و اکنون در رد این استدلال چند نکته را ذکر میکنیم:
۱- اگر گفته شود: این آیه دلیل بر نفی امامت ابوبکر و عمر و عثمان است، همچنین میشود که گفت: دلیل است بر نفی بقیه ائمه دوازدهگانه؛پس این دلیل بیشتر به ضرر اهل تشیع است تا به اهل سنت، زیرا اگر گفته شود: دادن صدقه در حال رکوع شرط سرپرستی امت است، هیچ یک از بقیه ائمه در این حالت صدقه ندادهاند.
۲- صیغه «الذین یؤتون الزکات وهم راکعون» صیغه جمع است، چگونه میشود گفت: تنها بر علی صدق میکند، هر چند در لغت چنین اطلاقی صحیح است و در قرآن شواهد آن موجود است، اما حمل صیغه جمع بر مفرد بدون دلیل خلاف صحیح است، آنگونه که برمیآید امینی در برابر ضعف اسانید این روایات و بیپایه و اساس بودن استدلال به آن هیچ راه فراری نداشته، او در بیان اینکه در قرآن آیات فراوانی وجود دارند که به صیغه جمع ذکر شدهاند و منظور به آنها مفرد است[۱۰۵۲] . موضوع را زیاد طول داده است، بدون شک آنچه که ذکر کرده صحیح است، ولی چنین استدلالی در اینجا بیفائده است، زیرا آن مثالهایی که امینی ذکر کرده است، روایات صحیحی بر خلاف این روایات در مورد آنها وجود دارد.
۳- خداوند از هیچ کسی تمجید نمیکند مگر در برابر فعل نیکی نباشد (یعنی خداوند تنها در برابر کار نیک از کسی تعریف و تمجید میکند - مترجم) دادن صدقه در حال نماز خواندن، مستحب نیست، زیرا اگر مستحب میبود، خود پیامبر جیک بار آن را انجام میداد، و یا علی ساین کار را چند بار دیگر تکرار میکرد، زیرا انسان در نماز مشغول است و فرصت کار دیگری را ندارد.
تعجب اینجا است که شیعه نماز اهل سنت را بخاطر اینکه دست راستشان را بر روی دست چپ قرار میدهند، باطل میدانند و آن را مستوجب بطلان نماز میدانند[۱۰۵۳] ، اما کار امیرالمؤمنین را که مشغول به مسکین بوده و به او اشاره نموده تا انگشتر را از دست امیر بیرون بکشد و یا خود امیر عبا را از تن درآورده و به مسکین بخشیده و... تا آخر آنچه که در روایات آمده، مستوجب بطلان نماز نمیدانند، با وجود اینکه کار امیرالمؤمنین با آنچه که شیعه در این زمینه از خود امیرالمؤمنین و ائمه ذکر کردهاند در تعارض است، چه رسد به اینکه با آیه:
﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾[الأنفال: ۳] . در تعارض میباشد.
از پیامبر جروایت شده که یک بار نمازگذاری را دید با ریش خود بازی میکرد، پیامبر فرمود: این شخص اگر در نماز از قلب خاشعی برخوردار میبود، اعضای بدنش هم خاشع میبودند[۱۰۵۴] .
و شیعه ذکر کردهاند که هرگاه وقت نماز فرا میرسید، علیبن ابیطالب رنگش میپرید و میلرزید. عرض کردند: چرا اینگونه میلرزی؟ در جواب فرمود: وقت آن امانتی فرارسیده که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه فرمود، هیچ کدام قبول نکردند و از حمل آن خودداری کردند، اما انسان آن را پذیرفت، و من با این همه ضعفی که دارم نمیدانم که آیا به خوبی آن را انجام میدهم یا خیر[۱۰۵۵] .
ایشان صاحب این گفتار هستند چنانکه شیعه روایت میکنند، که میفرمود: خوشا به حال کسی که مخلصانه خدا را عبادت میکند و از او طلب میکند، و دلش به آنچه که چشمانش میبینند، مشغول نمیگردد، و به آنچه که با گوشهایش میشنود، ذکر خدا را فراموش نمیکند[۱۰۵۶] . امیرالمؤمنین این را در غیر نماز فرموده، و اگر در نماز میبود، چی؟ مثل اینکه شیعه خواستهاند که بگویند: امیرالمؤمنین از جمله آن کسانی است که به حرف خود عمل نمیکنند.
از صادق روایت شده که فرمود: هرگاه داخل نماز شدید، مواظب باشید با خشوع و خضوع و با تمام وجود در نماز قرار بگیرید، زیرا خداوند ﻷمیفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢﴾[المؤمنون: ۲] [۱۰۵۷] .
«(مؤمنین) آن کسانی که در نمازشان خاشع هستند».
و نیز از او روایت شده که میفرمود: هرگاه رو به قبله کردی دنیا و آنچه در دنیا است، فراموش کن و مردم و هر آنچه که به آن مشغول هستند، فراموش کن و دلت را از هر چیزی که تو را از خدا مشغول میکند، خالی کن[۱۰۵۸] .
شیعه دربارۀ نماز امام زینالعابدین و خشوع ایشان در نماز، روایات فراوانی را ذکر کردهاند، از جمله اینکه: یک بار امام زینالعابدین /نماز میخواند، فرزندش باقر /که کوچک بود، در کنار چاه عمیق خانهاش در مدینه قرار گرفت، و باقر در چاه افتاد، پس وقتی مادرش آن را دید فریاد کشید و بر سر چاه آمد و میگفت: ای فرزند رسول خدا! فرزندت محمد در چاه غرق شد، اما ایشان در حالی که سر و صدای فرزندش را میشنید، نمازش را قطع نکرد، هنگامی که مادر باقر:دید که امام زینالعابدین به نمازش طول میدهد، این کار خیلی بر او سنگینی میکرد، لذا به خاطر ناراحتی برای فرزندش گفت: چقدر سنگدل هستید ای آل بیت رسول الله؟ اما امام زینالعابدین به نمازش ادامه داد و آن را قطع نکرد تا کاملاً آن را انجام داد، سپس رو به همسرش کرد و بر لبۀ چاه نشست، دستش را به عمق چاه فرو برد، در حالی که بجز با طناب دراز به عمق چاه نمیرسید، فرزندش را با دست از درون چاه بیرون کشید، در حالی که فرزند میخندید و حرفهای شیرین میزد، نه لباس و نه بدنش خیس نشده بود، سپس به همسرش فرمود: فرزندت را بگیر ای کسی که ضعیفالإیمان هستید! همسر بخاطر سلامتی فرزندش خندید، اما بخاطر کلمه ضعیفالإیمان گریست. امام فرمود: دیگر هیچ ملامتی بر تو نیست، من در بین دست خداوند جباری بودم و اگر از او رویگردان میشدم، خداوند هم از من رویگردان میشد، و بعد از خدا چه کسی میتواند به من رحم کند[۱۰۵۹] .
از ثمالی روایت شده که گفت: علیبن حسین را در حال نماز دیدم که عبایش از یکی از شانههایش افتاده بود، تا از نمازش فارغ نشد آن را اصلاح نکرد. لذا از ایشان سؤال کردم: که چرا آن را اصلاح نکردی؟ گفت: وای بر تو مگر من در بین دستان چه کسی هستم؟ بدرستی نماز هیچ عبدی مقبول نیست مگر آن نمازی نباشد که با قلبش به آن روی آورده است[۱۰۶۰] .
از صادق روایت شده که گفت: پدرم میگفت: علی زینالعابدین هرگاه نماز میخواند انگار که تنه درخت است و هیچگونه تکانی نمیخورد مگر اینکه باد او را تکان دهد[۱۰۶۱] .
در روایت آمده: یک بار ابلیس در صورت ماری که ده تا سر داشت و دارای نیشهای تیز و چشمهای وارونه بود، در نماز خود را جلوی علیبن حسین نمایان کرد، و ابلیس در جای سجده علیبن حسین به صورت افعی خطرناکی بیرون آمد، سپس بلند شد، اما علیبن حسین از آن نترسید، آن مار سپس بر روی زمین خزید و ده تا انگشت پاهای علیبن حسین را با نیشهای تیز گاز گرفت، اما علیبن حسین حتی با گوشه چشمانش به آن نگاه نکرد و پاهایش را در جای خود تکان نداد[۱۰۶۲] .
از جعفی روایت شده که گفت: یک روز ابوجعفر نماز میخواند که از بالا چیزی بر روی سرش افتاد، آن را از روی سرش برنداشت تا اینکه جعفر بلند شد و آن را از روی سر پدرش برداشت[۱۰۶۳] .
روایات در این زمنیه بسیار فراوان هستند و آنچه که ما ذکر کردیم مشتی از خروار بود[۱۰۶۴] .
ولی دقت کنید که چگونه میتوان در بین این روایات و آنچه که امیرالمؤمنین انجام داده، از جمله گوش فرادادن به مسکین و اینکه در میان تمام نمازگزاران تنها ایشان متوجه مسکین شده و با ایشان مشغول شده، توفیق قرار داد؟ و در برخی از روایات آمده که: امیرالمؤمنین پشت سر پیامبر جنماز میخواند[۱۰۶۵] . پس بدون شک ایشان در صف اول قرار گرفتهاند، و اینکه انگشتر را از انگشت بیرون آورده و به سوی مسکین پرت کرده، یا اینکه عبایش را از تن درآورده - چنانکه در الکافی آمده، که این مشکلتر است- و آن را به سوی مسکین پرت کرده و...
وقتی در مورد شخصی از امام کاظم سؤال شد که نماز میخواند و صدایی را میشنود، پس ساکت میگردد و به آن صدا گوش فرامیدهد، آیا اشکالی به نمازش وارد میشود؟ فرمود: نماز را ناقص میکند[۱۰۶۶] . پس نماز کسی که تمام آن حرکاتی را که امیرالمؤمنین انجام دهد، چگونه است، آن امیرالمؤمنین که به گمان شیعه میگفت: قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز عمل بیفائده است و در نماز نباید حرکات بیفائده را انجام داد[۱۰۶۷] .
در هر صورت به موضوع خود برمیگردیم و به ذکر آن نکتههایی که در رد این روایت آمدهاند، میپردازیم.
۴- اگر فرض کنیم که دادن صدقه در نماز مشروع است هرگز به حالت رکوع اختصاص داده نمیشد، بلکه در حالت ایستادن و نشستن از حالت رکوع بهتر بود، آیا اگر کسی که در حالت ایستادن یا نشستن صدقه بدهد، مستحق این ولایت نیست؟
۵- علیبن ابیطالب در عهد پیامبر خدا ججزء ثروتمندان نبوده تا زکات بر او واجب باشد، زیرا ایشان فقیر بودهاند و زکات بر کسی واجب است که ثروت داشته باشد و به حد نصاب رسیده باشد و آن ثروت یک سال کامل در اختیار او باشد، اما علیبن ابیطالب جزء این ثروتمندان نبودهاند، و فقیر بودن اهل بیت جای ترس و بیم نیست.
شیعه روایت کردهاند که: یک روز علیبن ابیطالب به همسرش فاطمه گفت: ای فاطمه! آیا خوراکی هست که به من بدهی بخورم؟ فاطمه گفت: قسم به آن کسی که پدرم را به نبوت اکرام کرده و تو را به وصیت احترام بخشیده، در خانه من چیزی وجود ندارد که شایستۀ خوردن باشد، و این دو روز است که هیچگونه خوراکی در منزل ما وجود ندارد، مگر مقدار کمی نباشد که خودم و حسن و حسین از آن نخوردهایم و برای تو میآورم. علی گفت: چرا نگفتهای تا خوراکی را برایت بیاورم؟ فاطمه گفت: ای ابوالحسن! من از پروردگارم شرم میکنم که از تو تکلیفی بکنم که تو توان آن را نداشته باشی، پس علی رفت و یک دینار را به قرض گرفت... تا آخر روایت[۱۰۶۸] .
و در روایت دیگری آمده: پیامبر جبه خانه فاطمه رفت، دید فاطمه از گرسنگی زرد شده است، پیامبر جفرمود: چرا صورتت را زرد میبینم؟ فاطمه گفت: ای رسول خدا! از گرسنگی زرد شده است[۱۰۶۹] .
عجایب نیست که رسول خدا جاز شدت تنگدستی، برای قوت خود و خانوادهاش قرض بگیرد! پیامبر جدر اینباره حکایاتی دارد که شیعه آنها را روایت کردهاند، از جمله این روایت:
علی روایت کرده که یک نفر یهودی چند دینار را به عنوان قرض به پیامبر داده بود؛ آن شخص یهودی از پیامبر جخواست تا آن چند دینار قرض را به او پس بدهد، فرمود: ای فلانی! هیچی ندارم که بدهیام را پرداخت کنم. آن مرد گفت: ای محمد! از تو جدا نمیشوم تا بدهیام را نپردازی. پیامبر جفرمود: پس با هم بنشینیم. پیامبر جبا او نشست تا در آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خواند[۱۰۷۰] .
از ابن عباس بروایت شده که گوید: رسول خدا در حالی فوت کرد که زرۀ جنگیاش در مقابل سی صاع جو که برای خانوادهاش گرفته بود به رهن در نزد مردی یهودی گذاشته بود[۱۰۷۱] .
از صادق روایت شده: که رسول خداجدر حالی فوت کرد که بدهکار بود[۱۰۷۲] .
وضعیت پیامبر جاینگونه بوده است، با وجود آن همه سختگیری که نسبت به قرض داشته است، تا آنجا که بر سر جنازۀ کسی که بدهکار بوده، نماز نخوانده است هر چند مقدار کمی بوده باشد، اینک در زمان خود پیامبر جمردی فوت میکند و دو دینار بدهکار بوده که بر جنازهاش نماز نخوانده است[۱۰۷۳] .
یک مرد دیگر انصاری که بدهکار بود، فوت میکند و پیامبر جبر سر جنازهاش نماز نمیخواند و میفرماید: تا بدهیاش پرداخت نشود، بر جنازهاش نماز نخوانید[۱۰۷۴] .
و روایت کردهاند که: رسول خدا به هنگام استعاذه و پناه بردن به خدا قرض و کفر را در کنار هم قرار میداد، از ابوسعید خدری سروایت شده که پیامبر جمیفرمود: از کفر و قرض به خدا پناه میبرم. عرض کردند: ای رسول خدا! آیا قرض همتای کفر است؟ فرمود: بله[۱۰۷۵] .
از صادق روایت کردهاند که: رسول خدا جفرمود: قرض، پرچم خداوند بر روی زمین است، پس هرگاه بخواهد عبدی را ذلیل کند، قرض را بر گردنش قرار میدهد[۱۰۷۶] .
از باقر روایت شده که میگفت: شهادت در راه خدا کفاره همۀ گناهان میشود، ولی کفارۀ قرض تنها ادا و پرداختن آن است[۱۰۷۷] . و غیر این روایات، روایات دیگری در این زمینه زیاد هستند.
چه چیزی سبب شده که پیامبر جقرض کند و بعد از فوتش هنوز بدهکار بماند، با وجود این همه روایات که شیعه در این زمینه روایت کردهاند، آیا کسی که چنین وضعیتی داشته، واجب است که زکات را بپردازد؟
نکتۀ دیگر اینکه علی تا روز وفاتش از چنین وضعیتی برخوردار بوده است، در آن روزی که فاطمۀ زهرا با علی ازدواج کرد، زنان قریش بخاطر تنگدستی و فقر علی ساز فاطمه لخرده میگرفتند و او را مسخره میکردند، لذا فاطمه لنزد پدرش آمد و از او گله کرد و گفت: تو من را به ازدواج مردی درآوردهای که فقیر است و هیچگونه مالی ندارد.
در روایت دیگری آمده: که زنان قریش به فاطمهلگفتند: رسول اللهجتو را به ازدواج کسی درآورده است که فقیر و تنگدست است[۱۰۷۸] .
علی اینگونه زیسته است، در یکی از خطبههایش گفت: بخدا قسم این زرهام به حدی باریک شده که حتی از پینهچی آن شرم میکنم، و بعضی به من میگویند: چرا آن را کنار نمیگذاری؟[۱۰۷۹] . (یعنی شرم میکنم که آن را نزد پینهچی ببرم، چون به حدی باریک شده که قابل پینهکردن نیست - مترجم).
علی به حدی تنگدست بود که ناچار شد تا وسائل نظامیش را بفروشد و قوت یک روز را تهیه کند؛ از علی روایت شده که فرموده: چه کسی این شمشیر را از من میخرد؟ بخدا قسم اگر پول کافی برای خرید لباس داشتم، آن را نمیفروختم[۱۰۸۰] .
ایشان همواره نزد رسول الله از بدهکاری و قرض شکایت میکرد تا عاقبت در حالی فوت کرد که بدهکار بود[۱۰۸۱] . از باقر روایت شده که فرمود: علی سدر حالی فوت کرد که هشتصد هزار درهم بدهکار بود[۱۰۸۲] .
همانا فرزندانش نیز از چنین وضعیتی برخوردار بودند؛ از صادق روایت شده که گوید: هنگامی که حسن سفوت کرد، بدهکار بود و زمانی که حسین سفوت کرد، بدهکار بود[۱۰۸۳] .
بلکه حسین سفرزند خود را بخاطر بدهیهایش خسته کرده بود؛ هنگامی که شهید شدند، هفتاد و خردهای هزار دینار بدهکار بودند، فرزندش علیبن حسین به حدی به قرضهای پدرش اهمیت میداد، حتی در بیشتر شبانهروز فرصت خواب و خوراک را نداشت[۱۰۸۴] .
این موضوع را بیشتر از این ادامه نمیدهیم، اما آیا ممکن است که اینها مالی داشته باشند که به حد نصاب رسیده و یک سال کامل چنین مالی را در اختیار داشته باشند؟ و آیا ممکن است چنین کسانی بیشتر از نیاز خود مال داشته باشند و بدهکار نبوده باشند؟
این بحث را به روایتی که شیعه در این زمینه وضع کردهاند به پایان میبریم، که این روایت نشان میدهد فقر و تنگدستی علی سجزء مسلمات و بدیهیات است، خلاصۀ روایت این است که میگوید: علی کدام مال را داشته تا زکات آن را بدرکند؟[۱۰۸۵] .
۶- روایاتی که گفتهاند: انگشتر علی طلا بوده[۱۰۸۶] ، بر خلاف روایات مربوط به حرام بودن طلا برای مردان است.
از رضا روایت شده که گفت: با انگشتر طلایی نماز نخوانید[۱۰۸۷] .
از باقر روایت شده که گفت: پیامبر جاز هفت چیز نهی کرده: یکی از آن هفت چیز را استفاده از انگشتر طلا ذکر کرده[۱۰۸۸] . و از صادق روایت شده که گفت: پیامبر جبه علی فرمود: مواظب باش از انگشتر طلا استفاده نکنید[۱۰۸۹] .
از علی سروایت شده که گفت: پیامبر جمن را - نمیگویم شما را- از استفادۀ انگشتر طلا منع کرده، پس چگونه میتوان بین این روایات و روایت صدقه دادن طلا توفیق حاصل کرد؟[۱۰۹۰] .
۷- نزد شیعه امامیه جائز نیست که انگشتر را به عنوان زکات داد، زیرا شیعه امامیه در زیورآلات زکات بدر نمیکنند، و بسیاری از فقهای مسلمان موافق این نظریه هستند[۱۰۹۱] .
۸- زکات باید به محض وجوب بدر شود و نباید منتظر ماند تا کسی درخواست کند، بنابراین کسی که زکات را بدر نمیکند تا از او درخواست نشود که زکات را بدر کند، جای مدح و ستایش نیست، کسی جای مدح و ستایش است که به محض اینکه زکات در مالش واجب شد، فوری آن را بدر کند.
۹- این آیه همچون آیه ذیل است:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾[البقرة: ۴۳] .
«و نماز را بر پاى دارید و زكات بپردازید و با ركوع كنندگان ركوع كنید».
که مردم را به نماز جماعت تشویق میکند، زیرا نمازگزار هنگامی به یک رکعت کامل رسیده که همراه امام به رکوع برود، اما کسی که در حالت سجده به امام برسد یک رکعت را از دست داده است، ولی قیام شرط کمال یک رکعت نیست.
۱۰- گاهی اوقات کلمۀ رکوع اطلاق میشود و منظور به آن خشوع است، مانند قول خداوند که میفرماید:
﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾[آلعمران: ۴۳] .
«ای مریم! همیشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و با نمازگزاران به سجده و رکوع بپرداز».
که منظور به رکوع خشوع است، زیرا از زنان درخواست نمیشود که با جماعت نمازشان را برگزار نمایند، بنابر این منظور به «وهم راکعون» کسانی میباشند که برای خدا خضوع و خشوع دارند، نه اینکه در حالت رکوع زکات بدر کنند، دقت کنید! .
۱۱- و از جمله: این آیه دربارۀ منع دوستی با کافران و امر به دوستی با مؤمنان نازل شده است، و موضوع برای هر آن کسی که در آن دقت کند، واضح است. خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ ٥٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۱-۵۵] .
«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید، ایشان برخی دوست برخی دیگرند، هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد، بیگمان او از زمرۀ ایشان به شمار است، و شکی نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمیکند. میبینی کسانی که بیماری به دل دارند، بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسم که بلائی بر سر ما آید، امید است که خداوند فتح را پیش بیاورد و یا از جانب خود کاری کند، و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتهاند پشیمان گردند. مؤمنان میگویند: آیا اینان همان کسانی هستند که با شدت و حدت به خدا سوگند میخوردند و میگفتند: ما با شما هستیم؛ کردارشان بیهوده و تباه گشت و زیانکار شدند. ای مؤمنان! هرکس از شما از آیین خود باز گردد، خداوند جمعیتی را خواهد آورد که خداوند دوستشان میدارد و آنان هم خدا را دوست میدارند، نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومند، در راه خدا جهاد میکنند و به تلاش میایستند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هراسی به خود راه نمیدهند، این هم فضل خدا است؛ خداوند آن را به هر کسی که بخواهد عطا میکند و خداوند دارای فضل فراوان و آگاه است. تنها خدا و پیامبر او و مؤمنان یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را بجای میآورند و زکات مال بدر میکنند».
این آیات به وضوح بیان میدارند که دوستی با یهود و مسیحیان امری ممنوع و منهیعنه است، و خداوند آن کسانی را که مرضی به دل دارند، توصیف میکند که با کافران و منافقان و مرتدان دوست شدهاند، و خداوند بیان فرموده که: آنان نمیتوانند ضرری به خداوند برسانند، سپس خداوند مؤمنان را به چند ویژگی توصیف نموده است، پس این سیاق عام برای کسی که به دقت آنها را بخواند، موجب علم یقینی میشود، بگونهای که ممکن نیست آن را از ذهن دور کند، و سیاق این آیات به خواننده میفهماند که این آیه عام است و شامل همۀ مؤمنانی که دارای چنین صفاتی هستند، میشود، و مخصوص یک فرد معین نیست، و آیا شیعه باز هم معتقد هستند که ولایت نزد اهل کتاب همان معنی وصیت میدهد؟ و این آیات را بمعنی وصیت تفسیر میکنند؟ و معنی این آیات آن است که بگوییم: بعضی از اهل کتاب وصی بعضی دیگر هستند؟ چنین تفسیری چگونه ممکن است؟
از زنگار ذهنها و از گمراهی بعد از ایمان، به خدا پناه میبریم.
۱۲- و از جمله: نهایت معنی آیه این است که بر مؤمنان واجب میدارد تا خدا، رسولش جو مؤمنان را دوست داشته باشند، پس مؤمنان علی را دوست میدارند، و بدون شک دوست داشتن علی بر هر فرد مسلمانی واجب است، چنانکه بر هر مؤمنی واجب است امثال علی را دوست داشته باشد.
خداوند متعال فرموده:
﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[التحریم: ۴] .
«(شما اى دو همسر پیامبر!) اگر به درگاه خداوند توبه كنید، بى گمان دلهایتان به حقّ گرایش یافته است. و اگر به زیان او همپشت شوید (بدانید) كه خداوند كارساز اوست. و (نیز) جبریل و درستكاران مؤمن (كارسازان اویند) و (نیز) فرشتگان پس از این پشتیبانند».
خداوند در این آیه بیان فرموده که هر مؤمن صالحی پشتیبان رسول الله جهستند، چنانکه خدا و جبرئیل پشتیبان ایشان هستند و به این معنی نیست که مؤمنان صالح سرپرست رسول الله هستند و در او تصرف میکنند.
خداوند تبارک و تعالی فرموده:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾[۱۰۹۲] [التوبة: ۷۱] .
«مردان و زنان مؤمن برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند».
خداوند ﻷدر این آیه هر مؤمنی را یاور تمام مؤمنان قرار داده است، و این سبب نمیشود که هر مؤمنی امیر معصوم بر مؤمن دیگری شود، و به جز او هیچ کسی سرپرستی را به عهده نگیرد، هر مؤمن پرهیزگاری ولی خداوند است و خدا یاور او است، چنانکه خداوند فرموده:
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[البقرة: ۲۵۷] .
«خداوند یاور آن کسانی است که ایمان آوردهاند».
و نیز فرموده:
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾[الأحزاب: ۶] .
«و خویشاوندان در كتاب خداوند، برخى از آنان به برخى (دیگر) از سایر مؤمنان و مهاجران سزاوارترند؛ مگر آنكه (در حیات خویش) در حق دوستانتان نیكىاى بكنید؛ این (حكم) در كتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است».
این نصوص همگی دوستی و یاوری مؤمنان را برای یکدیگر ثابت میکنند، که این مؤمن دوست و یاور آن مؤمن است و فلان دوست فلان است، و همگی اولیاء خداوند ﻷهستند، و خدا و فرشتگان و مؤمنان یاوران رسول الله جهستند، چنانکه الله و رسول الله و فرشتگان یاوران مؤمنان هستند، و هیچ کدام از این نصوص به این معنی نیستند که هر کسی ولی و یاور کسی باشد به معنی امیر و سرپرست او است، و هیچ کس دیگر حق سرپرستی را ندارد و تنها حق او است که در امور آن مؤمن تصرف کند؟!!.
۱۳- فرق میان (الوَلاية) به فتح واو (و الوِلاية) بکسر واو معروف است، اگر به فتح واو باشد بمعنی دوستی و ضد دشمنی، که در اینجا هم به همین معنی است، زیرا در آیه به کسره واو نیامده، چون به کسره واو بمعنی امارت است[۱۰۹۳] .
پس امیر به والی نام برده میشود، اما هرگز به ولی نام برده نمیگردد.
۱۴- اگر مقصود خداوند در این آیه ولایت بمعنی امارت میبود، میفرمود: «إنما یتولی علیکم الله ورسوله والذین آمنوا» یعنی تنها خدا و رسول الله و مؤمنان کار شما را بعهده میگیرند، و نمیفرمود: (ومن یتول الله ورسوله) هر کسی خدا و رسولش را دوست بدارد، زیرا کلمۀ «یتول» برای کسی بکار گرفته نمیشود که سرپرست مؤمنان باشد، بلکه کلمۀ «تولی علیهم» بکار گرفته میشود.
۱۵- نمیتوان گفت: خداوند سبحانه و تعالی متولی و سرپرست بر بندگانش است، و خداوند امیر بر بندگانش است، و گفته نمیشود: خداوند امیرالمؤمنین است، چنانکه به متولی امر مسلمانان امیرالمؤمنین گفته میشود، مانند علی و امثال او، بلکه به پیامبر جنیز گفته نمیشود امیرالمؤمنین و متولی امرمؤمنان.
۱۶- و همچنین هر کسی یک امام عادل سرپرستی امر او را بدست گرفت، نمیتواند حزبالله باشد و پیروز شود، زیرا ائمه عادل سرپرست منافقان و کافران بودهاند، چنانکه در مدینه منافقان و کافران ذمی در زیر حکم پیامبر جقرار داشتند، و همچنین در زیر سرپرستی و حکم علیبن ابیطالب کافر و منافق وجود داشت. خداوند میفرماید:
﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة: ۵۶] .
اگر مقصود خداوند در اینجا امارت و سرپرستی میبود، معنی آیه اینگونه میشد: همانا هر کسی بر آن کسانی که ایمان آوردهاند، امیر میشد، آنها حزب پیروز خداوند میشدند، اما قطعاً معنی آیه چنین نیست، زیرا کافران و منافقان هم در زیر امر خداوند هستند، با وجود آنکه خداوند ﻷآنها را دوست نمیدارد، بلکه از آنها بدش میآید.
۱۷- کلمه «إنما» مفید حصر است، و حصر در جایی تصور میشود که احتمال شراکت ونزاع دیگران باشد، و به اجماع امت در هنگام نزول این آیه هیچگونه شراکت و نزاع در امامت وجود نداشته، بلکه آنچه در آن موقع مطرح بوده، محبت و یاری پیامبر جبوده است.
۱۸- در زمان خطاب این آیه، امامت علی سمقصود نبوده است، زیرا در آن زمان، عهد پیامبر جبرقرار بوده است، و امامت که به معنی جانشینی میباشد، مگر بعد از فوت رسول خداج تصور نمیشود، پس اگر زمان خطاب آیه مقصود نباشد، باید زمان متأخر و پس از فوت پیامبر جمقصود باشد، این در حالی است که زمان متأخر و پس از فوت پیامبر جمشخص نیست و تعریف مشخص برای آن نداریم، فرض کنید که آن زمان متأخر به نسبت امیرالمؤمنین زمان پس از ابوبکر و عمر و عثمان شاست، بهمین خاطر شیعه روایاتی را وضع کردهاند که لفظ (بعدی = پس از من) را در آنها قرار دادهاند، چنانکه قبلاً ذکر گردید و بعداً هم خواهند آمد.
۱۹- اگر در این آیه -چنانکه شیعه ادعا میکنند- امر بر امارت حمل شود، دلیلی بر بطلان تمامی نصوص سابق میباشد، بخصوص اگر دانسته باشیم که سوره مائده که این آیه نیز جزء آن است، در مدینه نازل شده و پس از آن تنها سوره توبه و نصر نازل گشتهاند، تعجب اینجا است که سخن پیامبر جدر این روایت بر آن تأکید میکند، (یعنی بر بطلان روایات سابق - مترجم)، زیرا همۀ این روایات بر آن دلالت دارند که شخص پیامبر جتا زمان نزول این آیه و سؤال از آن مسکین و چگونگی دادن صدقه اطلاعی از خلیفۀ خودش - به گمان شیعه - نداشته است... تا آخر روایت.
حقیقت این است که نکات رد بر این استدلال بسیار فراوان هستند، و آن مقداری که ما ذکر کردیم، برای طالب حقیقت کافی است.
اشکالی ندارد که بحث خود را به چند نکات جالب که شیعه ذکر کردهاند و به موضوع ما هم ارتباط دارند، به پایان ببریم.
أ- از جمله: آن انگشتری که علی به مسکین بخشید در اصل انگشتر حضرت سلیمان بوده است[۱۰۹۴] .
ب- و از جمله: این انگشتر چهار مثقال وزن داشته، حلقهاش از جنس نقره بوده، نگینش پنج مثقال و از جنس یاقوت قرمز بوده، ارزش آن انگشتر به اندازه درآمد سالانۀ شام بوده، که درآمد سالانۀ شام سیصد بار نقره و چهار بار طلا بوده است، و این انگشتر در اصل مال مرانبن طوق بوده، علی او را کشته و انگشتر را از انگشتش بیرون کشید و آن را خدمت پیامبر جآورد و از جملۀ غنائم جنگی بوده است. پیامبر جدستور فرمود که علی آن را برای خودش بردارد، علی هم آن را برداشت و در انگشتش گذاشت. علی هم آن را در هنگام نماز از پشت سر پیامبرجو در حالت رکوع به مسکینی بخشید[۱۰۹۵] .
ج- در روز بیست و چهارم ذیالحجه بود که علی آن انگشتر را بخشید[۱۰۹۶] .
د- همۀ ائمه در حالت رکوع صدقه دادهاند[۱۰۹۷] .
ه- آن مسکینی که علی انگشترش را به او بخشید، فرشته بود و آنهایی که از ائمه و از فرزندان علی درخواست کمک میکنند، از فرشتگان هستند[۱۰۹۸] .
و- عمربن خطاب چهل انگشتر را به صدقه داده است.
و در روایت دیگری آمده: عمربن خطاب در حالت رکوع بیست و چهار تا انگشتر را به صدقه داده است، تا آنچه دربارۀ علی نازل شده، دربارۀ او نیز نازل گردد[۱۰۹۹] .
[۱۰۵۲] الغدیر: (۳/۱۶۳). [۱۰۵۳] الخصال: (۲/۱۶)، دعائم الإسلام: (۱/۱۵۹)، قرب الأسناد: (۱۲۵)، البحار: (۱۰/۲۷۷-۳۹۶)، (۸۴/۲۰۳-۳۲۵)، الـمسائل اـلمنتخبه: تألیف خوئی: (۱۰۴)، زبدة الأحکام: تألیف اراکی (۱۰۰)، المسائل الإسلامیة: تألیف شیرازی (۳۱۰). [۱۰۵۴] البحار: (۸۴/۲۶۱-۲۳۹)، الخصال: (۲/۱۶۵). [۱۰۵۵] البحار: (۸۴/۲۵۶)، الـمناقب: (۲/۱۲۴). [۱۰۵۶] البحار: (۷۰/۲۹۹)، (۸۴/۲۶۱)، الکافی: (۲/۱۶). [۱۰۵۷] البحار: (۸۴/۲۶۰). [۱۰۵۸] البحار: (۸۴/۲۳۰)، مصباح الشریعة: (۱۰). [۱۰۵۹] الـمناقب: (۴/۱۳۵)، البحار: (۴۶/۳۴)، (۸۴/۲۴۵)، إثبات الهداة: (۳/۲۴). [۱۰۶۰] علل الشرائع: (۲۳۳)، البحار: (۴۶/۶۱-۶۶)، (۸۴/۲۳۷)، الخصال: (۵۱۷). [۱۰۶۱] الکافي: (۳/۳۰۰)، البحار: (۴۶/۶۴)، (۸۴/۲۲۹-۲۴۸). [۱۰۶۲] إثبات الهداة: (۳/۲۵). [۱۰۶۳] البحار: (۸۴/۲۵۲). [۱۰۶۴] برای آگاهی بیشتر نگاه کن: البحار: (۸۴/۲۲۶)، (باب آداب الصلاة). [۱۰۶۵] البرهان: (۱/۴۸۵). [۱۰۶۶] قرب الأسناد: (۱۲۳)، البحار: (۸۴/۲۹۶). [۱۰۶۷] البحار: (۱۰/۲۷۷)، (۸۴/۳۲۵). [۱۰۶۸] أمالی الطوسی: (۶۲۶)، البحار: (۱۴/۱۹۷)، (۴۳-۳۱-۵۹)، (۹۶/۱۴۷)، تأویل الآیات: (۱/۱۰۸)، کشف الغمة: (۱/۴۶۹)، تفسیر فرات: (۱/۸۳). [۱۰۶۹] الکافي: (۵/۵۲۸)، البحار: (۴۳/۶۲)، نور الثقلین: (۳/۵۸۷). [۱۰۷۰] أمالی الصدوق: (۳۷۶)، البحار: (۱۶/۲۱۶). [۱۰۷۱] مکارم الأخلاق: (۲۵)، الاحتجاج: (۱۲۰)، قرب الأسناد: (۴۴)، البحار: (۱۶/۲۳۹)، (۱۷/۲۹۷)، (۱۰۳/۱۴۴). [۱۰۷۲] الکافي: (۱/۲۵۳)، (۵/۹۳)، التهذیب: (۶/۱۸۴)، البحار: (۱۶/۲۷۵)، (۴۳/۳۲۱)، (۸۱/۳۴۵)، (۱۰۳/۱۴۲)، من لایحضره الفقیه: (۳/۱۱۱)، الوسائل: (۱۸/۳۱۷). [۱۰۷۳] علل الشرائع: (۵۲۸)، البحار: (۸۱/۳۴۴)، (۱۰۳/۱۴۲)، من لایحضره الفقیه: (۳/۱۱۱). [۱۰۷۴] علل الشرائع: (۵۹۰)، المحاسن: (۲/۳۱۸)، البحار: (۱۰۳/۱۴۳)، الوسائل: (۱۸/۳۱۹). [۱۰۷۵] الخصال: (۲۷)، علل الشرائع: (۵۲۷)، البحار: (۱۰۳/۱۴۱). [۱۰۷۶] علل الشرائع: (۵۲۹)، البحار: (۱۰۳/۱۴۲). [۱۰۷۷] علل الشرائع: (۵۲۸)، الخصال: (۹)، البحار: (۱۰۳/۱۴۱). [۱۰۷۸] بعداً تخریج این روایات خواهد آمد. [۱۰۷۹] نور الثقلین: (۵/۱۶)، البحار: (۴۰/۳۴۶)، (۴۱/۱۶۰)، (۶۶/۳۲۰)، (۷۷/۳۹۴). [۱۰۸۰] المناقب: (۲/۹۷)، البحار: (۴۰/۳۲۴)، (۴۲/۴۳)، کشف المحجة: (۱۲۴). [۱۰۸۱] أمالی الطوسی: (۴۴۳)، البحار: (۹۵/۳۰۱)، (۱۰۸/۵۷). [۱۰۸۲] کشف المحجة: (۱۲۵)، البحار: (۴۰/۳۳۸)، (۱۰۳/۱۴۲-۱۴۵)، الوسائل: (۱۸/۳۲۲)، و نیز نگاه کن: من لایحضره الفقیه: (۳/۱۱۱)، علل الشرائع: (۵۹۰)، المحاسن: (۲/۳۱۸)، الوسائل: (۱۸/۳۱۷). [۱۰۸۳] البحار: (۴۳/۳۲۱)، (۸۱/۳۴۴)، (۱۰۳/۱۴۳)، الکافی: (۵/۹۳)، التهذیب: (۶/۱۸۴)، من لایحضره الفقیه: (۳/۱۱۱)، الـمحاسن: (۲/۳۱۸)، الوسائل: (۱۸/۳۱۷). [۱۰۸۴] الـمناقب: (۴/۱۴۳)، البحار: (۴۶/۵۲). [۱۰۸۵] تفسیر عسکری: (۳۰)، البحار: (۴۱/۲۰)، (۹۶/۱۹۳). [۱۰۸۶] البرهان: (۱/۴۸۴)، البحار: (۳۵/۱۸۷-۱۹۶)، الـمناقب: (۳/۳). [۱۰۸۷] فقه الرضا: (۱۶)، البحار: (۶۶/۵۳۸)، الوسائل: (۴/۴۱۳). [۱۰۸۸] قرب الإسناد: (۴۸)، البحار: (۶۶/۵۳۸). [۱۰۸۹] قرب الإسناد: (۶۶)، البحار: (۶۶/۳۳۹)، الوسائل: (۴/۴۱۶). [۱۰۹۰] معانی الأخبار: (۳۰۱)، البحار: (۶۶/۵۳۹)، الوسائل: (۴/۴۱۴)، (۶/۳۰۸). [۱۰۹۱] الانتصار: (۸۰)، المختصر النافع: (۸۱)، مسائل الـمنتخبة: (۱۷۰)، زبدة الأحکام: (۱۱۶-۱۶۹)، شرائع الإسلام: (۱/۵۰)، الـمسائل الإسلامیه: (۴۴۷)، البحار: (۹۶/۳۷-۳۸-۳۹-۴۱-۴۲)، قرب الإسناد: (۱۳۵)، دعائم الإسلام: (۴۶۴)، الحدائق الناضرة: (۱۲/۹۷-۹۸)، الوسائل: (۹/۱۵۶)، و پس از آن. [۱۰۹۲] شیعه قول باقر را در شأن نزول این آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾ذکر کردهاند، باقر میگوید: هنگامی که خداوند فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾مسلمانان گفتند: اینک برخی از ما اولیا و دوست برخی دیگر هستیم، البرهان: (۱/۴۹۰)، شرح الأخبار: (۱۰۴) این قول باقر بیانگر آن است که مسلمانان معنی ولایت را به غیر از آن معنی که شیعه میگویند، فهمیدهاند. [۱۰۹۳] به هنگام بحث از حدیث (من کنت مولاه) دلایل دیگری را ذکر خواهیم کرد. [۱۰۹۴] البرهان: (۱/۴۸۵)، شرح الأخبار: (۱/۲۲۶). [۱۰۹۵] البرهان: (۱/۴۸۵)، شرح الأخبار: (۱/۲۲۶). [۱۰۹۶] البرهان: (۱/۴۸۵)، مصباح الشریعة: (۵۳۰)، البحار: (۳۵/۱۹۰)، شرح الأخبار: (۱/۲۲۶). [۱۰۹۷] الکافی: (۱/۲۸۸)، البرهان: (۱/۴۰۸)، نور الثقلین: (۱/۶۴۳)، جامع الأحادیث: (۸/۴۴۱)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۳)، الوسائل: (۶/۳۳۴)، الصافی: (۲/۴۴). [۱۰۹۸] منابع سابق. [۱۰۹۹] أمالی الصدوق: (۱۰۷)، البحار: (۳۵/۱۸۳-۲۰۳)، البرهان: (۱/۴۸۰)، الـمیزان: (۶/۱۶)، تأویل الآیات: (۱/۱۵۲)، الوسائل: (۶/۳۳۵)، الـمناقب: (۳/۴)، الصافی: (۲/۴۶)، نور الثقلین: (۱/۶۴۷)، إثبات الهداة: (۲/۵۵)، سعد السعود: (۹۷).