امامت در پرتو نصوص

فهرست کتاب

روایاتی از طریق شیعه که بیانگر مخفی و پوشیده بودن نص امامت بر بنی‌عباس و بنی‌هاشم و خود هادی می‌باشد:

روایاتی از طریق شیعه که بیانگر مخفی و پوشیده بودن نص امامت بر بنی‌عباس و بنی‌هاشم و خود هادی می‌باشد:

امّا من معتقدم که باید آنها (یاوران امام) را به خاطر بی‌اطلاعی‌شان از وجود نص معذور دانست، مادامی که موضوع بی‌اطلاعی به آل ابی‌طالب و بنی‌عباس کشیده شده است، بلکه خود هادی و فرزندش نیز بدان مبتلا گشته‌اند، چنان که بعداً خواهید دانست:

از علی بن عبد بن مروان انباری روایت شده که‌ گوید: من به هنگام درگذشت ابی‌جعفر بن ابی الحسن حضور داشتم، ابوالحسن آمد، صندلی‌ای را برای او گذاشتند که‌ بر روی آن نشست. در آن هنگام ابومحمد در گوشه‌ای ایستاده بود، پس وقتی که از تشیع جنازۀ ابی‌جعفر فارغ شد، ابوالحسن رو به ابومحمد کرد و گفت: ای فرزندم! خدا را شکر می‌کنم، به درستی که‌ او در خصوص تو امری را ایجاد نموده است[۶۰۳] .

و در روایتی آمده: خدا را شکر کن، زیرا خداوند تو را به جای برادرت امام قرار داده است[۶۰۴] .

از سعید بن عبدالله او هم از گروهی از قبیلۀ بنی‌هاشم که حسن بن حسین افطس از جمله آنها بود، روایت شده، که‌ آنها در آن روزی که محمد بن علی بن محمد فوت کرد، در خانۀ ابوالحسن حضور داشتند؛ گوید: آنها در وسط خانه‌اش بستری را برای او پهن نموده بودند و مردم دور او نشسته بودند، گفتند: تخمین زدیم که صد و پنجاه مرد از آل ابی‌طالب و بنی‌عباس و قریش اضافه‌ بر بردگان و بقیه مردم دور او جمع شده بودند، ناگهان به حسن بن علی نگاهی انداخت، حسن بن علی آمد در حالی‌که یقه‌اش پاره شده بود تا این‌که در طرف راستش ایستاد، و ما او را نمی‌شناختیم، پس از مدتی، ابوالحسن به او نگاه کرد، سپس گفت: ای فرزندم! خدا را شکر کن، زیرا خدا امامت را به‌ عهدۀ تو سپارده‌ است. حسن گریست و گفت: سپاس خدایی را که‌ پروردگار عالمین است و او را به‌ خاطر تمامی نعمتهایش شکر می‌گویم و (إنا لله وإنا إلیه راجعون). درباره او سؤال کردیم؟ گفتند: این فرزندش حسن است، گفتنی است که‌ حسن در آن روز تقریباً بیست سال عمر را داشت، پس ما در آن روز او را شناختیم و دانستیم که پدرش به امامت او اشاره نموده و او را به جای خودش منصوب کرده است[۶۰۵] .

چه قدر دوست دارم که رأی آن کسانی که قائل به نص از طرف خدا و رسولش بر ائمه دوازدگانه یکی پس از دیگری با نام و مشخصات بدون کم و زیاد هستند، بدانم که می‌گویند: امام قبلی هیچ گونه تصرفی را در آن ندارد که چه کسی بعد از او امام است.

چه قدر دوست داشتم تعلیقاتشان را بر این روایات و بر همۀ آن‌چه که در مقدمه ذکر نمودیم، ببینم.

به درستی تعلیق مجلسی را دیدم چنان که در حاشیۀ روایت قبل ذکر شد؛ شخص دیگری به فریاد او رسیده می‌گوید: صحیح‌تر آن است که در توضیح «خداوند در تو امری را ایجاد نموده»، گفته شود: یعنی لطف و نعمتی را ایجاد نموده، چرا که آن‌چه در میان شیعیان ما به نص از طرف باقر معروف است، امامت به فرزند ارشد می‌رسد، لذا اگر برادر ارشدت (ابوجعفر) در نمی‌گذشت، شیعه دربارۀ تو دچار اختلاف می‌شدند.

می‌گویم: آیا آن صد و پنجاه نفری که از آل ابی‌طالب و بنی‌عباس و قریش جمع شده‌ بودند، برای آنها کافی نبودند؛ نظر به‌ این‌که‌ گفتند: ما دانستیم که به امامت حسن بن علی اشاره نمود و او را به جای خودش منصوب کرد؟

همانا روایات نقل شده‌ از امام هادی دربارۀ امامت فرزندش محمد و قرار ندادن عسکری به عنوان امام، نزد شیعیان اضطراب و از هم پاشیدگی زیادی را ایجاد نمود که‌ ما گوشه‌ای از آنها را ذکر می‌کنیم.

از سعید بن ابی‌هاشم جعفری روایت شده که‌ گوید: من در خدمت ابوالحسن عسکری بودم آنگاه که‌ فرزندش ابوجعفر فوت کرد، به درستی به امامت او راهنمائی و اشاره نموده‌ بود[۶۰۶] .

با خود فکر می‌کردم و می‌گفتم: این همان داستان ابوابراهیم و اسماعیل است، ابوالحسن رو به من کرد و گفت: بله، ای ابوهاشم! خداوند دربارۀ ابوجعفر بداء نمود و به جای او ابومحمد را قرار داد، چنان که خداوند درباره اسماعیل بداء نمود پس از آن که ابوعبدالله مردم را به سوی او راهنمائی نمود و او را منصوب کرد، و مسئله چنان است که در خیالت گذشت، هر چند باطل‌گرایان را خوش نیاید، فرزندم ابومحمد، امام پس از من است آن‌چه را که شما نیاز دارید نزد او موجود است، و حمد برای خدا او اسباب امامت را به همراه دارد[۶۰۷] .

درباره داستان اسماعیل بن جعفر در جای خودش بحث نمودیم.

از شاهویه بن عبدالله جلاب روایت شده که‌ گوید: من روایاتی را از ابوالحسن عسکری درباره فرزندش ابی‌جعفر روایت نموده بودم که نشان می‌دادند او امام است، هنگامی که ابوجعفر درگذشت من بسیار دچار نگرانی شدم و با حالت سرگردانی ماندم، طوری که‌ نه به جلو و نه به عقب حرکت نمی‌کردم، و می‌ترسیدم از این‌که‌ نامه‌‌ای به ابوالحسن بنویسم و نمی‌دانستم که چه می‌شود؛ در هر حال نامه‌ای به او نوشتم و در آن نامه از او درخواست نمودم که دعا کند تا این‌که خداوند برای ما فرجی بیاورد، و ما دربارۀ غلامانمان در غم و اندوه بودیم، و در آخر آن نامه‌ای که برای من نوشته بود آمده بود که: خواسته‌ای که دربارۀ امام پس از من بعد از این‌که فرزندم جعفر درگذشت، سؤال کنی و در این مورد دچار سرگردانی شده‌ای؟ اما غم مخور، بدان خداوند هیچ قومی را گمراه نمی‌سازد بعد از این‌که آنها را هدایت نمود تا این‌که برای آنها توضیح دهد، امام شما پس از من فرزندم ابومحمد است، آن‌چه را که شما نیاز داشته باشید نزد او وجود دارد، خداوند هر چی را بخواهد جلو می‌اندازد و هر چه را بخواهد عقب می‌اندازد.

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ[البقرة: ۱۰۶] .

«هر آیه‌ای را كه رها سازیم (و به دست فراموشی سپاریم)، و یا این كه (اثر معجزه‌ای را از آئینه دل مردمان بزدائیم و) فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا همسان آن را می‌آوریم و جایگزینش می‌سازیم».

آن‌چه را که لازم و قانع کننده باشد برای عقل بیدار نوشته‌ام[۶۰۸] .

[۶۰۳] بصائر الدرجات: (۴۷۳)، غیبة الطوسی: (۱۲۲)، الإرشاد: (۳۱۵، ۳۵۰)، إعلام الوری: (۳۵۰)، الکافی: (۱/۳۲۶)، البحار: (۵۰/۲۴۰، ۲۴۳، ۲۴۴) و گفت «فقد احدث فیك أمراً» یعنی با جلو انداختن مرگ برادر بزرگت، تو را امام قرار داد. فرق الشیعه: (۱۰۰) حاشیه اثبات الهداة: (۳/۳۹۱، ۳۹۲، ۳۹۵). [۶۰۴] الکافی: (۱/۳۲۷)، الإرشاد: (۳۱۶)، إعلام الوری: (۳۵۰)، البحار: (۵۰/۲۴۶)، اثبات الهداة: (۳/۳۹۲). [۶۰۵] إعلام الوری: (۳۵۱)، الکافي: (۱/۳۲۶)، الإرشاد: (۳۱۶)، البحار: (۵۰/۲۴۵)، إثبات الهداة: (۳/۳۹۳). [۶۰۶] در این عبارت خوب دقت کن. [۶۰۷] غیبة الطوسی: (۵۵)، الکافي: (۱/۳۲۷)، الإرشاد: (۳۱۷)، البحار: (۵۰/۲۴۱)، إثبات الهداة: (۳/۳۵۹). [۶۰۸] غیبة الطوسی: (۱۳۱)، الکافی: (۱/۳۲۸)، الإرشاد: (۳۱۷)، إعلام الوری: (۳۵۱)، البحار: (۵۰/۲۴۲)، إثبات الهداة: (۳/۳۶۵، ۳۹۲، ۳۹۵).