آشفتگی شیعه در زمینه رد علیبن ابیطالب بر بیعت با خلفای قبل از خود
قبل و یا پس از همۀ اینها باید بگوییم که آنها در راستای رد علی برای بیعت با ابوبکر، عمر و عثمان دچار آشفتگی و درهم برهمی شدهاند، مثلاً گفتهاند:
همانگونه که بعضی از روایتها میگویند: وی در بیعت کردن خود تأخیر کرد، و تأخیر وی خالی از این نیست که یا هدایت است و ترک آن گمراهی باشد، یا اینکه گمراهی است و ترک آن هدایت و راهیافتگی و صواب میباشد و یا اینکه اشتباه است و ترک بیعت اشتباه میباشد، پس اگر آن تأخیر، گمراهی و باطل باشد، در حقیقت امیرالمؤمنین بعد از پیامبر جبا ترک آن هدایتی که لازم بود به سوی آن حرکت کند، گمراه شده است، اما باطل است اینکه تأخیر وی از بیعت با ابوبکر گمراهی باشد، و اگر تأخیر در بیعت هدایت و عین صواب است و ترک آن اشتباه است، پس جایز نیست که از صواب به طرف خطا برود، و از هدایت به گمراهی بشتابد، تا اینکه دست آخر به این نتیجه رسیدهاند که وی هرگز با خلفای سابق بیعت نکرده است[۱۸۹۲] .
همانا ما به این مسئله پاسخ نمیدهیم جز اینکه دربارۀ وجود روایتهای فراوانی در مسانید خودشان از آنها سوال میکنیم که صریح و روشن بیان میدارند که حضرت علی با خلفای سابق خود بیعت کرده است. مانند این سخن وی به جماعتی از قریش راجع به بیعت: با ابوبکر بیعت کردید و از من روی برتافتید، پس من هم مثل شما با ابوبکر بیعت کردم، سپس همانند شما با عمر بیعت کردم، سپس شما با عثمان بیعت کردید و من هم با او بیعت کردم[۱۸۹۳] .
و آل کاشف الغطاء به این مسأله اقرار کرده، آنجا که گفته است: هنگامی که علیبن ابیطالب دید که آن دو خلیفه یعنی خلیفۀ اول و خلیفه دوم (ابوبکر و عمر) نهایت تلاش خود را در راستای نشر کلمۀ توحید، آمادهسازی سپاه و توسعه دادن به دامنۀ فتوحات مبذول داشتند و مستبد و خودکامه نیستند، با آنها بیعت کرد و از در آشتی درآمد[۱۸۹۴] .
بلکه حتی حضرت علی آماده بود که با غیر آنها هم بیعت کند؛ مثلاً آن وقتی که مردم در کنار بیتالمال برای بیعت کردن جمع شدند، به طلحه گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، پس طلحه به او گفت: تو در این باره، از من لایقتر هستی؛ گذشته از این، مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من[۱۸۹۵] .
و غیر اینها که فراوان هستند تا جایی که متأخرین هم بدانها اقرار کردهاند[۱۸۹۶] .
نگاه کن و ببین که چگونه در بین اینها سازگاری ایجاد میکنی؟!.
در هر حال باز در اینجا میگوییم: ما نمیتوانیم همۀ آنچه این جماعت در اینباره آوردهاند، حصر و جمع کنیم، زیرا این خود نیازمند کتاب جداگانهای است؛ این در حالی است که ما صدها عبارت و نص از تألیفات این جماعت در زمینه تکفیر صحابۀ رسول خداجو طعنه زدن و بد و بیراه گفتن به آنها و لعن کردن و مبغوض داشتنشان و برگرداندن فضائل آنها، جمعآوری کردهایم. و از الله تعالی میخواهیم که شما نور را مشاهده کنی.
حال ای خوانندۀ گرامی! از شما میخواهم که بعد از همۀ اینها، دربارۀ صحت اعتقاد به امامت یا وجوب آن از خودت سؤال کنید، زیرا شما این را دریافتید که هیچ نصی بر امامت امیرالمؤمنین وجود ندارد و اندیشه عصمت وی باطل است، و نیز راجع به دیدگاه قرآن دربارۀ امامت و عصمت وی اطلاع پیدا کردی، و همچنین از طریق این سیرۀ عطرآگین نسبت به موقف و دیدگاه صحابه و اهل بیت (خدا از همه آنها راضی شود) در حق یکدیگر اطلاع یافتی؛ سپس نگاه کن و ببین که آیا برای عقاید این جماعت جایی را مییابی؟!.
[۱۸۹۲] الفصول الـمختارة: (۳)، راجع به اینکه امیرالمومنین با ابوبکر بیعت ننمود، البحار: (۱۰/۴۲۷). [۱۸۹۳] این روایت را بصورت کامل در أمالی الطوسی: (۵۱۸)، و البحار: (۳۲/۲۶۲) نگاه کنید. [۱۸۹۴] اصل شیعه و اصول آن: (۱۲۴). [۱۸۹۵] البحار: (۳۲/۳۲) به نقل از کافیه برای ابطال توبه اشتباه. [۱۸۹۶] اصل شیعه و اصول آن: (۶۲).