امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

ذکر روایات و بررسی اسانید آن و رد این استدلال

ذکر روایات و بررسی اسانید آن و رد این استدلال

استدلال دوم: این‌که‌ آیه: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١

«سوگند به ستاره چون فرو افتد». دربارۀ علیسنازل گشته‌ است.

این روایات را اولاً از طریق شیعه ذکر و اسانید آن را بررسی می‌کنیم، سپس دربارۀ داستان به‌ بحث می‌پردازیم:

روایت اول: صدوق گفت: احمدبن حسن قطان برای ما روایت کرد و گفت: احمدبن یحیی برای ما روایت کرد و گفت: بکربن عبدالله برای ما روایت کرد و گفت: حسن بن زیاد کوفی برای ما روایت کرد و گفت: علی بن حکم برای ما روایت کرد و گفت: منصور بن أبی‌الأسود از جعفربن محمد از اجدادش برای ما روایت کرد و گفت: هنگامی که پیامبر جمریض شد، آن مریضی‌ای که‌ در آن فوت کرد، اهل بیت و یارانش در خدمت ایشان جمع شده بودند، گفتند: ای رسول خدا! اگر چیزی برای تو پیش بیاید پس از تو چه کسی کار ما را بدست بگیرد؟ و در میان ما به کارهای دعوت قیام کند؟ به آنها جوابی نداد و سکوت را اختیار فرمود. در روز بعد همین سؤال‌ها را در خدمت ایشان تکرار کردند و پیامبر ججوابی به سؤال‌های آنها نداد. هنگامی که روز سوم فرارسید، عرض کردند: ای رسول خدا! اگر حادثه‌ای برای شما پیش بیاید چه کسی پس از تو کار ما را به‌ عهده بگیرد؟ و چه کسی به کارهای تو قیام کند؟ پیامبر جبه آنها فرمود: فردا ستاره‌ای از آسمان بر روی خانۀ یکی از یارانم فرود می‌آید، دقت کنید که او چه کسی است؟ پس او خلیفۀ من بر شما است و کسی است که پس از خودم به کارهایم قیام می‌کند. آن شب همۀ آن کسانی که در خانه حضور داشتند، طمع داشتند که به او گفته شود تو خلیفه من و مسئول کارهایم هستی. پس وقتی که روز چهارم فرارسید هر کسی در خانه خودش نشسته بود و منتظر بود که ستاره بر روی خانۀ او فرود بیاید، ناگهان دیدند که ستاره‌ای از آسمان فرود آمد که‌ نورش دنیا را فراگرفته بود تا اینکه بر روی حجره علی بن ابیطالب سنشست. همۀ قوم سر و صدا بلند کردند و گفتند: به خدا قسم این مرد (یعنی پیامبر ج) گمراه شده است، یاوه‌گوئی می‌کند و بجز از روی هوی و هوس دربارۀ پسر عمویش نمی‌گوید. خداوند در این مورد این آیات را نازل فرمود:

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤[النجم: ۱-۴] .

«سوگند به ستاره چون فرود می‌آید و غروب می‌کند، صاحب شما (یعنی محمد) نه گمراه شده و نه یاوه‌گوئی می‌کند، او از روی هوی و هوس حرف نمی‌زند و هر چه می‌گوید وحی است و به او وحی می‌شود».

می‌گویم: خوئی در مورد قطان گفته: او جزء استادان صدوق است، بعضی گمان کرده‌اند که او مرد نیک سیرتی است، چرا که صدوق کلمه (رحمه‌الله) را برای او بکار گرفته است؛ اما این کاری عجیب است! زیرا ائمه برای تمامی زائران حسین سترحم گفته‌اند و این کلمه را برای همه‌ بکار برده‌اند؟ (یعنی کلمه ترحم به این معنی نیست که شخص مورد ترحم حتماً باید شخصی معتبر و موثوق باشد - مترجم) بلکه برخی دیگر افراط کرده‌اند و گفته‌اند که صدوق او را با عدل توصیف کرده است و این بیشتر جای تعجب است! زیرا صدوق او را به عدل بمعنی عادل توصیف نکرده است، صدوق فقط این را گفته که: او معروف به (عبدویه) عادل است، و این به‌ معنای آن است که عادل لقب او بوده است - و کلمه عادل و حافظ و مقرء و غیر اینها از القاب هستند - این چه ربطی به عدالت و عادل بودن او دارد؟ و بعید نیست که این آقای قطان جزء عامه (یعنی سنی - مترجم) نباشد، چنانکه بعضی از سنی‌ها چنین اظهار نظری کرده‌اند[۹۵۷] .

اما احمدبن یحیی او ابن زکریای قطان و کنیه‌اش ابوالعباس است، و او مجهول‌الحال است[۹۵۸] .

بکر بن عبدالله بن حبیب مزنی نیز نزد شیعه مجهول‌الحال است[۹۵۹] .

اما حسن بن زیاد: کسی را نیافته‌ام که شرح حال او را نوشته باشد، و گمان نمی‌کنم که صیقل و عطار کوفی باشد، زیرا اینها جزء یاران صادق هستند، اما حسن بن زیاد پس از ذکر دو واسطه از صادق روایت می‌کند[۹۶۰] .

روایت دوم: صدوق می‌گوید: حسن بن محمدبن سعید هاشمی برای ما روایت کرد و گفت: فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن احمدبن علی همدانی برای ما روایت کرد و گفت: حسین‌بن علی برای من روایت کرد و گفت: عبدالله‌بن سعید هاشمی برای من روایت کرد و گفت: عبدالواحد بن غیاث برای من روایت کرد و گفت: عاصم‌بن سلیمان برای ما روایت کرد و گفت: جویبر از ضحاک از ابن عباس ببرای ما روایت کرد و گفت: یک شب نماز عشا را به همراه پیامبر جخواندیم، وقتی که پیامبر جسلام داد، رو به ما کرد و فرمود: بدانید که همراه با طلوع فجر ستاره‌ای فرود می‌آید و بر سر خانۀ یکی از شما سقوط می‌کند، آن ستاره بر سر خانۀ هر کسی سقوط کرد و افتاد، او وصی، خلیفه و امام پس از من است. پس هنگامی که طلوع فجر نزدیک شد، هر کسی از ما در خانه خود نشسته بود و منتظر بود تا آن ستاره بر روی خانه او فرود بیاید، و از همه منتظرتر پدرم عباس‌بن عبدالمطلب بود، وقتی که طلوع فجر فرارسید، آن ستاره بر روی منزل علی‌بن ابیطالب فرود آمد، پیامبر جبه علی فرمود: قسم به آن کسی که من را به پیامبری مبعوث کرد، وصیت، خلافت و امامت پس از من برای تو واجب شد، عبدالله‌بن ابی منافق و یارانش گفتند: بدرستی محمد جدر محبت پسر عمویش گمراه شد و درباره او بجز از روی هوی و هوس حرف نمی‌زند. پس خداوند متعال این آیات را نازل فرمود: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١تا آخر سوره[۹۶۱] .

می‌گویم: دربارۀ حسن‌بن محمدبن سعید هاشمی بجز اینکه گفته شده: از مشایخ و استادان صدوق است، چیز دیگری وارد نشده‌ است، و درباره‌ اینها قول و نظریۀ خوئی را برای تو ذکر کردیم[۹۶۲] . و در اینجا قول صدوق نیز دربارۀ یکی از استادانش (احمدبن حسین بن احد بن عبید ضبی مروانی) را اضافه می‌کنم که‌ می‌گوید: هیچ کسی را ملاقات نکرده‌ام که از او بیشتر ناصبی بوده باشد، ناصبی بودن او به این اندازه رسیده بود که به هنگام درود فرستادن، فقط می‌گفت: «اللهم صل علی محمد ج» و بر آل محمد درود نمی‌فرست[۹۶۳] .

بنابراین چه حجت و دلیلی است برای کسی که بگوید: استادان و مشایخ صدوق موثوق هستند، اگر صدوق از امثال این ناصبی کافر و نجس البته به گمان شیعه روایت نماید؟

اما فرات‌بن ابراهیم کوفی که صاحب تفسیر مشهور فرات است، قبلاً دربارۀ او بحث کرده‌ایم.

همدانی و حسین‌بن علی و هاشمی: شرح حال اینها را در کتاب‌های رجال‌شناسی ندیدم، و جویبر جداً ضعیف است، ضحاک صادق و راستگو است، اما احادیث مرسل زیادی دارد.

روایت سوم: صدوق می‌گوید: احمدبن صفر عادل برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن عباس بن بسام برای ما روایت کرد و گفت: ابوجعفر محمدبن ابی‌هیثم سعدی برای من روایت کرد و گفت: احمدبن أبی‌خطاب (احمدبن خطاب) برای من روایت کرد و گفت: ابواسحاق فزاری از پدرش از جعفربن محمد از پدرش از پدربزرگش از عبدالله‌بن عباس بهمانند روایت قبلی را برای ما روایت کرد، با این تفاوت که در حدیث خودش گفت: ستاره‌ای از آسمان همراه طلوع خورشید بر روی منزل یکی از شما سقوط می‌کند[۹۶۴] .

می‌گویم: احمدبن صفر بجز اینکه گفته‌اند جزء استادان و مشایخ صدوق است چیز دیگری درباره او گفته نشده است[۹۶۵] ، و شما کمی پیش دانستید که استاد صدوق بودن نشانۀ موثوق بودن شخص نیست. نکتۀ دیگر این‌که‌ خود صدوق از طعن و نکوهش سالم نمانده و در موثوق بودن او اختلاف نظر وجود دارد، حتی برخی از علما به دلیل اینکه هیچ یک از علمای رجال‌شناس به موثوق بودن او تصریح نکرده‌اند، در مورد او توقف کرده‌اند، و بعضی او را به دروغگو توصیف کرده‌اند و گفته‌اند: صدوق بسیار دروغگو است، و اسد الله‌ کاظمی در (کشف القناع) گفته‌: صدوق در احادیث تغییر به‌ وجود می‌آورد که این باعث سوء ظن در روایات و گزارش‌های منقول از ایشان می‌شود[۹۶۶] . و اما ابن بسام و سعدی و ابن خطاب، هیچ کسی را در میان شیعه ندیدم که شرح حال آنها را نوشته باشد.

روایت چهارم: صدوق می‌گوید: احمدبن حسن قطان معروف به أبی‌علی بن عبدالله (عبدویه) عادل، برای ما روایت کرد و گفت: أبوالعباس احمدبن زکریا قطان برای ما روایت کرد و گفت: بکربن عبدالله‌بن حبیب برای ما روایت کرد و گفت: محمدبن اسحاق کوفی جعفی برای ما روایت کرد و گفت: ابراهیم بن عبدالله سنجری (سحری) ابواسحاق از یحیی‌بن حسین مشهدی از ابوهارون عبدی از ربیعه سعدی برای ما روایت کرد و گفت: از ابن عباسبدربارۀ این قول خداوند ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١سؤال کردم؟ گفت: منظور به آن همان ستاره‌ای است که در لحظۀ طلوع فجر بر سر منزل علی‌بن ابیطالب سقوط کرد، که‌ أبوالعباس دوست داشت بر سر منزل وی فرود بیاید، تا صاحب وصیت، خلافت و امامت شود، اما خدا نخواست که چنین شود و به غیر علی‌بن ابیطالب به کسی دیگری برسد[۹۶۷] .

می‌گویم: شرح حال احمدبن حسن، ابوالعباس قطان و ابن حبیب را در روایت اولی بیان داشتیم؛ سنجری یا سحری و مشهدی هم شناخته شده نیستند، و عبدی نزد شیعه مجهول‌الحال است[۹۶۸] ، و در نزد اهل سنت دروغگو و حدیثش پذیرفته نمی‌شود. سعدی هم نزد شیعه دروغگو و متروک الحدیث است[۹۶۹] . و درباره موثوق بودن آنها هیچی ذکر نشده، بجز این‌که گفته شده: همۀ کسانی که‌ در اسانید تفسیر قمی ذکر شده‌اند، موثوق هستند. و ما قبلاً بطلان این ادعا را بیان کردیم که‌ می‌توانید به آن مراجعه کنید.

روایت پنجم: فرات‌بن ابراهیم می‌گوید: جعفربن احمد از فلان از فلان برای من روایت کرد که‌ عایشه گفت: یک بار پیامبر جنشسته بود، بعضی از یارانش عرض کردند: بهترین مردم پس از تو چه کسی می‌باشد؟ پیامبر جبه ستاره‌ای از آسمان اشاره فرمود و گفت: کسی که این ستاره بر روی منزلش فرود آید. کسانی که در خدمت ایشان نشسته بودند، گفتند: ما در جای خود تکان نخوردیم تا اینکه آن ستاره بر روی منزل علی‌بن ابیطالب فرود آمد، بعضی از یاران پیامبر جچیزهایی گفتند، از جمله گفتند: برای سربلندی پسر عمویش چه قدر کمک می‌کند. پس خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[النجم: ۱] [۹۷۰] .

می‌گویم: برای ضعف این روایت همین کافی است که از روایات تفسیر فرات است، چه رسد به اینکه به صورت (از فلان از فلان) روایت شده است.

روایت ششم: ابوالحسن احمدبن صالح همدانی از فلان از فلان از عبدالله‌بن برید اسلمی برای ما روایت کرد و گفت: در زمان حیات پیامبر جستاره‌ای سقوط کرد. پیامبر جفرمود: هر کسی این ستاره بر روی خانه‌اش فرود بیاید، او خلیفۀ من است، پس آن ستاره بر روی منزل علی‌بن ابیطالب فرود آمد. قریشی‌ها گفتند: محمد جگمراه شده است، خداوند برای رد آنها این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[۹۷۱] .

روایت هفتم: فرات گفت: علی‌بن احمد خلف شیبانی به صورت (از فلان از فلان) از نوف بکالی از علی‌بن ابیطالب برای ما روایت کرد و گفت: گروهی از طائفه قریش خدمت پیامبر جآمدند و گفتند: ای رسول خدا! پرچمی را (کنایه از شخص است - مترجم) برای ما نصب کن تا پس از تو بواسطۀ آن هدایت یابیم و چنانکه بنی‌اسرائیل پس از موسی بن عمران گمراه شدند، ما گمراه نشویم، زیرا خداوند فرموده:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠[الزمر: ۳۰] .

«بدرستی تو می‌میری و آنها خواهند مرد».

ای رسول خدا! ما امیدی نداریم که مانند نوح در میان ما بمانی، شما خود انتهای اجل خود را می‌دانی، ما می‌خواهیم که‌ هدایت یافته شویم و گمراه نگردیم. پیامبر جفرمود: شما هنوز به جاهلیت نزدیک هستید، هنوز در دل بعضی بغض و کینه وجود دارد و من می‌ترسم اگر چنین کاری کنم، شما قبول نکنید، اما امشب در منزل هر یک از شما نشانه‌ای بدون ضرر مشاهده شد، او صاحب حق است. علی گفت: هنگامی که پیامبر جنماز عشا را ادا کرد و به منزلش برگشت، ستاره‌ای بر سر منزل من سقوط کرد که‌ مدینه و حوالی مدینه را روشن کرد، آن ستاره به چهار قسمت تقسیم شد و از هر قسمتی یک شکافی ایجاد گشت و هیچ ضرری نرساند. نوف گفت: جابربن عبدالله به من گفت: حاضرین بر آن اصرار ورزیدند و دست برداشتند. پس هنگامی که خداوند به‌ پیامبر جوحی کرد که‌ قسمت عموزاده‌ات را بلند گردان. پیامبر جبه‌ جبرئیل گفت: از ایجاد اختلاف و شکاف در دل مردم هراس دارم. پس خداوند این آیه را به او وحی کرد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷] .

«ای فرستادۀ خدا! هر آنچه از سوی پروردگارت نازل شده برسان، و اگر چنین نکنی رسالت پروردگارت را نرسانده‌ای و (بدان که‌) خداوند تو را از مردم محفوظ می‌دارد».

علی فرمود: پیامبر جبه بلال دستور داد تا اذان بگوید و مردم جمع شوند. وقتی مهاجر و انصار جمع شدند، پیامبر جبالای منبر رفت و خدا را سپاس گفت. سپس فرمود: ای قوم قریش! صف‌هایتان را منظم کنید، امروز شرافت و کرامت خاصی به شما رسیده، سپس فرمود: ای گروه بردگان! صف‌هایتان را منظم کنید، امروز شرافت خاصی به شما رسیده، سپس دوات و کاغذ را طلب کرد و دستور داد و در آن نوشته شد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم لاإله إلاالله محمد رسول الله»، پیامبر جفرمود: گواهی دادید؟ گفتند: بله، پیامبر جفرمود: آیا می‌دانید که خداوند مولا و سرپرست شما است. گفتند: بله. راوی گوید: پیامبر جدست علی‌بن ابیطالب را بلند کرد تا سفیدی زیر بغل‌هایش مشاهده شد. سپس پیامبر جفرمود: هر کسی که من مولا و سرپرست او هستم، اینک علی‌بن ابیطالب مولا و سرپرست او است. بار الها دوست بدار هر کسی که او را دوست می‌دارد، دشمنی کن با هر کسی که با او دشمنی می‌کند و یاری کن هر کسی که او را یاری می‌کند و خوار و ذلیل کن هر کسی که او را خوار و ذلیل می‌کند. بدنبال آن خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[۹۷۲] .

روایت هشتم: فرات گوید: اسماعیل بن ابراهیم به صورت (از فلان از فلان) از ابن عباس بروایت کرد و گفت: من با گروهی از جوانان بنی‌هاشم در خدمت پیامبر جنشسته بودم که‌ ناگهان ستاره‌ای سقوط کرد، پیامبر جفرمود: این ستاره بر روی منزل هر کسی سقوط کند، پس از من او وصی من است. آن جوانان بلند شدند و ناگهان متوجه شدیم که آن ستاره بر روی منزل علی‌بن ابیطالب فرود آمده است. گفتند: ای رسول خدا! این همه دربارۀ علی روایت شده. پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[۹۷۳] .

روایت نهم: فرات گوید: محمدبن عیسی‌بن زکریا به صورت (از فلان از فلان) از جعفر بن محمد روایت کرد و گفت: هنگامی که پیامبر جدر روز غدیر خم دست علی‌بن ابیطالب را بلند کرد، کلامی را بر زبان آورد، پس خداوند بر زبان جبرئیل نازل فرمود و گفت: ای محمد! فردا به هنگام چاشت از آسمان ستاره‌ای را نازل می‌کنم که نورش بر نور خورشید غالب می‌آید، لذا به صحابه‌هایت بگو: این ستاره بر روی خانۀ هر کسی نازل شد، او پس از تو خلیفه می‌باشد. پیامبر جبه صحابه ابلاغ کرد که فردا به هنگام چاشت ستاره‌ای سقوط می‌کند که‌ نورش بر نور خورشید غلبه می‌کند، این ستاره بر روی منزل هر کسی سقوط کرد، او پس از من خلیفه من می‌باشد. همگی در منزل خودشان نشستند و منتظر بودند تا آن ستاره بر روی منزلشان فرود آید، اما بی‌درنگ آن ستاره بر روی منزل علی‌بن ابیطالب و فاطمه لفرود آمد. صحابه همگی جمع شدند و گفتند: بخدا قسم بجز از روی هوی و هوس دربارۀ علی سخن نگفته است. پس خداوند این آیه را نازل کرد:

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[۹۷۴] .

تمام این روایات از تفسیر فرات بن ابراهیم نقل شده‌ است، و ما قبلاً ارزش این تفسیر و همچنین اعتبار شخصیت خود فرات را برای تو بیان کردیم، تمام رجال اسانید آنها - با وجود اینکه معنعن و منقطع هستند - نزد شیعه مجهول هستند[۹۷۵] .

روایت دهم: ماهیار از جعفربن محمد علوی از عبدالله‌بن محمد زیات از جندل بن والق از محمدبن ابی‌عمیر از غیاث بن ابراهیم از جعفر بن محمد روایت کرد و گفت: پیامبر جفرمود: بدون فخر و افتخار بگویم، من سید و سرور مردم هستم و علی سرور مؤمنان است، پروردگارا! دوست بدار کسی را که علی دوست می‌دارد، و دشمنی کن با کسی که با علی دشمنی می‌کند. یک مرد قریشی گفت: بخدا قسم همواره رو به پسر عمویش می‌کند. پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١[۹۷۶] .

همان در کتاب‌های رجال‌شناسی نامی از زیات برده نشده است، شیعه شرح حال ابن والق را ننوشته‌اند، اما نزد اهل سنت به‌ عنوان فردی راستگو معرفی شده‌ است، ولی گفته‌اند که‌ او بسیار اشتباه می‌کرد.

روایت یازدهم: ماهیار گفت: احمدبن قاسم از منصور بن عباس از حصین از عباس قصبانی از داود بن حصین از فضل‌بن عبدالملک از ابی‌عبدالله برای ما روایت کرد و گفت: هنگامی که پیامبر خدا جدر روز غدیر خم دست علی را بلند کرد، مردم به سه گروه متفرق شدند: گروهی گفتند: محمد جگمراه شد، گروهی گفتند: محمد جبیراهه می‌رود و گروهی گفتند: دربارۀ اهل بیت و پسر عمویش از روی هوی و هوس حرف می‌زند. پس خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١[۹۷۷] .

می‌گویم: ابن قاسم مجهول است[۹۷۸] . و هیچ کسی منصوربن عباس را موثوق ندانسته، و بعضی گفته‌اند: روایاتش آشفته هستند[۹۷۹] .

نباید به قول خوئی که فردی را موثوق معرفی می‌کند، فریب خورد، زیرا تأییدیه‌ ایشان از آن رو است که‌ در اسناد کامل الزیارات ابن قولویه واقع شده است، چون منبع این قول خوئی قول خود ابن قولویه در مقدمه کتاب مذکور است که می‌گوید: در این کتاب بجز از طریق روایات موثوق روایت نکرده است[۹۸۰] .

اما برخی فساد و بطلان این قول را از چند جهت اعلام کرده‌اند، از جمله این‌که‌ گفته‌اند: قول ابن قولویه بر آن مشایخی که اسناد به‌ آنها شروع کرده، حمل می‌شود، نه بر همه کسانی که در اسناد روایات ذکر شده‌اند[۹۸۱] .

به هر حال، بعضی می‌گویند: خوئی از موثوق دانستن هر آنکه در روایات کتاب کامل الزیارات آمده‌اند، بازگشته است.

نسخه‌های منابع شیعه دربارۀ نام حصین اختلاف دارند، برخی می‌گویند: او همان حصین است چنانکه در کتاب البرهان و بعضی نسخه‌های تأویل الآیات آمده، و بعضی می‌گویند: نام او منصوربن عباس حصین است، چنانکه در بعضی از نسخه‌‌های تأویل الآیات آمده، و بعضی می‌گویند: نام او داود بن حصین است چنانکه در البحار و الکنز و تأویل الآیات آمده، و گمان نمی‌کنم که او داود بن حصین اسدی کوفی باشد که در همین سند ذکر شده است، زیرا با وجود اختلافی که‌ در مورد ایشان وجود دارد، از صادق روایت می‌کند، اما این حصین مورد بحث ما به سه واسطه از صادق روایت می‌کند[۹۸۲] و بعید نیست که این حصین همان حصین اول باشد و اشتباه چاپی و نسخه‌ای باشد.

در هر صورت تمام این سند از ظلمات و تاریکی مطلق برخوردار است.

این بود تمام آن روایاتی که با اسانیدشان از طریق شیعه درباره نازل شدن آیه‌ی: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ ١در شأن علی‌بن ابیطالب بحث می‌راندند، و شما این را دانستید که هیچ یک از آنها صحیح نبودند. امید است این را نیز فهمیده باشی که در منابع معتبر شیعه ثبت نشده‌اند، و تنها در کتاب‌های صدوق و تفسیر فرات و ماهیار ثبت شده‌اند و این خود جای تأمل است.

[۹۵۷] معجم الخوئی: (۲/۸۶). [۹۵۸] معجم الخوئی: (۲/۳۶۳). [۹۵۹] معجم الخوئی: (۳/۳۴۹)، جامع الرواة: (۱/۱۲۷)، النجاشی: (۱/۲۷۱)، مجمع الرجال: (۱/۲۷۵). [۹۶۰] معجم الخوئی: (۴/۳۳۱-۳۳۳)، مجمع الرجال: (۲/۱۱۱)، الکشی ترجمه: (۲۹۸)، النجاشی: (۱/۱۵۲)، الطوسی: (۱۶۶-۱۸۳)، الـمناقب: (۴/۲۸۱)، جامع الرواة: (۱/۱۹۹-۲۰۰). [۹۶۱] أمالی الصدوق: (۴۵۳)، البرهان: (۴/۲۴۴)، البحار: (۳۵/۳۷۲)، تفسیر فرات: (۲/۴۵۱)، حاشیه، تأویل الآیات الظاهرة: (۲/۶۲۲)، بشارة المصطفی: (۲۳۱)، نور الثقلین: (۵/۱۴۴)، إثبات الهداة: (۲/۶۸)، الصافی: (۵/۸۴). [۹۶۲] معجم الخوئی: (۵/۱۱۵). [۹۶۳] عیون الأخبار: (۲/۳۱۲)، معانی الأخبار: (۵۶)، علل الشرائع: (۱۳۴)، معجم الخوئی: (۲/۹۲). [۹۶۴] أمالی الصدوق: (۴۵۳)، البرهان: (۴/۲۴۴)، البحار: (۳۵/۲۷۳)، تفسیر فرات: (۲/۴۵۲)، حاشیه، نور الثقلین: (۵/۱۴۵). [۹۶۵] معجم الخوئی: (۲/۱۲۸-۲۸۴-۳۳۳)، جامع الرواة: (۱/۶۷). [۹۶۶] معجم الخوئی: (۱۶/۳۲۳)، روضات الجنان: (۶/۱۳۶)، لؤلؤ البحرین: (۳۷۴)، الخصال: مقدمه محقق: (صفحه : ب). [۹۶۷] أمالی الصدوق: (۴۵۴)، البرهان: (۴/۲۴۴)، البحار: (۳۵/۲۷۳)، تفسیر فرات: (۲/۴۵۴)، حاشیه، إثبات الهداة: (۲/۶۹)، مستدرک الوسائل: (۷/۲۵۶). [۹۶۸] معجم الخوئی: (۲۲/۷۲)، جامع الرواة: (۲/۴۲۱). [۹۶۹] معجم الخوئی: (۷/۱۸۰). [۹۷۰] تفسیر فرات: (۲/۴۹۹)، البحار: (۳۵/۲۸۰). [۹۷۱] تفسیر فرات: (۲/۴۴۹)، البحار: (۳۵/۲۸۱). [۹۷۲] تفسیر فرات: (۲/۴۵۰)، البحار: (۳۵/۲۸۱). [۹۷۳] تفسیر فرات: (۲/۴۵۱)، البحار: (۳۵/۲۸۳)، تأویل الآیات الظاهرة: (۲/۶۲۰)، الطرئف: (۲۲)، العمدة: (۷۸)، البرهان: (۴/۲۴۶). [۹۷۴] تفسیر فرات: (۲/۴۵۱)، البحار: (۳۵/۲۸۳). [۹۷۵] معجم الخوئی: (۱۹/۱۸۵). [۹۷۶] تأویل الآیات الظاهرة: (۲/۶۲۳)، البحار: (۲۴/۳۲۲)، البرهان: (۴/۲۴۵)، کنز الفوائد: (۳۱۴) در کتاب البحار و الکنز محمدبن یحی بجای این ابی‌عمیر ذکر شده است. [۹۷۷] تأویل الآیات الظاهرة: (۲/۶۲۳)، البحار: (۲۴/۴۳۴)، البرهان: (۴/۲۴۵)، شرح الأخبار: (۱/۴۷۳). [۹۷۸] معجم الخوئی: (۲/۱۹۰)، (۹/۲۳۱)، الخلاصة: (۲۰۵)، جامع الرواة: (۱/۵۸)، مجمع الرجال: (۱/۱۳۴). [۹۷۹] معجم الخوئی: (۱۸/۳۵۰)، النجاشی: (۲/۳۵۳)، الفهرست: (۱۹۷)، الطوسی: (۴۰۷-۴۲۳-۵۱۵)، مجمع الرجال: (۶/۱۴۴). [۹۸۰] معجم الخوئی: (۱/۵۰). [۹۸۱] اگر خواستی به خاتمه مستدرک الوسائل مراجعه کن: (۳/۵۲۲)، کلیات فی علم الرجال: (۲۹۹). [۹۸۲] معجم الخوئی: (۷/۹۷)، النجاشی: (۱/۳۶۷)، تنقیح المقال: (۱/۴۰۸)، الطوسی: (۳۴۹)، الفهرست: (۹۷)، الخلاصة: (۲۲۱)، مجمع الرجال: (۲/۲۸۰)، جامع الرواة: (۱/۳۰۲).