امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

نقد روش استدلال به روايات صحيح در موضوع غدير

نقد روش استدلال به روايات صحيح در موضوع غدير

هنگامی که مطالب قبلی را فهمیدید، به روایت صحیح در مورد مسئله غدیر و شیوهی استدلال با آن میپردازیم. اما قبل از آن بد نیست تعلیق سادهای درباره پندار شیعه نسبت به نزول دو آیه شریفه (تبلیغ و اکمال) در داستان غدیر داشته باشیم.

می‌گویم: شیعه در کتاب‌هایشان ثابت کردند که(دورانی) یاران پیامبرجاز ایشان نگهبانی می‌دادند، بنابراین خداوند این آیه را نازل كرد و فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ[المائدة: ۶۷] .

بنابراین از قرار دادن نگهبان را ترک كرد وقتی خداوند به او خبر داد كه او را از گزند مردم نگه می‌دارد و فرمود: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

در روایتی دیگر آمده که به آن دسته از یارانش كه از او نگهبانی می‌دادند از جمله سعد و حذیفهبفرمود: به منازل و محل سكونت خود بروید چون خداوند سبحان من را از گزند مردم حفظ کرد[۱۵۵۰] . و روایاتی دیگر شبیه این.

تمام آنچه اهل سنت در کتاب‌هایشان با سند صحیح از پیامبر جنقل كردهاند این است، اضافه می‌کنم سوره مائده -که این دو آیه از آن می‌باشند- در مدینه نازل شده جز آیه «تکمیل دین» که شیعه هم در تفاسیرشان این را ثابت کرده‌اند[۱۵۵۱] ، و این صحیح می‌باشد. و این آیه تکمیل دین در روز عرفه نازل شد، چنانکه با نقل صحیح ثابت شده و شیعه نیز قبول کرده‌اند[۱۵۵۲] .

پس برایت روشن شد که در روز غدیر که هیجدهم ذی‌الحجه است هیچ آیهای از قرآن نازل نشده است و این همه آشفتگی برای استدلال کافی است.

همچنین این ما را به سوی این می‌برد که حکم کنیم به اینکه آنچه در مورد آیه اکمال دین در روز عرفه بود تنها بیان فریضه رکن حج است که آخرین ارکان دین می‌باشد.

بله، بعضی از مسائل حلال و حرام بعد از این آیه نازل شدند و سخن اصلی اینجا درباره ارکان اسلام می‌باشد. این یعنی مسئله غدیر و آنچه در بارهاش گفتهاند از ارکان اسلام نبوده است. و بعداً خواهی فهمید كه خلاف این (كه شیعه میگویند) درست است.

و اشکالی دیگر كه متوجه شیعه است در اینکه (گفتهاند) ارکان اسلام بوسیله رکن حج و نزول آیه اکمال که كامل شد، و این مستلزم اختصاص زمانی است، چون كامل كردن همراه با ذكر روز (الیوم) آمده است و میفرماید:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

یعنی روزی که دین در آن تکمیل شده تنها روز عرفه بوده و آن روز نهم ذی‌الحجه است و نه روز غدیر که روز هیجدهم از ذی‌الحجه می‌باشد.

می‌گویم: شیعه در این اشکال در آشفتگی روشنی هستند، و برای رد آن آشکارا خود را به تکلف می‌اندازند. از جمله یکی از آنها می‌گوید: جایز است که خداوند بخش عمده سورۀ مائده كه آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] . در آن است نازل کرده باشد و همراه این بخش، آیه ولایت را نازل هم نازل شده باشد، و تمام این کارها در روز عرفه اتفاق افتاده باشد، سپس پیامبر جابلاغ ولایت را تا غدیر به تأخیر انداخته باشد چون در روز عرفه آیه‌ای را تلاوت نمود که بر ولایت دلالت دارد[۱۵۵۳] .

و قبل از این روایت به باقر نسبت دادند که در حدیث طولانی درباره آنچه که خداوند بر بندگانش فرض نموده، پس ولایت را نازل نمود، و تمام اینها در روز جمعه در عرفه بود، آنجا خدا آیه:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳] .

را نازل کرد که در حالی که تکمیل دین بوسیله ولایت علی‌بن ابیطالب بوده است[۱۵۵۴] .

تو می‌بینید که در این روایت تصریح شده که این آیه در نهم ذی‌الحجه نازل شده است، پس چطور شیعه گمان می‌کنند در هیجدهم ذی‌الحجه روز غدیر خم نازل شده است. و بعضی در رد این روایت گفته‌اند شاید عرفه در اینجا به ضمه عین خوانده شود که در این صورت شامل سیزده مکان می‌شود بعید نیست که یکی از مکان‌های نزدیک غدیر خم باشد[۱۵۵۵] . آنها معذورند که متوسل به اینتوجیهات شوند چون با این روایات دچار آشفتگی شدهاند.

علاوه بر این نمی‌دانم چطور ممکن است آیه‌ای که بر کامل شدن دین دلالت دارد و در روزی مشخص که روز عرفه می‌باشد در آن گردهمایی عظیم که پیامبر جهمراهی میكردند و تعدادشان در روایتی نود هزار نفر، و در روایتی دیگر یکصد و بیست هزار نفر، و در روایتی دیگر یکصد و بیست و چهار هزار نفر روایت شده است، و روایات دیگر نیز در این مورد هستند[۱۵۵۶] .

و بعد از بیان مناسک حج که آخرین ارکان دین است، و بعد از ذكر کلیات دین اسلام، چنانکه به اتفاق تمام مسلمانان در خطبه حجة‌الوداع آمده است، در حالی که می‌فرماید: «ألا هل بلغت، ألا هل بلغت؟» آیا ابلاغ کردم؟ آیا ابلاغ کردم؟ پس حاضران می‌گویند: بله، بعد می‌فرماید: خدایا شاهد و گواه باش، و به حاضران دستور می‌دهد که پیام را به افراد غایب برسانند، و عملاً هر آنچه بدان مأمور بوده در آن روز حاصل شده است. نمی‌دانم ابهام در کجاست؟

چگونه کسی می‌آید و می‌گوید: امر ولایت در روز عرفه نازل شده، سپس پیامبر جآن را تا غدیر خم به تأخیر که در فاصله ده فرسخی مدینه و چهار میلی جحفه واقع شده است. (این مسأله ممكن نیست) زیرا بخش عمده كسانی كه همراه پیامبر جفریضه حج را به جا آوردند در روز غدیر همراه پیامبر جنبودند، چون اهل مکه در مکه ماندند، و اهل طائف و یمن و صحرانشینان نزدیک مکه به وطنشان بازگشتند، و تنها اهل مدینه و جاهای نزدیک مدینه در خدمت حضرت رسول جبودند که طبق روایات شیعه از تعداد یکصد و بیست چهار هزار نفر که در روز عرفه همراهش بودند چنانکه گذشت، حدود دوازده هزار نفر و به روایتی دیگر ده هزار نفر یا به روایتی از باقر هزار و سیصد نفر بودهاند[۱۵۵۷] . پس روشن شد كه ماجرای روز غدیر داده از جمله مسائلی نبوده که پیامبر جمأمور به تبلیغ آن بوده است، و مانند مسائلی نبوده که در حجة‌الوداع ابلاغ کرد كه جایز نبوده در آن ذكری از علی به میان آورد، و این كه فرمود: آیا ابلاغ کردم؟ دلیل روشنی است بر اینکه زمانی که رسالت را ابلاغ کند خداوند امنیت او را تضمین نموده، و دلالت دارد بر اینکه آیه تبلیغ قبل از روز عرفه نازل شده چه رسد به غدیرخم، زیرا پیامبر جاز کسی بیم نداشته كه نیازمند حمایت باشد، بلکه تمام مسلمانانی که در خدمت ایشان بودند مطیع او بودند و در میانشان کافر وجود نداشته است، و از منافقانی که نفاقشان را پنهان کرده بودند كسی وجود نداشته كه توان جنگ با پیامبر جرا داشته باشد یا پیامبر جاز او ترسیده باشد، چنانکه در این موضوع گفته شد.

نكته بسیار جالب توجه این كه از یکطرف کتاب‌های شیعه مملو از حماسه و شجاعت حضرت رسول جدر مسئله ابلاغ ولایت علی به قومش می‌باشد، که قبلاً به بیشتر آنها اشاره کردیم. بر خلاف خواست الهی چنانکه روایت‌هایشان خبر می‌دهند که همان چیزی است که ما می‌بینیم کاملاً واژگون شده است و این شجاعت به خوف و ترس تبدیل شده است، از جمله این روایت‌ها:

آنچه به باقر نسبت داده‌اند که در مورد آیه:

﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا[الإسراء: ۱۱۰] .

«نمازت را بلند یا آهسته مخوان، و بلكه میان آن دو راهی پیش گیر».

گفته: یعنی ولایت علی و آنچه را سبب احترام توست را آشکار مکن تا به تو دستور می‌دهیم، اما این قسمت كه فرموده:

﴿وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا[الإسراء: ۱۱۰] .

یعنی از من درخواست کن تا اجازه آشکار کردن ولایت علی را به تو بدهم، پس روز غدیر به او اجازه آشكار كردن آن را داد، پس فرمود: «خدا هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست، خدایا دوست باش با کسانی که علی را دوست دارند و دشمن باش با کسانی که با علی عداوت دارند»[۱۵۵۸] .

می‌بینید که به گمان شیعه پیامبر جحدود ده سال قبل از غدیر میخواسته ولایت علی را ابلاغ کند چون سوره اسراء كه آیه مذکور در آن قرار دارد جزو سوره‌های مکی است(و قبل از هجرت به مدینه نازل شده)، بلکه می‌بینیم پیامبر جدر روز عرفه در میان ملاء ‌عام به ذکر فضائل علی می‌پردازد بدون اینکه از کسی بیمی داشته باشد. چنانکه شیعه روایت می‌کنند پیامبر جفرمود: «من فرستاده خدا به سوی شما هستم از قومم بیمی ندارم و نسبت به خویشاوندان تعصبی ندارم این جبرئیل است که به من خبر می‌دهد که سعادتمند واقعی کسی است که علی را در زمان حیات من و بعد از حیاتم دوست داشته باشد[۱۵۵۹] .

سپس می‌گویند پیامبر جتا روز غدیر متردد بوده، شگفت‌آور است که شیعه در حالی که قائل به عصمت پیامبر جو امامان هستند با صورتی که خلال آیه تطهیر بیان کردیم، و هر چند گاه‌گاهی برای رد تمام چیزهایی که با این نوع عصمت منافات دارد چنان تلاش می‌کنند كه تا سر حد مرگ پیش می‌روند، اما اینجا می‌بینیم هستی خود را برای اثبات خلاف آن به خطر می‌اندازند، و ترس رسول خدا جرا اثبات می‌کنند فقط بخاطر این است که در راستای خدمت به اعتقاد‌شان است.

تا به حال ندیده‌ام هیچ کس از آنان این مسئله را رد كرده باشد که حاکی از آن است كه پیامبر جدر تبلیغ یکی از امور شرعی را تا زمان پراکنده شدن مردم از اطرافش و برگشتن به وطن‌هایشان بطوری كه جز تعداد کمی همراهش نباشند تخلّف كرده باشد، و جبرئیل پست سر هم فرود ‌آید و دستور به تبلیغ رسالت ‌دهد، و پیامبر جتردید داشته باشد تا کار بجایی برسد که مستحق تهدید و خشم خدا واقع شود، تا اینکه پیامبر ج به گمان شیعه چنانکه گذشت فرمود: تهدید بعد از وعید، قطعاً دستور را اجرا می‌کنم اگر من را متهم و تکذیب کردند بر من آسانتر است از عقوبت دنیا و آخرت.

کسی ندیده‌ایم این خلاف را رد کرده باشد متضاد با عصمت است، بلکه عکس آن را مشاهده می‌کنیم، زیرا روایات‌ زیادی در تأیید این مطلب ساخته‌اند كه بعضی از آنها با این بحث مناسبت ندارد، بلکه به گمان شیعه مسئله کتمان ولایت از ابتدای دعوت در كار بوده است.

از جمله این روایات: از علی س‌ روایت كردهاند که گفت: زمانی که این آیه بر پیامبر جنازل شد:

﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴] .

«خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان».

رسول خدا جمرا خواست و گفت: ای علی، خداوند دستور داده که خویشاوندان نزدیک خود را هشدار دهم، و من تاب و تحمل این را ندارم، می‌دانم هر زمانی که آنها را برای این کار فراخوانم مخالفت می‌کنند، به همین خاطر من سکوت اختیار کردم تا زمانی که جبرئیل پیش من آمد و گفت: ای محمد! اگر آنچه بدان مأمور شده‌ای ابلاغ نکنی پروردگارت عذابت می‌دهد[۱۵۶۰] .

و از جابر جعفی روایت شده گفت: تلاوت کردم نزد ابوجعفر آیه:

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل‌عمران: ۱۲۸] .

«چیزی از كار در دست تو نیست».

گفت: آری بخدا سوگند به خدا، كار در دست اوست، در دست اوست، در دست اوست. و آنطور نیست که هر جا باشد، اما من به تو خبر می‌دهم، سپس بیان کرد که خداوند به پیامبر جدستور داد که ولایت علی را آشکار کند، ولی او به دشمنی قوم خود و شناختی که از آنها داشت فكر میكرد تا جایی که گفت: پیامبر جدلش به هم آمد و از مسئله ناراحت بود، پس خداوند به او خبر داد كه این كار در دست او نیست[۱۵۶۱] .

و از جمله این روایات: جبرئیل برای ابلاغ ولایت علی بر رسول جنازل شد و ایشان گفتند: ای جبرئیل از پراکنده شدن قلب‌های قوم می‌ترسم. و در روایتی گریست، و جبرئیل به او گفت: تو را چه شده‌ ای محمد؟ آیا از امر خداوند ناراحتی؟ گفت: نه ای جبرئیل، اما خدا می‌داند از دست قریش چه آزار و اذیتی كشیدم چون رسالتم را تصدیق نکردند تا اینكه مرا امر به جهاد فرمود: و از آسمان برایم سپاهیانی نازل كرد، و مرا یاری نمود، پس چگونه جانشینی علی بعد از مرا قبول می‌نمایند؟ جبرئیل از منصرف شد، سپس این آیه را بر او نازل شد: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ[هود: ۱۲] [۱۵۶۲] . «چه بسا تو برخی از چیزهائی را كه به تو وحی می‌شود (از قبیل نكوهش معبودهای دروغین ایشان است) فروگذاری و از (تبلیغ) آن (به مشركان) دلتنگ و ناراحت شوی‌؟».

و در روایتی در رابطه با مسئله غدیر از باقر نقل كردهاند که گفت: این را تبلیغ ننمود و از مردم ترسید.

و در روایتی دیگر: رسول خدا جاز گفتن آن در حضور مردم امتناع نمود[۱۵۶۳] .

بلکه و آن را جزو دعاهای روز غدیر قرار دادند: هنگامی که در آن مورد از صادق روایت کردند و كه در دعایی طولانی میگویند: (خدایا) به او (پیامبر) فرمان دادی كه ولایت امیر مؤمنان را از جانب تو ابلاغ كند و را برحذر داشتی و هشدار دادی كه اگر ولایت علی را ابلاغ نكند بر او خشمگین میشوی[۱۵۶۴] ....تا آخر.

بلكه گفتند نوهی ابلیس بیش از پیامبر جبه ابلاغ آن دستور علاقمند بود، آنجا که روایت نمودهاند نوه ابلیس نزد آن حضرت آمد و به او سلام كرد، حضرت فرمود: تو کیستی؟ گفت: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم، فرمود: بین تو و ابلیس دو پدر هستند؟ گفت: آری ای رسول خدا!. در آن مورد طولانی حرف زدند و رسول جاز هام حاجتش را پرسید؟ هام گفت: حاجتم این است که به امتت امر کنی كه با فرمان وصی تو محالفت نکنند[۱۵۶۵] . و غیر آن.

پس چگونه اقرار می‌کنند که پیامبر جهمه اینها با تردید و ترس از مردم انجام داده درحالی كه او کسی است که این آیه در بر او نازل شده:

﴿وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ[الأحزاب: ۳۷] .

«و از مردم می‌ترسیدی، در حالی كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسی».

و این آیه در رابطه مسأله‌ای مباح بر او نازل شد، درحالی كه در اینجا به ادعای شیعه در ابلاغ یکی از بزرگترین ارکان دین ترس وتردید داشته است.

نکته‌ای جالب: كسانی از مسلمانان كه معتقدند جایز است خطا از انبیا صادر شود، منظورشان خطا در امور بشری است نه در امور تشریعی یا ابلاغ ایشان جاز طرف خداوند، بر خلاف اعتقاد شیعه كه در مورد عصمت انبیاو امامان می‌گویند: أئمه معصومند و از هر ناپاکی پاک شده و مرتكب هیچ گناهی نمیشوند، نه صغیره و نه چه کبیره، از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمی‌كنند، و همان چیزی را انجام می‌دهند كه بدان مأمور شده‌اند، و کسی که عصمت را از آنان نفی کند جهل را به ایشان نسبت داده است، و این عصمت را مربوط به قبل از امامت و نبوت و بعد از آن میدانند، بلكه از وقت ولادت تا وقتی كه به ملاقات خدا میروند ایشان را معصوم میدانند، پس هیچ گناهی نه عمدی و نه از روی فراموشی، و نه از روی اشتباه در تأویل یا سهو از ایشان واقع نمی‌شود، تا آخر آنچه در این مورد گفتهاند، و بحث آن گذشت، ولی دیدی از کل آنچه گفتند و بنا نمودند چشم‌پوشی کردند و جواز گناه را به آنها دادند و این از جانب تبلیغی است، و از عجایب تناقضات شیعه است كه بسیا از اینها دارند.

به موضوع- یعنی آیه تبلیغ برمیگریدم و استدلال اینجا همانگونه كه میبینی و همانگونه كه ذكر كردیم فقط به قرآن است، و معنای آیه در باره همه چیزهای نازل شده عام و فراگیر است، و ذکر چیز معین در آن نیست، و آنچه شیعه در اینجا به آن استدلال می‌کند استدلال به خبر و روایت است نه به قرآن، زیرا در قرآن در رابطه علیسچیزی ذكر نشده است.

و اگر بعضی از آنها این را نیز بفهمند - با وجود اینكه یقین هر چه در اثبات نزول آیه در این مقام وارد كردهاند نادرست است -آنچنانکه دیدید - می‌گویند: اسم علیسدر آیه بوده ولی حذف شده. از از جمله: قمی صاحب تفسیر در مقدمه‌اش گفته است: و اما مواردی از آن تحریف شده، از جمله این آیه: [يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك في علي وإن لم تفعل فما بلغت رسالته] ترجمه: «ای فرستاده خدا هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده در مورد علی برسان و اگر چنین نکنی رسالت خدا را نرسانده‌ای»[۱۵۶۶] .

همچنین از زراو روایت شده از ابی‌عبدالله که گفت: ما در عهد رسول جقرائت می‌نمودیم: [يا أيها الرسول بلع ما أنزل إليك من ربك أن علياً مولى الـمؤمنين، فإن لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس] [۱۵۶۷] . ترجمه: «ای رسول خدا هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است که علی ولی مؤمنان است را برسان و اگر چنین نکنی رسالت خدا را نرسانده‌ای، و خداوند تو را از مردمان محفوظ می‌دارد».

و همچنین از عیسی‌بن عبدالله و او از پدرش، از جدش روایت کردند: [يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك في علي، وإن لم تفعل عذبتك عذاباً أليما، فطرح عدوي -أي: عمر- اسم علي] «ای رسول خدا! هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده در مورد علی برسان و اگر چنین نکنی تو را عذاب دردناکی خواهم داد] که دشمن من - یعنی عمر - اسم علی را انداخت»[۱۵۶۸] ، و غیر آن[۱۵۶۹] .

هیچ دلیلی بیشتر از این بر پوچی و به هم ریختگی این استدلال وجود ندارد.

تا اینجا با دلائل قاطع، بیاساس بودن آنچه در مورد غدیر گفتهاند روشن شد، مانند نازل شدن آیات در غدیر، تردید پیامبر جدر تبلیغ آنچه به آن امر شده بود، و از ادعای اینكه آن حادثه در روز عرفه بوده، و از روایات ساختگی كه با تكلّف بسیار آنها را به هم بافتهاند، و از بازگرداندن كسانی از جمعیت مردم كه جلو افتاده بودند و قسمت آخر جمعیت در جا خود حبس شوند، و از اینكه از شدت گرما مردم قسمتی از ردای خود را بر سر گذاشته و قسمتی را زیر پاهایش گذاشته بودند ...تا آخر که در این مورد ساخته و پرداختهاند، تا به این جا رسیدیم كه بیان كردیم كه از مجموع آنچه در مورد غدیرخم گفتهاند فقط این قسمت درست است رسول خدا ج فرمود: (کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست، خدایا دوست بدار دوستدار او را و دشمنی کن با دشمن او)، و اما چه چیز باعث شد که ایشان جاین سخن را در مورد علی بفرماید؟

جدالی در این نیست که علی در زمان با خارج شدن رسول خدا جبرای حج ‌وداع در یمن بود، ولی به ایشان جپیوست و با او به انجام حج پرداخت[۱۵۷۰] ، و آنجا در یمن چیزهایی بین او و دوستانش حاصل شده بود که روایات بسیاری آن را توضیح می‌دهد.

از جمله: آنچه عمرو بن شاس الأسلمی روایت نموده كه او با علی‌ابن ابیطالب در یمن بوده، بعضی از اهل جفا و خشونت با علی جفا نمودند و بر علی در نفسش سخت آمد، هنگامی که به مدینه آمد از آنان که با او بودند شکایت نمود، روزی نزد رسول جآمد در حالی که در مسجد نشسته بودند، رسول خدا جبه او نگاه کرد تا نزدش نشست و گفت: ای عمرو بن شاس واقعاً مرا اذیت نمودی، گفتم: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» «ما از خداییم و به او باز می‌گردیم»، پناه به خدا و اسلام از اینکه رسولجرا اذیت نمایم، گفت: کسی که علی را اذیت نماید مرا اذیت نموده است[۱۵۷۱] .

و از باقر روایت است: پیامبر جعلی را به یمن فرستاد، سپس دادوری علی را ذكر كرده كه علی خونهای مقتولی را باطل نموده بود. اولیای مقتول از یمن برای شکایت از علی سنزد پیامبر جآمدند در مورد قضاوتی كه علیه آنها كرده بود و گفتند: به راستی که علی بر ما ظلم نمود و خونبهای دوست مرا باطل نموده، رسول خدا جفرمود: علی ظالم نیست[۱۵۷۲] .

و در روایتی: هنگامی که رسول خدا جخواست به حج بروند؛ نامهای به علی سنوشت كه از یمن راهی سفر حج شود، و او از یمن با لشكری كه او را همراهی میكردند و همراه آنها جواهرات گرفته شده از اهل نجران بود، راهی حج شدند، هنگامی که به مکه نزدیک شدند مردی را به جای خود به فرماندهی لشكر برگزید، وقتی كه به رسول خدا جرسید به او دستور داد بسوی لشكر برگردد، اما وقتی كه برگشت دید كه زیور آلات و جواهراتی را كه با خود آورده بودند پوشیده بودند و خود را بدان آراسته بودند، بنابراین علی سمخالفت خود را با كار آنها و همه جواهرات را از ایشان گرفت، بنابراین وقتی كه وارد مكه شدند بخاطر اینکار شكایات زیادی از امیرمؤمنانسكردند، لذا رسول خدا جبه منادی خود دستور داد درمیان كه در میان مردم با صدای بلند اعلان كندكه زبانشان را از شكایت علی بن ابیطالب بر دارند، زیرا او در مورد خداوند متعال سختگیر و در دینش سازشكاری نمیكند[۱۵۷۳] .

و از عمران‌بن‌حصینس روایت است که گفت: رسول جسپاهی را برانگیخت و علی را فرمانده آنها قرار داد، بنابراین علی سراهی جنگ شد و در كنیزهایی كه به غنیمت گرفته بود یكی را برای خود خود انتخاب كرده ولي افراد همراه او مخالفت كردند، لذا چهار نفر پيمان بستند كه نزد رسول خدا جاز او شكایت كنند....، سپس شكایت چهار نفر و رویگردانی رسول خدا ج از آن چهار نفر شاكی و فرمودهی: «هر کس که من مولای او هستم علی هم مولای اوست...» را ذكر كرده است[۱۵۷۴] .

و این چنین آشكار شدن تصویر شروع شد.

و از بریده سنقل شده که گفت: رسول جما را برای سریه‌ای برانگیخت، هنگامی که آمدیم فرمود: یاران دوستتان را چگونه دیدید؟ گفت: من یا كسانی دیگر از او شکایت کردیم، گفت: سرم را بلند کردم در حالی که مردی سر به زیر بودم، گفت: چهره رسول خدا جسرخ شد و فرمود: کسی که من ولی او هستم علی ولی اوست[۱۵۷۵] .

و در روایتی دیگر از ایشان: با علی در یمن به غزوه رفته بودیم از او جفا و خشونتی دیدیم، هنگامی که نزد رسول جرسیدیماز او بدگویی كردم، پس رسول جرا دیدم که چهرهاش تغییر كرد و گفت: ای بریده آیا من از جان مؤمنان به آنها اولی‌تر نیستم؟ گفتم: آری ای رسول خدا، فرمود: پس کسی که من مولای او هستم علی هم مولای اوست[۱۵۷۶] .

و در روایتی دیگر: علی با مردی در یمن بدی نمود و گفت: نزد رسول خدا ج شکایت خواهم کرد ، نزد رسول جرفت، و ایشان در باره علی ساز او سؤال كرد، او هم از علی سبدگویی كرد، پس رسول خدا جفرمود: تورا به خداوند سوگند که قرآن را بر من نازل فرمود و رسالت را به من اختصاص داد از روی ناخشنودی در مورد علی‌بن ابیطالب چنین می‌گویی؟ گفت: بله ای رسول خدا، فرمود: آیا نمی‌دانی من از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری داردم؟ گفت: بله ای رسول خدا، فرمود: پس کسی که من مولای او هستم علی هم مولای اوست[۱۵۷۷] .

این روایات دلالت میكنند بر اینکه شکایت مردم از علی سسبب ایراد این فرمودهی رسول خدا ج نه اینکه به هدف وصی قرار دادن او بعد از متفرق شدن حجاج و رفتن هر کس به وطن خود چنین سخنی فرموده باشد.

و غریب اینکه شیعه در نوشته خود یادآور شدند که ایشان جچندین سال قبل از غدیر در باره علی ساین جمله را تکرار كرده، و این دلالت میكند بر این كه روز غدیر خصوصیتی نداشته، بلکه به قبل از آن نیز تعلق داشته، ولی از اینكه در حضور بسیاری از یارانش كه برای انجام حج همراه رسول خدا جخارج شده بودند، و نیز چون بر اثر تکرار شکایت كسانی كه در یمن همراه علی بودند، از او، كسانی گمان كردند كه این فرمودهی پیامبر جبرای بیان امامت علی است و چیزهایی را خود به آن افزودند که این گمان را تأیید کند، مانند نزول آیات تهدید و وعید برای رسول خدا جاگر آن گمان آنها را ابلاغ نكند... تا آخر حدیث كه بر شما گذشت.

و همچنانکه یادآور شدیم این مسأله قبل از غدیر هم اتفاق افتاده بود و شیعه روایات زیادی در این مورد آورده‌اند.

از جمله: آنچه در روز عقد برادری اتفاق افتاد، و یادآور شدیم هنگامی که رسول جبین مهاجرین و انصار پیمان برادری بست و علی را ترک نمود، علی گریان به خانه‌ رفت، رسول جبلال را دنبالش فرستاد و گفت: ای علی به پیامبر ججواب ده، علی نزدیک آمد و پیامبر جفرمودند: ای أباالحسن چرا گریه می‌کنی ؟ گفت: ای رسول خدا جبین مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار نمودی و من ایستاده بودم و مرا دیدی و جایم را می‌شناختی و بین من و هیچکس برادری نکردی، پیامبر جفرمود: تو را برای خودم نگاه داشته بودم، آیا خوشحال نمی‌شوی برادر پیامبرجباشی؟ گفت: بله ای رسول خدا! چگونه برایم چنین چیزی مقدور می‌شود؟ دستش را گرفت و بالای منبر برد و گفت: خدایا علی از من، و من از علی هستم، آگاه باشید او نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی است، و آگاه باشید کسی که من مولای او هستم علی هم مولای اوست[۱۵۷۸] .

و پیمان برادری در اوایل هجرت بود.

و از آن جمله: آنچه روزی كه به گمان آنها انگشتری را صدقه داد. از زیدبن حسن روایت شده از جدش جکه گفت: شنیدم که عماربن یاسر می‌گوید: گدایی نزد علی‌بن ابیطالب ایستاده بود در حالی که علی در رکوع نماز سنت بود، انگشتر خود را در آورد و به گدا داد، این خبر به رسول خدا جرسید و این آیه را نازل شد:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥[المائدة: ۵۵] .

«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند كه خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زكات مال به در می‌كنند».

سپس رسول خدا جآیه را بر ما تلاوت كرد سپس فرمود: کسی که من مولای اویم علی مولای اوست، خدایا دوست بدار دوستدارش را و دشمنی کن با دشمنش[۱۵۷۹] .

و از آن جمله: آنچه در حدیث پرنده آمده و سخن رسولخدا جكه فرمود: خدایا دوستداشتنی‌ترین مردم نزد خودت را پیش من بیاور، سپس علی آمد، سپس فرمود: خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست می‌دارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمن است[۱۵۸۰] . و غیر آن.

این مواردی بود که رسول خدا جدر آن فرمود: (کسی که من مولای اویم علی هم مولای اوست. و این كل مقوله غدیر خم است بود، پس وقتی كه اعتراف میكنند كه رسول خدا چندین سال قبل بارها این جمله را تكرار كرده چه چیزی باعث شد که در مورد حادثه غدیر این همه داستان و حکایت، و بحث تهدید رسول خدا و نازل شدن قرآن در این باره را مطرح كنند.

اگر در آن دلالتی بر امامت باشد قبل از غدیر آن را ذکر می‌کرد، و اگر چنین نیست پس به دست شیعه ساقط شده است.

و این كاملاً مانند بحثی است كه بارها تكرار كردیم مبنی بر اینكه اگر با این آیه بر امامت علی ساستدلال‌ كنند، پس نصوصی را باطل كردند كه قبلاً دلیل امامت میدانستند از آغاز موضوع جمع كردن عشیره، سپس حادثه:

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[النجم: ۱] .

«و سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب می‌کند».

و صدقه دادن انگشتر، و بگذار همین مقدار بس باشد كه از مقدمهی فصل اوّل گفته شد، و اگر غیر این است پس چه چیز تازهای در مورد غدیر موجود است؟[۱۵۸۱]

و این، سخن صدوق را بخاطرم آورد که در مورد حدیث غدیر گفته: نگاهی انداختیم به آنچه رسول خدا جمردم را به خاطر آن جمع گردانیده و سخنرانیش را در آن ایراد فرمود و شأن آن مسأله را بزرگ نشان داد،‌ فهمیدیم كه اینکار چیزی بود كه ممكن نبود مردم آن را بدانند، پس برایشان تكرار كرد، و چیزی هم نبود که بی‌معنی باشد که این صفتی بیهوده كاران است و بیهوده‌کاری از رسول خدا جدور است[۱۵۸۲] .

این اعتراف صدوق شیعه است به اینكه همه استدلالهای سابق كه از ابتدای كتاب تا اینجا بیان شد این را نمیرساند كه نص صریحی در رابطه با امامت علی وجود دارد، زیرا به پندار او اگر چیزی در مورد آن میدانستند جایز نبود بر آنها تکرار نماید.

و دور از هر چه برایتان گفتیم، اکنون در مورد دلالت آن قسمت از حدیث غدیر خم که صحیح است سخن می‌گوییم که فرمودند: (کسی که من مولای اویم علی هم مولای اوست)، این قسمت مورد اتفاق نزدیک به همه مسلمین است، و همچنانکه در مقدمه این استدلال گفتیم، این بخش از روایت صحیح است.

پس می‌گوییم: واژه موالات و مشتقات آن ده‌ها بار در قرآن کریم آمده از جمله:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥[المائدة: ۵۵] .

«تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند كه خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زكات مال به در می‌كنند».

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ[التوبة: ۷۱] .

«مردان و زنان مؤمن، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند. همدیگر را به كار نیک می‌خوانند و از كار بد باز می‌دارند، و نماز را چنان كه باید می‌گزارند، و زكات را می‌پردازند، و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری می‌كنند. ایشان كسانیند كه خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود می‌گرداند. (این وعده خدا است و خداوند به گزاف وعده نمی‌دهد و از وفای بدان هم ناتوان نیست. چرا كه ) خداوند توانا و حكیم است».

و:

﴿وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۖ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُتَّقِينَ[الجاثیة: ۱۹] .

«ستمگران كفرپیشه، برخی یار و یاور برخی دیگرند ، و خدا هم یار و یاور پرهیزگاران است».

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ ١١[محمد: ۱۱] .

«این (عاقبت نیک مؤمنان و عاقبت سوء كافران) بدان خاطر است كه خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است، ولیكن كافران هیچ گونه سرپرست و یاوری ندارند».

﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ[البقرة: ۲۵۷] .

«خداوند متولّی و عهده‌دار (امور) كسانی است كه ایمان آورده‌اند. ایشان را از تاریكی‌های (زمخت گمراهی شکّ و حیرت) بیرون می‌آورد و به سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون می‌شود».

﴿وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ٨ أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٩[الشوری: ۸-۹] .

«و كافران ( در قیامت ) نه دوستی دارند و نه یاوری*و بلكه جز او را به سرپرستی گرفته‌اند ، در صورتی كه سرپرست او است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر همه چیز توانا است».

﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ ١٩٦[الأعراف: ۱۹۶] .

«بی‌گمان سرپرست من خدائی است كه این كتاب (قرآن را بر من) نازل كرده است، و او است كه بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌كند».

﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[آل‌عمران: ۲۸] .

«مؤمنان نباید مؤمنان را رها كنند و كافران را به جای ایشان به دوستی گیرند».

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[النساء: ۱۳۹] .

«این منافقان كسانی هستند كه كافران را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی می‌گیرند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[النساء: ۱۴۴] .

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، کافران را بجای مؤمنان بدوستی مگیرید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ[المائدة: ۵۱] .

«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید».

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ[الأعراف: ۲۷] .

«ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساخته‌ایم که ایمان نمی‌آورند».

﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ[الأعراف: ۳۰] .

«آنها به جای یزدان شیاطین را به دوستی و سروری گرفته‌اند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَيۡءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ[الأنفال: ۷۲] .

«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نموده‌اند و کسانی که پناه داده‌اند ویاری نموده‌اند برخی از آنان یاران برخی دیگرند و اما کسانی که ایمان آورده‌اند ولکن مهاجرت ننموده‌اند ولایتی در برابر آنان ندارید تا آنگاه که مهاجرت می‌کنند».

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍ[الأنفال: ۷۳] .

«و کسانی کافرند برخی یاران برخی دیگرند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَابَآءَكُمۡ وَإِخۡوَٰنَكُمۡ أَوۡلِيَآءَ إِنِ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡكُفۡرَ عَلَى ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢[التوبة: ۲۳] .

«ای مؤمنان پدران و برادران را یاوران خود نگیرید اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند کسانی که از شما ایشان را یاور و مددکار خود کنند مسلماً ستمگرند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ[الـممتحنة: ۱] .

«ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید شما نسبت بدیشان محبت می‌کنید».

﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ[الأحزاب:۶] .

«پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد و همسران پیغمبر مادران مؤمنان محسوبند و خویشاوندان نسبت همدیگر از مؤمنان و مهاجران در کتاب یزدان از اولویت بیشتری برخوردارند».

﴿وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَىٰكُمۡۚ نِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ ٤٠[الأنفال: ۴۰] .

«و اگر پشت کردند بدانید که خداوند سرپرست شماست و او بهترین سرپرست و بهترین یاور و مددکار است».

﴿مَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُۖ هِيَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ[الحدید: ۱۵] .

«جایگاه شماها آتش دوزخ است، دوزخ سرپرستتان است، و چه بد سرنوشتی و چه بد جایگاهی است».

﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[التحریم: ۴] .

«اگر بسوی خدا برگردید و توبه کنید [خداوند می‌پذیرد] چرا که دل‌هایتان منحرف گشته است، و اگر بر ضد او همدست شوید خدا یاور اوست [و علاوه از خدا] ، جبرئیل، و مؤمنان خوب و شایسته‌ و فرشتگان پشتیبان او هستند».

این مثال‌های قرآنی و احادیثی كه در سنت شریفه و آثار وارد شده دلالت دارند بر اینکه معنی (ولایت) بر صورت‌های متعدد و معانی مشترکی كه بالغ بر سی مورد است حمل میگردد، و اشكالی نمی‌بینیم که آنها را بیان کنیم.

از جمله: پروردگار، عمو، پسرعمو، پسر، پسر دختر، آزادکننده برده، برده آزاد شده، عبد، مالک، تابع، نعمت‌‌داده ‌شده، متحد، یار، همسایه، مهمان، داماد، نزدیک، نعمت‌دهنده، گم‌شده، مددکار، شایسته در چیزی، آقای غیر مالک و آزاد شده، دوست‌دارنده، یاور، تصرف‌کننده در امر، متولی در امر[۱۵۸۳] و غیره، و شکی نیست که بسیاری از این الفاظ با منطبق با موضوع ما نیستند، ولی به آنچه بیش از همه به مدلول نزدیکند کلمه [موالاة] است که ضد معاداة (دشمنی) و محاربه (جنگجویی) حیله‌گری میباشد، و نه به معنی امارت و خلافت، لذا ایشان جنفرمودند: «من کنت والیه فعلیٌّ والیه یا لفظی نزدیک به آن».

و بزودی بسیاری از احادیثی را که شیعه با این کلمات واضح ساخته و پرداختهاند می‌آوریم تا ثابت شود كه لفظ موالات و مَولَی در این موضوع مستوجب خلافت عامه نیست، بلكه لفظ وارد شده در حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» است، اما ادعای اینكه مولی بمعنی والی است باطل میباشد، زیرا ولایت و دوست داشتن با دو طرف ثابت می‌شود، و مؤمنین اولیاء و دوست خدا هستند و او هم مولای مؤمنین است، و در حدیث دلیل صریح بر اجتماع دو ولایت یعنی ولایت دو طرفه در یک زمان وجود دارد، زیرا این ولاین با کلمه [بعدی] یعنی بعد از من مقید نشده است، بلکه سیاق و روند کلام بر مساوی بودن آن ولایت دو طرفه در همه اوقات‌ و صورت‌ها دلالت میكند، همچنانكه مشخص است، و شرکت علی با پیامبر جدر تصرف در زمان پیامبر جممتنع است، و این قاطعترین دلیل است بر اینكه مراد واجب بودن محبت است، چون هیچ مانعی برای اجتماع محبت دو طرف نیست، بلکه محبت یک طرف مستلزم محبت طرف دیگر است، فرق نمیكند در حال حیات باشند یا بعد از وفات باشد سلام و درود خدا بر آن دو باد، اما دو تصرف (به عنوان تصرف پیامبر و تصرف جانشین او) نا ممكن و ممنوع است، و این زمانی است كه ولایت به معنای حاکمیت دو طرف بر یکدیگر باشد.

این نكته آن دلایل را به یاد ما میآورد كه در وقت رد ادعای صدقه دادن انگشتر وارد نمودیم، آنجا که گفتیم امامت علی سدر زمان خطاب رسول خدا جمراد نبوده، چون آن زمان عهد نبوت بوده، ولی امامت جانشینی است و جز بعد از رحلت پیامبر جقابل تصور نیست، و اگر در زمان فرمایش جانشینی او مراد نبوده باشد، پس بعد از وفات تعیین می‌شود، ولی آن زمان تعیین نشده، و به نسبت علی بعد از ابوبکر و عمر و عثمان شبوده و توافق دو فرقه (شیعه وسنی) با این متحقق می‌شود.

آری تخصیص علی به ذکر این موالات و دوستی که بر عكس معادات و «دشمنی» است بدون علت نیست، و بیان كردیم که علت این مسأله شکایت مردم بود، و ایشان جبوسیله وحی می‌دانستند که در زمان خلافت علی جفساد و تجاوز و ظلم بوجود خواهد آمد، و بعضی از مردم خلافتش را انکار خواهند نمود، و با او مبارزه خواهند كرد، تا جایی که او سبرای ملزم نمودن مردم برای پشتیبانی و یاوری او به حدیث غدیر استدلال خواهد كرد.

و این تماماً موافق قول عسکری است كه وقتی حسن‌بن طریف از او پرسید: معنی فرمودهی رسول جدر باره امیرمؤمنان سچه بود که گفت: کسی که من مولای اویم علی هم مولای اوست؟ گفت: خواست دوستی علی را علامتی قرار دهد كه در وقت تفرقه حزب‌الله با آن شناخته شوند[۱۵۸۴] .

و این حسینساست که به ارتش شام می‌گوید: آیا می‌دانید علی ولی همه مؤمنان است؟ گفتند: آری[۱۵۸۵] . آیا از آن سخن معنی خلافت و جانشینی را فهمیدند آنگونه كه شیعه ادعا میكنند که با غیر علی بیعت كردند و پسرش را به قتل رسانیدند؟ و هکذا...

تو می‌بینی که شیعه در كتابهایشان چیزهایی را آورده‌اند كه موجب شده مردم حدیث غدیر خم را نفهمند که به ادعای آنها حدیث به معنی خلافت عامه برای مؤمنان است، و اینک روایات دیگر را ذكر خواهیم كرد:

از ابی‌اسحاق روایت است كه گفت: به علی‌بن حسین گفتم: معنی حدیث آن حدیث چیست كه فرمود: «کسی که من مولای اویم علی هم مولای اوست»...[۱۵۸۶] .

و از ابان بن تغلب روایت است كه گفت: از اباجعفر محمدبن علی از در باره آن فرموده پیامبر ج سؤال كردم كه فرمود: «هر کسی من مولای اویم علی مولای اوست»، گفت: از این گونه چیزها سؤال میكنی؟.

و از ابوتیهان روایت شده گفت: من شهادت می‌دهم که پیامبر جعلی را بلند كرد، سپس انصار گفتند ایستادن علی فقط برای خلافت است. بعضی دیگر گفتند: بر پاداشتن علی فقط بخاطر این است كه مردم بدانند هر کس رسول خدا جرا دوست داشته باشد، باید علی را نیز دوست داشته باشد. این روایت صادق معنای دوم را تأیید می‌کند که می‌گوید: پیامبر جفرمود: من از هر مؤمنی به نفس خویش شایسته‌ترم، و علی بعد از من این لیاقت را دارد. سپس گفتند: این چه معنی دارد؟ معنی آن فرمودهی پیامبر جاست كه می‌فرماید: كسی كه قرض یا یا خسارتی را بعد از خود جاگذاشته باشد به عهده من است، و اگر مالی را به جا گذاشت برای وارثان اوست[۱۵۸۷] .

توجه کن كه اینجا علی رغم صراحت الفاظ روایت معنی آن بر خلافت عامه حمل نمی‌گردد، پس تأمل کن!.

و دوباره از صادق روایت شده که گفت: رسول خدا جدر روز غدیر خم علی را به عنوان جانشین منصوب کرد خداوند جبرئیل را فرستاد تا از سوی خدا به پیامبر جبگوید که: ای محمد! من فردا به هنگام بالا آمدن خورشید ستاره‌ای از آسمان را نازل می‌کنم که نورش بر نور خورشید غالب است، سپس به آنها بگو که این ستاره در خانه هر کس فرود آید بعد از تو او خلیفه است، پیامبر جتمام اصحاب را از این موضوع باخبر کرد، هر کس در خانهی خود سكونت گزید و در انتظار فرود آمدن ستاره مذکور بود، مدتی بعد آن ستاره در منزل امیرمؤمنان علی‌بن ابیطالب و فاطمه فرود آمد[۱۵۸۸] .

مثل اینکه سازنده این روایت خنده‌دار بر این نكته تأكید که ما در صدد اثبات آن هستیم مبنی بر این كه آن همه جمعیت حاضر در غذیر خم معنی فرموده پیامبر جرا نفهمیدند، كه «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ». ولی اینها میدانند كه بمعنی خلافت عامه است همانگونه كه شیعه ادعا میكنند، و به گمان ایشان صحابه به قدری از معنی فرموده پیامبر جبی‌اطلاعی بودند كه تا روز نوزدهم ذی‌الحجه انتظار كشیدند تا ببینند که این ستاره در خانه چه کسی فرود می‌آید، كه بعد از پیامبر جخلیفه میشود!!.

روایات فراوانی در این موضوع وجود دارد كه هیچكدام بر مفهوم و مقصود كه مدنظر شیعه است سازگار نیست. برای توضیح بیشتر به چند نمونه دیگر اشاره می‌کنم.

از سالم‌ روایت شده که گفت: به عمر گفته شد: تو را می‌بینیم که به شیوه‌ای با علی رفتار می‌کنی که با هیچیک از یاران رسول خدا جچنین رفتاری نداری، چرا؟ در جواب گفت: چون او مولای من است.

و از باقر روایت شده که گفت: دو نفر اعرابی در حال خصومت پیش عمر سآمدند، عمر فرمود: ای ابوالحسن بین این دو نفر قضاوت کن، سپس علی به زیان یکی از آن دو نفر حکم كرد، سپس آن شخص که حکم به زیان او بود گفت: ای امیرمؤمنان آیا این شخص در بین ما قضاوت می‌کند؟ عمر سرآسیمه به سوی او شتافت و یقهاش را گرفت و او را کشید، بعد گفت: وای بر تو! نمی‌دانی این کیست؟ این مولای من و مولای هر مؤمنی است و هر کس مولا نداشته باشد مؤمن نیست[۱۵۸۹] .

اكنون از خود بپرس که آیا کسی سرآسیمه به اعرابی حمله‌ور می‌شود آیا دانسته که حمله‌ور شدن او به خاطر حقی است که اعرابی از آن شکایت دارد؟ اعرابی از قضاوت شکایت دارد، او بخاطر چیزی دیگر سرآسیمه به او حمله‌ور می‌شود.

شاید رساتر از همه این مطالب ذكر شده چیزهایی باشد كه در باره اهل بیت ذكر كردهاند، و آیا آنها از فضیلت غدیر خم، یا از این همه ادعاهایی كه شیعه طرح كردهاند خبر نداشته‌اند؟ شیعه گفته‌اند رسول خدا جبه علی گفت: آیا نمی‌خواهی که برادر من باشی و من برادر شما و همچنین دوست و جانشین و وارث من باشی؟[۱۵۹۰] . آیا منظور پیامبر جاز این روایت این بوده که به علی سبگوید: تو امیر و جانشین من هستی؟.

از صادق روایت كردهاند گفت: وقتی که رسول خدا جمکه را فتح نمود بر روی صفا ایستاد وفرمود: ای فرزندان هاشم، ای فرزندان عبد المطلب، من فرستاده خدا به سوی شما هستم، من دلسوز شما هستم، نگوییید محمد جاز ماست، بخدا سوگند دوستان من در میان شما و غیر شما جز انسان‌های باتقوا و پرهیزگار نیستند[۱۵۹۱] .

و از رسول خدا جروایت كردهاند که گفته: خداوند در شب معراج فرمود: ای فرشتگان گواه باشید، ای ساکنان آسمانها و زمین من و ای حاملان عرش من گواه باشید که علی دوست من و دوست فرستادهی من و دوست تمام مؤمنان بعد از فرستاد‌ه‌ام می‌باشد[۱۵۹۲] .

و از رسول خدا جروایت كردهاند که به علی گفته: تو دوست من هستی؛ و دوست من دوست خداست؛ و دشمن تو دشمن من است؛ و دشمن من دشمن خداست.

و در روایتی دیگر آمده است: و دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست[۱۵۹۳] .

(خواننده گرامی) از این عبارات و بیانات چه میفهمی جز اینکه معنی مولی و موالات به معنی محبت و دوستی است.

و از رسول خدا جروایت كردهاند که فرمود: جبرئیل نزد من فرود آمد و گفت: ای محمد بر تو سلام میكند و خطاب به تو میفرماید: نماز واجب شد و مریض و دیوانه و افراد نابالغ را از آن معاف کردم، و روزه را واجب گردانیدم و مسافر را از آن معاف گردانیدم، حج را واجب کردم و مریض را از آن معاف داشتم، و زکات را واجب گردانیدم و کسی که توانایی مالی نداشته باشد معافش کردم، محبت علی را بر اهل آسمان و زمین فرض کردم، ولی هیچ‌گونه رخصتی برای نداشتن محبت با علی سرا نداده‌ام[۱۵۹۴] .

و از رسول خدا جروایت كردهاند كه در مورد آل قبا فرمود: هر کس آنها را دوست داشته باشد من را دوست داشته، و هر کس با آنها دشمنی کند با من دشمنی کرده است[۱۵۹۵] .

و از ریاح‌بن حارث روایت شده که گفت: جماعتی خدمت امیرمؤمنان آمدند و گفتند: سلام بر تو ای مولای ما، اوهم گفت: چطور مولای شما باشم در حالی که شما از عرب هستید؟ گفتند: از رسول خدا جشنیده‌ایم که در روز غدیر می‌گفت: هر کس من مولای او باشم پس علی مولای اوست، در میان آنها جماعتی از انصار از جمله ابوایوب انصاری یار گرامی رسول خدا جبود[۱۵۹۶] .

و از رسول خدا جروایت شده که به زید گفت: تو برادر و مولای ما هستی[۱۵۹۷] .

تمام این روایاتی که کامل و بدون هیچ‌گونه تعلیقی بیان كردیم و دیگر روایات، با وضوح بر معنی معنی موالات یا ولی دلالت میكند که بر خلاف ادعای شیعه است.

شاید روایت بعدی که به عنوان خاتمه برای مطالب گذشته در زیر می‌آوریم بهترین دلیل و برهان برای مقصود ماست، و خواننده را از مطالب ذکر شده در این کتاب بی‌نیاز کند.

روایت می‌گوید: که هارون‌الرشید از امام کاظم پرسید: شما كه می‌گویید تمام مسلمانان بنده و جاریه ما هستند، و هر کس حق ما را بر گردن داشته باشد و آن را به ما بازنگرداند مسلمان نیست.

از جمله سخنان كاظم این بود كه گفن: کسانی که چنین گمان کرده‌اند قطعاً دروغ گفته‌اند، بلکه ما مدعی هستیم که ولایت تمام مخلوقات برای ماست، اما آن نادانان می‌پندارند که مقصود ما ولایت فرمانروایی و سلطه است، ولی منظور ما ولایت دینی است، چون پیامبر جدر غدیر خم فرمود: هر کس من مولایش باشم علی نیز مولای اوست، و مقصود پیامبر جاز این عبارت چیزی جز ولایت دینی نبوده است[۱۵۹۸] .

و شیعه گفتهاند که رسول خدا جخطاب به علی فرمود: از خدا خواسته‌ام که شما را دوست هر مرد و زن مؤمنی قرار دهد، پس خداوند خواستهام را برآورده ساخت[۱۵۹۹] .

در فرموده رسول خدا جکه می‌فرماید: (پس خداوند خواستهام را برآورده ساخت) تأمل كن، قطعاً از اضطراب و آشفتگی شدیدی در روایات پیرامون معنی مقصود موالات (یا ولایت) وجود دارد میفهمی كه آن همه روایات آشفته و بی سر ور سامان با شأن رسول خدا جمنافات دارد كه به گمان شیعه در مقام بیان بزرگترین ارکان اسلام قرار داشت، و در میان این جمعیت عظیم از ادبیات چنان مبهمی استفاده کرده که مردم در فهم آن دچار اشتباه و اشکال شوند در حالی که رسول خدا جتنها کسی است که صاحب کلمات جامع است و فرموده که: «أنا أفصح العرب» (که من فصیح‌ترین عرب‌ هستم).

چنین به نظر میرسد که شیعه درک كردهاند كه نص غدیر در مسألهی امامت و خلافت صریح نیست، به همین خاطر ده‌ها روایت را ساخته‌اند که همه به روشنی بر مقصود دلالت می‌کنند، گویا با این كار خواستهاند بگویند: بایستی رسول جاین را میگفت كه ما میگوییم نه آنگونه كه خود گفته است.

از جمله این روایات ساختگی: اینکه میپندارند پیامبر جدر مورد علی گفت: او پیشوای مسلمانان و مولای و امیر مؤمنان بعد از من می‌باشد[۱۶۰۰] .

در روایتی دیگر: علی بعد از من امام و پیشوای هر مؤمنی است[۱۶۰۱] .

در روایتی دیگر: شما بعد از من امام و امیر هستی[۱۶۰۲] .

در روایتی دیگر: بعد از من هر مؤمن و هر مسلمی تو هستی[۱۶۰۳] .

و روایات دیگر که نشان می‌دهند علی بعد از پیامبر جخلیفه بوده است[۱۶۰۴] .

بلکه آنها گمان کردند زمانی که روایت غدیر خم را چنین تحریف کنند و بصورت (من کنت ولیه فعلی ولیه) و یا بصورت (من کنت إمامه فعلی إمامه ومن کنت أمیره فعلی أمیره)[۱۶۰۵] درآورند و تحریف کنند؛ شاید واضح‌تر و آشکارتر بر مقصود ایشان دلالت کند.

از ابن نباته روایت شده که گفت: روزی امیرمؤمنان در حالی که دستش در دست پسرش حسن سبود بر ما وارد شد و گفت: روزی رسول خدا جدر حالی كه دست من مانند این حالت در دست او بود بر ما وارد شد بود و ‌فرمود: بهترین خلق بعد از من و سرور آنان این برادر من است، او بعد از وفات من پیشوای هر مسلمان و امیر هر مؤمنی است، آگاه باشید من می‌گویم بهترین مخلوقات و سرور آنها بعد از من این پسرم است و او پیشوای هر مسلمان و امیر هر مؤمنی است[۱۶۰۶] .

ببین این واژه در میان این جمعیت اندک چقدر روشن و واضح است، ولی در میان آن جمعیت انبوه غدیر، تا چه اندازه پیچیده و گنگ است، و در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، و در این مطلب دقت کنید که اگر حضرت علی سشخصاً در ارتباط با مسأله امامت خود روشنگری نمی‌کرد حضرت حسن و مردم درباره آن به اشتباه می‌رفتند.

[۱۵۵۰] تفسیر فرات: (۱/۱۳۱)، البحار: (۱۶/۲۵۷)، (۲۲/۲۴۹). [۱۵۵۱] جوامع الجامع: (۱/۳۵۵)، مجمع البیان: (۳/۲۳۱)، التفسیر الکاشف: (۳/۵)، تفسیر الصافی: (۲/۵)، البرهان: (۱/۳۴۰)، تفسیر المیزان: (۵/۱۵۶). [۱۵۵۲] الکافی: (۱/۱۹۹-۲۹۰)، نور الثقلین: (۱/۵۸۸-۵۸۹-۶۵۱)، البحار: (۷/۲۳۶)، (۳۶/۱۳۳)، (۳۷/۱۳۸-۱۷۳)، (۵۸/۳۶۸)، فرات: (۱/۱۱۹-۱۲۰)، العیاشی: (۱/۳۲۲)، البرهان: (۱/۳۵ ۴۴۴)، التفسیر الکاشف: (۳/۵-۱۳)، المیزان: (۵/۱۷۰-۱۹۵-۱۹۷)، مجمع البیان: (۲/۲۳۱). [۱۵۵۳] الـمیزان: (۵/۱۹۶). [۱۵۵۴] الکافی: (۱/۲۹۰)، نور الثقلین: (۱/۵۸۸-۶۵۱)، البحار: (۵۸/۳۶۸)، البرهان: (۱/۴۸۸)، الصافی: (۱/۵۲)، إثبات الهداة: (۱/۴۴۳). [۱۵۵۵] البحار: (۵۸/۳۷۱). [۱۵۵۶] الغدیر: (۱/۹)، إثبات الوصیة: (۱۹)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۹). [۱۵۵۷] تفسیر العیاشی: (۱/۳۵۸-۳۶۱)، البحار: (۳۷/۱۳۹-۱۴۰-۱۵۸-۱۶۵-۱۹۳)، جامع الأخبار: (۱۰)، البرهان: (۱/۴۸۵-۴۸۹)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۹-۱۷۰)، (۱۳/۵۴۴)، تفسیر فرات: (۲/۵۱۶)، المناقب: (۳/۲۶). [۱۵۵۸] العیاشی: (۲/۳۴۲)، البرهان: (۲/۴۵۴)، البحار: (۳۶/۱۰۶-۱۷۱)، نور الثقلین: (۳/۲۳۵). [۱۵۵۹] بشارة الـمصطفی: (۱۸۲)، البحار:س (۳۹/۱۵۲-۲۷۶-۲۸۴). [۱۵۶۰] أمالی الطوسی: (۲۰)، تفسیر فرات: (۱/۳۰۱)، البحار: (۱۸/۱۹۱)، (۳۸/۲۲۳). [۱۵۶۱] العیاشی: (۱/۲۲۰)، البرهان: (۱/۳۱۴)، البحار: (۱۷/۱۱-۱۲)، (۲۵/۳۳۷)، إثبات الهداة: (۳/۵۳۱)، الصافی: (۱/۲۹۶). [۱۵۶۲] تفسیر العیاشی: (۲/۱۰۳)، البرهان: (۲/۱۳۵)، إثبات الهداة: (۳/۵۴۶). [۱۵۶۳] البحار: (۳۵/۲۸۲)، (۳۷/۱۲۷-۱۴۰-۱۵۱-۱۷۰)، فرات: (۱/۱۳۱)، (۲/۴۵۰)، العیاشی: (۱/۳۶۱)، (۲/۱۰۳)، البرهان: (۱/۴۸۹)، (۲/۱۴۵)، إثبات الهداة: (۲/۱۶۴)، (۳/۵۴۴-۵۴۶). [۱۵۶۴] البحار: (۹۸/۳۰۴)، الإقبال: (۴۷۶). [۱۵۶۵] البحار: (۳۸/۵۴)، (۶۳/۱۰۰)، الروضة: (۴۱)، البصائر: (۲۸). [۱۵۶۶] تفسیر القمی: (۱/۲۳)، البرهان: (۱/۳۴). [۱۵۶۷] کشف الغمة: (۱/۳۲۶)، البرهان: (۱/۴۹۱)، البحار: (۳۷/۱۷۸). [۱۵۶۸] البحار: (۳۵/۵۸). [۱۵۶۹] للمزید انظر: الصافی (۲/۵۱)، نور الثقلین: (۱/۶۵۳)، الاحتجاج: (۵۷)، البحار: (۳۷/۱۳۷-۲۰۱)، فصل الخطاب: (۲۸۱)، محجة العلماء: (۱۳۰). [۱۵۷۰] الإرشاد: (۸۹)، إعلام الوری: (۱۳۷)، الکافی: (۲/۲۳۳)، أمالی الطوسی: (۲۵۲)، البحار: (۲۱/۳۷۳-۳۸۳-۳۸۴-۳۸۹-۳۹۱-۳۹۶). [۱۵۷۱] إعلام الوری: (۱۳۷)، البحار: (۲۱/۳۶۰). [۱۵۷۲] البحار: (۲۱/۳۶۲)، (۳۸/۱۰۱)، (۴۰/۳۱۶)، (۴۰/۳۱۶)، (۱۰۴/۳۸۹-۴۰۰)، أمالی الصدوق: (۳۴۸)، الکافي: (۷/۳۷۲). [۱۵۷۳] الإرشاد: (۸۹)، إعلام الوری: (۱۳۸)، البحار: (۲۱/۳۸۳)، المناقب: (۲/۱۱۰). [۱۵۷۴] البحار: (۳۷/۳۲۰)، (۳۸/۱۴۹). [۱۵۷۵] البحار: (۳۷/۲۲۰). [۱۵۷۶] البحار: (۳۷/۱۸۷)، الطرائف: (۳۵)، العمدة: (۴۵). [۱۵۷۷] أمالی الطوسی: (۶۱۰)، البحار: (۳۳/۲۱۸)، (۳۸/۱۳۰). [۱۵۷۸] الروضة: (۱۱)، البحار: (۳۷/۱۸۶)، (۳۸/۳۴۴). [۱۵۷۹] العیاشی: (۱/۳۵۶)، البرهان: (۱/۴۸۲)، البحار: (۳۵/۱۸۷). [۱۵۸۰] بشارة الـمصطفی: (۲۰۲)، البحار: (۳۸/۳۵۴). [۱۵۸۱] و شاید آنچه شیعه تأیید می‌کند آن روایت از باقر باشد که گفت: رسول جاز مدینه حج نمود در حالی که همه تشریفات را برای قومش غیر حج و ولایته گفته بود، البرهان: (۱/۴۳۶)، البحار: (۳۷/۲۰۱)، الاحتجاج: (۳۳). [۱۵۸۲] معانی الأخبار: (۶۷)، البحار: (۳۷/۲۲۵). [۱۵۸۳] الغدیر: (۱/۳۶۲)، البحار: (۳۷/۲۲۵-۲۳۷)، معانی الأخبار: (۶۷). [۱۵۸۴] کشف الغمة: (۳/۳۰۳)، البحار: (۳۷/۲۲۳)، (۵۰/۲۹۰)، إثبات الهداة: (۲/۱۳۹). [۱۵۸۵] أمالی الصدوق: (۱۳۵)، البحار: (۴۴/۳۱۸). [۱۵۸۶] أمالی الصدوق: (۱۰۷)، معانی الأخبار: (۶۵)، البحار: (۳۷/۲۲۳)، إثبات الهداة: (۹/۳۴). [۱۵۸۷] الکافي: (۱/۴۰۷)، البحار: (۲۷/۲۴۸)، نور الثقلین: (۲۳۷-۴/۲۴۰). [۱۵۸۸] فرات: (۲/۴۵۲)، البحار: (۳۵/۲۸۹). [۱۵۸۹] البحار: (۴۰/۱۲۴). [۱۵۹۰] أمالی الطوسی: (۲۱۱)، البحار: (۳۷/۱۴). [۱۵۹۱] صفات الشیعة: (۴)، البحار (۲۱/۱۱۱). [۱۵۹۲] البحار: (۲۳/۲۸۲)، تفسیر فرات: (۱/۳۴۲). [۱۵۹۳] الخصال: (۲/۵۰-۱۵۱)، أمالی الشیخ: (۳۱۰)، سلیم‌بن قیس: (۱۵۳)، البحار: (۳۹/۳۷-۳۳۹-۳۵۲). [۱۵۹۴] الروضة: (۲۷)، الفضائل: (۱۵۵)، الـمختصر: (۱۰۱)، البحار: (۲۷/۱۲۹)، (۴۰/۴۷)، (۵۴/۳۸۷). [۱۵۹۵] أمالی الصدوق: (۲۸۳)، البحار: (۳۵/۲۱۰). [۱۵۹۶] العمدة: (۴۶)، البحار: (۳۷/۱۴۸-۱۷۷). [۱۵۹۷] البحار: (۲۰/۳۷۳)، (۳۷/۳۰۷). [۱۵۹۸] فرج المهموم: (۱۰۷)، البحار: (۴۸/۱۴۷). [۱۵۹۹] الاحتجاج: (۸۴)، البحار: (۴۰/۲). [۱۶۰۰] أمالی الصدوق: (۳۴۷)، البحار: (۳۸/۱۰۷). [۱۶۰۱] معانی الأخبار: (۶۶)، البحار: (۳۸/۱۲۱). [۱۶۰۲] البحار: (۳۸/۱۴۶). [۱۶۰۳] منتخب الأثر: (۹۲). [۱۶۰۴] للمزید انظر: أمالی الصدوق: (۱۲-۳۱-۹۹-۱۰۸-۲۲۲-۲۳۴-۲۸۸-۳۱۲-۵۲۳-۵۲۵)، إثباه الهداة: (۱/۵۲۶-۵۲۹-۵۳۳-۵۳۴-۵۷۳-۵۸۶-۵۸۷-۵۹۳-۶۰۷-۶۴۷-۶۵۶-۶۵۹)، (۲/۴۰-۴۸-۴۹-۷۱-۸۰-۸۱-۹۹-۱۱۴-۱۱۷-۱۱۸-۱۱۹-۱۲۹-۱۳۰-۱۴۳-۱۴۷-۱۷۵-۱۷۹)، نور الثقلین: (۱/۳۹۵)، أمالی الطوسی: (۲۵۳-۴۳۸)، منتخب الأثر: (۲۶۴)، البحار: (۳۳/۱۸)، (۳۸/۳۲۶)، کفایة الأثر: (۱۲۰)، الطرائف: (۱۸). [۱۶۰۵] معانی الأخبار: (۶۶)، عیون الأخبار: (۲۲۴)، البحار: (۳۷/۲۲۴)، (۳۸/۱۱۲). [۱۶۰۶] کمال‌الدین: (۱۵۰)، البحار: (۳۶/۲۵۳).