روایتهایی از شیعه که با مسأله ارتداد اصحابش تناقض دارند
شگفت اینکه از جمله تناقضگوییهای شیعه که پایانی ندارد، این است که آنها روایتهایی ذکر کردهاند که با روایتهای ارتداد صحابه جور درنمیآیند، مانند روایتی که در کافی وجود دارد: باقر گوید: وقتی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، حضرت علی بدین علت آنها را به بیعت کردن با خود فرانخواند که آنها را در نظر گرفت و ترسید که مبادا از اسلام بازگردند و به پرستش بتها روی آورند، و شهادت ندهند که هیچ معبودی نیست جز الله تعالی و اینکه محمد جفرستاده خداست. لذا وی این را بیشتر دوست داشت که مردم بر همان حالت باقی بمانند تا اینکه از اسلام بازگردند[۱۸۳۱] .
و سخن حضرت علی دربارۀ مسأله خلافت: سوگند به خدا، اگر ترس و بیم آن نمیرفت که مسلمانان دچار تفرقه و پراکندگی شوند و به کفر بازگردند و دین از بین برود، ما موقف دیگری متفاوت با موقف و موضع هماکنون را در پیش میگرفتیم؛ والیانی زمام امور را بدست گرفتهاند که در راستای خیر مردم، از هیچ کوشش دریغ نکردهاند[۱۸۳۲] .
و از صادق نقل است که از او سؤال شده بود: چرا حضرت علی مردم را به سوی خود فرانخواند و بصورت فیزیکی با دشمنش روبرو نشد؟ گفت[۱۸۳۳] : از ترس اینکه مبادا مرتد شوند و شهادت ندهند که محمد جفرستادۀ الله تعالی است[۱۸۳۴] .
به سؤال سابق خود برمیگردیم، و آن اینکه: آنچه که بیان کردیم با ادعای شیعه و اعتقاد آنها درباۀ صحابه منافات دارد، پس آیا این جماعت، در مقابل این روایتها و دهها روایت از این دست، موضع یک تماشاگر را اتخاذ میکنند؟!.
شکی در این نیست که بسیاری از افراد سادهاندیش شیعه از وجود چنین روایتهایی که شسته و رفته بیانگر ایمان صحابه و فضیلت آنها هستند، متعجب و مدهوش میشوند. من با بعضی از آنها که وجود چنین روایتهایی در بطون کتابهایشان را عجیب و غریب میدانند و میبینند که با سیمای زشتی که علمای آنها ترسیم میکنند، جور درنمیآید، نشستهایی داشتهام. علمای آنها میخواهند به دلخواه خود، مذهب را ترسیم کنند، حتی کار بجایی رسیده که این آقایان با گذشت زمانهای پی در پی، میترسند از اینکه همه آن فضائل را ذکر کنند یا بدانها بپردازند!.
بلکه برعکس شده، بسیاری از علمای شیعه - اگر نگویم اکثر آنها - به مگسی شبیه شده که دنبال جاهای زخمی و چرکین میگردند و جاهای خوب و پاک و بهبود یافته را ترک میکنند.
بسیاری از آنها در زبالهدان تاریخ همچنان دنبال روایتهای موضوعی و واهیای میگردند که راویان آنها از پایینترین درجۀ درایت فهم علم حدیث برخوردار نمیباشند، تا آن را برای غافلان و یا اغفالشدگان همکیشش ظاهر نمایند، یا اینکه از آن روایتها که درباره اختلاف محمود و مورد پسند صحابه سخن میگویند، مواردی را گلچین کنند و آن را با صورتی هویدا سازند که فرسنگها از حقیقت فاصله دارد!.
اما نشده که آنها بیایند و به خود جرأت دهند و بر روی منبرها علناً چیزی از آنچه که ما ذکر کردیم، ذکر کنند، و این جرأت را هم ندارند که بیایند مصیبت روز عاشورا را ذکر کنند و از کسانی که با حسین سکشته شدند مانند ابوبکر بن علی، عمربن علی، عثمان بن علی، ابوبکر بن حسن و عمربن حسن یاد کنند، و هرگز هم چنین نخواهند کرد، زیرا میدانند که ذکر این نامها آنهم زیر منبر، چه واکنشهایی را به همراه خواهد داشت و خاطر آقایان را کدر خواهد ساخت!!.
[۱۸۳۱] الکافی: (۸/۲۹۵)، البحار: (۲۸/۲۵۵). [۱۸۳۲] الکافی: (۸/۲۹۵)، البحار: (۵۸/۲۵۵). [۱۸۳۳] البحار: (۳۲/۶۱-۱۱۱)، الإرشاد: (۱۳۱)، أمالی الـمفید: (۱۵۵). [۱۸۳۴] أمالی الطوسی: (۲۳۴)، و نیز البحار: (۴۹/۱۹۲)، عیون الأخبار: (۲/۱۸۸).