جایگاه امامت و ائمه نزد اهل تشیع
شیعه معتقد هستند که ایمان به ولایت و دوستی ائمه اصلی از اصول دین است و بدون اعتقاد به آن، ایمان کامل نمیشود و جایگاه امامت همانند منزلت و جایگاه بقیۀ ارکان اسلام است و بر زبان پیامبر جو ائمه روایاتی را وضع کردهاند که گفتهاند: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: ۱- ولایت، ۲- نماز، ۳- زکات، ۴- روزۀ رمضان ۵- حج.
و در روایت دیگری آمده که: اسلام بنا شده بر گواهی به لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله، بر پا داشتن نماز، دادن زکات، روزۀ ماه رمضان، حج خانه خدا و ولایت علی بن ابیطالب[۲۲] .
بلکه معتقد هستند که ولایت از بزرگترین ارکان اسلام است و گمان میبرند که خداوند ﻷامامت را بیشتر از هر چیزی به پیامبرش سفارش کرده است: از امام صادق روایت شده که گفته: پیامبر جصد و بیست بار به معراج رفته است، هر بار که رفته خداوند ﻷبیشتر از همۀ فرائض به ولایت علی و ائمه به او سفارش کرده است[۲۳] .
از زراره روایت شده که جعفر گفته: اسلام بر پنج چیز پایهگذاری شده است: ۱- نماز ۲- زکات، ۳- روزه ۴- حج ۵- ولایت. زراره گفته است: کدام یک از اینها بزرگتر است؟ گفت: ولایت بزرگتر است، زیرا ولایت کلید آنها است[۲۴] .
بنابراین، هیچ جای تعجب نیست که اهل تشیع روایاتی را وضع کنند که به جز امامت در همۀ آنها رخصت را جائز بدانند، مانند روایتی که از باقر روایت کردهاند که گفته: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: ۱- اقامت نماز ۲- دادن زکات ۳- حج خانه خدا ۴- روزه ماه رمضان ۵- ولایت ما اهل بیت، در چهار رکن نخست رخصت هست، اما در ولایت رخصت وجود ندارد[۲۵] . و گمان میبرند که خداوند ﻷهنگام بعثت پیامبران از آنها به ولایت عهد گرفته و در این باره روایاتی را وضع کردهاند، مانند گفتار آنها: به درستی که رسول الله جبه علی سفرمود: ای علی! خداوند هر پیامبری را که فرستاده باشد او را به ولایت تو دعوت کرده خواه خواسته باشد یا نه. و در روایت دیگری آمده: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر اینکه از او پیمان گرفته که به نبوت محمد جو به امامت علی ÷ایمان داشته باشد.
و در روایتی آمده: از صادق روایت شده: ولایت ما ولایت خداوند است و خداوند هیچگاه پیامبری را مبعوث نکرده مگر با آن ولایت باشد.
و از رضا روایت شده: که ولایت علی در کتابهای تمام پیامبران نوشته شده است و خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر اینکه ایمان به نبوت محمد جو وصیاش علی درود و سلام خداوند بر آنان باد، را از آنان خواسته است[۲۶] .
و ولایت را مدار قبولی اعمال بندگان قرار دادهاند و به امام صادق این قول را نسبت دادهاند که هرگاه در قیامت بنده در مقابل خداوند قرار گیرد، اولین چیزی که از او میپرسد درباره نمازهای فرض، زکات فرض، روزۀ فرض و حج فرض و ولایت ما اهل بیت است. اگر بنده به ولایت ما اقرار نمود و سپس ادامه داشت تا هنگام مرگ. از آن مرد نماز و روزه و زکات و حج پذیرفته میشود و اگر به ولایت ما اقرار نکرد، خداوند هیچگونه عملی را از او نمیپذیرد[۲۷] .
باز هم از امام رضا روایت شده است که گفته: جبرئیل بر پیامبر جنازل شد و گفت: ای محمد! خداوند به تو سلام میکند و میفرماید: آسمانهای هفتگانه را و آنچه که در میان آنها قرار دارد خلق کردهام و هفت طبقه زمین و آنچه بر روی آن است خلق کردهام و هیچ مکانی را بزرگتر از رکن و مقام خلق نکردهام، اگر عبدی در آن هنگام که آسمانها و زمین خلق کردم در کنار رکن و مقام به پرستش من مشغول شود و مرا بخواند و سپس با من ملاقات کند و ولایت علی را قبول نداشته باشد او را به سقر وارد خواهم کرد.
و در روایتی آمده: اگر هر کس از شما در روز قیامت اعمال نیک همچون کوهها را داشته باشد، اما ولایت علی سرا به همراه نداشته باشد، خداوند او را به دوزخ میبرد.
و در روایتی از زینالعابدین آمده: بزرگترین مقامها فاصله رکن و مقام است، اگر کسی به اندازۀ نوح ÷عمر کند که نهصد و پنجاه سال بود، او در روز روزه باشد و در آن مقام قرار گیرد، سپس خداوند را ملاقات کند در حالی که به ولایت ما اهل بیت ایمان نداشته باشد، هیچگونه نفعی به او نمیرسد.
و از جد خود علیبن ابیطالب سروایت نموده که گفت: اگر بندهای هزار سال خداوند را عبادت کند خداوند آن را نمیپذیرد تا به ولایت ما اهل بیت اعتراف نکند و اگر بندهای هزار سال خداوند را عبادت کند و اعمال هفتاد و دو پیغمبر را همراه داشته باشد، خداوند از او نمیپذیرد تا ولایت ما اهل بیت را نشناسد و بدان اعتراف نکند وگرنه خداوند او را بر روی صورت به جهنم داخل میکند.
در روایتی آمده: به خدا سوگند اگر تا اینکه گردنش قطع شود، سجده کند خداوند بدون ولایت ما از او نمیپذیرد. و در روایت دیگر آمده: به خدا سوگند اگر مردی شب زندهداری کند و در روز روزه بگیرد و تمام مالش را صدقه بدهد و تمام عمرش حج کند تنها به ولایت یک ولی اعتراف نکند او بر خداوند هیچ حقی ندارد که به او پاداش دهد و از اهل ایمان هم نیست[۲۸] . و به پیامبر خدا نسبت دادهاند که گفته: کسانی که ولایت علی ÷را ترک میکنند از اسلام خارج هستند[۲۹] . و به امام صادق نسبت دادهاند که گفته: کسی که ولایت علی ÷را انکار میکند همانند بتپرست است[۳۰] .
به خاطر این است که شیخ مفید اجماع شیعیان امامی را نقل کرده که هر کسی امامت یکی از ائمه را انکار کند و فرض بودن اطاعت از آنان را انکار نماید، کافر و گمراه و مستحق ابدی بودن در جهنم است[۳۱] . در این مورد روایات بسیار است تا آنجا که بعضی از مؤلفین بابهایی را به این مسأله تخصیص دادهاند، مثلاً باب: اعمال بدون ولایت پذیرفته نمیشوند[۳۲] . و باب: کافر بودن مخالفین و ناصبیها[۳۳] .
اهل تشیع هیچ چیزی را از آسمان و زمین فراموش نکردهاند مگر اینکه سهمی از این عقیده را برای آن قرار دادهاند.
شاید نقل کردن موارد مورد نیاز از این روایات ـ که مشتی از خروار است ـ خود توضیحی باشد که نیاز بیشتر به توضیح نداشته باشد. اهل تشیع روایت میکنند که از روی جریان آب و روی طبقات زمین و قلۀ کوهها نوشته شده است: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین»[۳۴] .
و روی کوههای هفت طبقۀ زمین نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی وصیه»[۳۵] . یعنی علی سوصی و خلیفۀ او است، و بر روی ماه و خورشید نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین»[۳۶] .
و در روایتی آمده: که از یک روی خورشید نوشته شده: «علی نور هفت طبقۀ زمین است»[۳۷] .
و بر روی ابری که بر پیامبر جسایه افکنده بود، نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بعلی سیدالوصیین»[۳۸] . یعنی: «محمد را به علی سکه سرور وصیان است، تأیید نمودم».
و از ترنجی که جبرئیل از بهشت آورده بود، نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین»[۳۹] .
و بر روی سر آهویی که عبدالمطلب در هنگام کندن چاه زمزم آن را دید، نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی ولیالله»[۴۰] .
گمان میکنند که هنگامی که رسول الله جرا به معراج بردند، دید بر روی سخرۀ بیتالمقدس نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بوزیره ونصرته بوزیره»[۴۱] . یعنی: «او را به وسیلۀ وزیرش تأیید و یاری کردم». پیامبر جاز جبرئیل سؤال کرد: وزیر من چه کسی است؟ گفت: علی بن ابیطالب[۴۲] .
و هنگامی که ما به آسمانها عروج کردیم، دیدیم در کنار آسمانها نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیر الـمؤمنین».
در روایتی آمده که بر روی هر دری از درهای آسمانها نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علیبن أبیطالب أمیرالـمؤمنین»[۴۳] .
بر روی هر ستونی از آسمان نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین أیدته به»[۴۴] . یعنی: محمد جرا به علی ستأیید نمودم.
به گمان اهل تشیع پیش از وارد شدن به بهشت میبینیم نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أخو رسول الله»[۴۵] . یعنی: علی سبرادر رسول الله جاست و در روایتی آمده که نوشته شده است: «لا إله إلا الله محمد حبیبالله علی ولی الله فاطمه أمة الله، الحسن والحسنی صفوة الله علی مبغضهم لعنة الله». «محمد حبیب خداست، علی سولی خداست، فاطمه لبندۀ خداست و حسن و حسینببرگزیدگان خدا هستند، نفرین خدا بر آن کسانی که آنها را دوست ندارند»[۴۶] .
در روایت دیگری آمده که بر روی درهای هشتگانه بهشت نوشته شده است «علی ولی الله»[۴۷] . و در روایت دیگری نیز آمده: «علی بن أبیطالب ولی الله»[۴۸] . اما داخل بهشت به هر سوی نگاه کنیم نام علی نوشته شده است و بر روی برگهای بهشت نوشته شده: «علی بن أبیطالب ولیالله»[۴۹] .
و بر روی یکی از بالهای جبرئیل نوشته شده است «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی امیرالـمؤمنین»[۵۰] .
در روایتی آمده: «لا إله إلا الله علی وصی»[۵۱] .
و بر روی پیشانی اسرافیل نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین»[۵۲] .
و در پشت یکی از ملائکه نوشته شده: «علی صدیقالأکبر»[۵۳] . و در پشت دیگری نوشته شده:«علی وصیه»[۵۴] .
و در سدرة المنتهی نوشته شده است: من الله هستم و هیچ معبودی به جز من وجود ندارد، محمد جبرگزیدۀ من در میان مخلوقاتم است، او را به وزیرش تأیید نمودم و او را به وزیرش یاری دادم. اهل تشیع روایت کردهاند که: رسول الله جاز جبرئیل سؤال کرد: وزیر من چه کسی است؟ جبرئیل گفت: علیبن أبیطالب[۵۵] .
هنگامی که به عرش نزدیک میشویم، میبینیم که بر هر پردهای از پردههای نور نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی بن أبیطالب أمیرالـمؤمنین»[۵۶] . و بر روی حاشیههای این پردهها نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی وصیه»[۵۷] . یعنی: «هیچ معبود به حقی وجود ندارد به جز الله و محمد فرستاده خداوند است و علی وصی و جانشین او است».
شیعهها روایاتی را آوردهاند که در آن روایات آمده است که تعداد این پردهها هفتاد هزار است[۵۸] .
و در روایاتی دیگر تعداد این پردهها را نود هزار ذکر کردهاند[۵۹] . اما دربارۀ «لوح الـمحفوظ» میگویند: که بر روی آن نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیر الـمؤمنین»[۶۰] . و در کنارههای عرش نوشته شده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی وصیه»[۶۱] . اما خود عرش هیچ جای خالی از آن گذاشته نشده مگر اینکه نام علیبن ابیطالب سبر روی آنجا نوشته شده است و بر پایههای عرش نوشته شده: من الله و پروردگارم و هیچ معبودی به جز من وجود ندارد، محمد جدوست من است و او را به وسیلۀ وزیرش تأیید و یاری نمودم[۶۲] .
و در روایتی آمده: «لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالـمؤمنین»[۶۳] . و در روایت دیگری آمده: «علی وصی اوست»[۶۴] .
و در روایت دیگری: «علیبن أبیطالب أمیرالـمؤمنین»[۶۵] . و در دیگری: «لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بعلی و نصرته بعلی»[۶۶] . او را به علی ستأیید و یاری دادم و در روایت دیگری آمده: بر روی یکی از پایههای عرش ـ در روایتی ـ بر پایه راست عرش نوشته شده: من الله و پروردگارم و هیچ معبودی بجز من وجود ندارد و عدن به دست من خلق شده، محمد جبرگزیدۀ من در میان مخلوقاتم است، او را به علی تأیید و یاری دادم[۶۷] .
شیعه میگویند: تعداد پایههای عرش سیصدو شصت هزار است[۶۸] . و در دورادور عرش نوشته شده: «علی أمیرالـمؤمنین»[۶۹] . و بر روی عرش نوشته شده: من الله هستم هیچ معبودی به جز من وجود ندارد، من تنها هستم و هیچ شریکی ندارم. محمد بنده و فرستادۀ من است و او را به علی تأیید نمودم[۷۰] .
در روایتی دیگر آمده: محمد بهترین پیامبران و علی سرور وصیین است[۷۱] . و بر روی پردۀ عرش نوشته شده: من الله هستم و هیچ معبودی به جز من موجود نمیباشد، محمد بنده و فرستادۀ من است و او را به وسیلۀ وزیرش تأیید و یاری کردم[۷۲] .... این روایات بسیار فراوان هستند که این کتاب گنجایش آنها را ندارد[۷۳] .
بعضی دیگر از اهل تشیع به این روایات اکتفا نکردهاند، بلکه برای مسأله امامت به بعد دیگر قائل هستند که از این روایات فراتر رفته است، زیرا خلق ائمه را پیش از خلق آدم قرار دادهاند و گمان میکنند که خلق آنها دو هزار سال پیش از خلق آدم بوده است، از داودبن کثیر، آن هم از أبیعبدالله روایت شده که ابیعبدالله سماعه بن مهران را صدا زد و از او خواست که سبدی خرما بیاورد، سبدی آورد که در آن خرما بود، یک دانه خرما را برداشت و آن را میل کرد و هسته خرما را از دهان بیرون آورد و آن را در زمین کاشت، هسته شکافته شد و رویید و آثار میوه هم در آن ظاهر گردید و خوشه داد؛ دستش را به خوشهای که هنوز نرسیده بود دراز کرد و آن را پاره کرد و در آن پوستی نازک و سفید بیرون آورد و آن را پاره کرد و به سوی من پرت کرد و گفت آن را بخوان، آن را خواندم که در آن دو سطر وجود داشت: سطر اول «لا إله إلا الله محمد رسول الله» بود و سطر دوم نوشته شده بود: تعداد ماهها نزد خداوند در کتابش، در روزی که آسمان و زمین را خلق کرده است، دوازده تا است که چهار تا از آنها ماههای حرام هستند، این است دین باارزش و امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب، حسنبن علی، حسینبن علی، علیبن حسین، محمدبن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علیبن موسی، محمدبن علی، علیبن محمد، حسن بن علی، و خلف حجت (مهدی). سپس گفت: ای داود! آیا میدانید از کی تا به حال این نوشته شده است؟ گفتم: خدا و رسولش و شما میدانید. گفت: دو هزار سال پیش از اینکه آدم خلق شود[۷۴] . از ابیجعفر روایت شده است: خداوند از نوری که آن را گرامی داشته چهارده نور را خلق کرده که به فاصلۀ چهارده هزار سال و آن نورها عبارت هستند از ارواح ما: محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، و نه تا از نوادگانش[۷۵] .
و از صادق روایت شده است که: ما در گرداگرد عرش شبح نور بودیم و پانزده هزار سال پیش از خلق آدم، تسبیح میگفتیم[۷۶] .
از کاظم روایت شده است که گفته: یک بار پیامبر نشسته بود، ناگهان ملائکهای وارد شد که دارای بیست و چهار صورت بود. پیامبر جفرمود: دوست من جبرئیل، تاکنون تو را به صورت ندیده بودم؟ ملائکه گفت: جبرئیل نیستم، من محمود هستم که خداوند مرا فرستاده تا نور را به ازدواج نور دربیاورم. پیامبرج گفت: چه کسی از چه کسی؟ گفت: فاطمه را از علی. گفت: هنگامی که ملائکه برگشت، در میان دوش او نوشته شده بود: «محمد رسول الله علی وصیه». پیامبر جاز ملائکه پرسید: از کی تا به حال این میان دو تا دوش تو نوشته شده است؟ گفت: بیست و دو هزار سال پیش از آنکه آدم خلق شود و در روایتی آمده: بیست و چهار هزار سال پیش از خلق آدم[۷۷] .
از پیامبر جروایت شده که گفت: در آن شبی که مرا به آسمان بردند در هیچ دری از درهای بهشت گذر نکردم مگر اینکه بر روی آن نوشته شده بود: هفتاد هزار سال پیش از آنکه آدم را خلق کنم، علیبن أبیطالب أمیرالمؤمنین است[۷۸] .
و گروه دیگر از اهل تشیع به این همه روایات قانع نشدهاند و بر آنها سخت گران آمده که خلق هر گونه مخلوق دیگری بر خلق ائمه سبقت گرفته باشد، لذا گفتهاند: چهارصد هزار یا چهارصد و بیست و چهار هزار سال پیش از خلق مخلوقات خداوند نور محمد جرا خلق کرده و از نور محمد جائمه را خلق کرده است.
باز هم در اینجا ارقام این روایات رو به افزایش است و با هم متفاوتند تا اینکه به دو میلیون سال قبل از خلق آدم رسیده است که اهل تشیع از صادق روایت کردهاند که گفته: خداوند ما را (یعنی ائمه) دو میلیون سال پیش از خلق مخلوقات خلق نموده است، ما تسبیح میگفتیم و ملائکه همراه تسبیح گفتن ما تسبیح میگفتند[۷۹] . چطور؟ آیا ملائکه موجود بودهاند یا اینکه ملائکه اصلاً مخلوق نیستند؟ (بسی جای تأمل است: مترجم) در واقع روایات دربارۀ این مسأله و مسائلی که گذشت کتابهای اهل تشیع را پر کردهاند، طوری که محال است شمارش و گنجانیدن آنها در این کتاب مختصر، اما دسترسی ما به عدد دو میلیون هزار سال به این معنی نیست که این آخرین عددی است در این باره آمده است، اما آخرین عددی است که ما در منابع ناچیز و کمی که در اختیار داشتیم به آن دست یافتیم چه رسد به اینکه ما تمام این روایات را آورده باشیم!.
سپس اهل تشیع تمام بلاها را بر سر ما آورده، طوری که ائمه را علت خلق آدم دانستهاند، گفتهاند: خداوند به آدم گفت: به عزت و جلالم سوگند، اگر به خاطر دو بنده از بندگانم نبود که در آخرالزمان آنها را خلق میکنم تو را خلق نمیکردم، آدم گفت: به منزلت و جایگاه آنان نزد تو سوگند، نام آنان چیست؟ خداوند فرمود: ای آدم به سوی عرش نگاه کن، ناگهان دو سطر از نور را دید که در سطر اول نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد نبی الرحمة وعلی مفتاح الجنة» «هیچ معبود به حقی نیست به جز الله و محمد پیامبر رحمت است و علی کلید بهشت» و در سطر دوم نوشته شده بود: به خود سوگند یاد کردهام که به کسی آنها را دوست میگیرند رحم کنم و عذاب دهم کسی که با آنان دشمنی کند[۸۰] .
در اینجا باز از خلق آدم به خلق تمام مخلوقات تجاوز کرده است. در روایتی ذکر کردهاند که خداوند به آدم گفت: اگر آن دو نمیبودند مخلوقاتم را به وجود نمیآوردم. در روایت دیگری آمده: اگر آن دو نمیبودند تو را خلق نمیکردم و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را به وجود نمیآوردم. در روایت دیگری آمده: اگر آن دو نمیبودند تو را خلق نمیکردم و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را به وجود نمیآوردم. در روایت دیگری آمده: اگر آن دو نمیبودند خداوند افلاک را خلق نمیکرد و در روایت دیگری آمده: خداوند به آدم و حوا گفت: اگر آن دو نمیبودند شما دوتایی را خلق نمیکردم. و در روایت دیگری آمده: اگر آنان نمیبودند تو را خلق نمیکردم بهشت و جهنم و عرش و کرسی و آسمان و زمین و ملائکه جن و انسان را به وجود نمیآوردم[۸۱] .
و به زینالعابدین نسبت دادهاند که گفته: اگر ما نمیبودیم خداوند زمین و آسمان و بهشت و جهنم و ماه و خورشید و بر و بحر و کوه و صحرا و خشک و تر و شیرین و تلخ و آب و گیاه و درخت را به وجود نمیآورد.
خداوند ما را از نور ذات مقدسش اختراع نموده و نمیتوان بشر را با ما مقایسه کرد[۸۲] ... و سایر روایات[۸۳] .
گفتهاند: نامگذاری علیابن ابیطالبسبه امیرالمؤمنین موجود بوده در حالیکه هنوز آدم در میان روح و جسد بوده است[۸۴] . باز در اینجا برخی از آنان به این رضایت ندادهاند و گفتهاند: بلکه هنوز که خداوند آسمان و زمین را خلق نکرده بود ندا دهندهای ندا داد: علی امیرالمؤمنین است[۸۵] . و همچنین مییابیم که ابعاد جایگاه امامت نزد شیعه بر نصوص وارده از زبان پیامبر دربارۀ منزلت و جایگاه علی سو امامت او ـ چنانچه بعداً خواهی دید ـ یا بر اینکه امامت لطفی است از جانب خداوند و نصی است از طرف او به رسول ابلاغ شده، تنها به این اکتفا نکردهاند. بلکه امامت را رکنی از ارکان اسلام و افضلترین ارکان اسلام قرار دادهاند.
و خداوند ﻷهنگام بعثت پیامبران از آنان نسبت به امامت پیمان گرفته است و مدار قبول اعمال بندگان را بر امامت قرار داده و اجماع آوردهاند بر اینکه منکر امامت کافر و برای ابد در جهنم است.
به هر حال، پیش از اینکه مطلب را شروع کنیم در اینجا ـ با عجله ـ مسائل دیگری را بیان میکنیم که جایگاه امامت را نزد شیعه روشن میسازند به اضافه آنچه که گذشت، و به اضافه آنچه که در لابهلای این کتاب از نصوص دیگری که ذکر خواهیم کرد.
پس میگوییم: اهل تشیع در کتابهای خود بابهایی دربارۀ جایگاه امامت و ائمه قرار دادهاند که عناوین آن بابها محتوای آنها را بیان میکند، طوری که نیاز به بیان محتوای آنها را نداریم.
باب: (وجوب شناخت امام و مردم بر ترک ولایت معذور نیستند و هر کسی بمیرد و امام خود را نشناسد یا در او شک کند، مرگ او مرگ جاهلی و کفر و نفاق است)[۸۶] .
باب: (هر کس انکار یکی از ائمه کند، همۀ آنها را انکار کرده است)[۸۷] .
باب: (مردم بدون آنها هدایت پیدا نخواهند کرد و آنان وسیله میان مرگ و خدا هستند و اینکه داخل بهشت نمیشود مگر کسی که آنان را بشناسد)[۸۸] .
باب: (اعمال انسانها بر آنها عرضه میشود و آنان گواهان بر مردم هستند)[۸۹] .
باب: (تأویل مؤمنین و ایمان و مسلمین و اسلام به ائمه و ولایت آنها و تأویل کفار، مشرکین، کفر، شرک، جبت، طاغوت، لات و عزی و اصنام به دشمنان آنها)[۹۰] .
باب: (اینکه ائمه نیکوکاران و متقیان و سابقین و نزدیکان خداوند هستند و شیعیان آنان اصحاب دست راست و دشمنان آنان فاجران و اشرار و اصحاب دست چپ هستند)[۹۱] .
باب: (اینکه ائمه ستارگان و نشانههای راه هستند و تأویلهای غریب در مورد آنها و دشمنانشان)[۹۲] .
باب: (اینکه ائمه صفکنندگان و تسبیحگویان صاحبان مقامهای معلوم و حاملان عرش خداوند هستند) و آنان (سفرة الکرام البررة) (سفیران محترم و نیکوکار) هستند[۹۳] .
باب: (بحر و لؤلؤ و مرجان آنان هستند) (آیه: ﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ ٢٢﴾را در سوره رحمن به ائمه تفسیر میکنند، مترجم)[۹۴] .
باب: (ماء معین) آب گوارا (و البئر الـمعطلة) چاه تعطیل شده (و قصر مشید) ساختمان محکم که در قرآن ذکر شدهاند را به ائمه تفسیر نمودهاند و همچنین ابر و باران و سایه و میوه و سایر منافع طاهر را به علم و برکات ائمه تفسیر کردهاند[۹۵] .
باب: (تفسیر زنبور عسل[۹۶] به ائمه و نیز (سبع المثانی[۹۷] ) (که یکی از نامهای سورۀ فاتحه میباشد، مترجم) به ائمه تفسیر کردهاند.
باب: (اینکه ائمه و ولایت آنان عدل، معروف، احسان، قسط و میزان است (اشاره به تفسیر شیعه برای این کلمات که در قرآن ذکر شدهاند است، مترجم) و ترک ولایت آنها و دشمنی با آنان کفر، فسوق، عصیان، فحشاء، منکر و بغی است (اشاره به تفسیر این کلمات در قرآن است، مترجم)[۹۸] .
باب: تفسیر (الأیام والشهور) روز و ماه در قرآن به ائمه[۹۹] .
باب: (اینکه نماز و روزه و زکات و حج و سایر طاعات که در قرآن آمدهاند عبارت از ائمه هستند و دشمنان آنها عبارت از فواحش و معاصی که در قرآن ذکر شدهاند، است)[۱۰۰] .
باب: (جهات علوم ائمه و آن کتابهایی که در نزد خود دارند و مسایل به گوش آنها میرسد و مسائل به قلب آنان دیکته میشود)[۱۰۱] .
باب: (اینکه به علم آنان افزوده میشود و اگر آن طور نبود آنچه که در پیشینیان هست تمام میشد و ارواح آنان در شب جمعه به آسمان عروج میکند)[۱۰۲] .
باب: (اینکه علم آسمان و زمین و بهشت و جهنم از آنها پوشیده نیست و اینکه ملکوت آسمانها و زمین بر آنها عرضه شده و علم آنچه که گذشته و آنچه که میآید تا روز قیامت را میدانند)[۱۰۳] .
باب: (آنان انسانها را به حقیقت ایمان ونفاق میشناسند و در نزد آنان کتابی وجود دارد که نام اهل بهشت و شیعیانشان و دشمنان آنان در آن موجود است و همیشه از كردار شیعیان بدانها خبر میرسد)[۱۰۴] .
باب: (برای امام ستونی وجود دارد كه اعمال بندگان را (از آنجا) نگاه می كند) [۱۰۵] .
باب: (احوال شیعیان و آنچه که نیازمند است از علم و معلومات از آنها پوشیده نیست و آن مصیبت و بلاهایی که گریبانگیر آنان میشود، میدانند و بر آن صبر میکنند. و اگر از خدا بخواهند که این مصیبتها را دفع کند، خداوند دعایشان را جواب میدهد و آنان آنچه که در دلهاست میدانند و از بلاها آگاهی دارند و بر آنچه در شکم مادر است، اطلاع دارند)[۱۰۶] و[۱۰۷] .
باب: (دربارۀ اینکه نزد ائمه کتابی موجود است نام تمام فرمانروایانی که به فرمانروایی میرسند، در آن موجود میباشد)[۱۰۸] .
باب: (دربارۀ اینکه علم تمام ملائکه و انبیاء را دارند و آنچه که به پیامبران عطا شده به آنان نیز عطا شده است و هر امامی، تمام علوم امام قبلی را دارد)[۱۰۹] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه کتابهای تمام پیامبران را در پیش دارند و با وجود اختلاف زبانها، آنها را میخوانند و تلاوت میکنند)[۱۱۰] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه تمام لغات و زبانها را بلد هستند)[۱۱۱] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه از پیامبران عالمتر هستند)[۱۱۲] .
باب: (فضیلت ائمه بر انبیاء و تمام مخلوقات و گرفتن عهد و پیمان ولایت از پیامبران و ملائکه و بقیۀ خلق و پیامبران اولیالعزم که به خاطر محبت آنان اولیالعزم شدهاند)[۱۱۳] .
باب: (اینکه دعای انبیاء به توسل و طلب شفاعت به ائمه مستجاب شده است)[۱۱۴] .
باب: (دربارۀ اینکه ملائکه ائمه را ملاقات میکنند و روی فرش آنها هم راه میروند و ائمه ملائکه را میبینند)[۱۱۵] .
باب: (دربارۀ اینکه جن به ائمه خدمت میکنند و برای آنان ظاهر میشوند و دربارۀ مسائل دینی از آنها سؤال میکنند)[۱۱۶] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه اسم اعظم را در اختیار دارند و به واسطۀ آن عجائب و غرائب از آنها ظاهر میشود)[۱۱۷] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه قادر به زنده کردن مردهها هستند و قادر به شفا بخشیدن به کور مادرزاد و مریض ابرص (پیس) و تمام معجزات انبیاء هستند)[۱۱۸] .
باب: (دربارۀ اینکه ابرها برای آنان مسخر و اسباب برای آنان آسان است)[۱۱۹] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه بر تمام انسانها و مخلوقات حجت هستند)[۱۲۰] .
باب: (دربارۀ اینکه حب ائمه در همه جا منفعت دارد و آنان هنگام مرگ غیره حاضر می شوند و در قبر دربارۀ ولایت آنها سؤال میشود)[۱۲۱] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه منطق پرندگان و بهائم را میدانند)[۱۲۲] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه میدانند چه وقتی میمیرند و مرگ آنان با اختیار خودشان است)[۱۲۳] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه پس از مرگ ظاهر میشوند و عجائب و غرایب از آنها سر میزند و ارواح پیامبران نزد آنها میآید و مردگان چه از دوستان و یا دشمنان برای آنها ظاهر میشوند)[۱۲۴] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه شفاعتکنندگان مردم هستند و بازگشت مردم به سوی آنها است و محاسبه مردم بر آنها است و در روز قیامت دربارۀ حب و ولایت آنها سؤال میشود)[۱۲۵] .
باب: (دربارۀ آنچه که در نزد ائمه است مانند سلاح و نشانههای پیامبران مانند عصای موسی و انگشتر سلیمان و تشت و تابوت و لوحههای آل موسی و پیراهن آدم)[۱۲۶] .
باب: (دربارۀ علم ائمه در مورد آنچه که انسان پنهان میکند و حرفهایی که در دل دارد پیش از اینکه آنها را به زبان بیاورد)[۱۲۷] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه شیعیان خود را باخبر میکنند از افعال و اسرارشان)[۱۲۸] .
باب: (دربارۀ اینکه میدانند چه کسی به دم در آنها میآید و پیش از اینکه اجازۀ دخول بگیرند، میدانند از کجا قرار گرفته است)[۱۲۹] .
باب: (دربارۀ اینکه ائمه اجل شیعیان خود را میدانند و نیز سبب آنچه را که دچار میشوند، میدانند)[۱۳۰] .
به این صورت چهره واضح از جایگاه امامت نزد شیعه و درجاتی که شیعه، امامت را به آن رسانیدهاند، برای تو حاصل شد، هرچند که ما از ذکر بسیاری از روایات خودداری نمودیم به اضافۀ نیاوردن حتی یک روایت از روایات ابوابی که عناوین آنها را کمی پیش ذکر کردیم با وجود اینکه هر یک از آن ابواب دهها روایات را در بر گرفته است، زیرا عناوین آن ابواب ما را از آوردن محتوای آنها بینیاز ساخت.
به تحقیق مسأله «امامت در پرتو نصوص» به این همه زیادهروی و غلو که میدانید، رسیده است، که هیچگونه زیادهروی در تقدیس اشخاصشان و ویژگیهای آنها به آن نمیرسد.
[۲۲] مراجعه کن به این روایات و غیر آنها در: الکافي: (۲/۱۸، ۲۱، ۲۲، ۲۳) أمالی الصدوق: (۲۲۱، ۲۷۹، ۵۱۰)، ثواب الأعمال : (۱۵)، إثبات الهداه: (۱/۹۰، ۹۱، ۵۲۹، ۵۴۵، ۶۳۵) المحاسن: (۱۳، ۲۸۶، ۲۸۷، ۲۹۰) کفایة الأثر: (۳۸)، رجال الکشی : (۳۵۶)، عللالشرایع: (۹۴)، تفسیر العیاشی: (۲/۱۱۷)، بشارت المصطفی: (۱۳۰)، التهذیب: (۴/۱۵۱)، الروضة: (۲۲۶)، منتخبالأثر: (۱۲۷) کمالالدین: (۳۵۴)، البحار: (۱۰/۳۹۳) (۲۳/۶۹، ۱۰۰، ۱۰۵) (۲۷/۱۰۳) (۳۶/۴۱۲) (۴۰/۴۷) (۶۸/۳۱۷، ۳۲۹، ۳۳۰، ۳۳۱، ۳۳۲، ۳۷۶، ۳۷۷، ۳۷۹، ۳۸۰، ۳۸۶، ۳۸۷، ۳۹۱، ۳۹۲) (۹۶/۵، ۱۵، ۲۵۷) أمالی المفید: (۲۰۹) الوسائل (۱/۱۳، ۱۵، ۱۸، ۲۰، ۲۱، ۲۶، ۲۷، ۲۸ (۱۰/۳۹۵) مستدرك الوسائل: (۱/۷۱، ۷۳) أمالی الطوسی: (۵۳۰، ۶۶۶) من لایحضره الفقیه: (۱/۱۰۱، ۱۳۱)، نورالثقلین: (۱/۵۰۳، ۵۹۰) (۴/۵۶۵) (۵/۵۹۸). [۲۳] عللالشریع: (۱۴۹)، الخصال: (۶۰۱)، البصائر: (۲۳)، إثبات الهداة: (۱/۵۳۸، ۶۶۶)، تأویل الآیات: (۱/۲۷۵)، البحار: (۱۸/۳۸۷) (۲۳/۶۹)، نورالثقلین: (۳/۹۸)، البرهان: (۲/۳۹۴). [۲۴] الکافي: (۲/۱۸)، الـمحاسن: (۲۸۶)، العیاشی: (۱/۱۹۱)، البحار: (۶۸/۳۳۲) (۸۲/۲۳۴)، إثبات الهداة: (۱/۹۱)، الوسائل: (۱/۱۳). [۲۵] الخصال: (۲۸)، البحار: (۶۸/۳۷۶، ۳۳۲)، الوسائل: (۱/۲۳)، باز هم نگاه کن الکافی: (۲/۲۲). [۲۶] نگاه کن به این روایات در الاختصاص و غیر آن: الاختصاص: (۱۸، ۳۴۳)، البصائر: (۷۲) (۹) روایات البحار: (۱۱/۶۰) (۲۴/۳۳۰، ۳۵۲) (۲۶۲/۲۸۰، ۲۹۷) (۲۷/۱۳۶) (۳۶/۱۵۴، ۱۵۵)، تأویلالآیات: (۱/۷۹، ۱۱۶، ۱۵۵، ۳۹۲) (۲/۱۰۸، ۵۶۲، ۵۶۳، ۵۶۵)، البرهان: (۱/۲۹۴) (۴/۱۴۷، ۱۴۸)، إثبات الهداة: (۲/۱۲)، الکافي: (۱/۴۳۷)، أمالی الطوسی: (۶۸۱). [۲۷] أمالی صدوق: (۱۵۴)، البحار: (۲۴/۵۱) (۲۷/۱۶۷) (۵۴/۳۹۰) (۸۳/۱۰، ۱۹) عیونالأخبار (۲۷۰). [۲۸] نگاه کن این روایات و غیر آنها از باب: الکافي: (۱/۳۷۲، ۴۳۶) (۲/۱۸)، أمالی الصدوق: (۱۹۰، ۲۶۰، ۲۹۰، ۳۹۶)، البحار: (۲/۳۰) (۷/۱۶۰، ۱۷۶) (۱۳/۳۳۹) (۲۳/۲۲۱، ۲۸۶، ۲۹۴) (۲۵، ۱۱۱، ۱۱۳) (۲۶/۳۴۹) (۲۷/۱۶۷، ۱۶۸، ۱۷۱، ۱۷۲، ۱۷۳، ۱۹۲) (۳۶/۲۱۶، ۲۲۳، ۲۴۵، ۲۶۲، ۳۰۲، ۳۱۴، ۳۱۵) (۳۷/۶۲) (۴۲/۱۴۳) (۴۶/۱۷۹) (۴۷/۳۵۷) (۶۸/۳۳۳) (۷۲/۱۳۳) (۷۳/۱۲۱) (۷۸/۲۲۵) (۹۹/۲۲۹)، أمالی الطوسی: (۷۲/۱۰۴، ۱۳۱، ۲۵۳، ۴۲۲)، ثواب الأعمال: (۱۸۹، ۱۹۷)، المحاسن: (۹۰، ۹۱، ۲۲۴، ۲۸۶)، الوسائل: (۱/۱۲۳) (۱۶/۷۶)، نورالثقلین: (۲/۲۲۵، ۲۶۱) (۴/۳۵۳، ۵۳۴)، أمالی المفید: (۴۲)، العیاشی: (۱/۲۸۶)، منتخبالأثر: (۱۰۵، ۱۱۷، ۱۱۹)، البرهان: (۱/۲۷۹، ۳۹۶) (۳/۴۰، ۱۶۱)، کمالالدین (۱۴۶)، عیونالأخبار (۳۴)، غیبت الطوسی: (۹۵)، الکشی: (۲۴۸)، کنز جامع الفوائد: (۴۹)، الروضة: (۲۲۶)، تأویل الآیات (۱/۹۸، ۱۰۶، ۳۱۵) (۲/۵۲۲)، إثبات الهداة: (۱/۱۳۷) (۲/۱۷۸)، غیبة النعمانی: (۷۰). [۲۹] الـمحاسن: (۸۹)، البحار: (۲۷/۲۳۸) (۳۹/۳۰۲) (۷۲/۱۳۴) [۳۰] البصائر: (۱۰۵)، البحار: (۲۴/۱۲۳) (۲۷/۱۸۱) (۵۴/۳۹۰). [۳۱] البحار: (۸/۳۶۶) (۲۳/۳۹۰). [۳۲] البحار: (۲۷/۱۶۶-۲۰۲) که در آن باب هفتاد و یک روایت آورده است. [۳۳] البحار: (۷۲/۱۳۱-۱۵۶). [۳۴] الأحتجاج: (۸۳)، البحار: (۲۷/۱)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷). [۳۵] کفایة الأثر: (۲۳)، البحار: (۳۶/۳۴۲)، إثبات الهداة: (۱/۵۹۳)، منتخب الأثر: (۷۰). [۳۶] الاحتجاج: (۳۸) و در آن آمده: آن سیاهی که از روی ماه میبینید عبارت از آن نوشته است. باز نگاه ک ن البحار: (۳۷/۱) (۵۸/۱۵۶)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷)، نورالثقلین: (۳/۱۴۳). [۳۷] إیضاح دفائن النواصب: (۳۲)، البحار: (۲۷/۱). [۳۸] إثبات الهداة: (۲/۱۵۱). [۳۹] إثبات الهداة: (۲/۱۸۲). [۴۰] الکافي: (۴/۲۲۰)، إثبات الهداة: (۲/۱۶)، البحار: (۱۵/۱۶۵). [۴۱] أمالی الطوسی: (۶۵۵)، الخصال: (۲۰۷)، البحار: (۱۸/۳۸۹، ۴۰۸) (۲۷/۲) (۴۰/۳۶) (۴۳/۹۹) (۷۷/۶۲)، من لایحضره الفقیه: (۴/۳۷۴)، إثبات الهداة : (۲/۲۴)، نورالثقلین: (۳/۱۲۲) (۵/۱۵۶). [۴۲] الاحتجاج: (۸۲)، البحار: (۲۷/۱) (۸۴/۱۱۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷). [۴۳] الـمختصر: (۱۴۲)، البحار: (۱۸/۳۰۴) (۲۷/۱۲). [۴۴] الـمحاسن: (۳۲۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۰۷)، البحار: (۳۹/۱۶۶) (۶۳/۲۱۶). [۴۵] الخصال: (۶۳۸)، أمالی الصدوق: (۷۰)، العمرة: (۱۲۰، ۱۲۱)، البحار: (۸/۱۳۱) (۲۷/۲، ۹) (۳۸/۳۳۰). [۴۶] الخصال: (۳۲۴)، ایضاح دفائن النواصب: (۳۶)، أمالی الطوسی: (۲۲۷)، کنزلالفوائد: (۱۴۹)، البحار: (۸/۱۹۱) (۲۷/۳، ۴، ۲۲۸) (۳۷/۹۵، ۹۸) (۴۳/۳۰۳). [۴۷] البحار: (۸/۱۴۴) (۲۷/۱۱)، إثبات الهداة: (۲/۴۷)، المستدرک: (۷/۲۶۶). [۴۸] البحار: (۳۷/۳۳۹). [۴۹] الروضة: (۱۲۵)، البحار: (۲۷/۸). [۵۰] الاحتجاج: (۸۳)، البحار: (۲۷/۱) (۸۴/۱۱۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷). [۵۱] کشفالغمة: (۱/۲۹۷)، البحار: (۲۷/۹). [۵۲] الاحتجاج: (۸۳)، البحار: (۲۷/۱) (۸۴/۱۱۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷). [۵۳] الـمختصر: (۱۲۵)، البحار: (۲۷/۱۱) (۲۴/۳۸). [۵۴] الکافی: (۱/۴۶۱) أمالی الصدوق: (۴۷۵). [۵۵] أمالی الطوسی: (۵۱)، الحصال: (۲۰۷)، البحار: (۱۸/۴۰۸، ۳۸۹) (۲۷/۳) (۴۰/۳۶) (۴۳/۹۹) (۲۷/۶۲)، إثبات الهداة: (۲/۲۴) من لایحضره الفقیه: (۴/۳۷۴)، نورالثقلین: (۳/۱۲۳). [۵۶] الـمختصر: (۱۴۲)، البحار: (۱۸/۳۰۴) (۲۷/۱۲). [۵۷] کفایة الأثر: (۲۳)، البحار: (۳۶/۳۴۱)، إثبات الهداة: (۱/۵۹۳). [۵۸] الیقین: (۱۵۷)، البحار: (۸/۲۵۱) (۱۸/۳۹۸) (۴۰/۱۹) (۵۸/۴۴) (۷۶/۳۱)، تفسیر القمی: (۱/۴۰۱). [۵۹] تفسیر القمی: (۱/۴۰۱)، البحار: (۱۸/۳۲۷) (۵۸/۴۲). [۶۰] الاحتجاج: (۸۳)، البحار: (۲۷/۱) (۸۴/۱۱۲)، إثبات الهداة: (۲/۱۱۷). [۶۱] کفایة الأثر: (۲۳)، البحار: (۳۶/۳۴۲)، اثبات الهداة: (۱/۵۹۳). [۶۲] أمالی الطوسی: (۵۱)، الخصال: (۲۰۷)، البحار: (۱۸/۳۸۹، ۴۰۸) (۲۷/۳)، إثبات الهداة: (۲/۲۴)، من لایحضره الفقیه: (۴/۳۷۴). [۶۳] الاحتجاج: (۸۳)، البحار: (۱۱/۱۸۱) (۲۷/۱) (۱۸/۳۰۴) (۸۴/۱۱۲)، المختصر: (۱۴۲)، اثبات الهداة : (۲/۱۱۷، ۱۳۰). [۶۴] تفسیرالقمی: (۲/۴۱۴)، البحار: (۱۶/۳۶۵) (۲۷/۵) (۳۶/۳۴۲)، کفایة الأثر: (۲۳)، اثبات الهداة: (۱/۵۹۳). [۶۵] البحار: (۱۱/۱۶۵) (۲۷/۶، ۷)، البصائر: (۳۲)، اثبات الهداة : (۱/۶۱۴)، معانیالأخبار: (۴۲)، عیونالأخبار: (۱۷۰). [۶۶] کفایة الأثر: (۱۰، ۱۴، ۱۶، ۱۹، ۲۵، ۲۸، ۳۲، ۳۲۱، ۳۲۵، ۳۳۲، ۳۵۷، ۳۹۰)، البحار: (۳۶/۳۱۰، ۳۴۸، ۳۵۵)، إثباتالهداة: (۱/۵۹۵، ۵۹۸)، منتخبالأثر: (۱۱۴، ۱۲۱). [۶۷] أمالیالصدوق: (۱۷۹)، الـمختصر (۱۳۹)، البحار (۲۷/۳، ۱۱). [۶۸] البحار: (۵۸/۳۳). [۶۹] الیقین فی إمرة المؤمنین: (۳۷، ۵۵، ۵۸)، الـمختصر (۱۳۹)، البحار: (۲۷/۷، ۸، ۱۲) (۳۷/۳۰۲)، إثباتالهداة: (۲/۱۹۳)، الکافی: (۱/۲۲۴). [۷۰] أمالیالصدوق: (۱۳۰)، کفایة الأثر: (۲۵)، البحار: (۲۷/۲، ۱۰) (۳۶/۳۴۸) (۴۰/۵۷). [۷۱] الاختصاص: (۹۱)، اثبات الهداة: (۲/۱۴۹)، البحار: (۲۶/۲۵۶). [۷۲] الخصال: (۲۰۷)، البحار: (۲۷/۱۸). [۷۳] برای آگاهی بیشتر اگر خواستی نگاه کن: البحار: (۱۱/۱۱۴) (۱۶/۳۶۵) (۱۷/۳۰۷) (۲۶/۳۴۴) (۴۰/۵۷، ۵۸)، إرشاد القلوب: (۲/۲۱۴، ۴۰۳)، مدینة المعاجز: (۱۵۶، ۱۶۸)، تأویل الآیات: (۲/۸۳۴، ۸۷۴، ۸۷۵)، الکافي: (۱/۴۶۱)، نورالثقلین: (۳/۲۲۵) (۵/۷۶، ۵۵۵)، تفسیرالعسکری: (۱۵۶)، إثبات الهداة : (۲/۱۵۱)، أمالیالصدوق: (۷۹). [۷۴] غیبة النعمانی: (۵۶)، البرهان: (۲/۱۲۳)، البحار: (۲۴/۲۴۳) (۳۶/۴۰۰) (۳۸/۴۶)، الـمناقب: (۱/۳۰۷)، تأویل الآیات: (۱/۲۰۴)، اثبات الهداة: (۳/۳۰۷، ۱۴۴)، منتخبالأثر: (۳۰). [۷۵] کمالالدین: (۳۱۵)، المختصر: (۲۲۹)، العمرة: (۴۴)، البحار: (۱۵/۲۳) (۲۵/۴، ۱۵) (۳۸/۱۴۷)، إثبات الهداة: (۱/۵۱۷). [۷۶] أمالیالطوسی: (۱۱۵)، البحار: (۱۵/۶) (۲۵/۲) (۳۵/۳۱) (۵۷/۱۶۸). [۷۷] معانیالأخبار: (۱۰۴)، الخصال: (۶۴۰)، أمالی الصدوق: (۵۹۲)، الـمناقب: (۳/۳۴۹)، إثبات الهداة: (۲/۳۷، ۱۴، ۱۸۳)، دلائل الإمامة: (۲۲)، که در آن عدد دویست و بیست هزار سال آمده، الکافی: (۱/۴۶۰)، البحار: (۴۲/۱۱۱)، خوانندۀ گرامی توجه به زیاد بودن صورت ملائکهای که محمود نام داشت و تعداد سالها و اختلاف نوشتن در مورد روایات گذشته را فراموش نکنید. [۷۸] البحار: (۳۷/۳۳۹). [۷۹] البحار: (۲۵/۱). [۸۰] البحار: (۱۱/۱۱۴) (۲۷/۶، ۱۰۰). [۸۱] معانیالآثار: (۷۲، ۱۰۰)، البحار: (۱/۱۰۳) (۶/۳۲۱، ۳۲۵) (۱۱/۱۷۳) (۱۵/۱۲، ۲۸) (۲۶/۲۷۳) (۲۷/۵) (۵۷/۱۹۹)، إثبات الهداة: (۱/۴۸۴) (۲/۳۸)، عیونالأخبار الرضا: (۱۷۰)، الیقین: (۳۰)، نورالثقلین: (۲/۱۲). [۸۲] البحار: (۲۶/۱۲). [۸۳] برای آگاهی بیشتر مراجعه کن به البحار: (۱۱/۱۷۵) (۱۵/۵). [۸۴] کشفالحق: (۱/۹۳)، الیقین: (۵۰، ۵۵، ۸۱، ۱۳۶)، المناقب: (۱/۵۴۸)، البرهان: (۲/۵۰)، البحار: (۱۵/۱۷) (۱۶/۱۷۸) (۲۶/۲۶۸)، ۲۷۸، (۳۷/۳۰۶، ۳۱۱، ۳۳۲، ۳۳۳) (۴۰/۷۷). [۸۵] الکافي: (۱/۴۴۱)، أمالی الصدوق: (۴۸۳)، البحار: (۱۶/۲۹۵) (۳۷/۲۹۵). [۸۶] البحار: (۲۲/۷۶-۹۵) و در آن چهل روایت آمده است. [۸۷] البحار: (۲۳/۹۵-۹۸) و در آن شش روایت آمده است. [۸۸] البحار: (۲۳-۹۹-۱۰۳۲) و در آن یازده روایت آمده است. [۸۹] البحار: (۲۳/۳۳۳-۳۵۳) و در آن هفتاد و پنج روایت آمده است، البصائر: (۴۲۲-۴۳۴) و در آن پنجاه روایت آمده. الکافی: (۱/۲۱۹) و در آن چهار روایت آمده است. [۹۰] البحار: (۲۳/۳۵۴-۳۹۰) و در آن صد روایت آمده است. [۹۱] البحار: (۲۴/۱-۹) و در آن بیست و پنج روایت آمده است. [۹۲] البحار: (۲۴/۶۷-۸۲) و در آن سی و دو روایت آمده است. [۹۳] البحار: (۲۴/۸۷-۹۱) و در آن یازده روایت آمده است. [۹۴] البحار: (۲۴/۹۷-۹۹) و در آن هفت روایت آمده است. [۹۵] البحار: (۲۴/۱۰۰-۱۱۰) و در آن هفت روایت آمده است. [۹۶] البحار: (۲۴/۱۱۰-۱۱۳) و در آن هفت روایت آمده است. [۹۷] البحار: (۲۴/۱۱۴-۱۱۸) و در آن ده روایت آمده است. [۹۸] البحار: (۲۴/۱۸۷-۱۹۱) که در آن چهارده روایت آمده است. [۹۹] البحار: (۲۴/۲۳۸-۲۴۳) و در آن چهار روایت نقل شده است. [۱۰۰] البحار: (۲۴/۲۸۶-۳۰۴) و در آن هفده روایت نقل شده است. [۱۰۱] البحار: (۲۶/۱۸-۶۶) و در آن صدو چهل و نه روایت نقل شده است، البصائر: (۳۱۶-۳۱۸) و در آن سیزده روایت آمده است. [۱۰۲] البحار: (۲۶/۸۶-۹۷) و در آن سی و هفت روایت آمده است، البصائر: (۱۳۰-۱۳۲) و در آن هفت روایت نقل شده است، الکافي: (۱/۲۵۴) و در آن چهار روایت نقل شده است. [۱۰۳] البحار: (۲۶/۱۰۵-۱۰۸) و در آن چهارده روایت آمده است، البصائر: (۱۰۳-۱۰۶) و در آن شانزده روایت آمده است. [۱۰۴] البحار: (۲۶/۱۰۹-۱۱۷) و در آن بیست و دو روایت آمده است، البصائر: (۱۰۶-۱۰۸) و در آن یازده روایت آمده است (۱۲۷-۱۲۸) و در آن شش روایت آمده است. [۱۰۵] البحار: (۲۶/۱۳۲-۱۳۶) وو در آن شانزده روایت است، البصائر: (۴۳۵-۴۳۷) ودر آن هفت روایت وجود دارد. [۱۰۶] البحار: (۲۶/۱۳۲-۱۳۶) و در آن شانزده روایت نقل شده است، البصائر: (۴۳۵-۴۳۷) و در آن هفت روایت نقل شده است. [۱۰۷] البحار: (۲۶/۱۳۷-۱۵۴) و در آن چهل و سه روایت نقل شده است، البصائر: (۱۲۲-۱۲۷) و در آن هفده روایت نقل شده است. [۱۰۸] البحار: (۲۶/۱۵۵-۱۵۶) و در آن هفت روایت نقل شده است، البصائر: (۱۶۸-۱۷۰) و در آن هفت روایت نقل شده است. [۱۰۹] البحار: (۲۶/۱۵۹-۱۷۹) و در آن شصت و سه روایت نقل شده است، البصائر: (۱۰۹-۱۲۰) و در آن چهل و دو روایت نقل شده است. [۱۱۰] البحار: (۲۶/۱۸۰-۱۸۹) و در آن بیست و هفت روایت نقل شده است، البصائر: (۱۳۵-۱۳۹) و در آن پانزده روایت نقل شده است. [۱۱۱] البحار: (۲۶/۱۹۸-۱۹۳) و در آن هفت روایت نقل شده است، البصائر: (۳۳۳-۳۴۱) و در آن بیست و پنج روایت نقل شده است. [۱۱۲] البحار: (۲۶/۱۹۴-۲۰۰) و در آن سیزده روایت نقل شده است، البصائر: (۲۲۷-۲۳۱) و در آن یازده روایت نقل شده است. [۱۱۳] البحار: (۲۶/۲۶۷-۳۱۹) و در آن هشتاد و هشت روایت نقل شده است. [۱۱۴] البحار: (۲۶/۳۱۹-۳۳۴) و در آن شانزده روایت نقل شده است. [۱۱۵] البحار: (۲۶/۳۵۱-۳۶۰) و در آ ن بیست و شش روایت نقل شده است، بصائر الدرجات (۹۰-۹۵) و در آن بیست و دو روایت نقل شده است (۲۳۱-۲۳۴) و در آن یازده روایت نقل شده است. [۱۱۶] البحار: (۲۷/۱۳-۲۴) و در آن شانزده روایت نقل شده است، بصائر الدرجات: (۹۵-۱۰۳) و در آن پانزده روایت نقل شده است. [۱۱۷] البحار: (۲۷/۲۵-۲۸) و در آن ده روایت نقل شده است، البصائر: (۲۰۸-۲۱۹) و در آن سی و هفت روایت نقل شده است. [۱۱۸] البحار: (۲۷/۲۹-۳۱) و در آن چهار روایت آمده است، البصائر: (۲۶۹-۲۷۴) و در آن سیزده روایت نقل شده است. [۱۱۹] البحار: (۲۷/۳۲-۴۰) که در آن پنج روایت نقل شده است. [۱۲۰] البحار: (۲۷/۴۱-۴۷) و در آن ده روایت نقل شده است. [۱۲۱] البحار: (۲۷/۱۵۷-۱۶۵) و در آن بیست و دو روایت نقل شده است. [۱۲۲] البحار: (۲۷/۲۶۱-۲۷۹) و در آن بیست و شش روایت نقل شده است، البصائر : (۳۴۱-۳۵۴) که در آن چهل و سه روایت نقل شده است. [۱۲۳] البحار: (۲۷/۲۸۵-۲۸۷) و در آن شش روایت نقل شده است، البصائر: (۴۸۰-۴۸۴) و در آن چهارده روایت نقل شده است. الکافی: (۱/۲۵۸) که در آن هشت روایت نقل شده است. [۱۲۴] البحار: (۲۷/۳۰۲-۳۰۸) و در آن سیزده روایت نقل شده است. [۱۲۵] البحار: (۲۷/۳۱۱-۳۱۷) و در آن پانزده روایت نقل شده است. [۱۲۶] البصائر: (۱۷۴-۱۹۰) و در آن پنجاه و هشت روایت نقل شده است. [۱۲۷] البصائر: (۲۳۵-۲۴۲) و در آن بیست و هفت روایت نقل شده است. [۱۲۸] البصائر: (۲۴۲-۲۵۳) و در آن بیست و سه روایت نقل شده است. [۱۲۹] البصائر: (۲۵۷-۲۵۸) و در آن سه روایت نقل شده است. [۱۳۰] البصائر: (۲۶۲-۲۶۶) و در آن شانزده روایت نقل شده است در حقیقت بابها در این زمینه خیلی بیشتر هستند و ما به آنچه که در این مورد آوردهایم کفایت میکنیم و هر کسی بیشتر از این که ما آوردهایم بخواهد باید به منابعی که در این باره ابواب را ذکر کردهاند، مراجعه کند. مثلاً بحارالأنوار مجلد (۲۳، ۲۵، ۲۶، ۲۷) و بصائرالدرجات همه کتاب و اصول کافی مجلد اول و غیر اینها.