تاریخچه جعل و جعلکنندگان حدیث
گفتنی است که حتی میان دو نفر هم اختلاف وجود ندارد در اینکه هزاران حدیث در علوم گوناگون از منابع مسلمانان موجود است که همگی ساخته و جعل شده بر زبان مبارک پیامبر جو به صحابه و ائمه شنسبت داده شده است.
همانا این کار انگیزههای گوناگونی دارد، برخی تظاهر به اسلام کردهاند و احادیثی را وضع نمودهاند تا دین را به استهزا بگیرند و آنرا بر مسلمانان مشوش گردانند، و برخی دیگر انسانهای هویپرست و متعصب مذهبی بودهاند و احادیثی را جهت پشتیبانی از مذهب و تعصباتشان جعل کردهاند، و کسان دیگری هم به خاطر تشویق به فضائل اعمال و بیم دهی از آتش جهنم احادیثی را جعل کردهاند و سایر انگیزههایی که محققین در این زمینه بحث کردهاند و آنرا به چالش کشاندهاند.
انتشار این روایات درکتابهای فقهی، تفسیر، تاریخ، سیره، مغازی و غیره آثار بدی در پیدایش عقائدی داشت که خداوند ﻷهیچ دلیل و برهانی دربارۀ آن نازل نکرده است، و همچنین انتشار این روایات جعل شده نقش بسزایی در ظهور فرق و مذاهب باطل ایفا کرد و مهمترین زیربنای این عقائد و فرق باطل همین احادیث موضوع بود، و اصحاب این مذاهب باطل پروایی از این نداشتند که برای هر چیزی که هوا و هوسهایشان اقتضا کند، حدیث دروغینی را بسازند.
مسلمانان اولی تا پس از به وجود آمدن جنگ و اختلاف در میان امیرالمؤمنین علی و معاویه بسند هیچ حدیثی را جویا نمیشدند، اما پس از وقوع این فتنه، هر کس که حدیثی را روایت میکرد، راجع به سند حدیث از او سؤال میشد، پس اگر راوی حدیث یکی از اهل سنت میبود، حدیثش را میپذیرفتند و اما اگر اهل بدعت بود، حدیثش را رد میکردند.
پس سند متصل به رسول خدا جراهی برای شناخت شرایع و احکام بود، و مسلمانان در شناخت حال و وضع هر کسی که در سند قرار میگرفت، سختگیری میکردند، تا آنجا که بعضی اوقات به آنها گفته میشد: چیه که این همه تحقیق میکنید، آیا میخواهید دختری را به ازدواج او در بیاری؟ و ابن عباس بمیفرمود: این علم (علم حدیث) دین است، پس بنگرید که دین را از چه کسی میگیرید.
و برخی از راهنماییهای نسل اولی این بود که قبل از ذکر حدیث، اسناد را ذکر میکردند و میگفتند: کسی نمیتواند بدون نردبان به بالای بام برود، و میگفتند: نابود شدن علم فقط از طریق نابودی اسناد ممکن است، و صحت حدیث تنها از راه اسناد دانسته میشود، لذا اسناد سلاح مسلمانان است و اگر سلاح وجود نداشته باشد به چه وسیلهای جنگ میشود؟ و اسناد بخشی از دین است، اگر اسناد نمیبود هر کسی هر چه را میخواست، میگفت. و مثال و نمونۀ کسی که امر دینش را بدون اسناد طلب کند، کسی است که بخواهد بدون نردبان بر بالای بام برود، و مثال و نمونۀ کسی که بدون سند حدیث را طلب کند، مانند کسی است که شبانه هیزم را جمع کند و امکان دارد که به جای هیزم مار را بردارد و نداند که مار است، و اقوال دیگری که نسل اول برای اهمیت اسناد بیان کردهاند.
به همین خاطر علم رجالشناسی پیدا شد که به جستجوی احوال رجال سلسلۀ سندی میپرداخت که به پیامبر جو صحابه و ائمه شمنتهی میشد، تا بدین طریق صحت نسبت آن حدیث به منابع اصلی و بدور بودن آن سند از جعلکنندهگان، انگیزههای گوناگون و... اثبات گردد.
آری شیعه نیز از طریق روایات خود آوردهاند که ائمه توصیه کردهاند تا برای نقل اخبار تحقیق و بررسی کامل بکار گرفته شود. از صادق روایت شده که گفت: مغیرة بن سعید در کتابهای پدرم احادیثی را جعل کرده که پدرم آن احادیث را روایت نکرده است، پس شما از خدا بترسید و چیزی را از ما نپذیرید که مخالف قول خدا و رسولش باشد، زیرا ما هرگاه حدیثی را روایت کنیم، میگویم: (قال الله وقال رسول الله) خداوند فرموده و رسول خدا فرموده است[۹۰۰] .
و نیز صادق گفته: ما اهل بیت صادق و راستگو هستیم و در عین حال از دروغگویانی که به زبان ما دروغ جعل نمایند، خالی نیستیم، پس به واسطۀ دروغ آنها راستگویی ما نزد مردم از درجۀ اعتبار ساقط میگردد[۹۰۱] .
از یونس بن عبدالرحمن روایت شده که گفت: به عراق رفتم و در آنجا گروهی از یاران ابوجعفر را یافتم، دیدم که یاران ابوعبدالله فراوان هستند، پس من از آنها شنیدم و کتابهایشان را گرفتم و بعداً آن کتابها را به ابوالحسن عرضه کردم، اما او از آن کتابها احادیث فراوانی را انکار کرد که مال اصحاب و یاران ابیعبدالله باشد، گفت: أباخطاب به ابوعبدالله دروغ نسبت داده است، خدا أبو خطاب و همچنین یاران او را لعنت کند، آنان تا به امروز این احادیث را به کتابهای ابوعبدالله وارد کردهاند، پس شما خلاف قرآن را از ما نپذیرید[۹۰۲] . و سایر روایاتهای دیگری که در اینباره وجود دارد.
به خاطر همین دلایل، شیعه برای قبول و پذیرفتن حدیث شروطی را گذاشتهاند، از جمله اینکه: سند حدیث باید به واسطۀ اشخاصی عادل و معتقد به مذهب امامی در تمام سلسلۀ سند تا به امام معصوم منتهی میشود، گزارش شود. و بعضی این شرط را اضافه کردهاند که باید آن شخص عادل ضابط یعنی دارای حافظهای قوی باشد، و نباید شذوذ و یا علتی به سند رخنه کند[۹۰۳] .
آنان معیارهایی علمی را قرار دادند تا به واسطه آن معیارها مورد اعتماد بودن حدیث یا حَسَن بودن حدیث را ثابت کنند؛ از جملۀ آن معیارها اینکه: باید آن حدیث نص یکی از ائمه معصوم و یا یکی از بزرگان متقدمین مانند برقی، ابن قولویه، الکشی، صدوق، مفید، نجاشی، طوسی، و یا کسانی که در رتبه اینها هستند، باشد، و یا اینکه نص مربوط به یکی از بزرگان متأخرین مانند منتجبالدین و ابن شهرآشوب باشد، و یا ادعای اجماع از طرف گذشتگان بر آن روایت، وجود داشته باشد[۹۰۴] .
شیعه با اهل سنت هر دو اتفاق دارند بر اینکه اگر حدیث جعل شده باشد، نقل آن حرام است، زیرا کمک به معصیت است و سبب شایع شدن فاحشه و گمراه کردن مسلمانان میباشد، و هر کسی که بخواهد حدیث ضعیف یا مشکوکی را بدون اسناد روایت کند، میگوید: روایت شده، یا به ما رسیده، یا در خبر آمده، یا نقل شده و امثال اینگونه صیغههای ضعیف، و نباید آن را با قاطعیت روایت کند و بگوید: رسول الله جفرموده. واگر سند را به همراه متن ذکر کرد، واجب نیست که حال راویان را بیان کند، زیرا آنگونه که لازم باشد، حدیث را نزد اهل فن ذکر کرده است[۹۰۵] .
شکی در این سخن آنان نیست که میگویند: ذکر خبر به همراه سند ما را از بیان حال راویان بینیاز میکند، به یک صورت صحیح است، زیرا بسیاری از کتابهای مسلمانان پر از روایات موضوع به همراه سندهایشان هستند، واین جای تعجب نیست زمانی که ما بدانیم علمای متقدمین ما چند مرحله را در تألیفاتشان گذراندهاند، در یک مرحله شروع کردهاند به جمعآوری و ذکر هر آنچه را که در یک موضوع شنیدهاند، در مرحلۀ آخر شروع به تحقیق از روایات کردهاند تا روایات ضعیف را از روایات صحیح جدا کنند، چنانکه امام بخاری و مسلم این کار را کردهاند، بر خلاف بعضی از راویان که تنها به مرحله اول (مرحلۀ قبل از تحقیق) اکتفا کردهاند، و معتقد بودهاند به محض ذکر اسانید دیگر مسئولیت خود را ادا کردهاند و معتقد بودهاند با ذکر آن اسانیدی که ممکن است از لابلای آنها صدق و کذب خبر شناخته شود، ذمۀ خود را تبرئه کردهاند، زیرا با توجه به دلایلی محال دانستهاند که هر خبری را در موقع خود به چالش بکشانند، از جمله اینکه: شاید آن حدیث مذکور از طریق سلسلههای دیگری گزارش شده باشد که ضعف حدیث را جبران کنند، و یا اینکه در آن هنگام ضعف برخی از راویان برای راوی ثابت نشده باشد، و سایر دلایل دیگری.... این را نیز اضافه کنم که آنها (یعنی کسانی که در مرحله اول نوشتهاند - مترجم) صحت را برای حدیثی که ذکر کردهاند، به شرط نگرفتهاند، چنانکه در مقدمه تألیفاتشان به این مسئله تصریح کردهاند.
اما با این وجود هم علما اجازه ندادهاند که امثال اینگونه روایات موضوع را بدون بیان جعل بودنشان روایت شوند، و هر کسی را که چنین کاری بکند، گناهکار دانستهاند و گفتهاند باید توبه کند.
در اینجا شیعه فرصت را غنیمت شمردهاند و امثال این روایات موضوع و جعل شده را که در کتابهای اهل سنت ذکر شدهاند، برای اثبات اعتقادات خود مستند قرار دادهاند، با وجود آنکه آنان چنین مسلکی را نکوهش میکردند، به چنین احادیث جعل شده استدلال کردند تا به اتباع و پیروانشان بفهمانند که اینگونه روایات مورد اتفاق طرفین است، و اینگونه اعتقادات در میان مسلمانان جزء مسلمات است. به این صورت کار را بر بیشتر خوانندگانی که قوۀ تشخیص آگاهی (که تنها ذکر منبعی است که حاوی حدیث میباشد) از تحقیق (که بیان صحت و ضعف حدیث است) را نداشتند، مشتبه ساختهاند، و یا قوۀ تشخیص آن راویانی را ندارند که مورد بحث علمای حدیث هستند، و بیان اینکه تحقیقات کسی پذیرفته نمیشود که معروف به سهلانگاری در تصحیح هستند و یا اصلاً تصحیحشان اعتباری ندارد.
بحث در این زمینه طولانی است، و ما در این باب - انشاءالله - دربارۀ روایات اهل سنت و اسانید آنها بحث نخواهیم کرد، زیرا آنچه ذکر کردیم، این مسأله را تکمیل نمود و نیازی به توضیحات بیشتر ندارد. اما شیعه هر اندازه که بخواهند وقت دارند، لذا از آنان میخواهیم که ما را به یک روایت صحیح از باب ذیل راهنمایی کنند که به سندی صحیح از طریق اهل سنت گزارش شده باشد و خالی از ضعف و شذوذ باشد، سپس دربارۀ اسانید آنها تحقیق و بررسی میکنیم تا بدانیم که آیا هیچ یک از آن روایات طبق آن معیاری که قبلاً ذکر گردید، صحیح هستند؟ چه رسد به متواتر بودن آنها که شیعه ادعای متواتر بودنش را میکنند.
[۹۰۰] الکشی: (۱۹۵)، معجم الخوئی: (۱۸/۲۷۶). [۹۰۱] الکشی: (۲۵۷)، البحار: (۲/۲۱۷)، (۲۵/۲۶۲). [۹۰۲] رجال الکشی: (۱۹۵)، البحار: (۲/۲۴۹)، معجم الخوئی: (۱۸/۲۷۶)، (۲۰/۲۰۸). [۹۰۳] مقیاس الهدایة: (۱/۱۴۵) و پس از آن. [۹۰۴] معجم الخوئی: (۱/۹۳)، کلیات فی علم الرجال: (۱۵۱). [۹۰۵] مقیاس الهدایة: (۱/۴۱۷).