بیان انبیاء و ملائکه و جامدات و حیوانات و نباتات و سائر مخلوقاتی که ولایت علی بن ابی طالب را انکار کردهاند!
قبل از اینکه به این باب خاتمه دهم، دوست دارم به حقیقتی اشاره کنم، که اگر نگویم بیشتر و اکثریت مردم، بسیاری از مردم آن را نمیدانند، حقیقت عبارت است از اینکه این فقط صحابه نیستند که امامت علی سرا انکار کردند، یا بدان اقرار نکردهاند، بلکه دیگرانی هم در آنجا هستند که عدهای از آنها انسان و جزو جانداران نمیباشند. و اینک این روایتها که به تبیین این دیگران یا این موجودات و اشیاء میپردازد، تقدیم شما میشود که خالی از شگفتیای نیستند که معتقد هستم خواننده پس از قرائت همۀ مطالب پیش گفته، به اطلاع یافتن از آنها نیاز دارد، و نیز در میان این روایتها ملاحظه خواهد کرد که مخلوقاتی از اینها بعد از اینکه ولایت علی بر آنها عرضه شده است، آن را قبول کردهاند.
از جمله اینان: آدم u است، آنها گمان بردهاند که ولایت علی بر آدم عرضه شد، اما او از سر حسادت آن را انکار کرد، در نتیجه بهشت با برگهایش او را بیرون انداخت. و چون از حسادتش به درگاه الله تعالی توبه کرد و به ولایت اقرار کرد، و به حق این پنج تن یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین - درود و سلام خدا بر همه آنها باد - دعا کرد، الله تعالی او را بخشید![۱۹۱۱] .
و در روایتی: با چشم حسادت به آنها نگاه کرد و آرزوی مقام و منزلت آنها را کرد، پس شیطان بر او مسلط شد تا اینکه از آن درخت ممنوعه خورد. و شیطان بر حواء ‘مسلط شد، چون با چشم حسادت به فاطمه نگاه کرده بود، تا اینکه مثل آدم از آن درخت خورد. لذا الله تعالی آنها را از بهشتش بیرون راند و آنها را به زمین فرود آورد[۱۹۱۲] .
و از جملۀ آنها یونس u است؛ چه آنها روایت کردهاند که علی سگفت: الله تعالی ولایت مرا بر اهل آسمانها و زمین عرضه کرد، عدهای به آن اقرار و عدهای آن را انکار کردند.. یونس ÷آن را انکار کرد، در نتیجه خداوند او را در شکم آن نهنگ زندانی کرد تا اینکه بالاخره به آن اعتراف کرد[۱۹۱۳] .
و در روایتی: عبدالله بنعمر بر زین العابدین وارد شد و گفت: ای پسر حسین! این تو هستی که میگویی آزاری که یونس از ناحیه آن نهنگ دید، فقط به این دلیل بود که ولایت پدر بزرگم علی را قبول نکرد؟!.
گفت: آری، مادرت به عزایت بنشیند. گفت: اگر راست میگویی دلیل و برهانی در این رابطه به من نشان بده! آنگاه دستور داد که با پارچهای چشم خود و چشم من را ببندند. پس دستور داد که بعد از ساعتی چشمهایمان را باز کنیم. ناگهان دیدم که ما بر روی ساحل دریایی هستیم که امواجش به هر سوی میرفتند. پس ابن عمر گفت: خون من بر گردن توست، شما را بخدا اتفاقی برای من نیفتد. پس گفت: بیا و اگر راست میگویی آن را به من نشان بده! سپس گفت: ای نهنگ! (گوید) آن نهنگ سرش را از دریا همانند کوه بزرگی در آورد، در حالی که میگفت: در خدمتم در خدمتم ای ولی خدا! آنگاه زین العابدین گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: قربان! من نهنگ یونس هستم. گفت: جریان را برای ما تعریف کن! گفت: قربان! الله تعالی هر پیامبری را از آدم تا خاتم و جد شما یعنی محمد جکه فرستاده، حتماً ولایت شما اهل بیت را بر آنها عرضه کرده است. هر پیامبری که آن را قبول کرد، سالم مانده و نجات یافت، و هر کس از قبول آن خودداری کرد، همچون آدم دچار معصیت شد و همچون نوح ÷دچار غرق و طوفان شد، چون ابراهیم ÷دچار آتش شد، چون یوسف ÷در چاه انداخته شد، چون ایوب ÷دچار بلاء شد و چون داود ÷دچار اشتباه شد، تا اینکه الله تعالی یونس ÷را مبعوث کرد، پس به او وحی کرد: ای یونس! ولایت امیر المؤمنین علی و ائمه راشدین که از پشت او میآیند را بپذیر! گفت: چگونه ولایت کسی را بپذیرم که او را ندیدهام و نمیشناسم؟ و با عصبانیت رفت. آنگاه الله تعالی به من وحی کرد که یونس را ببلع، اما استخوانی از او را له مکن و مشکن! و بدین ترتیب یونس چهل بامداد در شکم من باقی ماند و همراه با من در ظلمتهای سه گانه گردش میکرد و ندا در میداد: هیچ خدایی جز تو وجود ندارد، پاک و منزهی تو خدایا! من از جمله ظالمان بودم و هم اینک ولایت علی بن ابی طالب و ائمه راشدین از فرزندان وی را پذیرفتم. و چون به ولایت شما ایمان آورد، پروردگارم به من دستور داد و من او را بر روی ساحل دریا پرتاب کردم. آنگاه زین العابدین گفت: ای نهنگ! به آشیانهات برگرد! و آب آرام شد[۱۹۱۴] .
و از صادق روایت کردهاند که گفت: الله تعالی ولایتها را بر اهل شهرها عرضه کرد، که فقط اهل کوفه آن را پذیرفتند.
و در روایتی: کسی به مانند اهل کوفه آن را قبول نکردند[۱۹۱۵] .
و از علی سروایت است که گفت: الله تعالی امانت و ولایت مرا بر پرندگان عرضه کرد، اولین پرندهای که از میان آنها ایمان آورد، بازهای سفید و مرغهای چکاوک بودند و اولین پرندهای که ولایت مرا انکار کرد، جغد و سیمرغ بودند که الله تعالی در میان پرندگان این دو پرنده را لعنت کرد. بدینگونه که جغد نمیتواند بعلت خشم پرندگان از او، در روز ظاهر شود، و سیمرغ هم در دریاها فرو رفت و دیگر دیده نشد و الله تعالی امانت مرا بر زمینها عرضه کرد، پس هر قسمتی که به ولایت من ایمان آورد، آن را پاک و پاکیزه قرار داد، و گیاهان و میوههای شیرینی برای آن قرار داد و آب آن را صاف و گوارا قرار داد. و هر بخش و ناحیهای که امامت مرا انکار کرد و ولایت مرا قبول ننمود، آن را شورهزار کرد، گیاهان آنجا را تلخ قرار داد و میوه آن را خفجه (گیاهی که دارای خار است) و حنظل (هندوانه ابو جهل) قرار داد و آب آن را شور ساخت[۱۹۱۶] .
در راستای ذکر جغد میگویم: حتی آن جغد هم از اختلافات آن قوم در امان نمانده است، آنان روایتی را آوردهاند که با علت مذکور برای اختفای آن در روز مخالف است. از صادق نقل است که گفته: جغد همواره به آبادیها پناه میبرد، اما هنگامی که حسین سکشته شد، با خود عهد کرد که به آبادنی بر نگردد و فقط به اماکن خراب شده پناه ببرد. از همین روی است که او در روز همچنان غمگین و روزهدار است، تا اینکه شب آن را میپوشاند؛ پس وقتی که شب فرا میرسد، همواره برای حسین ناله و فغان میکند تا که صبح میشود[۱۹۱۷] .
و از باقر روایت است که پیامبر جبه علی گفت: تو کسی هستی که الله تعالی در ابتدای نظام آفرینش به تو احتجاج نمود، چه شبح آنها را آفرید و به آنها گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله، گفت: آیا محمد جفرستادۀ من نیست؟ گفتند: آری. فرمود: آیا علی امیر مؤمنان نیست؟ آنگاه بجز تعداد اندکی اکثریت خلق از سوی عناد و لجبازی و تکبر ولایت تو را انکار کردند، و آن تعداد انگشت شمار، کمترین عدد هستند و اصحاب الیمین میباشند[۱۹۱۸] .
شیعیان روایت کردهاند که شتری به علی گفت: ای امیر المؤمنین! سلام بر تو باد.
و در روایتی: ای امیر المؤمنین! و ای بهترین خلیفهها! سلام بر تو باد[۱۹۱۹] .
و شیری گفت: ای امیر المؤمنین! و ای بهترین خلیفه! و ای وارث علم پیامبران! و ای جدا کننده حق و باطل! هفت روز است که حیوانی شکار نکردهام، از همین روی گرسنگی به من فشار آورده[۱۹۲۰] .
شیعیان روایت کردهاند که یک روز آب فرات بالا آمد، مردم به حضرت علی پناه بردند، پس وی آمد و بر فرات ایستاد، مردم هم ایستادند و نگاه کردند. با لهجه عبرانی سخنی گفت: آنگاه فرات به اندازه یک ذراع کاهش یافت، علی گفت: آیا کافی است؟! گفتند: کمی بیشتر... با شاخه چوبی که بدست داشت، به آن زد، ناگهان ماری را دید که دهانش را باز کرده بود و گفت: ای امیر المؤمنین! ولایت تو بر ما عرضه شد، همۀ ما به استثنای اسبله و مار ماهی آن را قبول کردیم[۱۹۲۱] .
یک روز در کوفه بود که یهود او را احاطه کردند، پس گفتند: تو میگویی که مار ماهی از جنس ما جماعت یهود بود، پس از شکل انداخته شده است؟ علی به آنها گفت: آری، پس با دستش به زمین زد و چوبی را از آن برداشت و آن را دو تکه کرد، و با کلام خاصی بر آن سخن گفت و بر روی آن تف کرد، پس آن را در فرات انداخت. ناگهان مار ماهیها بر روی یکدیگر جمع شدند و با صدایی بلند گفتند: ای امیر المؤمنین! ما طایفهای از بنی اسرائیل بودیم، که ولایت شما بر ما عرضه شد، اما ما از قبول آن خودداری کردیم، در نتیجه الله تعالی ما را به مارماهی تبدیل نموده[۱۹۲۲] .
شیعیان روایت کردهاند که جبرئیل در میان حیوانات وحشی ندا در داد که ای جماعت وحشیها! الله تعالی محمد را فرا خواند و او جواب داد؛ بعد از او، علی بن ابی طالب را بر بندگانش گماشت و به شما دستور داد تا با او بیعت کنید. پس آنها گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، جز گرگ که او انکار کرد[۱۹۲۳] .
آنان روایت کردهاند که مرغابی به حضرت علی فرمود: سلام بر تو ای امیر مؤمنان و خلیفه رب العالمین! [۱۹۲۴] .
و همچنین روایت کردهاند: وقتی حضرت علی درباره نبوت با یهود به مناظره برخاست، شتران یهود فریاد زدند که: ای شترها! برای محمد جو خلیفهاش شهادت بدهید؟ آنگاه شترهای آنان و همه لباسهایشان لب به سخن گشودند و گفتند: راست گفتی ای علی! محمد رسول خدا است، و ای علی! واقعاً که تو خلیفۀ او هستی[۱۹۲۵] .
و در جایی دیگر: الله تعالی لباسهایی که بر تن آنها بود و خفهایی که در پاهایشان بود را به زبان آورد، که همۀ آنها به پوشندۀ خود میگفت: دروغ گفتی ای دشمن خدا! بلکه محمد جپیامبر است و علی خلیفه او میباشد[۱۹۲۶] .
و روایت کردهاند که شیری به یکی از یاران علی گفت: از طرف من به وصی محمد (علی) سلام برسان![۱۹۲۷] .
و روایت کردهاند که حسن و حسین بگفتند: الله تعالی ولایت ما را بر آبها عرضه کرد، آن آبی که ولایت ما را پذیرفت، شیرین و گوارا شد و آبی که ولایت ما را انکار کرد، الله تعالی آن را تلخ و شور قرار داد[۱۹۲۸] .
و روایت کردهاند که پیامبر جفرمود: الله تعالی ولایت را بر ملایکه عرضه کرد، هر کس از آنها که آن را قبول کرد، از جمله مقربان او شد[۱۹۲۹] .
و صادق میگوید: از جمله ملایکهای که آن را نپذیرفت، ملایکهای بود که به آن (فطرس) گفته میشود. پس الله تعالی بالهایش را شکست[۱۹۳۰] .
و روایت کردهاند که الله تعالی ولایت را بر آسمانها و زمین عرضه کرد، و آن دو، آن را پذیرفتند[۱۹۳۱] . و او بر خورشید سلام کرد، و خورشید در جواب گفت: سلام بر تو ای برادر و خلیفۀ رسول خدا[۱۹۳۲] .
و سنگریزه در دستانش سخن گفت به اینکه: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، به الله به عنوان پروردگار و به محمد به عنوان نبی و به علی بن ابی طالب به عنوان ولی راضی شدم[۱۹۳۳] . و نیز درخت[۱۹۳۴] ، صخره[۱۹۳۵] و خرما هم چنین کردند. چه ذکر کردهاند که پیامبر جهمراه با علی سدر میان نخلستانی قدم میزد، آنگاه خرمایی، خرمایی دیگر را صدا زد، این رسول خدا و این خلیفهاش است. و پس آن درخت خرما «صیحانیه» نامگذاری شد[۱۹۳۶] .
و نیز ذکر کردهاند که قالیچه و چوب[۱۹۳۷] و الاغ هم به امامت وی شهادت دادهاند. مثلاً این الاغ کعب بن اشرف است که شهادت داده به اینکه علی ولی خدا و خلیفه رسول خدا میباشد[۱۹۳۸] . نگین سرخ رنگ هم چنین شهادتی را سر داده است؛ چه پیامبر خدا جبه علی فرمود: نگین سرخ رنگ را بعنوان انگشتر در دستت کن، زیرا آن نگین به وحدانیت الله تعالی اعتراف کرد، نبوت مرا هم تأیید نمود و خلیفه بودن تو را تصدیق کرد و برای فرزندانت قایل به امامت شد[۱۹۳۹] .
از این روایت چنین بر میآید که میان وصی (خلیفه) و امام فرقی وجود دارد.
حتی خربزه هم این شهادت را پذیرفته است، چه روایت کردهاند که علی خربزهای را گرفت، تا آن را بخورد، اما دید که مزهاش تلخ است، به همین خاطر آن را دور انداخت و گفت، دور شو!
گفته شد: ای امیر المؤمنین! این چه خربزهای بود؟ گفت: پیامبرجفرمود: الله تعالی پیمان دوستی ما را بر هر حیوان و گیاهی عرضه کرد؛ پس آنچه که آن را قبول کرد، شیرین و خوش طعم شد و آنچه که آن را قبول نکرد، شور و تلخ گشت[۱۹۴۰] .
و در روایتی: الله تعالی عشق و حب مرا بر سنگ، گل، دریاها، کوهها و درختان عرضه کرد، آنهایی که به حب من جواب دادند، شیرین و خوش طعم شدند و آنهایی که آن را رد کردند، تلخ و شور و بد مزه گردیدند، و من فکر میکنم که این خربزه از آن دسته باشد که حب مرا نپذیرفته است[۱۹۴۱] .
و در روایتی دیگر: الله تعالی ولایت ما را بر اهل آسمانها و اهل زمین اعم از جن و انس و میوه و غیره عرضه کرد، آنهایی که آن را قبول کردند، پاک و پاکیزه و شیرین شدند و آنهایی که آن را رد کردند، کثیف و پست و بو گندیده و متعفن شدند[۱۹۴۲] .
علاوه بر این، بر این باورند که حیوانات به کسانی که اهل بیت را دوست ندارند، حمله میکنند، مثلاً این یک سگ ذمی است که دو تن از صحابه را گزیده است و آنها از دست آن به پیامبر جشکایت کردند. پیامبر دستور به کشتن آن سگ داد. آنگاه آن سگ گفت: ای رسول خدا! این جماعتی که ذکر کردی، منافق و ناصبی هستند، پسر عمویت علی را مبغوض میدارند و اگر این گونه نمیبودند، من به آنها حمله نمیکردم، اما آنها در حالی آمدند که علی را انکار میکردند و به او بد و بیراه میگفتند. لذا تعصب پدرانه و شجاعت و دلیری عربی مرا گرفت، و من با آنها این کار را کردم[۱۹۴۳] .
و این آهویی است که صادق به او دستور میدهد که کاری انجام دهد، آنگاه آن آهو میگوید: اگر این کار را انجام ندهم، از ولایت شما اهل بیت بری هستم[۱۹۴۴] .
و این عقربی است که نوح u از بردن او با خود در کشتی، امتناع کرد، آنگاه گفت: به تو قول دادهام که کسی را نیش نزنم که میگوید: سلام بر محمد و آل محمد و سلام بر نوح در هر دو جهان[۱۹۴۵] .
دامنه بحث را بر شما طولانی نمیکنیم، مطالب پیش گفته ما را از تطویل و زیادهگوئی بینیاز میسازد.
آری، این گونه شیعیان را میبینید، که معتقدند پیامبرانی که ما آنها را ذکر کردیم، و بیش از یکصد هزار صحابی شاز میان بزرگترین امتی که الله تعالی آنان را برای خاتم پیامبرانش برگزیده است، ولایت علی را انکار کرده، در حالی که عقیده دارند که الاغ کعب بن اشرف و حتی سگهای اهل ذمه دچار شجاعت عربی شدهاند و به فضل و برجستگی اهل بیت شو به ولایت آنها اقرار کردهاند!!.
[۱۹۱۱] عیاشی: (۱/۶۰) البرهان: (۱/۸۷) البحار: (۱۱/۱۸۷). [۱۹۱۲] عیون الأخبار: (۱۷۰)، البحار: (۲۶/۲۷۳). [۱۹۱۳] البصائر: (۲۲) البحار: (۱۴/۳۹۱) تفسیر فرات: (۱/۲۶۴) البحار: (۲۶/۳۳۳). [۱۹۱۴] الـمناقب: (۴/۱۳۸) البرهان: (۴/۳۷) دلائل امامت: (۹۲) البحار: (۱۴/۴۰۱) (۶۵/۲۱۸). [۱۹۱۵] البصائر: (۲۲) البحار: (۲۳/۲۸۱). [۱۹۱۶] الـمناقب: (۲/۱۴۱)، البحار: (۳/۲۸۱) (۴/۲۴۵) و نیز نگاه شود: الإقبال: (۴۶۴) البحار: (۲۷/۲۶۲). [۱۹۱۷] کامل الزیارات: باب ۳۱، البحار (۴۵/۲۱۴). [۱۹۱۸] امالی طوسی: (۱۴۶) الیقین: (۸)، البحار: (۲۶/۲۷۲) (۳۷/۳۱۱). [۱۹۱۹] الفضائل: (۶۸) الیقین: (۷۳)، البحار: (۴۰/۲۶۸) (۴۱/۲۳۱-۲۳۶). [۱۹۲۰] الیقین: (۶۵) روضة: (۴۰) الفضائل: (۱۷۹) البحار: (۴۱/۲۳۳). [۱۹۲۱] الیقین: (۱۵۴) البحار: (۴۱/۲۳۷). [۱۹۲۲] الخرائج و الجرائح: (۱۳۵)، البحار: (۴۱/۲۴۱) و نیز نگاه شود: مشارق الأنوار: (۹۴) البحار: (۲۷/۲۷۱). [۱۹۲۳] الیقین: (۱۵۶) البحار: (۴۱/۲۳۸). [۱۹۲۴] البحار: (۴۱/۲۴۲). [۱۹۲۵] معانی الأخبار: (۱۲) البحار: (۱۰/۷۷) (۴۱/۲۴۴). [۱۹۲۶] إثبات الهداة: (۲/۱۵۱). [۱۹۲۷] إعلام الوری: (۱۸۴) البحار: (۴۱/۲۴۶). [۱۹۲۸] کافی: (۶/۳۸۹) البحار: (۴۳/۳۲۰). [۱۹۲۹] کمال الدین: (۱۴۶) عیون الأخبار: (۳۴) البحار: (۳۶/۲۳۵). [۱۹۳۰] البصائر: (۲۰)، البحار: (۲۶/۳۴۱). [۱۹۳۱] البحار: (۱۷/۱۳). [۱۹۳۲] إرشاد القلوب: (۲/۸۳) البحار: (۳۵/۲۷۸-۲۷۹). [۱۹۳۳] امالی طوسی: (۱۷۸) البحار: (۱۷/۲۷۳). [۱۹۳۴] إثبات الهداة: (۲/۱۵۱). [۱۹۳۵] الفضائل: (۱۰۷)، البحار: (۲۳/۴۶). [۱۹۳۶] البحار: (۱۷/۳۶۵). [۱۹۳۷] تفسیر عسکری: (۳۳) البحار: (۱۷/۳۰۴) إثبات الهداة: (۲/۱۵۰). [۱۹۳۸] تفسیر عسکری: (۳۶) البحار: (۱۷/۳۰۶) إثبات الهداة: (۲/۱۵۰). [۱۹۳۹] علل الشرایع: ۶۴، البحار (۲۷/۲۸۰-۲۸۳) و نیز نگاه شود به عیون الأخبار، العمدة: (۱۹۷). [۱۹۴۰] علل الشرایع: (۶۴) البحار: (۲۷/۲۸۰). [۱۹۴۱] بشارة الـمصطفی: (۲۰۵) البحار: (۲۷/۲۸۲). [۱۹۴۲] الاختصاص: (۲۴۹) البحار: (۲۷/۲۸۳). [۱۹۴۳] الروضة: (۳۷) البحار: (۴۱/۲۴۷). [۱۹۴۴] البصائر: (۱۰۰) البحار: (۴۷/۸۶). [۱۹۴۵] البحار: (۱۱/۳۴۲).