امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

استدلال به حدیث غدیر خم و افراط و اغراق شیعه در آن و توضیح اینکه نزول آیه‌ای از قرآن در این روز صحیح نبوده و ذكر روایات و بررسی سندهای آن

استدلال به حدیث غدیر خم و افراط و اغراق شیعه در آن و توضیح اینکه نزول آیه‌ای از قرآن در این روز صحیح نبوده و ذكر روایات و بررسی سندهای آن

این باب را با سخنی پیرامون غدیر خم به پایان می‌بریم که در اثبات اعتقاد به امامت اصل اصول و تکیه‌گاه اولی آنها در تثبیت این رکن می‌باشد. چنانکه درباره فضیلت این روز ده‌ها روایات آورده‌اند و آن روز را یکی اعیاد مهم خودشان قرار داده‌اند، و روزه بودن در آن مستحب می‌دانند، علاوه بر فضائل و كارهایی كه برای این روز در نظر گرفتهاند، و اشکال ندارد قبل از اینکه مفصلاً وارد بحث شویم پارهای از آن فضائل را بیان کنیم

شیعه از رسول خدا جروایت می‌کنند که فرمود: روز غدیر خم بزرگترین عید امت من است[۱۴۲۹] .

و از صادق روایت كردهاند که فرات ‌بن أحنف از او سؤال کرده: فدایت شوم آیا جشنی بزرگتر از عید رمضان و قربان و از روز جمعه و روز عرفه برای مسلمانان وجود دارد؟ صادق در جواب گفت: بله بافضیلت‌تر و باعظمت‌تر از لحاظ منزلت نزد خدا آن روزی است که خداوند دین خود را در آن کامل کرد و بر پیامبرش محمد جاین آیه را نازل کرد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] . «امروز (احكام) دین شما را برایتان كامل كردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تكمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».

فرات گفت: به صادق گفتم: آن چه روزی است؟ گفت: روش پیامبران بنی‌اسرائیل بر این بود كه هر وقت می‌خواستند برای رهبر و جانشین بعد از خود وصیت كنند و او را منصوب كنند آن روز را عید میگرفتند. و آن روزی است که در آن رسول خدا جعلی را به عنوان جانشین تعیین نموده، و در آن روز نازل شد آنچه نازل شد... تا آنجا كه گفت: آن روز، روز عبادت و نماز و شکر رای خدا و شادی است بخاطر منتی که به سبب ولایت علی بر ما گذاشت، و من دوست دارم که شما در آن روز؛ روزه بگیرید[۱۴۳۰] .

و روایات در این موضوع زیاد است[۱۴۳۱] .

در مورد مستحب بودن روزه در این روز علاوه بر روایاتی که گذشت از صادق روایت می‌کنند که گفته: روزه آن روز معادل روزه شصت ماه است. و در جایی دیگر معادل کفاره شصت سال است[۱۴۳۲] .

بلکه معادل روزه تمام عمر همه دنیاست،[۱۴۳۳] ، بلکه در هر سال نزد خداوند معادل صد حج و صد عمره مبرور مقبول می‌باشد[۱۴۳۴] .

و در رابطه با مستحب بودن نماز در مکان غدیر رواتی را به صادق نسبت داده‌اند که صادق گفت: نماز در مسجد غدیر مستحب است چون پیامبر جامیرمؤمنان را در آنجا منصوب کرد و آن مكان جایی است که خداوند در آنجا حق را آشکار کرد[۱۴۳۵] .

و دو رکعت نماز غدیر را معادل یكصد هزار حج و یكصد هزار عمره قرار دادهان،. و کسی که در آن روز مؤمنی را افطاریه بدهد مثل این است كه به ده «فئام» (جماعت) طعام و خوراک داده باشد، سپس گفت: آیا میدانی «فئام» چند نفر است؟ راوی گفت: خیر، فرمود: هر فئام یکصد هزار نفر است، و ثواب طعام دادن این جماعات معادل است با طعام دادن به تعداد انبیاء و صدیقین و شهداء در حرم خدا (مکه)، و سیراب كردن آنها در زمان قحطی و خشكسالی. و یک درهم برابر هزار هزار درهم است، سپس گفت: آیا فكر میکنی که خداوند روزی بزرگتر و برتر از این روز را خلق كرده؟ نه قسم به خدا، سه بار قسم را تکرار کرد[۱۴۳۶] .

غدیر خم مکانی است در وادی الأراک به فاصله ده فرسخ از مدینه و چهار میل از جحفه. روایت شده که رسول خدا جدر نزدیكی این مکان در باره علی سفرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه» «هر کس من مولای او باشم پس علی مولای اوست، خدایا دوست بدار کسی كه او را دوست میدارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمن است. و عبارات نزدیک به این مضمون آمده‌اند كه همدیگر را تقویت می‌کنند.

شکی نیست حدیثی مانند این استحقاق آن همه جر و بحث را ندارد که شیعه درباره آن به راه انداختهاند و برخی از آنها را ذکر کردیم. و مستحق این نیست که چندین جلد کتاب بزرگ درباره آن نوشته شود چنانکه بعضی این کار را کرده‌اند، زیرا بخش اعظم عمرشان را صرف رفتن به دنبال موارد مظنون و مشکوک کرده‌اند، و موارد درست و خوب تاریخ اسلام را ترک کرده‌اند كه بخش عمده را تشكیل میدهد، كه نوع کارها مانند کار مگس می‌باشد (كه به جای استفاده طبیعت پاک به دنبال چیزهای آلوده می‌رود).

و از آنجا كه عادت شیعه بر اختراع و جعل احادیث برای اثبات معتقداتشان است، بدون شک افسار گسیخته روی این روایات فكر کرد‌‌ه‌اند، و افسانههایی پیرامون آن بافتهاند، و هر وجب آن را یک متر كردهاند، (و از كاه كوه ساختهاند) خصوصاً این روایت که اصلی و پایهای دارد.

از جمله نازل شدن چند آیه به روز غدیر نسبت دادهاند مانند آیه تبلیغ، آیه كامل كردن دین، اتمام نعمت‌ و آیاتی دیگر چنانکه می‌آید.

و هر کس با سبک خاص خود در برداشت امامت از این حدیث که ذکر نمودیم ابتکار بخرج داده تا جایی که بعضی از آنها نزدیک‌ترین روایت از میان این دسته از روایات، بیش از این كه به رهنمود پیامبر جشباهت داشته باشد به افسانه داستانسرایان شبیه است.

این بحث را طول نمی‌دهیم و به بیان مطلب مورد نظر میپردازیم...، قبلاً گفتیم آنچه از پیامبر جدر بحث غدیر خم روایتی بود كه ذكر كردیم، یا روایاتی شبیه به آن. اما شیعه کتاب‌هایشان را مملو از این ادعا كردهاند که خداوند پیامبرش را برحذر داشته از اینکه مسألهی وصیت را پنهان نگه‌ دارد، تا اینکه این آیه را نازل کرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

«ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و كمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، و اگر چنین نكنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای».

پس پیامبر جدر در غدیر خم در روز هیجده ذی الحجه برای ایراد خطبه به پا ایستاد گفت: و هر کس دوستدار من است باید علی را دوست بدارد، خدایا دوست باش با کسی که با علی دوست است و دشمن باش با کسی که با علی دشمن است و هر کس از یاری او دریغ می‌کند تو نیز از یاری او دریغ کن.

بعد خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] .

«امروز دین شما را برایتان كامل كردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تكمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».

این خلاصه‌ای از داستان بود، و همانگونه كه بیان کردیم هیچ قسمتی از این داستان ثابت و صحیح نمی‌باشد. مگر آن مقدار که بیان کردیم. اما بخش دوم از حدیث که پیامبر جفرمود: «یاری كن هر كس كه او را یاری میكند، و درمانده كن هر كس او را یاری نمیكند». روایت‌هایی که در این بخش صورت گرفته بسیار بیسر و سامان و آشفته هستند، و به علت اینكه با واقعیت در تضاد و تناقض هستند ممكن نیست صحیح باشند، زیرا خداوند نصرت داد کسانی که به گمان شیعه او را یاری ندادند. علاوه بر این مستلزم مستجاب نشدن دعای رسول جاست، و چندان برای ما قابل اهمیت نیست که در مورد سندهای قسمت اضافه شده سخن بگوییم. اما چیی كه در این قسمت برای ما اهمیت دارد- و پیش از صحبت درباره مدلول حدیث- اینکه هیچ آیهای از قرآن در رابطه با واقعه غدیر مازل نشده به رغم اینكه شیعه برای اثبات ادعای نازل شدن آیه در رابطه با غدیر خود را به زحمت بسیار سختی انداختهاند تا این مطلب را اثبات کنند، و اینک به بیان آن می‌پردازیم.

روایت اول: ابان بن ابوعیاش، از سلیم‌بن قیس روایت كرده كه گفت: از ابوسعید خدری سشنیدم می‌گفت: رسول خدا جمردم را به غدیر دعوت نموده...و داستان را بیان کرد، سپس فرمود: چیزی نازل نشده تا این آیه نازل شد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] .

سپس رسول خدا جفرمود: خداوند متعال از همه بزرگوارتر است نسبت به تکمیل دین و اتمام نعمت، و خداوند از رسالتم راضی است و ولایت علی بعد از من[۱۴۳۷] .

من می‌گویم: به هنگام بحث از روایت اول برای دلیل اول در این باب به سند این روایت رسیدیم که همان استدلال به حدیث (یوم ‌الدار) بود اگر خواستی می‌توانی به آن مراجعه کنید.

روایت دوم: صفار گفت احمدبن محمد از حسن‌بن علی نعمان از محمدبن مروان از فضیل‌بن یسار از ابوجعفر برای ما نقل كرد در مورد آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[۱۴۳۸] [المائدة: ۶۷] .

«(ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و كمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان».

گفت ولایت این است.

می‌گویم: احمدبن محمد (كه در سند روایت ذكر شده) یک شخص مجهول الحال است، اگر برقی باشد هر چند او مورد اعتماد است اما از افراد ضعیف روایت می‌کند، و به احادیث مرسل تکیه می‌کند و دارای کتابی است درباره تحریف قرآن که صاحب «فصل الخطاب» به آن استدلال می‌کند. و ابن غضائری یادآور شده كه از طرف قمی‌ها مورد انتقاد و طعنه است و او را از قم دور ساختند، هرچند امثال غضائری در این موضوع موافق او نیستند و می‌گویند: انتقاد قمی‌ها از کسانی است که او از آنها روایت می‌کند نه خود ایشان، و نیز کسانی که او را دور کردند بعداً او را آوردند و از او معذرت‌خواهی کردند[۱۴۳۹] .

و اگر این شخص سیاری باشد؛ هر کس شرح حال او را خوانده باشد می‌داند متروک الحدث (روایت‌هایش مردود) است بخاطر بطلان مذهبش و غلوی که داشته است[۱۴۴۰] .

و اگر اشعری باشد بنا بر این است كه موثوق معرفی شده است، اما کلینی درباره مذمت ایشان چیزهای را ایراد كرده است[۱۴۴۱] .

و اگر او فرزند ابونصر بزنطی باشد، پس همان شخصی است که شیعه در مورد او نقل كردهاند که رضا مصحفی را به او داد و به او گفت: به آن نگاه نکن اما او می‌گوید آیه: بینه را از آن تلاوت کردم كه هفتاد نفر از افراد قریش را با اسم خود و پدرانشان را در آن یافتم. گفت: كسی را فرستاد که مصحف را برایش بفرستم[۱۴۴۲] . در این روایت حکم به تحریف قرآن شده، و ثابت میشود كه او از دستور امامش نافرمانی كرده است، که هر کدام از آن دو برای بیان شخصیت او او كافی است.

و اگر فرزند اسماعیل باشد او وضع و حالی نامشخص دارد و مجهول است.

و اگر فرزند عمرو بن عبدالعزیز باشد اطلاعی از شرح و حالش پیدا نکرده‌ام. و چنانکه محقق بصائر اشاره کرده کسانی که نام‌ایشان با احمد بن محمد آغاز می‌شود او شیوخ و پیشگامان صفار هستند[۱۴۴۳] .

اما برای شناخت صفار کافی است به آنچه که در باب اول به هنگام صحبت از منزلت امامت در مورد ایشان آوردیم رجوع کنی و آنچه که به نقل از ابواب بصائر ایشان آوردیم بخوانی و بعد درباره ایشان قضاوت کنی.

اما در مورد ابن مروان او شخص مجهول است.

روایت سوم: قمی گفت: پدرم از صفوان بن یحیی و او از از علاء، از محمدبن مسلم از ابوجعفر برایم نقل كرد و گفت: آخرین فریضه‌ای که خدا نازل نمود ولایت بود، بعد از آن هیچ فریضه‌ای را نازل نکرد، پس آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] . را در منطقه‌ای به نام کراع الغمیم نازل کرد[۱۴۴۴] .

می‌گویم: قبلاً درباره تفسیر قمی صحبت کردیم، علاء هیچ کس تصریح نداشته به اینکه ایشان مورد اعتماد است، و خوئی که او را مورد اعتماد دانسته بخاطر آمدن ایشان در سلسله روایات (کامل الزیارات است)[۱۴۴۵] که قبلاً درباره این روایات صحبت کردیم.

روایت چهارم: قمی گفته پدرم از ابن ابی‌عمیر، از ابن سنان از ابوعبدالله برایم نقل كرد و گفت: هنگامی كه خداوند با نازل كردن این آیه به پیامبرش فرمان داد امیرمؤمنان را برای مردم منصوب كند، و این آیه نازل شد: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیك من ربك فی علی بغدیر خم»: «ای فرستاده هر آنچه نازل شده از سوی پروردگارت بر تو در باره علی در غدیر خم ابلاغ کن». پس فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» «هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست»، شیاطین کوچک پیش شیطان بزرگ آمدند در حالی که در بر سرهایشان خاک می‌ریختند، شیطان به آنها گفت: چه خبر است؟ گفتند: این شخص امروز پیوندی را برقرار کرد که هیچ چیزی تا روز قیامت نمی‌تواند آن را از هم جدا کند پس شیطان گفت: خیر این طور نیست. کسانی که در کنارش هستند به من چنان وعده‌ای داده‌اند که هرگز خلاف نمی‌کنند سپس خداوند آیه:

﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ[۱۴۴۶] [سبأ: ۲۰] .

«واقعاً ابلیس پندار خود را درباره آنان راست گرداند (و به كرسی نشاند). چرا كه همگی از او پیروی كردند مگر گروه اندكی از مؤمنان».

می‌گویم: درباره قمی و تفسیرش قبلاً صحبت کردیم و این روایت یکی از نمونه‌های تحریف قرآن است چون نام علی را به آن افزوده و تفسیرش را از آن پر كرده است، علاوه بر آن که قمی در تفسیر آیه:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ[آل‌عمران: ۱۱۰] .

گفته: پدرم از ابن ابی‌عمیر، از ابن سنان برایم روایت کرد كه گفت: نزد ابوعبدالله این آیه را قرائت کردم، سپس ابوعبدالله گفت: آیا «بهترین مردم» حسن و حسین را می‌کشند؟ پس قاری گفت: فدایت شوم چطور نازل شده؟ گفت: «كُنتُم خَيرَ أئمّة أخرجتْ للنّاسِ»«شما بهترین امامان هستید که برای مردم آمده‌اید».

آیا نمی‌بینی که خداوند چگونه مدح و ستایش آنها را می‌کند.

﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ[آل‌عمران: ۱۱۰] .

«شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید كه به سود انسانها آفریده شده‌اید (مادام كه) امر به معروف و نهی از منكر می‌نمائید و به خدا ایمان دارید».

اسناد این روایت که تحریف قرآن را ثابت می‌کند «منكر» است كه سند همان روایتی است که خبر از غدیر می‌دهد، پس یا باید این راویان را در هر چیزی که روایت می‌کنند تصدیق نماییم، یا هر چه را که روایت می‌کنند باید بصورت کامل رد کنیم.

روایت پنجم: فرات: جعفر بن محمد أزدی از محمدبن حسین صائغ از حسن‌بن علی صیرفی از محمد بزار از فرات بن احنف از ابوعبدالله ابو عبدالله روایت كرده كه گفت: گفتم: فدایت شوم آیا برای مسلمانان جشنی بزرگتر از جشن رمضان و قربان و روز جمعه و روز عرفه وجود دارد؟ گفت: بله بالاتر از همه این روزها نزد روزها روزی است که در آن دین را تکمیل نمود و بر پیامبرش جآیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] . نازل نمود سپس داستان ولایت را بیان کرد[۱۴۴۷] .

روایت ششم: فرات: حسین‌بن سعید با سند عنعنه (بدون شنیدن مستقیم) از ابراهیم بن محمد بن اسحاق عطار از یاران جعفر روایت میكند كه گفت: در مورد آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] . از جعفر شنیدم كه می‌گفت: این آیه در شأن علی سنازل شده است[۱۴۴۸] .

روایت هفتم : فرات با سند «مُعنعَن» از زیدبن ارقم روایت كرد كه گفت: زمانی که آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

در شأن علی نازل شد.... سپس داستان را بیان کرد[۱۴۴۹] .

روایت هشتم: فرات: حسین بن حکم روایت کرد كه سعید بن عثمان از ابومریم از عبدالله‌ بن عطاء گفت من در کنار ابوجعفر نشسته بودم كه گفت: به رسول خدا جوحی شده که به مردم بگو: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست اما پیامبر جابلاغ ننموده و از مردم ترسیده است پس آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] . پس داستان را بیان کرد[۱۴۵۰] .

روایت نهم: فرات: جعفر بن احمد با سند معنعن از عبدالله‌بن عطاء روایت كرده كه گفت: من در مسجد رسول اکرم جابوجعفر نشسته بودم در حالی که عبدالله ‌بن سلام هم در صحن مسجد پیامبر جنشسته بود، گفت: فدایت شوم آیا این شخص آن است که علم کتاب نزد اوست؟ فرمود: خیر اما دوستتان علی‌بن ابیطالب که آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

درباره‌اش نازل شد.....سپس داستان را بیان کرد[۱۴۵۱] .

روایت دهم: فرات: حسین به سعید با عن عنه از جعفر روایت می‌کند كه گفت در آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] . یعنی با منصوب كردن علی بن ابیطالب آن نعمت به اتمام رسید[۱۴۵۲] .

روایت یازدهم: جعفربن احمدبن یوسف در حالی با سند معنعن از ابوجعفر در مورد آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

روایت كرد ......سپس داستان را بیان کرد[۱۴۵۳] .

روایت دوازدهم: فرات: اسحاق بن محمدبن قاسم ‌بن صالح بن خالد هاشمی برای ما روایت کرد كه ابوبکر رازی محمدبن یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن نبهان بن عاصم بن زید بن ظریف بنده علی‌بن ابیطالب گفت: محمدبن عیسی دامغانی گفت سعدبن فضل از ابومریم، از یونس بن حسان از عطیه، از حذیفه بن یمان سبرای ما گفت: قسم بخدا من در خدمت رسول خدا جنشسته بودم در حالی که بر ما مسئله غدیر نازل شد در حالی که مجلس مملو از انصار و مهاجرین بود پیامبر جبه پا ایستاد سپس گفت: ای مردم خداوند مرا به فرمانی دستور داد و این آیه را تلاوت كرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

سپس داستان را بیان کرد[۱۴۵۴] .

روایت سیزدهم: فرات: حسین بن حکم حبری گفت: حسن بن حسین گفت :حبان از کلبی از ابوصالح از ابن عباس ببرای ما روایت گفت: آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

در شأن علی سنازل شده، پس داستان را بیان کرد[۱۴۵۵] .

روایت چهاردهم: فرات: حسین‌بن سعید گفت: علی‌بن حفص عوسی گفت: یقطین جوالیقی از جعفر از پدرش برای ما در مورد آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

روایت كرد كه به تنهایی در شأن علی نازل شد[۱۴۵۶] .

روایت پانزدهم: فرات: جعفر‌بن محمد فزاری با سند معنعن از ابوجارود روایت كرد كه گفت شنیدم که اباجعفر گفت: زمانی که خداوند آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

را نازل کرد گفت: کمال‌ دین بوسیله ولایت علی ابوطالب بوده است[۱۴۵۷] .

روایت شانزدهم: فرات: علی‌بن احمد بن خلف شبیانی گفت: عبدالله‌بن علی‌بن متوکل فلسطینی از بشربن غیاث، از سلیمان بن عمرو عامری از عطاء از سعید از ابن عباس ببرای ما روایت كرد كه گفت: در ایام حج در مكه در حالی که رسول خدا جو علی در میان ما بودند، پیامبر جبه سوی علی برگشت و فرمود: خوشا به حالت ای پدر حسن، خداوند آیه محکم و روشن را بر من نازل کرده که در آن من و تو مساوی یادشدهایم، پس گفت: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] [۱۴۵۸] .

روایت هفدهم: فرات: عبیدبن عبدالواحد با سند عنعنه از ابن عباسببرایم روایت کرد که ما در عرفات همراه پیامبر جبودیم، فرمود: آیا علی‌بن ابیطالب در میان شماست؟ گفتیم: بله ای رسول خدا! او را به خود نزدیک کرد و با دستش به شانه‌اش زد و فرمود: خوشا بحالت ای علی آیه‌ای بر من نازل شده که در آن یاد من و تو مساوی است پس فرمود:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

سپس ابن عباس گفت در تفسیر آیه: «الیوم أکملت لکم دینکم بالنبی وأتممت علیکم نعمتی بعلی ورضیت لکم الإسلام دنیا بعرفات»[۱۴۵۹] . «یعنی امروز احکام دینتان بوسیله پیامبر برایتان تکمیل کردم و نعمتم را بر شما بوسیله علی تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برایتان در عرفات برگزیده‌ام».

روایت هیجدهم: فرات: روایت کرد علی‌بن محمدبن مخلد جعفی با عنعنه از طاوس، از پدرش برای ما روایت كرد و گفت: از محمدبن علی شنیدم كه گفت: جبرئیل در روز جمعه در عرفات بر پیامبر جنازل شد و گفت: ای محمد خداوند به تو سلام می‌کند و می‌فرماید: به امتت بگو امروز دینتان را برایتان تکمیل کردم و نعمتم را بوسیله ولایت علی‌بن ابیطالب بر شما تمام کردم[۱۴۶۰] .

می‌گویم: تمام روایات گذشته از تفسیر فرات‌بن ابراهیم می‌باشد. و به هنگام ردی که به استدلال اول داشتیم با تفصیل درباره او و تفسیرش صحبت کردیم. چنانکه اقوال بعضی از مشایخ امامیه را درباره ایشان بیان کردیم، اینکه اصحاب درباره او چیزی نگفته‌اند و نه به خوبی و نه بدی از او یاد نکرده‌اند. و تاریخ هیچ بخشی از زندگانیش را نیاورده است و هیچ یک از کتاب‌های رجال‌شناسی شرح حالش را نه کم و نه زیاد نیاورده‌اند، حتی در میان آنها نامی از او نیست. و نیز نامی از پدر و پدربزرگش نیست جز اینکه در اسناد بعضی كتاب‌ها آمده است، مانند تفسیر خودش و شواهد الترتیل، و کتاب‌های شیخ صدوق و مجموعه تفاسیر مشهور به تفسیر قمی و فضل زیارت حسین تألیف ابن شجری. اما كنیه‌اش جز در كتاب «فضل زيارة الحسين» ابن شجری الكوفی ذكر نشده است.

و اگر فرات در اسانید کتاب‌های فوق ذکر نمیشد ممكن بود در مورد وجود چنین شخصی شک و تردید به وجود شخصی با این نام و اینكه نام او مستعار باشد بوجود آید همانگونه كه شیعه به آن اعتراف کرده‌اند. و احمالاً او از لحاظ فکری و عقیدتی زیدی باشد و تفسیرش به روایت ابوالخیر مقدادبن علی حجازی مدنی از ابوالقاسم عبدالرحمن بن محمدبن عبدالرحمن علوی حسنی یا حسینی از فرات روایت شده همچنانكه در اول و پایان کتاب ملاحظه نمودیم، و اسانید در کتاب حذف شده هستند، و بیشتر راویان در آن فاقد شرح حال می‌باشند، مانند حال نقل كننده تفسیر از فرات.

اما در رابطه با بررسی شرح احوال رجال سندهای روایات گذشته، باید گفت كه ازدی معلوم نیست چه کسی است[۱۴۶۱] . و صائغ كسیاست كه نجاشی در مورد او گفته است، او مطمئناً ضعیف است. و گفته شده: اهل غلو است و افراطگری است، و تمام کسانی که شرح حال او را ذكر کرده‌اند همین را گفته‌اند [۱۴۶۲] . و صیرفی مجهول و ناشناخته است[۱۴۶۳] ، و نیز وضع هر یک از بزار[۱۴۶۴] و سعیدبن عثمان[۱۴۶۵] و ابن عطاء[۱۴۶۶] و علی‌بن حفص[۱۴۶۷] ، و طاوس و پدرش[۱۴۶۸] مجهول است، اما حسین‌بن سعید چنانکه بیان کردیم اهوازی مورد اطمینان نیست، و ابن احنف در گفتار متهم به افراط و تفریط و دروغ می‌باشد و شایستگی ندارد نامی از او برده شود[۱۴۶۹] .

و برای هیچ یک از عطار و ابن حکم و سعیدبن عثمان و اسحاق بن حمد هاشمی و یونس بن حسان و شهابی و فسلطینی و ابن غیاث و ابن مخلد شرح و حالی پیدا نکرده‌ایم، و ابومریم و سلمه و حسن و کلبی و جارود مانده در میان اینکه متروک‌الحدیث (یعنی متهم به دروغ) هستند یا مورد اختلاف.

روایت نوزدهم: صدوق: محمدبن سعید هاشمی از فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی از محمدبن ظهیر از عبدالله‌بن فضل هاشمی از صادق از پدرانش روایت كرد که رسول خدا جفرمود: روز غدیر خم بزرگترین اعیاد امت من است، و آن روزی است که خداوند متعال در آن به من دستور داد علی را به عنوان راهنما تعیین کنم که بعد از من از او هدایت بجویند، و آن روزی است كه در آن خداوند دین را تکمیل کرد و نعمت را بر آنها به اتمام رسانید، و راضی شد اسلام آیین آنها باشد ...تا آخر روایت[۱۴۷۰] .

می‌گویم: قبلاً درباره هاشمی و همچنین فرات صحبت شد. و ابن ظهیر وضعش مشخص نیست[۱۴۷۱] .

روایت بیستم: صدوق: روایت کرد كه پدرش از سعدبن عبدالله،‌ از احمدبن أبی‌عبدالله و او از برقی از پدرش از خلف بن حماد اسدی از ابوالحسن عبدی از سلیمان أعمش از عبایه بن ربعی، از عبدالله بن عباس بگفت: پس حدیث طولانی را بیان کرد که در آن آمده بود که: خداوند در شب اسراء و معراج پیامبر جرا دستور داده بود که علی را به عنوان وزیر تعیین کند، سپس رسول خدا جفرود آمد و نخواست با مردم درباره هیچ چیزی سخن بگوید تا او را متهم نکنند چون آنها فاصله چندانی با دوران جاهلیت نداشتند، تا اینکه شش روز از قضیه گذشت سپس خداوند این آیه را مازل كرد:

﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ[هود: ۱۲] .

«چه بسا تو برخی از چیزهائی را كه به تو وحی می‌شود (از قبیل آیاتی كه درباره نكوهش معبودهای دروغین ایشان است) فروگذاری و از (تبلیغ) آن (به مشركان ) دلتنگ و ناراحت شوی‌؟».

سپس رسول خدا جتا روز هشتم تحمل کرد پس خداوند ایه آیه را نازل كرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

پس رسول خدا جفرمود: این تهدید بعد از وعید است، قطعاً دستور خدا را اجرا می‌کنم، اگر مرا متهم و تکذیب کنند بر من آسانتر است از اینکه در دنیا و آخرت من را مجازات کند. پس آنچه به داستان غدیر ارتباط داشت انجام داد سپس این آیه را نازل كرد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] .

تا آخر روایت[۱۴۷۲] .

می‌گویم: درباره اکثر مردان این سند سخن گفتیم و درباره پدر برقی اختلاف است[۱۴۷۳] و «عبدی» ناشناخته است[۱۴۷۴] .

روایت بیستم و یکم: صدوق: ابوالعباس محمدبن ابراهیم بن اسحاق طالقانی از ابومحمد قاسم‌بن محمدبن از علی هارونی، از ابوحامد عمران بن موسی بن ابراهیم، از حسن‌بن قاسم رقام از قاسم‌بن مسلم، از برادرش عبدالعزیز بن مسلم، از رضا برای ما نقل كرد كه...تا آخر و حدیث طولانی را ذکر نمود که بخشی از آن چنین است: در آخر عمر پیامبرجو در حجة الوداع این آیه نازل شد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ[المائدة: ۳] . و مسئله ولایت در تکمیل دین نازل شد[۱۴۷۵] .

می‌گویم: اما در مورد طالقانی وضع او شناختید، ولی در رابطه با دیگر افراد سند هیچ احدی شرح احوال آنها را بیان نکرده جز عبدالعزیز بن مسلم در حالی که او وضعش نامعلوم است[۱۴۷۶] .

روایت بیست و دوم: صدوق: پدرم گفت سعدبن عبدالله احمد بن حسین بن سعید از احمدبن ابراهیم و احمدبن زکریا از محمدبن نعیم از یزداد بن ابراهیم از کسانی از یاران ما كه از ابوعبدالله روایت كردهاند از علی سدر حدیث طولانی روایت كرده كه در آخر آن روایت آمده: بوسیله ولایت من خداوند دین را برای این امت تکمیل کرد، و نعمتها را بر آنها كامل كرد، و راضی شد اسلام آنها باشد، و با من نعمت این امت را تكمیل كرد، آنگاه كه در روز ولایت به محمد جگفت: ای محمد به آنها خبر بده که من در این روز دینشان را برای آنها تکمیل کردم، و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برایشان برگزیدم و نعمتم را بر آنها تمام کردم با تمام اینها خداوند منت گذاشت بر من پس برای اوست حمد و ستایش[۱۴۷۷] .

می‌گویم: احمدبن حسین بن سعید که او پسر مهران اهوازی است، او را تضعیف کرده‌اند. و گفته‌اند او اهل غلو است و حدیثش معروف و منکر است و به روایتش عمل نمی‌شود[۱۴۷۸] . و احمدبن زکریا مجهول است، و تمام کسانی که دارای این نام هستند مجهول می‌باشند[۱۴۷۹] . و حال ابن نعیم هم همینطور است، اضافه بر اینكه معلوم نیست او چه کسی است و از چه کسی روایت کرده است.

روایت بیست و سوم: صدوق: علی‌بن احمد بن عبدالله برقی از پدرش از محمد بن خالد برقی از سهل بن مرزبان فارسی از محمد بن منصور از عبدالله بن جعفر از محمد بن فیض بن مختار از پدرش از باقر از پدرش از پدربزرگش رسول خداجنقل میكرد كه در حدیث طولانی به علی‌بن ابیطالب گفت: خدا این آیه را بر من نازل كرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

یعنی در ولایت تو ای علی!،

﴿وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

و اگر آنچه که بدان مأمور شده‌ام كه ولایت تو است ابلاغ نکنم عملم تباه می‌شود[۱۴۸۰] .

می‌گویم: علی‌بن احمد برقی مجهول و ناشناخته است و صحبت درباره احمد و پدرش گذشت، و شرح حالی برای فارسی نیافتم و اگر سهل‌بن بحر فارسی باشد -كه گمان نمیكنم چنین باشد- پس او مجهول و ناشناخته است[۱۴۸۱] . و ابن الفیض مجهول و ناشناخته است[۱۴۸۲] و در مورد پدرش چیزهایی وارد شده که مذمت او را می‌رساند[۱۴۸۳] .

روایت بیست و چهارم: صدوق: پدرم و محمدبن حسن از سعدبن عبدالله و او از یعقوب بن یزید، از حمادبن عیسی از عمر بن أذینه، از أبان بن ابی‌عیاش، از سلیم‌بن قیس هلالی روایت كرد كه گفت: علی را در زمان خلافت عثمان در مسجد رسولجدیدم که مشغول مناظره علم و فقه بودند،... سپس حدیث طولانی خواند که در آن نام علیسبرای داستان غدیر و نزول آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

و تکبیر رسول خدا جکه فرمود: «الله‌ أکبر بتمام النعمة وكمال نبوتي، ودين الله ولاية علي بعدي»[۱۴۸۴] . در آن حدیث طولانی ذكر شده بود.

مفهوم تکبیر رسول خدا ج: خداوند شایسته‌تر است نسبت به اتمام نعمت و تکمیل نبوت و دین خداوند و ولایت علی بعد از من.

می‌گویم: سخن درباره ابن ابی‌عیاش و سلیم گذشت.

روایت بیست و پنجم: صدوق: محمدبن حسن سکونی در منزل خود در کوفه گفت: ابراهیم بن محمدبن یحیی نیسابوری از ابوجعفر بن سری و ابونصر بن موسی بن ایوب خلال روایت كردند كه علی‌بن سعید، گفت: حمزه بن شوذب از مطهر، از شهر بن حوشب از ابوهریره سروایت كرد كه گفت: هر کس روز هیجده ذی‌الحجه را که روز غدیر خم است روزه بگیرد، خداوند روزه دو ماه را برای او می‌نویسد. هنگامی که رسول خدا جدست علی را بلند کرد و گفت: .... تا آخر داستان را ذکر کرد، و نیز آیه كامل كردن دین را یادآور شد[۱۴۸۵] .

می‌گویم: سکونی هر چند از اساتید و بزرگان صدوق می‌باشد لکن شرح احوالش نامعلوم است[۱۴۸۶] . و وضع رجال ابن حوشب هم چنین است[۱۴۸۷] . و اطلاعی نسبت به شرح و حال بقیه افراد سند نیافتم.

روایت بیست و ششم: صدوق: دقاق، از کلینی از علی‌بن محمد از اسحاق بن اسماعیل نیسابوری که حسن‌بن علی بدر حدیث طولانی گفته زمانی که خداوند با گذاشتن اولیاء به عنوان جانشین بعد از پیامبرتان بر شما منت گذاشت فرموده: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ[المائدة: ۳] . مائده، آیه ۳[۱۴۸۸] .

می‌گویم: بر حسب سند دقاق در باره علی‌بن احمد جز اینکه گفته شده از بزرگان و اساتید صدوق می‌باشد خبر دیگری نیامده است و اطلاع لازم را به شما در این زمینه به شما داده‌ایم.

روایت بیست و هفتم: کلینی: محمدبن یحیی از احمدبن محمدبن حسن همگی از محمدبن اسماعیل بن یزیغ، از منصور بن یونس از ابوجارود از ابوجعفر روایت كه گفت از ابوجعفر شنیدم كه می‌گفت: خداوند پنج چیز را بر بندگان فرض کرده، چهار تا را گرفتند و یکی را ترک کردند... تا به اینجا رسید كه گفت: سپس ولایت نازل شد، و آن در روز جمعه که مصادف با روز عرفه بود؛ خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] .

و تکمیل دین که این آیه به آن اشاره دارد بوسیله ولایت علی بوده است، پس در این هنگام رسول خدا جفرموده: امتم هنوز به زمان جاهلیت نزدیکند، زمانی که من این خبر را در مورد پسر عمویم به آنها بگویم هر کس پیش خودش چیزی می‌گوید، پس آن را آهسته پیش خود گفتم بدون آنکه آن را با زبان بازگو کنم، سپس ندا از طرف خداوند آمد، و مرا تهدید کرد که در صورت ابلاغ نکردن مرا تعذیب کند. بعد این آیه نازل شد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧[المائدة: ۶۷] .

«ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و كمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، و اگر چنین نكنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای».

سپس داستان را بیان کرد[۱۴۸۹] .

می‌گویم احمدبن عیسی: کلینی روایتی آورده که- سند آن جای بحث است- ذم این شخص را می‌رساند، و او نسبت به عرب بودن تعصب شدیدی داشته است[۱۴۹۰] . اما کشی و صدوق در مورد منصور چیزی گفته‌اند که بر مذموم بودن ایشان دلالت دارد و آن را در باب اول ذکر کردیم[۱۴۹۱] . و قبلاً از ابوجارود صحبت کردیم.

روایت بیست و هشتم: کلینی: حسین‌بن محمد از معلی‌بن محمد از محمدبن جمهور از محمدبن اسماعیل بن یزیع از منصور بن یونس از ابوجارود از ابوجعفر مثل این روایت را نقل كرده است[۱۴۹۲] .

می‌گویم: سند این همانند سند قبل می‌باشد و معلی‌بن محمد نیز از لحاظ مذهب آشفته و درهم برهم است و از نظر حدیث احادیث ضعیف و ناقص روایت کرده است که بیان آنها قبلاً گذشت و شیعه درباره این جمهور گفته‌اند که: در حدیث ضعیف است و دارای مذهبی فاسد می‌باشد. و در مورد ایشان خداوند میداند چیزهایی چقدر بزرگ گفتهاند كه از همه بدتر این كه اهل غلو بوده و دارای اشعاری است که در آنها حرام‌های خداوند را حلال کرده است. با این وصف، خوئی او را مورد وثوق دانسته است، و همچنین معلی‌بن محمد را نیز معتمد دانسته است بخاطر این كه در سلسله سند کامل الزیارات ذكر شدهاند[۱۴۹۳] . بهر حال ما در این باره صحبت کردیم.

روایت بیست و نهم: کلینی: علی‌بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی‌عمیر از عمربن اذینه، از زراره و فضیل بن یسار و بکیر بن اعین و محمدبن مسلم و برید بن معاویه و ابوجارود همگی از ابوجعفر روایت می‌کنند كه گفت: خداوند رسولشجرا به ولایت علی دستور داد و آیه:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ[المائدة: ۵۵] .

«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند».

را بر او نازل کرد، و ولایت صاحبان امر را فرض کرد، ولی آنها مفهوم ولایت را نفهمیدند، پس خداوند محمد جرا مأمور ساخت که ولایت را برای آنها تفسیر کند، چنانکه نماز و زکات، روزه، حج را برای آنها بیان کرد وقتی این خبر از طرف خداوند به محمد جرسید، در اثر آن سینه‌اش تنگ شد پس خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

پس داستان غدیر را بیان کرد سپس گفت: ولایت علی آخرین این فرائض بود. سپس خداوند این آیه را نازل نمود:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] [۱۴۹۴] .

«امروز (احكام) دین شما را برایتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».

می‌گویم: گرچه چیزهایی از معتبر بودن سند این گفته شده اما در ایرادی که در زیر می‌آوریم شما را نسبت به تزلزل در آن آگاه می‌کند.

علی‌بن ابراهیم قمی دوباره در تفسیر سوره نساء و گفت: پدرم از ابن ابی‌عمیر از ابن اذینه از زراره از ابوجعفر گفت: [ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك یا علی فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً] همین طور نازل شد!! «و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می‌کردند به نزد تو می‌آمدند ای علی و از خدا طلب آمرزش می‌نمودند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش می‌کرد. بی‌گمان خدا را بس توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند».

و کلینی در روضه از علی‌بن ابراهیم از پدرش از ابن عمیر از عمربن اذینه از بریدبن معاویه روایت می‌کند میكند كه گفت: ابوجعفر آیه: «أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم فإن خفتم تنازعاً فی الأمر فأرجعوه إلی الله وإلی الرسول وإلی أولی الأمر منکم». «از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان خود (مسلمان) فرمانبرداری نمایید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن به خدا و پیامبر او و صاحبان امر از شما برگردانید».

پس گفت: چه طور از یک طرف دستور به پیرویشان می‌دهد، و از طرف دیگر جواز منازعه با آنها را داده است؟ فقط نسبت به مأموران که به آنها گفته [أطیعوا الله وأطیعو الرسول] صدق می‌کند.

این دو روایت حاکی از وقوع تحریف در قرآن هستند، و هر دو روایت با همین سندی که گذشت روایت شده‌اند، پس یا شیعه باید همه این روایات را تصدیق کند، و یا همه را رد کند. گزینش نزد انسان‌های منصف جای ندارد.

روایت سی‌ام: کلینی: محمدبن حسین و غیر او از سهل‌ از محمدبن عیسی و محمدبن یحیی و محمدبن حسین همگی از محمدبن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبدالکریم بن عمرو از عبدالحمید بن ابودیلم از ابوعبدالله... در حدیث طولانی در آن می‌گوید: زمانی که رسول خداجاز حجة‌الوداع برگشت جبرئیل بر او نازل شد و فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

سپس مردم را صدا کرد و مردم جمع شدند ... و داستان را بیان کرد[۱۴۹۵] .

می‌گویم: این سهل حدیث ضعیف روایت می‌کند و غیر معتمد و متهم به غلو و دروغ است[۱۴۹۶] . و محمدبن سنان هر چند مورد اختلاف بوده، ولی ابن عقده و نجاشی و طوسی و مفید و ابن الغضائری آن را تضعیف کرده‌اند. و فضل‌بن شاذان او را از دروغگویان بشمار آورده است[۱۴۹۷] . و عبدالکریم شخصی مرتجع و پلید است چنانکه طوسی گفته، و همچنین نجاشی و کشی گفته‌اند که مرتجع است گرچه با همه این اوصاف از فقهای برجستهای بحساب می‌آید که حکم حلال و حرام از آنها گرفته میشود[۱۴۹۸] ، و ابن ابی‌دیلم شخصی ضعیف است[۱۴۹۹] .

روایت سی و یکم: کلینی: محمدبن علی‌بن معمر از محمدبن علی بن عقایه تمیمی از حسین بن نضر فهری از ابوعمر و اوزاعی از عمروبن شمر از جابربن یزید از ابوجعفر روایت كرده که امیرمؤمنان برای مردم در مدینه خطبه می‌داد و (خطبة الوسيلة) را بیان کرد و آن خطبه‌ای طولانی است که در آن داستان غدیر خم را بیان کرد و سپس گفت: و خداوند در آن روز آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] . را نازل کرد. پس ولایت من تکمیل دین است و مورد رضایت خداوند متعال[۱۵۰۰] .

می‌گویم: ابن معمر ناشناخته است[۱۵۰۱] ، و نیز وضع ابن عکایه تمیمی مجهول و ناشناخته است[۱۵۰۲] .

و وضع فهری[۱۵۰۳] و اوزاعی[۱۵۰۴] به همین منوال است. و اما عمروبن شمر شکی در ضعیف بودن و بدنام بودن آن نیست[۱۵۰۵] . و جابر بن یزید درباره ایشان اختلاف هست[۱۵۰۶] .

روایت سی و دوم: عیاشی: از جعفر بن محمد خزاعی از پدرش روایت كرد كه گفت: از ابوعبدالله شنیدم می‌گفت: زمانی که رسول خدا جروز جمعه بود در عرفات پایین آمد جبرئیل بر او فرود آمد و گفت: ای محمد خداوند به تو سلام میكند و می‌فرماید: به امتت بگو که: امروز دین را برای شما بوسیله ولایت علی‌بن ابیطالب تکمیل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام به عنوان آیین خداپسند برایتان برگزیدم. و دیگر بعد از این آیه، آیه دیگری نازل نمی‌کنم، برایتان نماز و زکات و روزه و حج نازل کردم و این پنجمین است و این چهار تا را قبول نمی‌کنم مگر با ولایت علی[۱۵۰۷] .

روایت سی و سوم: عیاشی، از اذینه روایت كرد كه گفت: شنیدم از زراره از ابوجعفر فریضهها یكی یكی نازل ‌شدند، سپس ولایت علی که آخرین آنهاست نازل شد و خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳] [۱۵۰۸] .

روایت و سی و چهارم: عیاشی از ابوصالح از ابن عباس بو جابربن عبدالله که گفتند: خداوند محمد جرا دستور داد که علی را در میان مردم منصوب گرداند تا آنها را از ولایت ایشان باخبر کند، پیامبر جبیمناک بود از اینکه بگویند طرفدار پسر عمویش است و علیه او طغیان كنند، خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

«ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، و اگر چنین نكنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای».

پیامبر جدستور را در غدیر خم اجرا کرد[۱۵۰۹] .

روایت سی و پنجم: عیاشی: از صفوان‌بن جمال روایت كرده كه گفت: ابوعبدالله گفت: زمانی که این آیه در مورد ولایت علی نازل شد، پیامبر جدر غدیر خم ندای «الصلاة جامعة» برای نماز جمع شوید، بعد گفت: ای مردم آیا من از مؤمنان به خودشان اولی‌تر نیستم ... پس داستان را بیان کرد[۱۵۱۰] .

روایت سی و ششم: عیاشی از حنان بن سدیر از پدرش از ابوجعفر روایت كرد كه گفت: هنگامی که جبرئیل نازل شد بر رسول خدا ج در حجة‌الوداع (حج خداحافظی) تا پیامبر مسئله ولایت علی را اعلام کند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

سپس پیامبر جتا سه بار توقف کرد تا به جحفه رسید، از بیم مردم دست علی را نگرفت، وقتی در روز غدیر در مکانی که مهیعه نام دارد ایستاد بعد ندای نماز جماعت سر داد پس فرمود: چه کسی اولویت بیشتری دارد نسبت به شما از خودتان؟ پس داستان را تعریف کرد[۱۵۱۱] .

روایت سی و هفتم: عیاشی، از عمربن یزید، گفت، ابوعبدالله گفت: پیامبر جبه قصد حج از مدینه خارج شد و پنج هزار نفر همراه او بود، و از مکه برگشت در حالی که پنج هزار نفر از اهل مکه او را همراهی می‌کردند، هنگامی که به جحفه رسید جبرئیل آمد و ولایت علی را به پیامبر جابلاغ کرد و قبلاً در مِنی نازل شده بود، ولی پیامبر جبه خاطر ترس از مردم از ابلاغ آن خودداری کرده بود پس گفت:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] [۱۵۱۲] .

روایت سی و هشتم: عیاشی: زیادبن منذر ابوجارود صاحب دمدمه جارودیه گفت: نزد ابوجعفر بن محمدبن علی بودم در أبطح در حالی که برای مردم صحبت می‌کرد، حدیث طولانی آورد که در آن مطالب زیادی بود از جمله اینکه: جبرئیل آمد پیش رسول خدا جو فرائض نماز و روزه و زکات و حج آورد، تا جایی که در روایت آمده که جبرئیل پیش رسول خدا ج آمده و گفت: خداوند به تو دستور می‌دهد که امتت را راهنمایی کن که چه کسی مولای آنهاست چنانکه در مورد سایر فرائض آنها را راهنمایی فرمودید. بعد پیامبر جفرمود: پروردگارا امتم فاصله چندانی با دوران جهالت ندارند. پس آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٧[المائدة: ۶۷] .

سپس داستان را بیان کرد[۱۵۱۳] .

روایت سی و نهم: عیاشی روایت می‌کند از ابوجارود از ابوجعفر که گفت زمانی که خدا بر پیامبر جآیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

نازل کرد پس داستان غدیر را بیان کرد[۱۵۱۴] .

روایت چهلم: عیاشی از مفضل بن صالح از بعضی از یارانش از یکی از آن دو نفر گفت زمانی که آیه:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ[المائدة: ۵۵] .

«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند».

بر پیامبر جسخت بود و خوف آن داشت که قریش او را تکذیب کنند سپس خداوند آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

نازل کرد و پیامبر جدر روز غدیر دستور را اجرا نمود[۱۵۱۵] .

می‌گویم: تمام روایات سابق از عیاشی است که قبلاً گفتیم ایشان از افراد بسیار ضعیف و بدنام روایت می‌کند و این تفسیر ایشان فاقد هر نوع سندی می‌باشد. علاوه بر اینکه حاوی مسائل زیادی است از جمله تحریف قرآن و افتراء و بهتان نسبت به پیشگامان این امت و افراط، و عقایدی که به طور کلی باطل می‌باشند و درست مانند تفسیر قمی است، ولی به خاطر خارج شدن از موضوع نمی‌توانیم بیشتر به آنها بپردازیم.

و افراد دیگری در میان اسناد آمده‌اند که یا مجهول هستند و یا متروک، مثل خزاعی همانند پدرش وضعی نامشخص دارد[۱۵۱۶] . و چنانکه گذشت در مورد زراره اختلاف هست. و ابن سدیر واقفی[۱۵۱۷] در مورد مذمت پدرش روایات زیادی آمده است[۱۵۱۸] . و در مورد ابن یزید اختلاف هست[۱۵۱۹] . و ابن صالح بدنام و دروغگو است که حدیث جعل می‌کند. اما در مورد بعضی از یارانش اطلاع درستی در دست نیست[۱۵۲۰] .

بهر حال منقطع بودن بخش زیادی از اسناد روایات گذشته، موجب بیاعتباری آنها در مسائل مورد اختلاف می‌باشند، همانند مسئله مورد بحث ما و نمی‌توان به این دسته از روایات استدلال کرد.

روایت چهل و یکم: طوسی: جماعتی به من خبر دادند از ابومفضل که گفت: ابومحمد فضل بن محمدبن مسیب شعرانی در گرگان گفت: هارون بن عمر بن عبدالعزیز بن محمد ابوموسی مجاشعی گفت: محمدبن جعفر بن محمد از پدرش ابوعبدالله از علی امیرمؤمنان روایت كرد كه گفت: از رسول خدا جشنیدم می‌گفت: اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بدنبال آن نماز و روزه و زکات و حج را بیان کرد سپس سخن را با ولایت به پایان برد و خداوند آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] [۱۵۲۱] .

را نازل کرد.

می‌گویم: سخن درباره ابومفضل گذشت و اطلاعی درباره شرح حال شعرانی نیافتم. و مجاشعی فردی مجهول[۱۵۲۲] و ناشناخته است، و محمدبن جعفر هر چند فرزند صادق است اما روایاتی در مذمت ایشان آمده است[۱۵۲۳] .

روایت چهل و دوم: طوسی: ابوعبدالله محمدبن نعمان گفت: ابوحسن احمدبن ولید از پدرش روایت كرد كه محمدبن حسن صفار از احمدبن ابی عبدالله‌ برقی از پدرش از محمدبن ابی‌عمیر از مفضل بن عمر از صادق روایت میكرد كه گفت: امیرمؤمنان فرمود: بوسیله ولایت من خداوند برای این امت دینشان را تکمیل نمود و نعمت را بر آنها تمام کرد و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برای آنها برگزید، چون روز ولایت خداوند سبحان فرمود: ای محمد خبر ده به امتت که امروز برای آنها دین را تکمیل کردم و نعمتهایم را بر آنان تمام کردم و اسلام به عنوان آیین برای آنها برگزیدم خداوند با تمام اینها بر من منت گذاشت، پس تنها حمد تنها شایان اوست[۱۵۲۴] .

می‌گویم: ابوالحسن بن ولید هر چند بعضی بدون سند و دلیل او را تأیید نموده‌اند، اما شرح و حالش معلوم نیست، حتی خوئی در مورد ایشان گفته است: ما نمی‌توانیم حکم به موثّق بودن ایشان بدهیم، و اقوال و گفته‌های کسانی را که ایشان را تأیید کرده‌اند تضعیف نموده است. که می‌توان گفت: خلاصه قول خوئی این است که مورد اطمینان بودن این شخص به هیچ طریقی ثابت نشده است[۱۵۲۵] .

مؤلّف کتاب «معلم الشيية» شیخ مفید در مورد ابوالحسن دچار اشتباه شده که در شرح حال اساتدیش قول صاحب كتاب «الکنی والألقاب» در مورد پدرش ابوجعفر محمدبن حسن بن ولید را آورده است كه گفته: او از بزرگان و فقیهان و پیشوایان والا مقام قم بوده و به او به چشم اطمینان نگاه کرده‌اند[۱۵۲۶] .

اما درباره بقیه افراد سند قبلاً صحبت کردیم. در مورد مفضل‌بن عمر گفته شده دارای مذهب فاسد می‌باشد و روایت‌هایش آشفته و بی سر و سامان و غیر قابل اعتماد است و جایز نیست حدیثش نوشته شود، بلکه ابوعبدالله او را تکفیر و لعن کرده است و دعوت به لعن او و برائت جستن از او نموده است[۱۵۲۷] .

روایت چهل و سوم: طوسی: حسین بن عبیدالله از علی‌بن محمد علوی از حسن‌بن علی بن صالح بن شعیب جوهری روایت کرد كه گفت محمدبن یعقوب کلینی از محمدبن محمد از اسحاق بن اسماعیل نیسابوری از صادق جعفر بن محمد از پدرش از اجدادش برای ما روایت كرد كه حسن‌بن علی در حدیث طولانی گفت: قطعاً خداوند بر شما گذاشت كه بعد از پیامبرتان اولیاء را قرار داد و خداوند فرمود:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي[المائدة: ۳] [۱۵۲۸] .

می‌گویم: علوی شخصی مجهول است[۱۵۲۹] . و جوهری نیز چنین[۱۵۳۰] . اما نیسابوری که او از یاران عسکری است[۱۵۳۱] و در اینجا دلیلی نمی‌بینم كه از صادق روایت كند، شاید در سند انقطاع باشد (یعنی افرادی از این زنجیره حذف شده باشند).

بهر حال خود کتاب «الأمالی» هم که منبع روایات گذشته است از نظر شیعه جای بحث و اختلاف است[۱۵۳۲] .

روایت چهل و چهارم: طوسی: حسین‌بن حسن حسینی از محمدبن موسی همدانی از علی‌بن حسان واسطی، از علی‌بن حسین عبدی از ابوعبدالله صادق روایت كرد كه می‌گفت: ... سپس حدیث طولانی را در مورد فضائل روز غدیر خم بیان کرد که در آن این عبارات بود: شهادت می‌دهم که محمد جبنده و فرستاده تو است، و شهادت می‌دهم که علی درود و رحمت خدای بر او باد امیرمؤمنان و مولای آنان می‌باشد. پروردگارا، ما ندای تو را شنیدم و منادی که رسول خدا جمی‌باشد زمانی که با ندای تو ندا سر داد كه به او دستور داده بودید ولایت علی و صاحب امر را از طرف تو ایلاغ كند. و به او هشدار دادید و تهدید کردید که در صورت عدم ابلاغ مورد خشم و غضب واقع می‌شود؛ تصدیق نمودیم، ... تا به این جا رسید که گفت: قطعاً اعتراف به ولایت علی چکیده توحید و اخلاص به یکتائی توست و تکمیل‌کننده دین تو و فضل و بخشش تو بر تمام مخلوقات می‌باشد، چون تو فرمودید و فرموده تو حق است:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] [۱۵۳۳] .

آفت این روایت، همدانی است، چون درباره ایشان گفته شده: اهل غلو است و حدیث وضع می‌کند و شخصی ضعیف است و از افراد ضعیف روایت می‌کند، بلکه صدوق گفت: در سند این روایت شیخ ما محمدبن حسن این روایت را صحیح نمی‌دانست و می‌گوید: این از طریق محمدبن موسی همدانی روایت شده که شخصی غیر مطمئن است و در نسخه‌ای آمد که بسیار دروغگوست[۱۵۳۴] . و عبدی شخصی ناشناخته است[۱۵۳۵] . و حسین‌بن حسن حسینی فرد ناشناخته است و در روایت انقطاع و پاره‌گی بزرگی است چون طوسی از صادق با چهار واسطه روایت می‌کند، هر چند فاصله وفات این دو شخص حدود سیصد سال می‌باشد!!.

روایت چهل و پنجم: علی‌بن عبدالله زیادی، از جعفر بن محمد دوریستی و او از پدرش و او از صدوق و او از سعید و او از محمدبن حسین ابی‌خطاب و او از پدرش و او از محمدبن سنان و او از زراره روایت می‌کند که زراره گفت: از جعفر صادق شنیدم میگفت: جبرئیل نزد پیامبر جآمد و به او گفت: ای فرستاده خدا! خداوند بر تو درود می‌فرستد و آنگاه این آیه را تلاوت نمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

سپس پیامبر جبه او گفت: ای جبرئیل، همانا مردم تازه به اسلام گرویده‌اند و از این می‌ترسم که ناراحت شوند و از من اطاعت نکنند، سپس جبرئیل به مکانش عروج کرد و در روز دوم در حالی که پیامبر جدر غدیر ایستاد نزد او آمد و به او گفت: ای محمد! خداوند بلند‌مرتبه فرمود: گفت: ای جبرئیل میترسم اصحابم با من مخالفت كنند، سپس جبرئیل در روز سوّم از همانجا به آسمان بالا رفت و در حالی كه رسول خدا در جایی بود معروف به غدیر خم در آن موقع جبرئیل بر او فرود آمد و گفت: ای رسول خدا خداوند خداوند فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ[المائدة: ۶۷] .

پس هنگامی که پیامبر این فرمودۀ خداوند را شنید، گفت: شترم را بخوابانید، قسم به خداوند از این مکان تکان نمی‌خورم تا زمانی که رسالت پروردگارم را تبلیغ نکرده‌ام ... سپس بقیۀ داستان غدیر را ذکر کرد[۱۵۳۶] .

می‌گویم: برای «زیادی» و «دوریستی» هیچ شرح حالی نیافتم و ابن أبی‌الخطاب نیز ناشناخته است[۱۵۳۷] و در مورد ابن سنان و زراره قبلاً سخن گفتیم.

روایت چهل و ششم: طبرسی: ابوحمد مهدی بن نزار حسینی گفت: ابوقاسم عبیدالله بن عبدالله حسکانی گفت: ابوعبدالله شیرازی گفت: ابوبکر جرجانی گفت: ابو احمد بصری گفت: احمدبن عمار بن خالد گفت: یحیی بن عبدالحمید حمانی گفت: قیس‌بن ربیع از ابی‌هارون عبدی و او از ابی‌سعید خدری سروایت می‌کند که ابی‌سعید گفت: زمانی که آیه [مائده / ۶۷] بر پیامبر جنازل شد گفت: خداوند چه قدر بزرگ است بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت پروردگار نسبت به رسالت من و ولایت علی‌بن ابیطالب و گفت: هر کسی که من سرپرست او هستم ... تا آخر حدیث[۱۵۳۸] .

می‌گویم: در مورد مجهول و ضعیف بودن حمانی، ابن ربیع و عبدی بحث شد و بر بقیۀ راویان حدیث اطلاع پیدا نکردم.

روایت چهل و هفتم: طبرسی: سید عالم، عابد ابوجعفر مهدی بن ابی‌حرب حسینی مرعشی سگفت: شیخ ابوعلی حسن بم شیخ سعید أبی جعفر محمّد بن حسن طوسی ساز شیخ سعید پدر أبو جعفر قدّس الله روحه و او از جماعت از ابی ابی محمد ‌هارون بن موسی تلعکبری خبر دادند که گفت: ابوعلی محمدبن همام گفت: علی سوری گفت: ابومحمد علوی که از اولاد افطس و از صالحین بود گفت: محمدبن موسی همدانی گفت: محمدبن خالد طیالسی گفت: سیف‌بن عمیره و صالح‌بن عقبه هر دو از قیس‌بن سمعان و او از علقمه بن محمد حضرمی و او از ابی‌جعفر محمدبن علی خبر دادند که گفت: ... سپس روایت بسیار طولانی را که بیش از ده صفحه بود ذکر کرد که در واقع بیشتر از روایتی بود که در مقدمه این استدلال ذکر کردیم، اما چیزی که برای ما حائز اهمیت است این که گفت: جبرئیل از طرف خداوند به پیامبر جگفت: همانا من هیچ پیامبری را نمی‌میرانم مگر بعد از تکمیل کردن توحید و دین خودم حجتم و اتمام نعمتم بر خلق با پیروی و اطاعت از ولیی من، و دشمنی با دشمنانم. همانا من زمین را بدون ولی و سرپرستی باقی نخواهم گذاشت و برای آن ولی و قیّم انتخاب می‌کنم تا برای من اتمام حجتی بر بندگانم باشد، پس امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما کامل کردم و راضی شدم که اسلام دینتان باشد و با ولایت و سرپرستی دوست و نمایندۀ من ... تا اینکه گفت: پس پیامبر جاز قوم خود و از اهل تفرقه ترسید که تفرقه ایجاد کنند و به سوی جاهلیت برگردند، و آن را بخاطر دشمنی و بغضی که نسبت به علی داشتند دانست، و از جبرئیل خواست که پروردگارش او را از شر مردم مصون نماید و منتظر شد تا جبرئیل خبر مصون بودنش را از طرف خداوند بیاورد، و جبرئیل درنگ کرد تا اینکه به مسجد خیف رسید. سپس جبرئیل نزدش آمد و به او امر کرد که به عهدش وفا كند و علی را به پیشوایی مردم منصوب کند، تا مردم به وسیلهی او هدایت شوند و خبر مصون بودنش را از طرف خداوند برای او نیاورد تا به کراع‌الغمیم که بین مکه و مدینه است رسید و دوباره جبرئیل به چیزهایی که قبلاً به او امر کرده بود، فرمان داد، بدون هیچ عصمت و مصونیتی از طرف خداوند، سپس گفت: ای جبرئیل همانا من از این می‌ترسم که مردم در مورد آنچه که می‌گویم مرا تکذیب كنند و گفته‌ام را قبول نکنند، سپس به راه افتاد و وقتی که به غدیر خم که سه مایل قبل از جحفه است رسید، زمانی که پنج ساعت از روز گذشته بود جبرئیل با سرزنش و نکوهش و خبر مصونیت از شر مردم نزد او آمد و گفت: ای محمد خداوند بر تو درود می‌فرستد و به تو می‌گوید: ای پیامبر آنچه را که از سوی پروردگارت در مورد علی بر تو نازل شده تبلیغ کن، در غیر این صورت رسالت خداوند را به مردم نرسانده‌ای، و خداوند تو را از شر مردم مصون می‌دارد، در حالی که مقدمه جمعیت (اصحاب) در جحفه بود و به او امر کرد که کسانی که جلو افتاده‌اند به عقب برگرداند و کسانی را که در عقب بودند در این مکان (غدیر خم) نگه دارد تا علی را به عنوان پیشوایی برای مردم منصوب کند، و آنچه را که خداوند در مورد علی نازل کرد به مردم برساند ... الی آخر حدیث[۱۵۳۹] .

می‌گویم: محقق كتاب الاحتجاج ما را از بررسی سند این روایت بی‌نیاز کرد[۱۵۴۰] ، چوم یادآور شده که در آن کسانی مانند سوری و ابن سمعان که شرح حالی ندارد، و یا ناشناخته‌هایی مانند طیالسی و حضرمی، و افراد ضعیفی چون همدانی که قبلاً در مورد او بحث شد، در سند حدیث هستند.

اما بعضی چیزها را ذکر نکرد که عبارتند از اینکه:

الف: گفتهی ابن غضائری و ابن داود و غیر آن دو را ذكر نكرد كه در مورد صالح‌بن عقبه گفتهاند اهل غلو و تعصب و بسیار دروغگو است و احادیثش فاقد اعتبار و روایات منكر و غیر قابل قبول دارد[۱۵۴۱] .

ب: پسر أفطس آن یحیی نیست كه کنیهاش ابا محمد علوی است آنگونه که خوئی اظهار داشته است، چون آن دو در یک طبقه نیستند[۱۵۴۲] ، و ظاهراً آن مرد مجهول‌الحال و ناشناخته است و مورد اعتماد بودن او نزد طبرسی ارزشی ندارد.

روایت چهل و هشتم: محمدبن عباس از محمدبن قاسم و او از عبیدبن سالم و او از جعفر بن عبدالله محمدی و او از حسن‌بن اسماعیل و او از ابی‌موسی مشرقانی روایت می‌کند که گفت: ... و روایتی را در مورد نزول آیۀ تبلیغ در غدیر ذکر کرد[۱۵۴۳] .

می‌گویم: اگر منظور از عبیدبن سالم عجلی است، پس ناشناخته است، و اگر منظور غیر آن باشد برای نامی غیر از او هیچ شرح حالی وجود ندارد[۱۵۴۴] . و به طور مشخص نیست آن محمدی كیست[۱۵۴۵] و در مورد حسن‌بن افطس و مشرقانی هم شرح حالی نیافتم.

روایت چهل و نهم: حلی، مظفر بن جعفر بن حسین از محمدبن معمر از حمدان المعافی از علی‌بن موسی الرضا و او از پدرش و پدرش از پدربزرگش روایت می‌کند که گفت: ... سپس روایتی طویل را در مورد نزول آیۀ تبلیغ دربارۀ غدیر روایت کرد[۱۵۴۶] .

می‌گویم: برای مظفربن جعفربن حسین شرح حالی از زندگی‌اش نیافتم همچنین ابن معمر[۱۵۴۷] و معافی ناشناخته هستند[۱۵۴۸] .

این بزرگترین بخش روایاتی است که شیعه در مورد اثبات نزول دو آیه تبلیغ و تکمیل کردن دین در غدیرخم داشت وارد كردهاند که برای اطلاع از آن روایات کتاب‌هایی را كه تا قرن ششم نوشتهاند بررسی كردهایم، ولی دیدیم بر خلاف ادعای شیعه كه دم از متواتر بودن آن روایات میزنند هیچ یک از آن روایت‌ها صحیح نبودند.

کاش می‌دانستم آیا شیعه حد أقل یک روایت را به ما نشان میدهند كه صحیح باشد بدون اینکه راوی آن در کتاب‌های دیگرشان روایات منكر و غیر قابل اعتبار را روایت نكرده باشد؟، یا اصلاً در مورد این موضوع وحشتناک كه واضح است با تكلّف آن را ساخته و پرداختهاند یک روایت مستند معتبر را به ما معرفی كنند، كه معلوم است متناسب با اهدافشان آن را جعل كردهاند مانند این قسمت از قصه كه گفتهاند: «كسانی كه را مقدمه جمعیت قرار دارند بر گردند و كسانی هم كه در آخر هستند حبس شوند و اجازه حركت نداشته باشند»، یا این كه اینكه گفتهاند: «آن روز چنان گرم بود كه از شدت گرما مرد قسمتی از قبایش را روی سر میگذاشت و قسمتی را زیر پا قرار میداد»، تا آخر آنچه که اوهام خود آن بافته و ساخته‌اند. و اینکه حسان‌بن ثابت اشعار معروفی در این باره سروده است. و مسائلی دیگر که مردم را دچار اشتباه می‌کنند. یا گمان‌ کرده‌اند که این روایات با این تفاصیل که شیعه گمان می‌کنند نزد تمام مسلمانان دنیا قبول و جزو مسلمات است و اینکه کتب اهل سنت لبریز از این روایات است بدون اینکه اشاره‌ای به فرق تأیید كردن و بیان سند و توضیح و تفسیر داشته باشند چنانکه بیان کردیم. و بدون بیان و توضیح اینکه تمام روایات‌های که اهل سنت می‌آورند تنها بخاطر ارتباط و تناسب روایات با تألیفشان است و ضرورت ندارد که به آنچه در تألیفشان می‌آورند باور داشته باشند، و علت اصلی آوردن روایات با سندهایشان توسط مؤرخان و محدثان مسلمان اعم از شیعه و سنی به خاطر این اصل است که می‌گویند: هر کس سند را ذکر کرد خود را تبرئه ساخته است. و پژوهشگر و محقق باید بعد از بررسی اسناد این روایات، صحت و درستی آنها را آشکار کند، تا در نتیجه، آنچه در مقدمه وارد كردیم گفته شود.

ای کاش امینی که این همه صفحات را در باره غدیرش سیاه کرده یا برایش سیاه کرده‌اند، اهمیت و ارزش ذكر اسانید روایات غدیر را برای ما بیان میكرد که اگر جمع شوند معمولاً یک مجلد و یا بیشتر از اصل کتابش را در برمیگیرد.

و ای کاش ما را از تمام تألیفاتی که امثال او در علم رجال (شناخت راویان) داشته‌اند آگاه می‌ساخت، تا اینكه آقا بزرگ تهرانی اقدام به جمعآوری كرد كه بیشتر از صد تألیف بوده‌اند[۱۵۴۹] .

پس چرا تألیف شده‌اند اگر مسأله به همین سادگی است كه امینی و امثال او نقل كردهاند اینكه بدون صحت و درستی روایات را بیان کنند، مگر با عقیده آنها در تعارض باشد. میبینی امینی و امثال او افسار گسیخته به نقل روایاتی میپردازند كه عقایدشان را تأیید می‌کند، بدون اینکه صحت و ثبوت آن را بیان کنند، ولی هر جا روایت با معتقدات آنها تعارض داشته باشد پژوهش و تحقیق و بررسی شروع می‌شود، ولی تنها چیزی كه ایشان را به آن كار وامیدارد هوای نفسانی آنهاست نه اینکه در جستجوی حق باشند. یاری‌دهنده فقط خداست.

بهر حال ما شما را با وضع روایاتی آشنا ساختیم كه شیعه ادعا میكنند، و دیدی که هیچ یک از آنها با راه‌های که خودشان روایت کرده صحیح و درست نمی‌باشند چه رسد به اینکه با طُرُق و معیار روایات مخالفانشان صحیح باشد!.

و روایات صحیح و ثابت از رسول خداجدر مورد علی را بیان كردیم كه فرموده: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». «هر كس من دوست و مولای او هستم علی هم دوست و مولای اوست، خدایا دوست بدار هر كس را كه او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس را با او دشمن است» و الفاظی دیگر نزدیک به این که بعضی‌ها بعضی دیگر را تقویت می‌کنند.

[۱۴۲۹] أمالی الصدوق: (۱۰۹)، البحار: (۳۷/۱۰۹)، (۹۷/۱۱۰). [۱۴۳۰] تفسیر فرات: (۱/۱۱۸)، البحار: (۳۷/۱۶۹)، و انظر أیضاً الکافی: (۴/۱۴۸-۱۴۹)، الخصال: (۲۶۴)، إثبات الهداة: (۲/۱۵-۷۲). [۱۴۳۱] البحار: (۳۷/۱۵۶-۱۷۱-۱۷۲)، (۹۷/۱۱۱-۱۱۲)، (۹۸/۳۲۲)، الکافی: (۴/۱۴۷-۱۴۹)، إثباه الهداة: (۲/۷۸-۹۱)، الغدیر: (۱/۲۸۵)، من لایحضره الفقیه: (۲/۵۴)، الخصال: (۱۲۶)، ثواب الأعمال: (۶۷-۶۸). [۱۴۳۲] الکافي: (۴/۴۸)، البحار: (۳۷/۱۰۸-۱۷۲)، (۹۷/۱۱۰)، (۹۸/۲۹۸-۳۲۱-۳۲۲)، (۱۰۰/۳۵۸)، أمالی الصدوق: (۱۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۵)، الغدیر: (۱/۲۸۵-۲۸۶)، مصباح الطوسی: (۵۱۳)، من لایحضره الفقیه: (۲/۵۵)، ثواب الأعمال: (۶۸)، الإقبال: (۳۰۰). [۱۴۳۳] تهذیب الأحكام: (۳/۱۴۳)، إثبات الهداة: (۲/۲۵)، البحار: (۹۸/۳۰۳، ۳۲۱)، الإقبال: (۴۷۵). [۱۴۳۴] تهذیب الأحکام: (۳/۱۴۳)، الغدیر: (۱/۲۸۶)، البحار: (۹۸/۳۰۳-۳۲۱)، الإقبال: (۴۷۵). [۱۴۳۵] الکافي: (۴/۵۶۷)، التهذیب: (۶/۱۹)، من لایحضره الفقیه: (۲/۳۳۵)، البحار: (۳۷/۱۷۳). [۱۴۳۶] التهذیب: (۳/۱۴۳)، مصباح الزائر: (الفصل السابع)، مصباح المتهجد: (۵۲۴)، البحار: (۹۷/۱۱۸)، (۹۸/۳۲۲)، و للمزید من روایات فضائل یوم الغدیر انظر: فصل یوم الغدیر و صومه، البحار: (۹۷/۱۱۰-۱۱۹)، باب أعمال یوم الغدیر و لیلته و أدعیتها، البحار: (۹۸/۲۹۸-۳۲۳). [۱۴۳۷] سلیم‌بن قیس: (۱۵۲)، البحار: (۳۷/۱۹۵). [۱۴۳۸] بصائر الدرجات: (۱۵۱)، الـمیزان: (۶/۵۴)، البحار: (۲۴/۳۸۶). [۱۴۳۹] انظر لذلك معجم الخوئی: (۲/۲۶۰)، النجاشی: (۱/۲۰۴)، الفهرست: (۴۸)، رجال الحلی: (۱۴)، جامع الرواة: (۱/۶۳)، مجمع الرجال: (۱/۱۳۸). [۱۴۴۰] معجم الخوئی: (۲/۲۸۲)، النجاشی: (۱/۲۱۱)، الفهرست: (۵۱)، مجمع الرجال: (۱/۱۴۹)، جامع الرواة: (۱/۶۷)، الکشی ترجمه: (۵۰۲). [۱۴۴۱] الکافي: (۱/۳۲۴). [۱۴۴۲] الکافي: (۲/۶۳۱)، فصل الخطاب: (۳۴۹)، مرآة الأنوار: (۳۷)، الکشی: (۴۹۲)، البحار: (۹۲/۵۴)، الصافی: (۱/۴۱)، البصائر: (۲۴۶)، معجم الخوئی: (۲/۲۳۴)، مجمع الرجال: (۱/۱۵۸). [۱۴۴۳] معجم الخوئی: (۲/۲۵۰). [۱۴۴۴] تفسیر القمی: (۲/۱۷۶)، نور الثقلین: (۱/۵۸۸)، مجمع البیان: (۳/۲۴۶)، المیزان: (۵/۲۰۰)، البرهان: (۱/۴۳۴) (کراع الغمیم وادی بینه و بین المدینه نحو ثلاثین میلاً). [۱۴۴۵] معجم الخوئی: (۵/۱۸۴). [۱۴۴۶] تفسیر القمی: (۲/۱۷۶)، البحار: (۳۷/۱۱۹)، إثبات الهداة: (۲/۱۴۲)، نور الثقلین: (۱/۶۵۸). [۱۴۴۷] فرات: (۱/۱۱۸)، البحار: (۳۷/۱۶۹). [۱۴۴۸] فرات: (۱/۱۱۷)، البحار: (۳۷/۱۷۰). [۱۴۴۹] فرات: (۱/۱۳۰)، البحار: (۳۷/۱۷۰)، إثبات الهداة: (۲/۱۶۴). [۱۴۵۰] فرات: (۱/۱۳۰)، البحار: (۳۷/۱۷۰)، إثبات الهداة: (۲/۱۶۴). [۱۴۵۱] فرات: (۱/۱۲۳)، البحار: (۳۷/۱۷۱). [۱۴۵۲] فرات: (۱/۱۱۷)، البحار: (۳۷/۱۷۱). [۱۴۵۳] فرات: (۱/۱۳۰)، البحار: (۳۷/۱۷۱). [۱۴۵۴] فرات: (۲/۵۱۶)، البحار: (۳۷/۱۹۳). [۱۴۵۵] فرات: (۱/۱۳۱). [۱۴۵۶] فرات: (۱/۱۱۹)، البحار: (۳۶/۱۲۹). [۱۴۵۷] فرات: (۱/۱۱۹)، البحار: (۳۶/۱۳۱). [۱۴۵۸] فرات: (۱/۱۱۹)، البحار: (۳۶/۱۳۳). [۱۴۵۹] فرات: (۱/۱۲۰)، البحار: (۷/۲۳۶)، (۳۶/۱۳۳). [۱۴۶۰] فرات: (۲/۴۹۷)، البحار: (۳۷/۱۷۳). [۱۴۶۱] معجم الخوئی: (۴/۱۲۳). [۱۴۶۲] معجم الخوئی: (۱۶/۸)، النجاشی: (۲/۲۲۴)، رجال ابن داود: (۲۷۲)، رجال الحلی: (۲۵۵)، مجمع الرجال: (۵/۱۹۷). [۱۴۶۳] معجم الخوئی: (۵/۶۶). [۱۴۶۴] معجم الخوئی: ۱۴/۲۱۱۵). [۱۴۶۵] معجم الخوئی: (۸/۱۲۵). [۱۴۶۶] معجم الخوئی: (۱۰/۲۵۴). [۱۴۶۷] معجم الخوئی: (۱۱/۳۸۰). [۱۴۶۸] معجم الخوئی: (۹/۱۵۴). [۱۴۶۹] معجم الخوئی: (۱۳/۲۵۳)، الطوسی: (۹۹)، الکشی ترجمته: (۵۷)، رجال الحلی: (۲۴۷) = = مجمع الرجال: (۵/۱۳). [۱۴۷۰] أمالی الصدوق: (۱۰۹)، البحار: (۳۷/۱۰۹)، نور الثقلین: (۱/۵۸۹). [۱۴۷۱] معجم الخوئی: (۱۶/۱۹۵)، الطوسی: (۲۹۲). [۱۴۷۲] أمالی الصدوق: (۲۹۰)، البحار: (۳۷/۱۰۹)، (۵۹/۲۴۸)، (۱۸/۳۳۸)، الـمختصر: (۱۴۸)، نور الثقلین: (۱/۶۵۴)، البرهان: (۲/۲۱۱)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۷)، إثبات الهداة: (۲/۶۱). [۱۴۷۳] معجم الخوئی: (۱۶/۶۴)، النجاشی: (۲/۲۲۰)، تنقیح المقال: (۳/۱۱۲)، مجمع الرجال: (۵/۲۰۵)، جامع الرواة: (۲/۲۱۱). [۱۴۷۴] معجم الخوئی: (۲۱/۱۱۷). [۱۴۷۵] عیون الأخبار: (۱/۱۹۵)، نور الثقلین: (۱/۵۸۹)، المیزان: (۵/۲۰۰). [۱۴۷۶] معجم الخوئی: (۱۰/۳۵)، رجال الطوسی: (۳۸۳). [۱۴۷۷] الخصال: (۴۱۴)، نور الثقلین: (۱/۵۹۰). [۱۴۷۸] معجم الخوئی: (۲/۹۳)، النجاشی: (۱/۲۰۷)، (۲/۲۴۳)، الفهرست: (۴۶-۱۷۵)، رجال الطوسی: (۴۴۷-۴۵۳)، رجال الحلی: (۲۰۲)، مجمع الرجال: (۱/۱۶۰). [۱۴۷۹] معجم الخوئی: (۲/۱۱۷-۱۱۸)، الطوسی: (۴۱۰). [۱۴۸۰] أمالی الصدوق: (۲۹۶)، نور الثقلین: (۱/۶۵۴)، البرهان: (۱/۴۸۹)، البحار: (۳۸/۱۰۵). [۱۴۸۱] معجم الخوئی: (۸/۳۳۳). [۱۴۸۲] معجم الخوئی: (۱۷/۱۲۴)، الطوسی (۲۹۸). [۱۴۸۳] معجم الخوئی: (۱۳/۳۴۷)، الکشی: (۲۰۲)، مجمع الرجال: (۵/۴۰). [۱۴۸۴] کمال‌الدین: (۲۶۰)، إثبات الهداة: (۱/۵۰۸). [۱۴۸۵] أمالی الصدوق: (۱۲)، البحار: (۳۷/۱۰۸)، (۹۷/۱۱۰). [۱۴۸۶] معجم الخوئی: (۵/۱۱۴). [۱۴۸۷] معجم الخوئی: (۹/۴۶). [۱۴۸۸] نور الثقلین: (۱/۵۹۰)، البحار: (۲۳/۹۹). [۱۴۸۹] الکافي: (۱/۲۹۰)، نور الثقلین: (۱/۵۷۸-۶۵۱)، البرهان: (۱/۴۸۸)، الصافی: (۱/۵۲)، إثبات الهداة: (۱/۴۴۳). [۱۴۹۰] الکافي: (۱/۳۲۴)، إثبات الهداة: (۱/۴۴۳). [۱۴۹۱] معجم الخوئی: (۱۵/۱۷۷)، النجاشی: (۲/۲۲۵)، الفهرست: (۱۷۶)، مجمع الرجال: (۵/۱۸۴). [۱۴۹۲] الکافي: (۱/۳۲۴)، معجم الخوئی: (۲/۲۹۹). [۱۴۹۳] معجم الخوئی: (۱۸/۳۵۵)، الکشی ترجمه: (۳۳۸)، مجمع الرجال: (۶/۱۴۵)، جامع الرواة: = = (۲/۲۶۸). [۱۴۹۴] الکافی: (۱/۲۸۹)، نور الثقلین: (۱/۵۸۷-۶۴۶-۶۵۲)، و انظر ایضاً الـمناقب: (۵۲۷)، البحار: (۳۷/۱۵۶)، إثبات الهداة: (۲/۳). [۱۴۹۵] الکافي: (۱/۲۹۳)، نور الثقلین: (۱/۶۵۳)، إثبات الهداة: (۲/۵). [۱۴۹۶] معجم الخوئی: (۸/۳۳۷)، النجاشی: (۱/۴۱۷)، جامع الرواة: (۱/۳۹۳)، رجال الحلی: (۲۲۸)، مجمع الرجال: (۳/۱۷۹)، (۳/۱۷۹)، تنقیح المقال: (۲/۷۵)، الفهرست: (۱۱۰)، الکشی: ترجمه (۶۲۳). [۱۴۹۷] معجم الخوئی: (۱۶/۱۶۰)، النجاشی: (۲/۲۰۸)، تنقیح المقال: (۳/۱۳۵)، الفهرست: (۱۷۳)، الطوسی: (۳۸۶)، الکشی: ترجمه (۱۵۴-۴۱۹-۲۴۵)، التهذیب: (۷/۳۶۱)، الاستبصار: (۳/۲۲۴)، رجال ابن داود: (۲۷۳)، مجمع الرجال: (۵/۲۲۲). [۱۴۹۸] الطوسی: (۳۵۴)، غیبة الطوسی: (۴۲)، مجمع الرجال: (۴/۱۰۱)، جامع الرواة: (۱/۴۶۳)، معجم الخوئی: (۱۰/۶۵)، النجاشی: (۲/۶۲). [۱۴۹۹] معجم الخوئی: (۹/۲۶۹)، رجال الحلی: (۲۴۵)، رجال ابن داود: (۱/۴۳۹). [۱۵۰۰] روضة الکافی: (۱۶)، نور الثقلین: (۱/۵۸۸). [۱۵۰۱] معجم الخوئی: (۱۷/۲۹)، الطوسی: (۵۰۰). [۱۵۰۲] معجم الخوئی: (۱۶/۳۳۳). [۱۵۰۳] معجم الخوئی: (۶/۱۰۸). [۱۵۰۴] معجم الخوئی: (۲۱/۲۶۰). [۱۵۰۵] معجم الخوئی: (۱۳/۱۰۶)، (۴/۱۸)، النجاشی: (۱/۳۱۴)، (۲/۱۳۲)، مجمع الرجال: (۴/۲۸۶)، جامع الرواة: (۱/۶۲۳). [۱۵۰۶] معجم الخوئی: (۴/۱۲۶)، النجاشی: (۱/۳۱۳)، الکشی: ترجمه (۷۸)، مجمع الرجال: (۲/۷)، جامع الرواة: (۱/۱۴۴). [۱۵۰۷] تفسیر العیاشی: (۱/۳۲۳)، البرهان: (۱/۴۴۴)، البحار: (۳۷/۱۳۸). [۱۵۰۸] العیاشی: (۱/۳۲۲)، البرهان: (۱/۴۴۴)، البحار: (۳۷/۱۳۸)، الصافی: (۲/۱۰). [۱۵۰۹] العیاشی: (۱/۳۶۰)، البحار: (۳۷/۱۳۹-۲۴۹)، المیزان: (۶/۵۳)، مجمع البیان: (۶/۳۴۴)، البرهان: (۱/۴۸۹). [۱۵۱۰] إثبات الهداة: (۲/۱۲۰)، وفیه عن ابن أبی‌عمیر، عن الکبی، عن أبی صالح عن ابن عباس و جابربن عبدالله، العیاشی: (۱/۳۵۷)، البحار: (۳۷/۱۳۸)، البرهان: (۱/۴۸۵)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۵). [۱۵۱۱] العیاشی: (۱/۳۶۰)، البحار: (۳۷/۱۳۹)، المیزان: (۶/۵۳)، البرهان: (۱/۴۸۹)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۳). [۱۵۱۲] العیاشی: (۱/۳۶۱)، البحار: (۳۷/۱۴۰)، البرهان: (۱/۴۸۹)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۴). [۱۵۱۳] العیاشی: (۱/۳۶۱)، البحار: (۳۷/۱۴۱)، البرهان: (۱/۴۹۰)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۵)، شرح الأخبار: (۱/۱۰۴). [۱۵۱۴] العیاشی: (۱/۳۶۲)، البحار: (۳۷/۱۴۱)، المیزان: (۶/۵۴)، البرهان: (۱/۴۹۰). [۱۵۱۵] العیاشی: (۱/۳۵۷)، البرهان: (۱/۴۸۳)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۵)، البحار: (۳۵/۱۸۸). [۱۵۱۶] معجم الخوئی: (۴/۱۲۶). [۱۵۱۷] معجم الخوئی: (۶/۳۰۰)، الکشی: ترجمه (۴۲۹)، الطوسی: (۳۴۶). [۱۵۱۸] معجم الخوئی: (۸/۳۴)، روضة الکافی: (۲۷۲)، مجمع الرجال: (۳/۹۷)، جامع الرواة: (۱/۳۵۰). [۱۵۱۹] معجم الخوئی: (۱۳/۶۲). [۱۵۲۰] معجم الخوئی: (۱۸/۲۸۶)، مجمع الرجال: (۶/۱۲۲)، جامع الرواة: (۲/۲۵۶). [۱۵۲۱] أمالی الطوسی: (۵۲۹)، المیزان: (۵/۲۰۰)، البرهان: (۱/۴۳۵)، البحار: (۶۸/۳۷۹). [۱۵۲۲] معجم الخوئی: (۱۹/۲۲۸). [۱۵۲۳] معجم الخوئی: (۱۵/۱۶۱)، عیون الأخبار: (۱/۵۱-۷۲)، (۲/۲۲۱-۲۲۴)، کمال‌الدین: (۲۹۳)، کشف الغمة: (۳/۲۳). [۱۵۲۴] أمالی الطوسی: (۲۰۸)، البرهان: (۱/۴۳۵). [۱۵۲۵] معجم الخوئی: (۲/۲۵۶). [۱۵۲۶] معلم الشیعة: (۴۹). [۱۵۲۷] انظر تفصیل ذلك: معجم الخوئی (۱۸/۲۹۲-۳۰۳)، النجاشی (۲/۳۵۹)، الکشی : ترجمه (۱۵۴)، تنقیح المقال (۳/۲۳۸)، مجمع الرجال (۶/۱۲۳)، جامع الرواة (۲/۲۵۸)، رجال الحلی (۲۵۸). [۱۵۲۸] أمالی الطوسی: (۶۵۴)، البرهان: (۱/۴۳۵). [۱۵۲۹] معجم الخوئی: (۱۲/۱۷۲). [۱۵۳۰] (۵/۳۹). [۱۵۳۱] معجم الخوئی: (۳/۳۷)، الطوسی: (۴۲۸)، الکشی: ترجمه (۴۷۰)، مجمع الرجال: (۱/۵۴-۱۸۵)، جامع الرواة: (۱/۸۰). [۱۵۳۲] نگا: مقدمهء کتاب الأمالی: (۴۲)، الذریعة: (۲/۳۱۳)، البحار: (۱/۲۷). [۱۵۳۳] تهذیب الأحکام: (۳/۱۴۳)، نور الثقلین: (۱/۵۸۹-۶۵۳)، إثبات الهداة: (۲/۲۴). [۱۵۳۴] معجم الخوئی: (۱۷/۲۸۲)، من لایحضره الفقیه: (۲/۵۵). [۱۵۳۵] معجم الخوئی: (۱۱/۳۷۸). [۱۵۳۶] جامع الأخبار: (۱۰)، البحار: (۳۷/۱۶۵). [۱۵۳۷] معجم الخوئی: (۵/۱۷۷)، الکشی: ترجمه (۱۶۶). [۱۵۳۸] مجمع البیان: (۳/۲۴۶)، البحار: (۳۷/۲۴۸)، الـمیزان: (۵/۲۰۱)، البرهان: (۱/۴۳۵)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۹). [۱۵۳۹] الاحتجاج: (۵۵)، البحار: (۳۷/۲۰۱)، نور الثقلین: (۱/۶۵۴)، المیزان: (۵/۲۰۰)، البرهان: (۱/۴۴۳)، الصافی: (۱/۵۳). [۱۵۴۰] الاحتجاج: (۵۵)، (الحاشیة). [۱۵۴۱] معجم الخوئی: (۹/۷۸)، مجمع الرجال: (۳/۲۰۶)، رجال ابن داود: (۲۵۰). [۱۵۴۲] معجم الخوئی: (۲۲/۴۱). [۱۵۴۳] کنز جامع الفوائد: (۲۷۴)، البحار: (۲۳/۳۶۲)، (۳۶/۱۵۲)، البرهان: (۴/۸۳). [۱۵۴۴] معجم الخوئی: (۱۱/۵۳)، الطوسی: (۲۴۰). [۱۵۴۵] معجم الخوئی: (۴/۷۶)، جامع الرواة: (۱/۱۵۳). [۱۵۴۶] الیقین: (۱۳۱)، البحار: (۳۷/۳۲۵). [۱۵۴۷] معجم الخوئی: (۱۷/۳۰)، الطوسی: (۵۰۰)، مجمع الرجال: (۵/۲۷۹). [۱۵۴۸] معجم الخوئی: (۶/۲۵۱)، النجاشی: (۱/۳۳۱)، مجمع الرجال: (۲/۲۳۳)، جامع الرواة: (۱/۲۷۸). [۱۵۴۹] انظر: الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ثم جمعها فی کتاب مستقل أسماه: مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال.