اقرار حضرت علی به عدم نوآوری خلفای قبل از او در دین
حضرت علی سنه از روایت غدیر و نه از غیر آن چنین فهم نکرده که ولایت افراد قبل از وی، یک نوع بدعت و نوآوری در دین بوده است. ایشان ضمن یادآوری فرمودهی رسول خدا جو خبر دادن آن حضرت از آزار و اذیت علی سبعد از آن حضرت، گفت: به چه دلیل با آنها بجنگم ؟! فرمود: بخاطر نوآوری در دین[۱۶۱۰] .
پس آیا حضرت علی سبا ابوبکر و عمر و عثمان شبه مبارزه و نبرد برخاست یا اینکه به پندار شیعه چون میترسید به تقیه و کتمانسازی متوسل شده است؟! در حالی که خود او میگوید: سوگند به خدا اگر همه عرب برای کشتن من دست در دست هم بگذارند ازخلافت دست برنمیدارم، یا گفت: از رهبری و ولایت آنها دستبردار نیستم، همانگونه آن قوم (شیعه) نقل کردهاند: شکر خدا جز خیر چیزی از آنها ندیدهام[۱۶۱۱] .
آیا حضرت علی از روایت غدیر و غیرغدیر چنین برداشت و فهمی كرده که شیعه کردهاند، در حالی که میگوید: خدایا تو خود میدانی که درگیری ما بخاطر رقابت و بر سر پادشاهی و افزونطلبی از ثروتهای دنیا نبوده است، بلکه بدین منظور بوده که نشانهها را در دین تو بازپس دهیم، و سازماندهی و اصلاح را در سرزمینهایت هویدا سازیم، تا بندگان ستمدیدهات امنیت و آرامش پیدا کنند، و حدودی که اعمال نمیشد، دوباره به مرحلهی اجرا درآیند، ... تا آنجا که میگوید: شما دانستید کسی که ولایت مسلمانان را برعهده میگیرد، و در ارتباط با ناموس و خون و غنائم و احکام و شئونات آنها تصمیمگیری مینماید، نباید بخیل و تنگنظر باشد، چون در این صورت چشم طمع به اموال آنها میدوزد، و نیز نباید ناآگاه و جاهل باشد، زیرا با جهالت خود، آنها را به بیراهه میکشاند، و نیز نباید ستمپیشه باشد، زیرا با ستم خود، آنها را پاره پاره میکند، و نباید همپیمان برخی دولتها باشد و برخی را رها كند، که در آن صورت، رفتاری تبعیضآمیز از خود نشان داده، جماعتی را میگیرد، جماعتی دیگر را فرومیگذارد، و در راستای حکم و قضاوت کردن، رشوهخوار نباشد که همه حقوقها را پایمال میکند، و بدون هیچ توجهی آنها را متوقف میسازد. و نیز کسی نباشد که سنت نبوی را به تعطیلی بکشاند، که باعث هلاکت امت میگردد[۱۶۱۲] .
حضرت علی ساین مطالب را در شرایطی عنوان میکند، که در دوران وی، آشفتگی و درهم برهمی شئونات مسلمان را احاطه کرده بود. و آن را درباره شیخین یا ذیالنورین نگفته است، بلکه دربارهی آنها فقط به داشتن سیره و سلوک خوب و عدالتپروری در میان مسلمانان یاد کرده است. و نیز درباره آن خیر و برکتی سخن گفته که در دوران ولایت آنها دیده است.
این مقوله مرا به یاد روایتی میاندازد که امام رضا از پدرانش و آنها از علی س در باره ابوذر سروایت كردهاند که آنها از نقل کردهاند پیامبرجدرباره ابوذر فرمود: «ابوذر صدیق این امت است»[۱۶۱۳] . و ابوذر به عثمان سمیگوید: «از روش و سنت دو یارت پیروی کن! که اگر اینگونه کنی، مورد اعتراض هیچ کسی واقع نخواهی شد!»[۱۶۱۴] .
و در روایتی: وای بر تو ای عثمان، مگر رسول خدا جو ابوبکر و عمر را ندیدهای؟! آیا روش و سلوک تو همانند روش و سلوک آنها است؟![۱۶۱۵] .
و این گفتهی ابن عباس بدربارهی آن دو: رسول خدا جبه من دستور داد تا از پنج کس برائت جویم: از ناکثین (پیمان شكنان)که همان اصحاب و یاران جمل هستند، از قاسطین (ظلمپیشگان) که همان اصحاب شام هستند، از خوارج که همان اهل نهروان هستند، و از قدریه که در دینشان از مسیحیان تقلید و شبهبرداری میکنند، و میگویند: هیچ تقدیری نیست، و از مرجئه که در دینشان از یهود شبهبرداری کردند و گفتند: خداوند داناترین است[۱۶۱۶] .
پس آیا رسول خدا جبه او فرمان داد كه از ابوبكر و عمر و عثمان شاظهار برائت كند كه به ادعای قوم (شیعه) حق امیر مؤمنان را غصب كردند و بزرگتر از كار آن پنج دسته را كردند كه به برائت از آنها دستور داد.
نه هرگز! علی سچنین فهم و دیدگاهی نداشته كه شیخین برخلاف رهنمود رسول خدا جعمل كردهاند، یا اینكه فلان و فلان نسبت به خلافت از دیگران احمقتر بودند.
[۱۶۱۰] أمالی الطوسی: (۵۱۳)، البحار: (۲۸-۴۲)، إثبات الهداة: (۱/۳۰۰)، نور الثقلین: (۵/۶۹)، و نیز به روایتهای دیگری که بیانگر عدم نوآوری ابوبکر و عمر و عثمان شدر دین هستند، نگاه کنید: البحار: (۳۲/۲۴۳-۲۹۷-۲۹۹-۳۰۳-۳۰۸). [۱۶۱۱] الـمناقب: (۱/۳۲۳)، البحار: (۲۸/۶۷)، (۴۱/۵). [۱۶۱۲] نهجالبلاغه (۲۴۱)، بخشی از سخن حضرت علی درباره تبیین چرایی حکومتپذیری او. و توصیف امام حق. [۱۶۱۳] عیون الأخبار: (۲/۷۰)، البحار: (۲۸/۶۷)، (۴۱/۵). [۱۶۱۴] البحار: (۲۲/۴۱۹). [۱۶۱۵] البحار: (۲۲/۴۱۸). [۱۶۱۶] الکشی: (۳۸)، البحار: (۴۲/۱۵۲).