و اما مسئله متون روایات، اینک تعلیقاتی روی آنها
طبق معمول ما دربارۀ اختلاف الفاظ آنها بحث نخواهیم کرد، زیرا دو روایت مشابه را نخواهیم یافت، خواه در میان آنهای که ذکر کردهایم و یا آنهایی که بخاطر عدم ورود سندشان، از ذکر آنها خودداری کردیم، و این کاملاً واضح است.
برای ضعف و آشفتگی این روایات کافی است بدانید که چه اختلافی درباره زمان نزول آیه: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١﴾وجود دارد.
یک روایت میگوید: فرود آمدن آن ستاره به همراه طلوع فجر بود.
در روایت دیگری گفته: پس از طلوع فجر.
و در روایت دیگری: به هنگام چاشت بود و نورش بر نور خورشید غلبه کرد - چنانکه در روایت نهم آمده بود.
و نیز اختلاف و آشفتگی قصه در رابطه با اینکه در ابتدای دعوت و در مکه بوده - به این اعتبار که سوره نجم جزء سورههای مکی باشد - و یا اینکه این داستان پس از هجرت و در مدینه بوده است.
و نیز اختلاف است که آیا این داستان در فتح مکه بوده و یا در برگشت از مکه و به هنگام رسیدن به غدیر خم و یا در آخرین مریضی حیات پیامبر جبوده است. گمان نمیکنم شیعه خوشحال باشند به اینکه سبب نزول آخر - یعنی آنکه آیه در آخرین مریضی حیات پیامبر جنازل شده - ثابت شود، چرا که اگر فرض کنیم این روایت صحیح است، تمام استدلالهایی که شیعه برای اثبات امامت آوردهاند، از جمله روایات مربوط به غدیر خم، از درجۀ اعتبار ساقط میشوند، و ما در باب اول مقداری درباره این روایات بحث کردیم و مقداری شبهات را ذکر نمودیم.
و نیز هر گاه دانستید که سوره نجم جزء آن سورهایی است که در اوائل دعوت و در مکه نازل شدهاند و پس از آن ۶۳ سوره مکی و ۲۸ سوره مدنی نازل شده است - چنانکه از سلسله نزول قرآن فهمیده میشود - خواهید دانست که محال است، عبداللهبن عباس باین قصه را روایت کرده باشد، زیرا تولد عبداللهبن عباس سه سال قبل از هجرت بوده است، یا اینکه باید بگوییم: که در هنگام نزول این آیه ابن عباس بهنوز متولد نشده، یا اینکه باید بگوییم: روایت عبداللهبن عباس ببرای این قصه در یکی از این سه سال قبل از هجرت از مکه بوده که هیچ کسی چنین چیزی را نمیگوید.
چنانچه دو نفر مسلمان هم چه شیعه و چه سنی اختلاف ندارند بر اینکه سوره نجم مکی است، بجز آیه ۳۲ که میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَ﴾[النجم: ۳۲] .
«كسانى كه از گناهان كبیره و زشتیها جز گناهان صغیره دورى مىگزینند».
پس از اینکه دانستید که شأن نزول این سوره در ابتدای دعوت و در مکه بوده، پس بدان که استدلال به این قصه مخالف ادعاهای شیعه است که میگویند: امامت آخرین ارکان نازل شده اسلام است که پس از فریضه حج واجب گشته است، نظر به اینکه - به گمان خودشان- خداوند ﻷدر مورد آن این آیه را نازل فرموده:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدة: ۳] .
«امروز دینتان را براى شما كامل كردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را (به عنوان) دین براى شما پسندیدم».
اما در این داستان مورد بحث ما هنوز نه زکات و نه روزه و نه حج فرض نشده بودند.
اگر در مورد این اختلاف شدید در بین این روایات تأمل کنید، خواهید دانست که همگی ساختگی و موضوع هستند و به ائمه (رحمهمالله) نسبت داده شدهاند، و همۀ آن تلاش و کوششی برای اثبات این عقیدۀ منحرف است. خداوند سبحان فرموده:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲] .
«اگر این قرآن از سوی غیر خدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میکردند».
رد دیگر بر این روایات اینکه هر کسی به شخص پیامبر جبگوید: گمراه شده، کافر است، و پیامبر جقبل از ادای شهادتین و داخل شدن به اسلام، کفار را به انجام فروع دین دستور نمیدهد.
قطع نظر از تمام آنچه گفته شد؛ حتی نزد کودکان هم جزء بدیهیات است که «نجم» عبارت از قطعۀ دایرهمانندی از گازهای حرارتی است و میان «کوکب» و «نجم» فرق وجود دارد، چرا که «نجم» دارای نور مستقل است، در حالی که «کوکب» نور «نجم» را منعکس میکند، نمیشود گفت: آنچه بر منزل علی و یا در منزل علی فرود آمده که نورش بر نور خورشید غلبه کرده، کوکب بوده باشد همچنان که در برخی از روایات آمده، زیرا کوکب قطعه سنگی است و دارای نور نمیباشد، آنچه که دارای نور میباشد «نجم» است؛ اگر فرض ما بر این باشد که کوچکترین «نجم» به اندازه زمین میباشد، پس منزل امیرالمؤمنین در مکه یا در مدینه در مقابل این چنین نجمی چگونه است؟!.
چه رسد به اینکه نجم و کوکب در مدار و مکان خود تکان نمیخورند، و آنچه در این مورد گفته شده، جدا شدن شهابسنگهایی است که برای رجم شیاطین پرت میگردند، و آن با فضیلت و کرامت هیچ احدی ارتباط ندارد.
بخاطر این علت و علتهای دیگر بسیاری از علمای شیعه کتابهای خود را از اینگونه روایات و نقل امثال اینگونه کلامهای بیمعنی منزه کردهاند[۹۸۳] .
بلکه برخی از علمای شیعه به اینگونه روایات استهزاء و مسخره کردهاند و گفتهاند: حجم کوچکترین ستاره از زمین بزرگتر است، پس چگونه معقول است که منزل علی چنین ستارهای را در خود جای دهد، در حالی که از تمام زمین بزرگتر است؟![۹۸۴] .
جالب در داستان اینجا است که برخی از علما آن ستاره را مشخص کردهاند، صاحب «المناقب» گفته: آن ستاره ستارۀ زهره بوده. و بعضی گفتهاند: ستارۀ ثریا بوده است[۹۸۵] .
از جملۀ روایتهای جالب در این زمینه روایتی است که صاحب «إرشاد القلوب» از باقر روایت کرده است، باقر گفته: نه نفر از مفسدان فی الأرض در منزل أقرع بن حابس تمیمی جمع شده بودند، در آن هنگام صهیب رومی سدر آن منزل سکونت میکرد، و آن نه نفر عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، سعید، و نیز ابن عوف زهری و ابوعبیده بن جراح[۹۸۶] . گفتند: بدرستی حب علی نزد محمد جاز حد تجاوز نموده و بسیار او را دوست میدارد، بگونهای که اگر ممکن بود به ما بگوید: او را بپرستید و عبادت کنید، میگفت: او را عبادت کنید. سعدبن ابیوقاص گفت: ای کاش محمد جدربارۀ او از آسمان نشانهای را برای ما میآورد، چنانکه خداوند نشانهای را مانند انشقاق ماه و غیره را به خود محمد جبخشیده است. این نه نفر در آن شب ماندند تا اینکه ستارهای از آسمان بر روی دیوار علیبن ابیطالب فرود آمد و آویزان شد و اطراف مدینه را روشن کرد، حتی اینکه نور آن ستاره داخل خانههای مدینه، غارها و مکانهای تاریک در منازل مردم شده بود. اهل مدینه سخت وحشتزده شدند و از خانههایشان بیرون آمدند و نمیدانستند که آن ستاره بر روی منزل چه کسی فرود آمده و بر کجا آویزان شده است؟! اما آن را بر روی برخی از منازل پیامبر جمشاهده میکردند، هنگامی که پیامبر جسر و صدای مردم را شنید، به سوی مسجد رفت و به مردم گفت: چه چیزی شما را وحشتزده کرده؟ آیا وجود این ستاره بر روی منزل امیرالمؤمنین، شما را وحشتزده نموده؟ مردم گفتند: بله، ای رسول خدا!. پیامبر جفرمود: چرا از آن نه نفر منافق که دیروز در منزل صهیب رومی جمع شده بودند، نمیپرسید که دربارۀ من و برادرم علیبن ابیطالب چیزهایی میگفتند؟
رسول خدا جنماز فجر را در حالی که هوا روشن شده بود، بجای آورد و مردم آمدند و گفتند: در آسمان ستارهای دیده نمیشود، اما این ستاره هنوز آویزان است. پیامبر جبه آنها گفت: اینک برادرم جبرئیل «نجم» را در قرآن بر من نازل کرده و شما آن را میشنوید، سپس پیامبر جشروع کرد و سورۀ (والنجم) را تلاوت کرد، سپس ستاره بلند شد در حالی که مردم به آن نگاه میکردند و خورشید بلند شده بود، و ستاره در آسمان پنهان گشت. بعضی از منافقان گفتند: اگر محمد اراده میکرد به این خورشید دستور میداد تا به نام علی صدا کند و بگوید: این پروردگار شما است، او را عبادت کنید. پس جبرئیل فرود آمد و پیامبر جرا دربارۀ آنچه منافقین گفته بودند، آگاه گرداند پیامبر جعلی را طلب کرد و به او گفت: ای أبوالحسن برخی از منافقان امتم به نشانه و علامت آن ستاره قانع نشدهاند و گفتهاند: اگر محمد بخواهد به خورشید دستور میدهد که به نام علی صدا کند و بگوید: این (یعنی علی - مترجم) پروردگار شما است او را پرستش کنید، و پیامبر جدستور داد تا علی فردا به بقیع برود و با خورشید گفتگو کند، مردم آنچه را که پیامبر جفرمود، شنیدند و آن نه نفر مفسد فیالأرض نیز شنیدند. برخی از آنها به همدیگر گفتند: همواره محمد را تشویق میکنید تا دربارۀ پسر عمویش هر نشانه و علامتی را ظاهر سازد، بدرستی بد چیزی بود آنچه که امروز محمد گفت. دو نفر (ابوبکر و عمر) از آن نه نفر به جدیت سوگند یاد کردند و گفتند: حتماً باید ما هم به بقیع برویم تا ببینیم و بشنویم که چه چیزی از خورشید و علی سرمیزند. راوی حدیث خروج علیسرا به بقیع و گفتگوی وی را با خورشید ذکر کرد، که علی خطاب به خورشید گفت: «السلام علیك یا خلق الله الجدید» «سلام بر تو ای مخلوق جدید خداوند»! خداوند خورشید را با زبان عربی واضح به نطق درآورد و گفت: «السلام علیك یا أخا رسول الله ووصیه» یعنی: «سلام بر تو ای برادر رسول خدا و وصیش»! خورشید گفت: گواهی میدهم که تو اول و آخر و ظاهر و باطن هستی و تو حقیقتاً بندۀ خدا و برادر رسول خدا هستی... داستان طولانی است[۹۸۷] .
[۹۸۳] از جمله طبرسی در مجمع خود، امینی در الغدیر، مغنیه در کشاف، طباطبائی در تفسیر میزان و غیره. [۹۸۴] الأخبار الدخیلة: تألیف تستری (۲۱۷)، الـموضوعات فی الأثار و الأخبار: تألیف هاشم معروف (۱۵۱). [۹۸۵] الـمناقب: (۳/۱۱)، البحار: (۳۵/۲۷۴). [۹۸۶] علت مشخص کردن این نه در میان صحابه پوشیده نیست، این نه نفر نزد اهل سنت به بهشت مژده داده شدهاند. [۹۸۷] إرشاد القلوب: (۲۶۹)، البحار: (۳۵/۲۷۶).