ناخشنودي علی از جانشيني و علاقمندي به بیعت دادن به شخصی دیگر
حضرت علی نه از روایت غدیر و نه از روایت غیرغدیر فهم نکرده که به خلافت از دیگران سزاوارتر است، و ایشان همواره اظهار ناخشنودی از كاندید شدن برای خلافت را تکرار میکرد در حالی که به یقین از این آیه با خبر بود كه خداوند میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾[الأحزاب: ۳۶] .
«هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد ...».
و این گفته خدای عزیز: ﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٨﴾[القصص: ۶۸] .
«و پروردگار تو هر چه بخواهد میآفریند، و هر چه بخواهد برمیگزیند، آنان (در برابر او) اختیاری ندارند. منزه است خداوند و برتر است از همتایانی که برای او قائل میشوند».
و این گفته الله تعالی:
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ ٣١﴾[الزخرف: ۳۱] .
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندی) از این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است».
آگاه و با اطلاع بوده است.
آیا مگر ندانسته که امامت همچون نبوت است و فقط با نص صریح خداوند متعال بر زبان پیامبر جتعیین میشود، و امامت هم مانند نبوت، نمایانگر لطفی از جانب خداست، و جایز نیست که هیچ عصر و دورهای از امامی واجبالإطاعه و منصوب شده از جانب خدا خالی باشد، و بشر حق انتخاب و تعیین کردن امام را ندارد، بلکه خود امام هم حق ندارد نفر بعد از خود را تعیین کنند، و اینکه امامت عهد و پیمانی شناخته شده از طرف خداوند متعال برای شخصی نامبرده شده است، و امام حق ندارد که روایت کند چه کسی بعد از او امام میشود، و اینکه الله تعالی بخاطر آن، از پیامبران- به هنگام مبعوث شدن- پیمانهایی گرفت، و رسول خدا ج- به پندار آنها - گفته است: ای علی، خدا هر پیامبری را که مبعوث کرده، حتماً او را به ولایت تو، از روی اختیار یا اجبار، دعوت کرده است. و نیز گفته: خدا هر پیامبر و رسولی را که مبعوث نموده حتماً برای محمد! به نبوت، و برای علی به امامت، از او عهد و پیمان گرفته است. و نیز گفته: کسانی که ولایت علی را نمیپذیرند و آن را نادیده میگیرند، از اسلام خارج شدهاند. و کسی که ولایت علی را انکار میکند، مانند بتپرست است، و به گمانشان علی سگفت: اگر بندهای هزار سال بندگی خداوند کند، تا زمانی که ولایت ما اهل بیت را نشناسد و نپذیرد خداوند آن را از او قبول نخواهد کرد؛ و اگر بندهای هزار سال بندگی خداوند کرده باشد و کار ۷۲ پیامبر را انجام داده باشد، هیچ یک از اینها از او قبول نمیشود مگر اینکه ولایت ما اهل بیت را دریافته باشد، در غیر این صورت، خداوند او را به حالت دماغکشان بر روی زمین، به آتش جهنم میاندازد. و دیگر اینها، از صدها بلکه هزاران آیات و احادیثی که تعداد قلیلی از آنها را در مقدمه باب اول ذکر کردیم.
آیا حضرت علی ساز همه اینها فهم نکرده که او بعد از پیامبر جخلیفه مسلمانان است، و این مسئله حتماً بایستی شناخته شود، و مردم با ترک کردن ولایت معذور نخواهند بود، و هر کس بمیرد در حالی که امامش را درنیافته باشد، یا در او شک کرده باشد، به عنوان مرگی جاهلی و کفرپیشگی و نفاق مرده است، و کسی که یکی از أئمه را انکار کند، در حقیقت همه را انکار نموده است؟ حتی شیخ مفید اجماع امامیه را بر سر این نقل کرده که: اگر کسی امامت یکی از ائمه را انکار کند، و فرض بودن اطاعت و فرمانپذیری که خداوند برای او واجب دانسته را نادیده بگیرد کافر و گمراه است، و برای همیشه مستحق آتش جهنم است؟!.
آیا هیچیک از اینها را ندانسته در حالی که خطاب به کسانی که برای بیعت کردن با او آمده بودند، میگوید: آگاه باشید که خدا از بالای آسمان و عرشش میداند من میلی به خلافت و ولایت کردن بر امت محمد جرا نداشتهام تا زمانی که رأی شما بر انتجاب من متفق شد، زیرا از رسول خدا جشنیدم که میگفت: هر خلیفه و والیی که بعد از من شئون امت را در دست بگیرد، بر روی لبه پل صراط ایستاده میشود، و ملائکه کارنامه عمل او را باز میکنند، اگر عدات پیشه بوده باشد، خداوند بخاطر عدالتش او را نجات میدهد، و اگر ستمپیشه و ظالم باشد، صراط بر او تنگ و باریک میگردد تا جایی که مفصلهایش درهم میشکند، پس به آتش جهنم درانداخته میشود، آنگاه نخستین چیزی که بوسیلهی آن میخواهد خود را از عذاب دوزخ حفظ کند بینی و صورتش میباشد، اما چون نظر و رأی شما بر سر این جمع شد، دیگر نتوانستیم شما را ترک کنم (حرف شما را نادیده بگیرم)[۱۶۱۷] .
خوانندهی گرامی، آیا شما از این روایت چنین میفهمید که در آنجا نص صریح بر خلافت کسی که بعد از آن حضرت جمیآید، میباشد، یا در آنجا شروطی است که تنها باید در او پدیدار شود؟! و آیا کسی که بعد از او میآید، با عدالتش نجات خواهد یافت، همانگونه که حضرت علی سگفت: «مردم، ابوبکر را به جانشینی او منصوب کردند، پس ابوبکر، عمر را به جانشینی منصوب کرد، آنگاه آنها سیره و روش زیبا را داشتند، و با عدالت در میان امت عمل كردند»، یا اینکه پل صراط، بخاطر ظلم آنها، بر آنها تنگ و باریک میشود، همانگونه که مدعیان شیعه علی سمعتقدند؟! آیا او ندانسته که خلیفه بر حق و منصوب شده از جانب خدا فقط اوست و دیگران این حق را غصب کرده است؟! در حالی که او به طلحه و زبیر بمیگوید: «شما را بخدا سوگند میدهم که آیا داوطلبانه برای بیعت کردن با من آمدهاید و مرا بدان دعوت کردهاید؟! در حالی که من آن نمیپسندم. و در جایی دیگر: بخدا، من هیچ رغبت و تمایلی به ولایت نداشتهام، اما شما مرا به آن فراخواندید و بدان واداشتید. پس ترسیدم که اگر درخواست شما را رد کنم، مسلمانان دچار تفرقه و اختلاف شوند»[۱۶۱۸] .
آیا همه اینها را ندانسته، در حالی که به مهاجران و انصاری که برای بیعت کردن با او آمده بودند، میگفت: من نیازی به ولایت شما ندارم، من به كسانی كه انتخاب كردهاید راضی هستم[۱۶۱۹] .
پس آیا نمیدانست که امامت همچون نبوت است و فقط با نص صریح از طرف خدا بر زبان پیامبرشجخواهد بود، و بشر حق انتخاب و گزینش و تعیین کردن امام را ندارد؟!.
و آیا چنین دیدگاهی داشته در حالی که دربارهی ابوبکر و عمرب- همانگونه که روایت میشود- میگوید: آن دو حق مرا گرفتند، و من آن حق را برای آنها باقی گذاشتم، خدا آنها را ببخشاید![۱۶۲۰] .
و به طلحه سمیگوید: وقتی که مردم در کنار بیتالمال، برای بیعت کردن نمایان شدند: «دستت را برای بیعت دراز کن! آنگاه طلحه به او گفت: تو برای این کار از من شایستهتر و سزاوارتر هستی، و امروز مردم بخاطر تو جمع شدهاند نه به خاطر من»[۱۶۲۱] .
آیا او حق داشت با یکی بیعت کند یا آن را برای آن یکی باقی بگذارد، یا این حق مختص به خداوند است و بشر حق هیچگونه انتخاب و دخالتی ندارد، و بدین ترتیب طلحه و قبل از وی شیخین ائمهای خواهند بود که از طرف خداوند منصوب نشدهاند؟!.
آیا حضرت علی سهم همچون مدعیان شیعهگری او از همه نصوص خدا و پیامبرش جکه بیان شد چنین برداشت و فهم کردهاند که این فقط مربوط به امامت علی ساست؟!.
و آیا جماعت شیعه چنین میپندارد که حضرت علی و بقیه ائمه هشدار خود را - به گمان شیعه - به پیروان فراموش کردهاند که میگوید: بدون حجت کسی را منصوب نکنید؟![۱۶۲۲] .
آیا حضرت علی سندانسته که از طرف خداوند متعال بر او نص وارد شده است در حالی که میگوید: «نزد من آمدید تا با من بیعت کنید آنگاه گفتم: نیازی به این کار نیست، و وارد منزلم شدم، آنگاه شما مرا بیرون کشاندید، دستم را بستم ولی شما دستم را گشودید و در اطرافم چنان ازدحام کردید که گمان كردم میخواهید مرا بکشید، و بعضی از شما میخواهد بعضی دیگر را بکشد! آنگاه با من بیعت کردید، و من از این کار شادکام و مسرور نبودم، و الله تعالی میداند که من از حکومت کردن میان امت محمد جبیزار بودهام[۱۶۲۳] .
آیا او همه اینها را ندانسته است حال آنکه وقتی بعد از قتل حضرت عثمان سخواستند با او بیعت کنند، میگوید: «کاری به من نداشته باشید، و دیگری را بدست آورید، زیرا ما در مقابل امور رنگارنگ و فتنهآمیز و چهرههای گوناگون هستیم، و دلها بر این بیعت ثابت نمیماند، و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند، آفاق حقیقت را ابرهای تیره فراگرفته، و راه مستقیم حق نشناخته مانده، و بدانید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه میدانم با شما رفتار میکنم، و به گفتار این و آن، و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرانمیدهم، اگر مرا رها کنید، مانند یکی از شما هستم، که شاید نسبت به رئیس حکومت از شما شنواتر و مطیعتر باشم در حالی که اگر من وزیر و مشاور باشم بهتر از آن است که امیر و رهبر شما گردم»[۱۶۲۴] .
آیا حضرت علی سچنین باور داشته که انتخاب او یا انتخاب صحابه بهتر از انتخاب خداوند است، در حالی که این آیه را میخواند:
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ﴾[القصص: ۶۸] .
«و پروردگار تو هر چه بخواهد میآفریند، و هر چه بخواهد، برمیگزیند، آنان (در برابر این فرمان) حق هیچ اختیاری ندارند».
و این در حالی است که به پندار آنها پیامبر جفرموده است: خداوند متعال از خاکی، آدم را هر طوری که خواست، آفرید. پس فرمود: «و انتخاب میکند» خداوند من و اهل بیتم را بر همهی انسانها برگزید. پس ما انتخاب شدیم، آنگاه مرا بعنوان رسول جو علیبن ابیطالب را بعنوان وصی قرار داد. سپس فرمود: «ما کان لهم الخیرة» یعنی این حق را برای بندگان قرار ندادهام، که انتخاب کنند، اما من هر کس را که بخواهم انتخاب میکنم[۱۶۲۵] .
آیا چنین باور و عقیده داشته است؟! و آیا این جز همانند کسی نیست که میگوید: «پیامبر به این و آن گفته است: دستت را برای نبوت باز کن!».
آیا حضرت علی سمشیت و فرمان الله تعالی را که وی را به عنوان خلیفهی بعد از پیامبر جقرار داده است، نپذیرفته، و به آن گردن ننهاده است؟! همانگونه که شیعیان به این روایت گمان میبرند که پیامبر جدر شب معراج گفته است: «درهای آسمان برای علی گشوده شد و پردهها کنار رفتند. تا جایی که به من نگاه کرد، و من به او نگاه کردم. سپس فرمود: اولین مطلبی (که الله تعالی) با من در میان گذاشت این بود که گفت: ای محمد!! به پایین خودت نگاه کن! آنگاه دیدم که حجابها دریده شده، و درهای آسمان گشوده شده است. و به علیسنگاه کردم در حالی که سرش را بطرف من بلند کرده بود. با من سخن گفت، و من با او سخن گفتم. و پروردگارم با من سخن گفت: ای محمد! من علی را بعد از تو بعنوان وصی و معاون و جانشین تو قرار دادهام، پس این مطلب را به او اطلاع بده، در حالی که او سخن تو را میشنود. من هم او را از این موضوع آگاه کردم، در حالی که در مقابل پروردگارم بودم، او هم به من گفت: من هم قبول کردم و اطاعت نمودم. آنگاه به ملائکه دستور داد که بر او سلام کنند، پس همه به او سلام کردند، و علی جواب سلام آنها را داد ... تا آخر روایت»[۱۶۲۶] .
آیا حضرت علی ساین را دانسته در حالی که میگوید: «بخدا، علاقهای به مقام خلافت نداشتهام، و در ولایت طمع و آزی نداشتهام، اما شما مرا بسوی آن دعوت کردید و مرا وادار به آن کردید، (و من آن را پذیرفتهام) چون دوست نداشتم در میان شما اختلاف و چنددستگی پیش آید»[۱۶۲۷] .
آیا وی مخالفت کردن با الله تعالی که او را از بالای هفت آسمان از میان مردم برگزیده و انتخاب کرده است، جایز میدانسته، و اطاعت کردن از بشر را واجب؟!.
آیا این را دانسته وقتی که گفت: و شما دستم را گشودید اما من آن را جمع کردم، و آن را دراز کردید، اما من آن را بسوی خود جمع كردم، سپس همچون شتران تشنهای که به حوض آب نزدیک شدهاند، و بر آن هجوم آوردهاند، بر من هجوم آوردید، تا جایی که کفشها پاره شد، و جامهها پایین افتادند و افراد ضعیف زیر دست و پاها افتادند، تا آخر مطلبی که آن حضرت در توصیف بیعتش به خلافت بیان کرده است[۱۶۲۸] .
آیا این را دانسته است در حالی که میگوید: «من مردم را نخواستم، تا اینکه آنها مرا خواستند، و با آنها بیعت نکردم تا وقتی که مرا مجبور به آن کردند»[۱۶۲۹] .
و گفته است: وقتی که دیدم شما دست بردار نیستید و خواهان جانشینی من هستید، (من هم پاسخ مثبت دادم) و گفتم: اگر من به آنها پاسخ مثبت ندهم دیگر کسی نخواهد بود که در میان آنان جای مرا پر کند، و عدالت مرا در میان آنها ایجاد کند[۱۶۳۰] .
آیا و آیا... حال آنكه او همواره از ناخشنودی به كاری سخن میگفت كه -به ادعای شیعه- اگر به خاطر آن مسئله نمیبود، خداوند هیچ چیزی را نمیآفرید. حتی در رابطه با آن علیسخطاب به ابن عباس بدر حالی كه کفش خود را وصله میزد گفت: قیمت این کفش چقدر است؟ گفت: قیمت و ارزشی ندارد. گفت: بخدا، این کفش پاره برای من باارزشتر از امارت بر شماست![۱۶۳۱] .
[۱۶۱۷] أمالی الطوسی: (۷۳۶)، البحار: (۳۲/۱۷-۲۶). [۱۶۱۸] أمالی الطوسی: (۷۳۶)، البحار: (۳۲/۱۷-۲۶). [۱۶۱۹] البحار: (۳۲/۳۱)، به نقل از کافیه برای ابطال توبه اشتباه، مفید. [۱۶۲۰] البحار: (۶/۱۱۳). [۱۶۲۱] البحار: (۳۲/۳۲) به نقل از کافیه، برای ابطال توبه اشتباه. [۱۶۲۲] الکافي: (۲/۲۹۷-۲۹۸)، معانی الأخبار: (۱۶۹-۱۸۰)، البحار: (۷۳/۱۵۱-۱۵۳). [۱۶۲۳] البحار: (۳۲/۶۳). [۱۶۲۴] نهجالبلاغة: (۱۷۸)، قسمتی از کلام حضرت علی، وقتی که مردم خواستند بعد از قتل حضرت عثمان با او بیعت کنند. البحار: (۳۲/۸-۲۳-۳۵)، (۴۱/۱۱۶). [۱۶۲۵] البحار: (۳۶/۱۶۷)، الطرائف: (۲۴). [۱۶۲۶] البحار: (۱۶-۳۱۸)، (۳۸/۱۵۸)، (۳۹/۱۵۹)، أمالی الطوسی: (۶۴)، الروضة: (۳۹)، الفضائل: (۱۷۷)، الخصال: (۱۴۱). [۱۶۲۷] أمالی الطوسی: (۷۴۰)، نهجالبلاغة: (۳۹۷)، البحار: (۳۲/۳۰/۵۰). [۱۶۲۸] نهجالبلاغه (۴۳۰)، البحار (۳۲/۵۱)، البحار (۳۲/۳۴-۷۸-۹۸)، (۳۳/۵۶۹) = = المناقب (۲/۳۷۵)، الأرشاد (۱۳۰)، الأحتجاج (۱۶۱). [۱۶۲۹] المناقب (۲/۳۷)، البحار (۳۲/۱۲۰-۱۲۶-۱۳۵)، کشف الغمة (۱/۲۳۸). [۱۶۳۰] الأرشاد: (۱۳۹)، البحار (۳۲/۳۸۷). [۱۶۳۱] البحار: (۳۲/۷۶-۱۱۳)، الإرشاد: (۱۳۲).