امامت و صحابه
خوانندۀ گرامی! چه بسا که شما بعد از همۀ اینها، راجع به آن دیدگاههایی که درباره صحابه و اهل بیت شروایت میشود، یعنی آن روایتهایی که شیعهها در کتابها و مجالسشان تکرار مینمایند، مانند مظلومیت زهرا ل، غصب خلافت از علی سو مجبور کردن او به بیعت و امثال اینها، سؤال داشته باشید.
از همین روی میگویم: ما همین جا رحل اقامت افکندهایم تا از روشنی این امر و حقیقت آن حال و وضع آگاه شویم.
ما هر بحث و تحقیق و زحمتی که درباره متن و سند روایتهای فراوان سابق انجام دادهایم، فقط به منظور شناخت حقیقت آن مسئله گوهری (یعنی مسئله امامت و نص) بوده است. مسئلهای که از نظر بعضیها - همانگونه که پیشتر اشاره کردیم - از مهمترین ارکان اسلام است، در حالی که بعضیها میگویند: این مسأله در زمان پیامبر جاصلاً وجود نداشته است، بلکه بعد از سپری شدن مدت زمان مدیدی از آن، پدیدار شد.
و قبل از آنکه وارد اصل قضیه و هدف شوم میگویم:
اگر شما از یک نفر شیعی بپرسی: آیا راضی هستی که ما شما شیعیان را متهم کنیم به اینکه میگویید: جبرئیل اشتباه کرده که وحی را بر محمد جفرود آورده، یا شما شبی دارید که از آن به شب لطفیه یاد میکنید و غیر اینها؟! فوراً به شما میگوید: خیر، امکان ندارد که راضی شویم!.
اگر به او بگویی: مردم همه این حرفها را میزنند؟!.
خواهند گفت: باید ثابت کنید!، شما از ما سؤال کنید که ما حقیقت را به شما خواهیم گفت، حسینیههای ما همیشه باز هستند، اگر میخواهی خودت نگاه کنی و مطمئن شوی، پس بیا و سری به آنها بزن!.
به همین خاطر به هر شیعهای میگویم: چرا شیعه این را بر دیگران تطبیق نمیدهند؟! بلکه چرا آن را بر صحابۀ رسول خداجتطبیق نمیدهند؟!.
وقتی که آنها میآیند و حسینیهها را بعنوان دلیل و مدرکی برای رد این ادعای ما مطرح میکنند، آیا قرآن نمیتواند بعنوان دلیل و مستندی برای رد تبلیغات زهرآگین آنها برعلیه صحابه، باشد؟!. کم نیستند آن آیاتی که نویدبخش رفتن آنها به بهشتهایی میباشند که در زیر آنها رودهایی جریان دارد.
همانند این گفته الله تعالی:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبة: ۱۰۰] .
«و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به شیوه نیکویی از آنها پیروی کردند، الله تعالی از آنها راضی شد و آنها از او راضی شدند. و برای آنان باغهایی آماده ساخته که در زیر آنها جویبارهایی روان هستند، برای همیشه در آن باقی میمانند. این است رستگاری بزرگ».
آیا، مگر وعدۀ الله تعالی به مهاجرین و انصار حق نیست؟ آیا تردیدپذیر است؟! (نعوذبالله) در حالی که الله تعالی خلاف وعده خود عمل نمیکند، و او آنها را به بهشتهایی وعده داده است که در زیر آنها جویبارهایی روان هستند و برای همیشه در آن باقی میمانند. یا اینکه این قبیل از روایتهای کاذب کافی هستند تا کلام الله تعالی را مردود شمارند و آن را به پشت دیوار اندازند؟! ما حق داریم که از شخصی عامی و بیسواد - چه رسد به یک متعلم - بپرسیم که آیا تو کلام خداوند را ترجیح میدهی یا کلام علما و آقایانت را؟!.
در قلب شما کدام یک از این دو، بزرگتر و از اهمیت بیشتری برخوردار است؟! و میخوهی در روز قیامت، کدام یک از این دو برای تو شفاعت و میانجیگری کنند؟! و خیال میکنی که در روز قیامت، کدام یک از این دو میتواند بعنوان عذر تو تلقی شود؟!
آیا از قرآن پیروی میکنید یا اینکه اقوال علمای خود را به عنوان دستگیره قرار میدهید و قرآن را کنار گذاشته و یا به تأویل و تفسیرکردن آن هر طور که دلت بخواهد، میپردازید؟!.
الله تعالی میگوید: به آنها وعده بهشتهایی را داده است که در زیر آنها جویبارهایی قرار دارند. اما از آن طرف تو میگویی: آنها مرتد شدند و دینشان را تغییر دادند!!.
آیا در نظر تو احتمال اشتباه بودن کلام خدا وجود دارد، اما احتمال اشتباه بودن آن روایتها و اقوال علما صفر است؟!.
ای کسی که رسول خدا جرا دوست داری و به الله تعالی ایمان داری! آیا میپسندی که کسی به الله تعالی یا به رسولش جآسیب برساند؟! آیا راضی میشوی که کسی به آنها ناسزا بگوید؟! و آیا هرگز از کسی شنیدهای که به آن دو ناسزا بگوید؟! بیشک خواهی گفت: نه، اما آیا نمیدانی که فحش دادن به زنان پیامبر جبه منزله فحش دادن به الله تعالی و نیز پیامبرش میباشد؟!.
اگر بگویی: چگونه؟ به تو میگویم: پیامبر جدر طول حیاتش با زنانش باقی ماند و هیچکدام از آنها را طلاق نداد، تا اینکه از جهان رُخ بربست. آیا کسی به این راضی میشود که پیامبر جرا توصیف کند به اینکه با زنی کافر یا مرتد یا منافق یا حتی بدکاره باقی مانده است؟! متأسفانه این چیزی است که بعضی از شیعیان بدان معتقد هستند و چنین قضایایی را برپا میدارند.
آیا این بزرگترین فحش و ناسزاگویی به پیامبر جنیست؟! این مقوله، او را متهم میسازد که زنی فاسد انتخاب کرده است، بلکه آیا این مقوله، انگشت اتهام را به سوی خدا دراز نمیکند که راضی شده پیامبرش جچنین زنی داشته باشد؟! این در حالی است که الله تعالی هر آنچه را که در آینده اتفاق خواهد افتاد، میداند؟!.
همانا این بد و بیراهها در ارتباط با صحابه هم گفته میشود؛ چگونه رسول خدا جراضی میشود که در طول حیاتش با رؤسای منافقین همصحبت و رفیق شود؟! بلکه (چگونه است) که ابوبکر را سر کاروان حج قرار میدهد و در حالی که خود در قید حیات است وی را پیشنماز مردم قرار میدهد؟! آیا طعنه زدن به حضرت ابوبکر و عمر ببه منزله طعنه زدن به رسول خدا جنیست؟!.
چطور اینگونه نیست در حالی که طبق ادعای شیعه، مسلمانان بواسطه امثال آنان گمراه شدهاند؟ (نعوذبالله) اگر گفته شود: ارتداد یا نفاق آنها بعد از فوت پیامبر جحاصل شده است؟ میگوییم: پس شما از کتاب خدا و سنت پیامبرش جنص و عبارتی در دست ندارید که ثابت کند آنها در دوران پیامبر جمرتد یا منافق شدهاند. و گرنه شما پیامبر جرا متهم کردهاید به اینکه منافقان را تحت حمایت و سرپرستی خود قرار داده و آنها را به خود نزدیک کرده است و امت را بوسیله آنها فریب داده است،... و در خصوص بعد از وفات هم باید بگوییم: همانگونه که همه میدانیم، دیگر وحی قطع شده است. و انشاءالله در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
بر این اساس میگویم: وقتی که آن روایتها و بلکه روایتهای دیگری را مورد بررسی و مداقه قرار میدهیم که با آنها مخالف هستند، و روایات دیگری که حاوی نفی نص میباشند و یا راجع به تعریف و تمجید از صحابه وارد شده است، و همچنین روایاتی را به چالش میکشانیم که از ائمه - رحمهم الله تعالی - نقل شده که با ظاهر قرآن جور درمیآیند، روشن میشود که بعد از وفات پیامبر جنه تنها نصی بر امامت علی وجود نداشته، بلکه این مسئله به شورای وقت موکول شده است. و این به خوبی نشان میدهد که یاوهگوییهای آنان که میگویند: خلافت از علی غصب شده و او به اکراه و اجبار به بیعت کردن با خلفای سهگانه تن داده است، و نیز اینکه زهرا مظلوم واقع شده است و نحو اینها...، باطل و بیپایه و بیاساس میباشند.
در سایه این قاعده سودمند و کلی برای شما روشن میشود که در میان این روایتها، کدام یک دروغ محرز و کدامیک صحیح است؛ اما موردی به آن اضافه و یا از آن کم شده است، یا از وجه و شکل خود تغییر یافته و در آن اغراق شده است، یا بر غیر جایگاه خود حمل شده است، با این حال، صحابه هم بشری هستند غیرمعصوم، از آنها هم اشتباه و فراموشی بروز مییابد، و در این میان الله تعالی تنها کسی است که آنها را مورد محاسبه قرار میدهد، و آنها دارای آنچنان فضیلت همصحبتیای (با پیامبر ج) بودهاند که در این راستا کسی به پای آنها نمیرسد!.
همانا در صدد این نیستم که درباره آن روایتها داد سخن دهم، اما میگویم: آن دورۀ تاریخی و آن نسل، تنها و تنها دستاورد تربیت مکتب محمد جمیباشند، و اگر با چشم انصاف و واقعبینی - نه چشم وابستگی - در آن نسل اندیشه کنیم، میبینیم که نسلی آرمانی هستند. چگونه اینگونه نباشد در حالی که دستپروردۀ آموزگار اول و بهترین مربی، پیامبر جمیباشند!.
و اگر دلیلی واضح و روشن بر این مسأله میخواهی، پس این گفته الهی را بخوان:
﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾ [الجمعة: ۲] .
«او کسی است که در میان آن بیسوادان رسولی را از خودشان فرستاد، که آیات خدا را بر سر آنان میخواند، و آنها را تزکیه میدهد، و قرآن و حکمت و فرزانگی را به آنها یاد میدهد و اگرچه در گذشته آنها در گمراهی آشکاری بودند».
دقت کن! این چه کسانی هستند که پیامبر جقرآن را بر سر آنان خوانده و آن را به ایشان یاد داده است و نیز سنت را به آنها آموخته است؟ آنها را پرورده و تزکیه کرده است، در حالی که آنها قبل از تمامی اینها در گمراهی آشکاری بودهاند؟!.
وقتی که این آیه را میخوانی و در معنای آن اندیشه و تدبر میکنی، به منزلت آن صحابیانی پی خواهی برد که بعضی از شیعیان آنها را کفر و نفرین میکنند (نعوذبالله!).
کسی که در کتاب الله تعالی اندیشه میکند، میبیند که از آن نسل ممتاز و منحصر به فرد تعریف و تمجیدی عطرآگین به عمل آمده است، خواه از مهاجران یا از انصار، و خواه کسانی که قبل از فتح مکه مسلمان شدند یا بعد از آن، بیشک هر یک دارای درجات و مراتبی میباشند:
﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾[النساء: ۹۵] .
«خداوند به هر یک (از دو گروه مجاهد و وانشستگان معذور) منزلت زیبا (و عاقبت والائی) وعده دادهاست».
به هنگام ثنا و تعریف الله تعالی از صحابه و نیز به هنگام مذمت او نسبت به منافقین تدبر کن، زیرا شما ملاحظه خواهی کرد که آنها دو گروه ضد هم هستند، و به همین خاطر است که خداوند متعال صحابه را ذکر کرده و آنها را مدح نموده، پس منافقین را ذکر و ذم نموده است، و حتی در یک آیه هم نگفته است: این منافقان، کسانی هستند که خداوندﻷقبلاً به آنها وعده خوبی داده است، بلکه خدای سبحان از دو گروه متفاوت و متضاد با هم سخن گفته است، همانگونه که وی فرموده است:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبة: ۱۰۰] .
«و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به شیوه نیکو از آنها پیروی کردند، الله تعالی از آنها راضی شد و آنها از او راضی شدند. و برای آنها باغهایی آماده ساخته که در زیر آنها جویبارهایی روان هستند، برای همیشه در آنها باقی میمانند. این است رستگاری بزرگ».
سپس در آیهای که مستقیماً بعد از آن آمده است، گفته است:
﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ﴾[التوبة: ۱۰۱] .
«و از میان اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعی منافق هستند، و از میان اهل مدینه، گروهی سخت به نفاق پایبندند، تو آنها را نمیشناسی ولی ما آنها را میشناسیم».
نگاه کن! خداوند متعال در ارتباط با پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار داد سخن داده، و آنها را به جاودانگی در بهشت وعده داده و سپس درباره منافقان سخن گفته است. بنابراین، اگر خلفای راشدین، اولین مهاجرین و انصار نباشند، در این صورت، چه کسانی (اولین) خواهند بود؟!.
جداً جای بسی تأسف است که دین انسان دستخوش تمایلات و خواستههای نفسی گردد و از دین چیزی را قبول کند که مطابق با خواسته و آرزویش باشد، اما آنچه را که مخالف هوا و خواستهاش باشد، با هر وسیلهای که ممکن است، به رد آن بپردازد. برای مثال، شیعیان در تأویل این گفته الهی:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾[الفتح: ۲۹] .
«محمد فرستادۀ خداست، و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی، در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است».
به صورت دلبخواه عمل میکنند. چه این آیه نصی صریح و روشن در تمجید از صحابۀ پیامبر جو توصیف کردن آنان به برترین توصیفات میباشند، اما باز با این وجود، بعضی از شیعیان کوشیدهاند که با همۀ توان خود، آیه را رد کنند. لذا گفتهاند: سخن خداوند در آخر آیه:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا﴾[الفتح: ۲۹] .
«خداوند به كسانی از ایشان كه ایمان بیاورند و كارهای شایسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد».
بر تبعیض دلالت دارد! با وجود اینکه آیه تنها از مومنین بحث رانده، آنان که:
﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾[الفتح: ۲۹] .
آیا یک منافق یا یک کافر به چنین اوصافی توصیف میشود تا امثال این افراد بگویند: خداوند متعال تنها کسانی را که ایمان آوردهاند، وعده داده است نه بقیه؟!.
گفتنی است که واژۀ (منهم = از ایشان) در آیه مزبور، برای بیان جنس و یا تأکید است، مثال برای بیان جنس همچون آیهی:
﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ﴾[الحج: ۳۰] .
«و از (پرستش) پلیدها ، یعنی بتها دوری كنید».
منظور از آیه این نیست که از بتهای پلید دوری کنیم و بقیه بتهای دیگر را واگذاریم؛ بلکه منظور این است: از جنس این بتها که پلید هستند، بپرهیزید. و مثال برای تأکید این آیه است:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الإسراء: ۸۲] .
«و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم».
واژۀ (من) در اینجا، برای تبعیض نیست، بلکه برای تأکید است، پس آیۀ فوق الذکر ما هم همینگونه است.
علاوه بر این، خداوند ﻷدر تورات و انجیل آنها را بدون (منهم) توصیف کرده است:
﴿سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ﴾[الفتح: ۲۹] .
با این حساب، آیا الله تعالی در تورات، به اندازه کافی روشنگری نکرده است؟!.
به همین خاطر، مشخص میشود که واژه (منهم) در قرآن، برای بیان جنس یا برای تأکید است، زیرا امکان ندارد که کتابهای آسمانی مخالف و معارض یکدیگر باشند.
حال آیا مشاهده کردید که هوا و هوس چگونه شخص را به زیر چتر حکومت خود میکشد؟! (پناه بر خدا) از این مقوله!! اکنون گفتۀ حضرت علی سکه دربارۀ اصحاب پیامبر جعنوان شده و در نهجالبلاغه آمده است را اضافه میکنیم. او گفته است: «اصحاب محمد جرا آنگونه دیدهام که کسی از شماها، بدانها شبهاتی ندارد، آنها شب را سجدهکنان و قیامکنان به صبح رسانده، خاکآلود و آشفتهمو صبح میکردند، به تناوب پیشانیشان را بر زمین میگذاشتند و به خاطر یاد کردن معادشان، به چیزی همچون اخگر چنگ میزدند، از بس که سجده میبردند تو گویی جلوی چشمانشان دسته گوسفندی قرار دارد (و آنها شبانان آنهایند) وقتی که یاد خدا به میان میآمد، سیل اشک از چشمهایشان جاری میشد، تا جائی که پهلوهایشان را هم خیس میکرد، و همچون درختی که در روزی که هوا طوفانی و وخیم است و خم میشود، آنان هم از ترس عقاب و به امید پاداش خم و کشیده شده بودند»[۱۶۴۸] .
شما را به خدا، کدامیک از این دو، با قرآن سازگاری و تناسب دارد؛ سخن علی سیا سخن کسانی که چیزی را پیروی میکنند که مطابقه خواستههایشان باشند؟! (پناه بر خدا).
همچنین، در تعریف و تمجید زیر که حضرت علی نسبت به حضرت عمر س(و بنابه قولی نسبت به ابوبکر س) ارائه داده است، دقت کن. ایشان گفته است: «به خدا سوگند که فلانی بسیار سختکوش[۱۶۴۹] بوده است، به حقیقت که کجی را راست کرد، بیماری را معالجه کرد، سنت را برپا داشت و بدعت را پشت سرش انداخت، و در حالی رفت که لباسش پاک و درونش کم عیب بود. به خیر آن (خلافت) دست یافت و خود را از شر و بدی آن دور داشت، طاعت خود را برای خداوند ﻷانجام داد و آنچنان که باید، نسبت به او تقوا پیشه کرد؛ در حالی رحلت کرد که آنها را در راههای منشعب و پرفروعی باقی گذاشت که گمراهی بدانها راه نمییابد، و هدایتیافته، یقین پیدا نمیکند»[۱۶۵۰] .
طبق معمول که برای شما ذکر کردم، باز هواپرستی این سخن شیرین حضرت علی را هم در مینوردد، (و آن را دستخوش تغییر و تحریف میگرداند) زیرا این سخن، اساس و پایه مذهب شیعه را از بنیان برمیکند، همانگونه که شیخ میثم بحرانی گفته است[۱۶۵۱] : «بدان که شیعه، در اینجا، سؤالی مطرح کردهاند و گفتهاند: این تعریفاتی که امام علی دربارۀ یکی از آن دو نفر ارائه کرده است، با اجماع ما که آنها را تخطئه میکند، و منصب خلافت را به آنها نمیدهد، مغایرت تمام دارد، پس یا این سخن از جمله سخنان وی نیست و یا اینکه اجماع و توافق دستهجمعی ما اشتباه است». شیعه برای رد این عبارت واضح و روشن به هر دری زدهاند، مثلاً گفتهاند: حضرت علی به این خاطر این حرف را زده است تا توجه آن مردمان را به سوی خود جلب کند، زیرا آنها به شدت به شیخین اعتقاد داشتهاند. بیخبر از اینکه آنان با این سخن، او را متهم میسازند که به خاطر دنیا، حاضر شده دروغ هم بگوید. حاشا و کلا که حضرت علیسچنین کرده باشد. گذشته از این، آیا ایشان به آن همه تأکیدات و مبالغات احتیاج دارد، اگر حقیقت تعریف را نخواسته باشد؟!
اما من به شیعه میگویم: خیر، سخن سرور ما، حضرت علی صحیح است، و اجماع شیعه بیشک اشتباه است؛ پس به کلام خداوندﻷمراجعه کنید و به سخن روشن واضح حضرت علیسمراجعه کنید که در آن آگاهی و رهیافتگی وجود دارد.
بسا که در این باب، بتوانیم با فشردگی شدید، جستی به جوانب کوتاه بزنیم که حقیقت آن نسل را برایمان روشن میسازند، و نیز واقعیت رابطه میان سایر صحابه با اهل بیت را بخوبی تبیین مینمایند.
[۱۶۴۸] نهجالبلاغة: (ص ۱۹۰)، شرح محمد عبده. [۱۶۴۹] و نیز (لله بلاد فلان) [ برای خداست سرزمین فلانی] روایت شده است، ابن ابی حدید گفته: از سرهنگ ابوجعفر یحیی بن ابیزید علوی درباره کلمه فلانی سؤال کردم. به من گفت: او عمربن خطاب است. گفتم: آیا امیرالمؤمنین اینچنین از او تعریف میکند؟! گفت: آری. و نیز میگوید: وقتی که امیرالمؤمنین اعتراف میکند که عمر سنت را برپا داشته، و با پاکی و کم عیبی رفته است، و فرمانپذیری و طاعتش را نسبت به او انجام داده است و چنانکه باید نسبت به خدا تقوی پیشه کرده است، این نشاندهنده نهایت تعریف است! [شرح نهجالبلاغة: ۲/۴] . [۱۶۵۰] نهجالبلاغة: (ص ۴۳۰)، شرح محمد عبده. [۱۶۵۱] میثمبن علی بحرانی (کمالالدین) از شیوخ امامیه، اهل بحرین است، از جمله کتابهایش: شرح نهجالبلاغة: در سال (۶۷۹)، در بحرین درگذشت. معجم الـمؤلفین: (۱۳/۵۵).