: (۱۷/۲۲۴). [۱۰۱۹] مقدمة التفسیر: (۱/۷)، البحار: (۱/۲۸)، الذریعة: (۴/۲۹۵). [۱۰۲۰] معجم الخوئی: (۴/۳۳۵). [۱۰۲۱] تفسیر فرات: (۱/۱۲۴)، البحار: (۳۵/۱۹۸)، مستدرک الوسائل: (۷/۲۵۸). [۱۰۲۲] تفسیر فرات: (۱/۱۲۳)، البحار: (۳۷/۱۷۱). [۱۰۲۳] تفسیر فرات: (۱/۱۲۵)، البحار: (۳۵/۱۹۸)، إثبات الهداة: (۲/۱۶۵). [۱۰۲۴] تفسیر فرات: (۱/۱۲۴)، البحار: (۳۵/۱۹۸). [۱۰۲۵] تفسیر فرات: (۱/۱۲۵). [۱۰۲۶] تفسیر فرات: (۱/۱۲۶). [۱۰۲۷] تفسیر فرات: (۱/۱۲۸)، البحار: (۳۵/۱۹۷). [۱۰۲۸] تفسیر فرات: (۱/۱۲۸). [۱۰۲۹] معجم الخوئی: (۱۷۳-۸/۱۸۲)، (۱۰/۲۵۴). [۱۰۳۰] معجم الخوئی: (۱۰/۳۰۶). [۱۰۳۱] معجم الخوئی: (۱۱/۷۵)، النجاشی: (۲/۳۹). [۱۰۳۲] أمالی الطوسی: (۵۸)، البحار: (۲۲/۱۰۳)، (۳۵/۱۸۴). [۱۰۳۳] معجم الخوئی: (۶/۶۶). [۱۰۳۴] معجم الخوئی: (۱/۲۸۷). [۱۰۳۵] معجم الخوئی: (۹/۳۰۹). [۱۰۳۶] أمالی الطوسی: (۵۵۷)، إثبات الهداة: (۲/۸۶). [۱۰۳۷] رجال النجاشی: (۶۲)، معجم الخوئی: (۱/۱۷۶)، البحار: (۳۲/۳۰۵). [۱۰۳۸] معجم الخوئی: (۲/۳۶۶-۳۶۷). [۱۰۳۹] معجم الخوئی: (۳/۱۳۱). [۱۰۴۰] مناقب أمیرالـمؤمنین: (۱/۱۵۰). [۱۰۴۱] مناقب أمیرالـمؤمنین: (۱/۱۶۹). [۱۰۴۲] مناقب أمیرالـمؤمنین: (۱/۱۷۹). [۱۰۴۳] دلائل الإمامة: (۵۴)، مستدرک الوسائل: (۷/۲۵۶)، البحار: (۳۵/۱۸۶)، الیقین: (۲۲۳).