نص و امکان نهان ماندن آن، و زمان صدور نص بر امامت علیبن ابیطالب س
هنگامی که این را دانستی که خداوند عز و جل نص بر خلافت علی و امامان پس از او را نهاده است و رسول الله جآن را ابلاغ کرده و فرض بودن اطاعت از ائمه را ـ چنانچه که گذشت ـ اظهار داشته، محال است این نص بر پیامبر جو ائمه و یاران آنها و اهل آن زمان مخفی و پوشیده باشد، چنانکه محال است که پیامبر جدر زمان خود مسألهای را اظهار بدارد و بر کسانی که پس از او میآیند، مخفی بماند و برای فهمیدن آن نیاز به تحقیق و دید کنجکاوانه و استدلال داشته باشیم.
به این مقدمهچینی مختصری که لازم است در حالیکه کتاب ما را مطالعه میکنی آن را در ذهن داشته باشی و مقدمهای که آن را مطالعه نمودهای و نباید آن را فراموش کنی، شروع به مطلب میکنیم.
بدون شک پس از همۀ آنچه که بر تو گذشت هیچ جای تعجب نیست که اهل تشیع به هنگام ولادت رسول الله جو یا علیبن ابیطالب سروایاتی را وضع کنند که با این عقیده هماهنگ باشند؛ از همین رو روایت کردهاند که فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا مژدۀ تولد پیامبر جرا به او بدهد. ابوطالب گفت: صبر کن بعد از سی سال تو همانند او را به دنیا میآوری به این تفاوت که او پیامبر نمیباشد و فاصلۀ تولد پیامبر تا تولد علی سی سال میباشد[۱۳۱] .
در روایتی دیگر آمده: تو حامله میشوی و وصی و وزیر او را به دنیا میآوری.
و در روایتی: اما تو در آینده پسربچهای را به دنیا میآوری که وصی او میباشد.
و در روایت دیگری: او پیامبر است و تو پس از سی سال وزیر او را به دنیا میآورید[۱۳۲] .
و میگویند: مثرم بن دعیب راهب به او خبر داده که در آینده وصی محمد متولد میشود و نامش علی خواهد بود[۱۳۳] .
و گفتهاند: هنگامی که علی بن ابی طالب سمتولد شد نخستین کاری که در هنگام تولدش انجام داد بر روی زمین سجده کرد، در حالیکه میگفت: گواهی میدهم که به جز الله هیچ معبود به حقی وجود ندارد و محمد فرستاده اوست و گواهی میدهم که علی وصی محمد رسول الله است. خداوند به محمد جنبوت را ختم کرده و به وسیلۀ من وصیه را به اتمام میرساند و من امیرالمؤمنین هستم[۱۳۴] .
و هنگام تولد علی سبود (به گمان اهل تشیع) جبرئیل پایین آمد تا به رسول الله بگوید: ای حبیب خداوند! خداوند به تو سلام میکند و میگوید: اکنون موقع ظهور نبوت تو است و هنگام بلند شدن درجات تو و اعلان رسالت تو است و تو را به برادر و خلیفهات تأیید نمودم و او کسی است که به واسطه او پشتوانه تو را محکم کردم و نام تو را به وسیلۀ او بلند کردم و او علیبن ابیطالب است[۱۳۵] .
سپس اهل تشیع با آوردن روایاتی که با این موضوع مناسبت دارند، ادامه میدهند تا اینکه روایتی را وضع کنند که اولین ملاقات پیامبر جو علی سرا پس از تولدش بیان کنند.
به این روایت توجه کن: هنگامی که علیبن ابی طالب سمتولد شد به سجده رفت، سپس سرش را بلند کرد و اذان و اقامه گفت و به وحدانیت خداوند گواهی داد، و به رسالت محمد جو خلافت و ولایت خودش نیز گواهی داد، سپس به سوی پیامبر اشاره کرد و گفت: بخوانم ای رسول الله!؟ پیامبر جفرمود: بلی، پس شروع به خواندن صحف آدم نمود. صحف آدم را طوری تلاوت کرد که اگر حضرت شیث در آنجا حضور داشت اقرار میکرد که علی ساز او به آن صحف عالمتر است، سپس مصحف نوح ÷و صحف ابراهیم ÷و تورات و انجیل را تلاوت کرد، و سپس آیه ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ۱] . «به راستى مؤمنان رستگار شدند» را تلاوت کرد. پیامبر جفرمود: بلی رستگار شدند، زیرا تو امام آنها هستی، سپس پیامبر جرا به آن شیوه که شایسته انبیاء و اوصیاء است، مخاطب قرار داد و ساکت شد. پیامبر جبه او فرمود: به دوران نوزادیت بر گرد و کوتاه بیا و دست نگهدار[۱۳۶] . در این دوران کودکی، رسول الله جاز مادر علی سمیخواست ـ چنانکه شیعه گمان میبرند ـ که گهوارهاش را در نزدیکی رختخوابش قرار دهد و پیامبر جبیشتر تربیت علی سرا به عهده میگرفت و او را به روی سینهاش حمل میکرد و میگفت: این برادر و ولی و یاور و برگزیده و پشتوانه و وصی و همسر دختر و امین من بر وصیت و بر جانشین من است[۱۳۷] .
در این مورد خوب دقت کنید... این مسأله چطور رخ داده است در حالیکه محمد جهنوز مبعوث نشده است! و سالها بر این موضوع گذشت تا اینکه پیامبر جمبعوث شد.
پیامبر جعلی سو خدیجه لرا از اوایل دعوتش فرا خواند و گفت: چنانکه شیعه از امام صادق روایت میکنند: جبرئیل نزد من است و شما را به بیعت اسلام دعوت میکند، پس مسلمان شوید تا سلامت بمانید... تا میرسد به اینکه پیامبر جفرمود: ای خدیجه! این علی مولای تو است، و پس از من مولای مسلمانان و امام آنها است، خدیجه لگفت: راست فرمودی ای رسول الله! به تحقیق به آنچه که فرمودی به او بیعت دادم، خدا را به گواه میگیرم و تو را نیز به به این بیعت گواه میگیرم، بس است که خدا گواه و آگاه باشد[۱۳۸] .
شیعه نخواستهاند پدر و مادر پیامبر جرا به دور از این عقیده بگذارند، لذا دربارۀ آنها روایاتی را وضع کردهاند و میگویند: یک شب پیامبر جهمراه علیبن ابیطالب سبه قبرستان بقیع رفت و پدرش را از قبرش بیرون کشید، از او سؤال کرد: ای پدر! ولی تو چه کسی است؟ پدرش پرسید: ای فرزندم! ولی کدام است؟ پیامبر جفرمود: ولی این (اشاره به علی) است. پدرش گواهی داد که علی سولی اوست، سپس به سوی قبر مادرش رفت و آنچه را که روی قبر پدرش انجام داده بود، روی قبر مادرش نیز انجام داد[۱۳۹] .
نشان میدهد که واضع این روایت به مکان قبر پدر و مادر رسول الله جنادان بوده است و به گمان خودش آنان را در بقیع قرار دادهاست.
در هر صورت نمیخواهیم خواننده را با این روشی که در پیش گرفتهایم خسته کنیم وگرنه موضوع به درازا میکشد. همۀ این روایاتی که ذکر کردیم و روایاتی که از آوردن آنها خودداری کردیم فقط به خاطر خدمت به عقیدۀ تشیع وضع شدهاند. پس این روایات با آنچه که در اول این باب گذشت، هماهنگ و منسجم هستند و به اعتبار اعتقاد اهل تشیع با آن هماهنگی دارند و نمیتوان خلاف آن را فرض نمود، مانند جهل به نص و یا مخفی بودن نص از بقیۀ مردم یا از اکثر مردم چه برسد به صاحب رسالت جو یا چه برسد به کسی که واجب است پس از او امر ولایت را در دست بگیرد از ائمهای که از طرف خدا و رسولش بر آنها نص وارد شده است.
اما واقعیت به طور کلی با این دیدگاه متفاوت است که واجب باشد بدان ملزم باشیم، زیرا بعد از این خواهید دانست که روایات و گزارشهای آنها در این زمینه بسیار آشفته و بیسروسامان میباشد که امکان جمعبندی آنها محال و دور از توان بشری است؛ باید اینگونه نیز باشد، زیرا خداوندگار میفرماید:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲] .
«و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میكردند».
[۱۳۱] معانیالأخبار: (۴۰۳)، الکافی: (۱/۴۵۲)، البحار: (۱۵/۲۶۳) (۳۵/۶، ۷۷) (۳۸/۴۷) إثباتالهداة: (۱/۱۵۳) (۲/۱۳). [۱۳۲] الکافی: (۱/۴۵۴) (۸/۳۰۲)، (۱۵/۱۳۷، ۲۷۳، ۲۹۵، ۲۹۷) (۱۷/۳۶۴) (۳۵/۶، ۸۴)، إثباتالهداة: (۲/۲۰)، الخرائج : (۱۱، ۱۸۶). [۱۳۳] البحار: (۳۵/۱۱، ۱۰۱)، روضة الواعظین: (۶۸)، الفضائل: (۵۹)، جامعالأخبار: (۱۷)، إثباتالهداة: (۲/۴۶۵). [۱۳۴] روضة الواعظین: (۷۰)، الفضائل: (۵۷)، جامعالأخبار: (۱۷)، البحار: (۳۵/۱۴)، إثباتالهداة: (۲/۴۸۳، ۴۹۰). [۱۳۵] إثباتالهداة: (۲/۱۹۶، ۱۹۷)، البحار : (۳۵/۲۱)، الروضة: (۱۷)، روضة الواعظین: (۷۲). [۱۳۶] إثباتالهداة: (۲/۴۶۵). [۱۳۷] البحار: (۳۵/۹)، کشفالیقین: (۶)، بشائرالـمصطفی: (۹). [۱۳۸] البحار: (۱۸/۲۳۲) (۶۸/۳۹۲)، الطرف: (۴). [۱۳۹] علل الشرایع: (۷۰)، معانی الأخبار: (۵۵)، البحار: (۱۵/۱۰۹)، إثبات الهداة: (۱/۲۶۸