سخنی در مورد لطف (خدا)
این روایاتی که صریح و روشن از دچار فتنه شدن مردم به خاطر غیبت امام پرده برمیدارند و همچنین به طور صریح از غیر ممکن بودن رؤیت امام بحث میرانند و مدعیان رؤیت امام و شرفیاب شدن کسانی به ملاقات امام زمان را تکذیب میکنند، موضع ما را به مسئله لطف خداوند کشانیدند.
در اول کتاب تعریف مختصری دربارۀ مفهوم لطف ذکر گردید، آنجا که گفتیم: شیعه معتقد هستند که امامت همانند نبوت لطف خداوند است، پس لازم است در هر زمانی امام و راهنمائی به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر جوجود داشته باشد، که برخی از وظائف آن امام، هدایت مردم و راهنمائی آنان است به آنچه که مایۀ صلاح و سعادت و خوشبختی آنان در دنیا و قیامت میباشد و آن ولایت عامهای که پیامبر بر مردم دارد، امام هم دارای همچنین ولایتی برای تدبیر و مصالح مردم، و اقامه عدل و رفع ظلم و تجاوزات فیمابین مردم است، بنابراین امامت استمرار نبوت است، دلایلی که موجب فرستادن پیامبران هستند همان دلایل موجب نصب امام پس از پیامبران هستند[۷۱۵] .
ما در این کتاب خود را ملتزم دانستیم که از تأویلات فلسفی و کلامی و ترهات عقلی که نه فایدهای داشتهاند و نه خواهند داشت، دوری کنیم و خود را ملتزم دانستیم که به هنگام ذکر نصوص، اختصار را در پیش گیریم، چرا که رعایت اختصار و دوری از تأویلات کلامی و ترهات عقلی، تأثیر بس شگرفی از جهت قبول و مصداقیت بر شخص خواننده دارد و چنین استدلالی در اینگونه مسائل بسیار دلپذیرتر است از سرگردانیهای کلامی که قبلاً صاحبان اینگونه کلام به ترویج دهندگان کالاهای بیارزش معروف بودهاند و خود واضعان اینگونه استدلالهای کلامی را قانع نساخته چه رسد به کسانی که مخاطبان این استدلال بودهاند، در این جا برخی از آن روایاتی که شیعه ذکر نمودهاند، نقل میکنیم تا حقیقت گفتار در مورد لطف خداوند برای ما روشن شود، که مایۀ فائق شدن شیعه شده و بواسطه آن مسائل را از مردم مخفی نگه داشتهاند.
از پیامبر روایت نمودهاند که فرموده: کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد که گوش به فرمان او باشد، مرگش جاهلی است[۷۱۶] .
از صادق روایت شده که گفته: حجت خداوند بر مردم اقامه نمیشود به جز به امام زنده نباشد[۷۱۷] .
و در روایتی آمده: هر کس بمیرد و امام زنده و آشکاری نداشته باشد، به مرگ جاهلی مرده است. گفته شد: امام زنده؟ گفت: بله، امام زنده، امام زنده[۷۱۸] .
از یعقوب سراج روایت شده که گفته: به ابوعبدالله گفتم: آیا زمین از عالم شما خالی میشود که زنده و آشکار باشد و مردم برای حل مسائل حلال و حرام به او مراجعه کنند؟ گفت: خیر، ای یوسف! اگر زمین از امام زنده خالی باشد، دیگر خداوند ﻷپرستش نمیشود[۷۱۹] .
عمر بن یزید از ابوالحسن اوّل روایت نموده که گفت: هر کس بدون امام بمیرد، مرگش جاهلی است؛ امام زنده است و مؤمن او را میشناسد. گفتم: از پدرت چنین چیزی را نشنیده بودم، یعنی نشنیده بودم که امام باید زنده باشد. گفت: به خدا قسم پیامبر جفرموده است: کسی بمیرد و امامی نداشته باشد که از او بشنود و اطاعت کند، مرگش مرگی جاهلی است[۷۲۰] .
و از صادق روایت شده: خداوند زمین را بدون امام نمیگذارد، مگر اینکه در دنیا عالمی وجود دارد که به افزایش و کاهشهای دین آگاهی دارد، پس هرگاه مسلمانان چیزی را به دین اضافه نمایند آنان را به راه صواب و درست رد مینماید، و هرگاه نقصی را از دین ایجاد کنند، آن نقص را برای آنها تکمیل مینماید و میگوید: دین را با کاملی بگیرید، اگر این عالم نمیبود، امر مسلمانان بر آنها ملتبس میشد و مسلمانان در امور دینشان دچار اشتباه میشدند و میان حق و باطل فرقی گذاشته نمیشد[۷۲۱] .
اینگونه روایات بسیار فراوان هستند و اقوال و نظرات شیعه در اینباره دچار پریشانی شده است[۷۲۲] .
امّا امروز چه کسی از شیعیان، امام زنده و آشکار خودش را میشناسد تا اینکه در مورد حلال و حرام و فرمانبرداری به او مراجعه کند؟
بدینسان میبینیم که شیعه ما را به اصل دعوی و اصل اختلاف که همان ابطال قول به وجود لطف و وجوب عصمت میباشد، بازگرداندند، زیرا آنان اعتراف نمودهاند که راهحلهای نمایش داده شده در وجوب نص از جانب خداوند ﻷو پیامبر اکرم جبر تعیین امام، با توجه به آن تأویلاتی که ذکر نمودهایم، بدون فایده و فاقد ارزش میباشد، زیرا با وفات عسکری آن لطف به پایان رسیده است، نظر به اینکه آنان را مجبور و ملزم ساختهایم که بعد از وفات عسکری نیز همانند بعد از وفات پیامبر جبه داشتن نیاز به وجود حجت اعتراف نمایند، آن (جبر و الزام) هم در ابطال یکی از آن دو امر به خاطر دیگری نمایش داده میشود.
به این معنی که وجوب لطف از طرف خداوند که در نصب امام پس از رسول خدا جنمایان است، به حالت خود باقی است و پس از عسکری همان اسباب لطف خداوند پابرجا هستند، اما حال و وضع مسلمانان پس از عسکری تا به امروز برای همگان واضح و روشن است.
بیا با هم این روایات را بخوانیم: از مغیره روایت شده که گوید: به ابوعبدالله گفتم: آیا مقطعی خواهد بود که مسلمانان امام خودشان را نشناسند؟ گفت: چنین میگویند. گفتم: پس ما چکار کنیم؟ گفت: اگر چنین وضعیتی پیش آمد به امام اول تمسک کنید تا اینکه امام دیگری برای شما معلوم شود.
و در روایتی آمده: هر گاه شب را به روز رساندی و یا روز را به شب رساندی و امامی را از آل محمد ندیدی، دوست داشته باش هر آن کسی را که دوست داشتهای و دوست مدار هر آن کسی را که دوست نداشتهای، و به موالات مولای خود ادامه بده و هر صبح و شام منتظر فرج باش.
و در روایت دیگری آمده: شما چه حالی دارید آنگاه که امام هدایت بخشی ندارید، و در این سرگردانی نجات پیدا نمیکند مگر کسی که دعای غریق را سر بدهد (یعنی دعای کسی که در حال غرق شدن است - مستجاب است. مترجم) گفته شد: به خدا قسم این مصیبت و بلای سختی است، پس ما در آن موقع چکار کنیم؟ گفت: اگر چنین روزی رسید و خدا نکند به چنین روزی برسید، به آن چیزی تمسک کنید که در اختیار دارید تا اینکه وضعیت شما مشخص میشود.
و در روایت دیگری آمده: به امر و امام اولی که شما به آن دست گرفته بودید تمسک کنید تا وضعیت شما مشخص میشود[۷۲۳] .
عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب از دائیش صادق روایت نموده که گفته: به صادق گفتم: اگر تو فوت کردی -خدا چنین روزی را به من نشان ندهد- به چه کسی اقتدا کنم؟ به موسی اشاره کرد. گفتم: اگر او نیز درگذشت؟ گفت: به فرزندش. گفتم: اگر فرزندش درگذشت و برادری بزرگ و فرزندی به جا گذاشت، به چه کسی اقتداء کنم؟ گفت: به فرزندش، سپس همینطور تا به همیشه. گفتم: اگر من او را نشناختم و ندانستم در کجا است، چکار کنم؟ گفت: میگوئی: خداوندا! من به حجتهای باقی مانده از فرزندان امام قبلی اقتداء میکنم. این برای تو کافی و جائز است[۷۲۴] .
در این روایات و امثال اینها واضح و روشن است که استمرار لطف خداوند که ما شیعه را به قناعت در مورد آن رسانیدیم، منتفی است.
و هرگز ما فریب خوردۀ کسی نمیشویم که میگوید: به گفتار ائمۀ قبلی تمسک میکنیم، زیرا در اینصورت میگوئیم: بهتر آن است که به اقوال و سنت رسول الله تمسک کنید (یعنی: دیگر لازم نیست به اقوال ائمه تمسک کنید. مترجم).
در این روایت قبلی قائل شدن به عصمت ائمه نیز زیر سؤال میرود، زیرا به نظر شیعه احتمال دارد که در ناقلین علم ائمه نه خود ائمه خطا و اشتباه و فراموشی صورت بگیرد، و این در اختلافات مراجع همزمان یک امر مشخص و معلوم است، و چنان که این نکته را در روایت قبلی از مغیره فراموشی نمیکنید، هنگامی که مغیره به صادق گفت: آیا مقطع زمانی وجود دارد که مسلمانان امام خودشان را نشناسند؟ گفت: چنین میگویند. (در این «چنین میگویند» نکته نهفته است. مترجم) و نیز جهل عیسی بن عبدالله به سلسلۀ ائمه را فراموش نکنید و خوب در آن دقت کن.
از صادق روایت شده که گفت: زمانی بر سر مردم میآید که مردم دچار وقفهای میشوند، در آن زمان علم جمع میشود چنان که مار در سوراخش جمع میشود و چمبره میبندد، در حالیکه مردم در این وضیعت به سر میبرند، ناگهان ستارهای بر آنها طلوع میکند. گفتم: آن وقفه چیست؟ گفت: مقطعی از زمان است. گفتم: در آن فاصله ما چکار کنیم؟ گفت: بر آن عقیده که هستید استقامت داشته باشید، تا اینکه خداوند ستاره را بر شما بتاباند.
و در روایتی آمده: شما چه حالی دارید آنگاه که در میان دو مسجد وقفهای واقع میشود، علم در آن موقع جمع میشود چنان که مار در سوراخش چمبره میبندد و جمع میشود؛ شیعه در میان خودشان دچار اختلاف شدهاند، برخی از آنها برخی دیگر را دروغگوی مینامد و برخی به روی برخی دیگر تف میکند؟ گفتم: هیچ خیری را برای آن دوره و زمان نمیبینم. گفت: همۀ خیر و خوبیها در آن زمان نهفته است (سه بار این جمله را تکرار کرد) و در آن هنگام فرج نزدیک شده است[۷۲۵] .
و نیز از او روایت شده: شما در آینده دچار شبهه میشوید و بدون علم و بدون امام هدایت کننده باقی خواهید ماند[۷۲۶] .
این روایات (که مشتی از خروار هستند) به واضحی بیپایه و اساس بودن آن تأویلاتی که نتیجهاشان قول به وجوب لطف خداوند است، نشان میدهند و نیز بیپایه و اساس بودن آن اقوالی که قائل به وجوب امامت علی بن ابیطالب سو ائمه پس از ایشان و کافر بودن مخالفانشان را نشان میدهند، به درستی انقطاع این لطف را پس از سال ۲۶۰ هجری تا به امروز قابل مشاهده میباشد. چگونه بعد از وفات پیامبر جما را به وجوب امام ملزم میکنند، اما برای بعد از وفات عسکری که تا به امروز هزار و چند سالی میباشد، وجوب امامی را در نظر نمیگیرند، و اگر از قطع امام بعد از عسکری سخن میرانند، پس چگونه اولی را به میپذیرانند؟ همانا این نکتهای قابل توجه است برای کسی که اهل تدبر باشد.
[۷۱۵] عقائد الإمامیة تألیف شیخ محمدرضا مظفر: (۸۹)، و نیز نگاه کن: بدایة المعارف الإسلامیه فی شرح العقائد الإمامیة: (۲۷۳، ۲۸۷) و پس از آن. [۷۱۶] الاختصاص: (۲۶۸، ۲۶۹)، البحار: (۲۳/۹۲). [۷۱۷] الاختصاص: (۲۶۸، ۲۶۹)، قرب الإسناد: (۱۵۳)، البصائر: (۱۴۳)، البحار: (۲۳/۲، ۳، ۳۰، ۵۱) (۴۹/۲۶۷)، إثبات الهداة: (۱/۱۳۸، ۱۳۹). [۷۱۸] الاختصاص: (۲۶۹)، البحار: (۲۳/۹۲)، إثبات الهداة: (۱/۱۳۹). [۷۱۹] البصائر: (۱۴۳)،علل الشرایع: (۷۶)، البحار: (۲۳/۵۱، ۵۱) (۲۴/۲۱۷)، إثبات الهداة: (۱/۱۲۰). [۷۲۰] الاختصاص: (۲۶۹)، البحار: (۲۳/۹۲)، إثبات الهداة: ۱/۱۲۹، ۱۳۹). [۷۲۱] علل الشرایع: (۷۶، ۷۷، ۷۸)، البصائر: (۹۶، ۱۴۳، ۲۸۹)، الاختصاص: (۲۸۹)، کمالالدین: (۱۱۷، ۱۱۸، ۱۲۸، ۱۲۹)، غیبة النعمانی: (۶۸)، المحاسن: (۲۳۵)، البحار: (۲۳/۲۱، ۲۴، ۲۷، ۳۹) = = (۲۶/۱۷۸)، إثبات الهداة: (۱/۱۰۶، ۱۰۸). [۷۲۲] برای مثال نگاه کن: اثبات الهداة: (۱/۱۳۹). [۷۲۳] غیبة النعمانی: (۱۰۵)، الکافی: (۱/۳۴۲)، البحار: (۵۲/۱۳۲، ۱۴۸، ۱۴۹)، کمالالدین: (۳۲۷، ۳۲۸، ۳۲۹)، إثبات الهداة: (۳/۴۴۶، ۴۷۴، ۴۷۵، ۵۳۴). [۷۲۴] کمالالدین: (۳۲۸، ۳۸۳)، البحار: (۲۷/۲۹۷) (۴۸/۱۶) (۵۲/۱۴۸)، إثبات الهداة: (۳/۱۵۷، ۲۲۸، ۳۲۱)، الکافی: (۱/۳۰۹). [۷۲۵] غیبة النعمانی: (۱۰۵، ۱۳۸)، الکافی: (۱/۳۴۰)، البحار: (۵۲/۱۳۴)، غیبة الطوسی: (۲۶۷). [۷۲۶] البحار: (۵۲/۱۴۹) (۹۵/۳۲۶).